eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀🥀 مردان میدان.... نه درجه ای ،نه تیپ و هیکل آنچنانی ،نه تجهیزات پیشرفته و امکانات خاصی.... یه تعداد آدم های معمولی خداوند سربازان و یاوران دینش را از میان کسانی انتخاب می‌کند که با زاویه دید عینک ما مردم معمولی هستند اینها در برابر جبهه جهانی کفر وتکفیر پیروز شدند شاید دیدن چهره این شهدا حالمون رو خوش کنه ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
36.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴❌نفوذ این شکلیه👆 ⚠️در این چند دقیقه کوتاه می توانید بخشی از اعترافات مهم علینقی مشایخی، موسس دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف را در سال ۲۰۱۷ یا ۱۳۹۶ در یک کنفرانس خارجی، مشاهده کنید: 1️⃣هدف؛ توسعه جریان تکنوکرات در کشور 2️⃣انتقال موسسه موجود در سازمان برنامه و بودجه، به دانشگاه صنعتی شریف در قالب دانشکده مدیریت و اقتصاد و علت این انتقال 3️⃣مخالفت ابتدائی اعضای شورای دانشگاه شریف بخاطر صنعتی بودن این دانشگاه 4️⃣تفکر اقتصادی؛ اقتصاد بازار آزاد لیبرال پ.ن: ⛔️نکته مهم این است که تحصیل کرده های تحت این تفکر، در دوران های مختلف، یا مسئولیت های مهم اقتصادی داشته اند و یا مشاوران اقتصادی دولت ها بوده اند. 🎋〰☘ @Alachiigh
. ❌⭕️ قابل توجه برخی التقاطی‌ها که با اصطلاح «جذب حداکثری» دکّان زده‌اند. ⭕️فریب این افراد را نخورید. با تردید در تمسک به اصول کم کم تبدیل به یک فرد محافظه‌کار و سپس یک چهره معامله‌گر می‌شوید. 🔰 مقام معظم رهبری مدظله العالی : «من هیچ توصیه نمی‌کنم با کسی که مبانی انقلاب را قبول ندارد و ایجاد تردید در این مبانی می‌کند و دشمن را تزئین می‌کند و راه غلط را در مقابل پای ما می‌گذارد، با رفتار کنیم؛ نخیر، آنجا با صراحت رفتار کنید، با قوّت رفتار کنید. و این [هم] که تردید ایجاد کنند، این ستون فقرات کار فرهنگی دشمن است؛ این، آن لُبّ جنگ نرم دشمن است که ایجاد تردید کنند. اگر کسی هم در مجموعه‌ی کشور، داخل کشور همین کار دشمن را انجام می‌دهد، طبعاً باید در مقابل او . بالاخره کسانی به دشمن کمک می‌کنند؛ یعنی تزئین می‌کنند دشمن را» 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۶۱ ژست یک قهرمان هر چند بعد از جمله محکمی که به سعید گفتم ... جسار
قسمت ریش سفیدها براشون یه وکیل خوب پیدا کردم ... اما حقیقتا دلم می خواست زندگی شون رو برگردونم ... برای همین پیش از هر چیزی ... چند نفر دیگه رو هم راه انداختم و رفتیم سراغ شوهر انسیه خانم ... از هر دری وارد شدیم فایده نداشت ... _این چیزی نیست که بشه درستش کرد ... خسته شدم از دست این زن ... با همه چیزش ساختم ... به خودشم گفتم ... می خواستم بعد از عروس شدن دخترم طلاقش بدم ... اما دیگه نمی کشم ... یهو بریدم ... با ناراحتی سرم رو انداختم پایین ... _بعد از این همه سال زندگی مشترک؟ ... مگه شما نمی گید بچه هاتون رو دوست دارید و به خاطر اونها تحملش کردید ... _نمی دونم چی شد ... یهو به خودم اومدم و سر از اینجا در آورده بودم ... اصلا هم پشیمون نیستم ... دو تا شون اخلاق ندارن ... حداقل این یکی پاچه مردم رو می گیره ... نه مال من رو که خسته از سر کار برمی گردم باید نق نق هم گوش کنم ... از هر دری وارد می شدیم فایده نداشت ... دست از پا درازتر اومدیم بیرون ... چند لحظه همون جا ایستادم ... - خدایا ... اگر به خاطر دل من بود ... به حرمت تو ... همین جا همه شون رو بخشیدم ... خلاصه خلاص ... امتحانات پایانی ترم اول ... پس فردا یه امتحان داشتم ... از سر و صدای سعید ... یه دونه گوشی مخصوص مته کارها ... از ابزار فروشی خریده بودم ... روی گوشم ... غرق مطالعه که مادرم آروم زد روی شونه ام... سریع گوشی رو برداشتم ... - تلفن کارت داره ... انسیه خانمه ... از جا بلند شدم ... - خدایا به امید تو ... دلم با جواب دادن نبود ... توی ایام امتحان ... با هزار جور فشار ذهنی مختلف ... اما گوشی رو که برداشتم ... صداش شادتر از همیشه بود ... _شرمنده مهران جان ... مادرت گفت امتحان داری ... اما باید خودم شخصا ازت تشکر می کردم ... نمی دونم چی شد یهو دلش رحم اومد و از خر شیطون اومد پایین ... امروز اومد محضر و خونه رو زد به نام من ... مهریه ام رو هم داد ... خرجیه بچه ها رو هم بیشتر از چیزی که دادگاه تعیین کرده بود قبول کرد ... این زندگی دیگه برگشتی نداره ... اما یه دنیا ممنونم ... همه اش از زحمات تو بود ... دستم روی هوا خشک شد ... یاد اون شب افتادم ... "خدایا به خودت بخشیدم" ... صدام از ته چاه در می اومد ... - نه انسیه خانم ... من کاری نکردم ... اونی که باید ازش تشکر کنید ... من نیستم ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
✳️کسانی که دچار سردی معده و کبد، رفلاکس و نفخ هستند: می‌توانند به غذایشان فلفل سیاه اضافه کنند. اما چون این ادویه،درجه گرمی بالایی دارد نباید در مصرف آن زیاده‌روی کرد. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدسیدکاظم_موسوی_الاندی🌹 🥀به گفته یکی از همرزمانش شهید می خواست زودتر به منزل برگردد تا به پدرش در کارهای کشاورزی کمک کند. مرخصی هم گرفت. اما آن شب خواب می بیند که سیدی به او می گوید: هر چه فرمانده ات به تو گفت گوش کن. کار پدرت با من. با این خواب شهید پشیمان شد و به منزل نیامد و در مأموریتی که فرمانده اش گفت شرکت کرد و در همان مأموریت با اصابت ترکش خمپاره به شهادت نائل آمد. راوی : خواهربزرگوارشهید ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🥀شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام تسلیت باد لحظه های آخر رسید 🎙 👌بسیار دلنشین 🎋〰☘ @Alachiigh
⭕️ هر جا خط را گم کردید آتش دشمن را نگاه کنید ببینید کجا را می زند| شهید همت 🔴 رها کردن فضای مجازی افتخار ندارد 🔺متأسّفانه در فضای مجازی کشور ما هم که آن رعایت‌های لازم با وجود این همه تأکیدی که من کردم صورت نمی‌گیرد و در یک جهاتی واقعاً ول است. همه‌ی کشورهای دنیا روی فضای مجازی خودشان دارند اِعمال مدیریّت می‌کنند، [درحالی‌که] ما افتخار می‌کنیم به این‌که ما فضای مجازی را ول کرده‌ایم! این افتخار ندارد. فضای مجازی را بایستی مدیریّت کرد. 🎙امام خامنه‌ای یک فروردین ۱۴۰۰ 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۶۲ ریش سفیدها براشون یه وکیل خوب پیدا کردم ... اما حقیقتا دلم می
قسمت # ۶۳ قسم به رحمت تو طول کشید تا باور کنم ... اما چطور می شد این همه همخوانی و نشانه اتفاقی باشه؟ ... به حدی سریع، تاوان دل سوخته یا ناراحت کردنم رو می دادند ... که از دل خودم ترسیدم ... کافی بود فراموش کنم بگم ... خدایا ... به رحمت و بخشش تو بخشیدم ... یا به دلم سنگین بیاد و نتونم این جمله رو بگم ... خیلی زود ... شاهد بلایی می شدم که بر سرشون فرود می اومد ... بلایی که فقط کافی بود توی دلم بگم ... خدایا ... اگه تاوان دل شکسته منه ... حلالش کردم ... و همه چیز تمام می شد ... به حدی حواسش به من بود ... که تمام دردی رو که از درون حس می کردم ... و جگرم رو آتش زده بود ... ناپدید شد ... وجود و حضورش ... سرپرستی و مراقبتش از من ... برام از همیشه قابل لمس تر شده بود ... و بخشیدن به حدی برام راحت شده بود ... که بدون هیچ سختی ای می بخشیدم ... خدایا ... من محبت و لطف رو از تو دیدم و یاد گرفتم ... حضرت علی گفته ... تو خدایی هستی که اگر عهد و قسمت نبود ... که ظالم و مظلوم در یک طبقه قرار نگیرن ... هرگز احدی رو عذاب و مجازات نمی کردی ... تو خدایی هستی که رحمت و لطفت ... بر خشم و غضبت غلبه داره... نمی خوام به خاطر من، مخلوق و بنده ات رو مجازات کنی ... من بخشیدم ... همه رو به خودت بخشیدم ... حتی پدرم رو... که تو و بودنت ... برای من کفایت می کنه ... و بخشیدن به رسمی از زندگی تبدیل شد ... دلم رو با همه صاف کردم ... از دید من، این هم امتحان الهی بود ... امتحانی که تا امروز ادامه داره ... و نبرد با خودت ... سخت ترین لحظاته ... اون لحظاتی که شیطان با تمام قدرت به سراغت میاد ... و روی دل سوخته ات نمک می پاشه ... ولش کن ... حقشه ... نبخش ... بزار طعم گناهش رو توی همین دنیا بچشه ... بزار به خاطر کاری که کرده زجر بکشه... تا حساب کار دستش بیاد ... حالا که خدا این قدرت رو بهت داده ... تو هم ازش انتقام بگیر ... و هر بار ... با بزرگ تر شدن مشکلات ... و له شدن زیر حق و ناحق کردن انسان ها ... فشار شیطان هم چند برابر می شد ... فشاری که هرگز در برابرش تنها نبودم ... و خدایی استاد من بود ... که بر ... غلبه داشت ... خدایی که شرم توبه کننده رو می بخشه و چشمش رو روی همه ناسپاسی ها و نامردمی ها می بنده ... خدایی که عاشقانه تک تک بنده هاش رو دوست داره ... حتی قبل از اینکه تو ... به محبتش فکر کنی ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
🔴 برای تسکین دیسک کمر چکار کنیم... افراد مبتلا به دیسک کمر باید شب‌ها از پتو به جای تشک استفاده کنند تا گودی کمر آنها به حالت عادی برگردد. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمودرضا بیضائی🌹 برای من میدان انقلاب تهران، شلمچه یا دمشق فرقی نمیکند، هرجا حرف انقلاب هست، ما هستیم... ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️❌🚨سنگینی جنگ شناختی دشمن در قضیه‌ی عملیات تروریستی داعش در شاهچراغ و کشته شدن کیان پیرفلک! 🔹جنگ شناختی با ادراکات انسان ها چه میکند؟ تک تیرانداز انقلاب 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▶️💢این کلیپ رو به کسانی که به آینده انقلاب شک دارند نشون بدید 🔻روایت حجت الاسلام عالی از امام باقر علیه‌السلام در مورد انقلاب اسلامی ایران و اتصالش به ظهور امام زمان (عج) 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴برنامه کنترل خانوادگی چیست؟ ⭕️هدف اصلی برنامه‌های کنترل خانوادگی، حفظ امنیت و حریم خصوصی افراد و کنترل استفاده آن‌ها از دستگاه‌های الکترونیکی است. برای انتخاب بهترین برنامه کنترل خانوادگی، باید به چند ویژگی کلیدی توجه کنید که شامل موارد زیر می‌شود: 🔸1- فیلترینگ محتوا: برنامه‌های کنترل خانوادگی باید قابلیت فیلتر کردن و محدود کردن دسترسی کودکان و نوجوانان به محتوای نامناسب را داشته باشند. 🔸2- محدودیت زمانی: برنامه‌های کنترل خانوادگی باید امکان تنظیم زمان محدودیت دسترسی به دستگاه را برای کودکان و نوجوانان فراهم کنند. 🔸3- پیگیری فعالیت‌ها: برنامه‌های کنترل خانوادگی باید قابلیت پیگیری و ثبت فعالیت‌های کودکان و نوجوانان در دستگاه را داشته باشند. 🔸4- محدودیت دسترسی به برنامه‌ها و بازی‌ها: برنامه‌های کنترل خانوادگی باید قابلیت محدود کردن دسترسی کودکان و نوجوانان به برنامه‌ها و بازی‌های نامناسب را داشته باشند. ⭕️به علاوه، باید به امنیت و حریم خصوصی اطلاعات کاربران برنامه نیز توجه کنید. برخی از برنامه‌های کنترل خانوادگی معروف شامل Norton Family, Kaspersky Safe Kids, Qustodio, FamilyTime و Net Nanny و پادویش هستند. قبل از استفاده از هر برنامه‌ای، بهتر است نظرات کاربران و معایب و مزایای آن را بررسی کنید و سپس تصمیم گیری کنید. 💡 هوش سفید 🎋〰☘ @Alachiigh
⭕️⁉️هیچ وقت بر صراط عدالت حرکت نکرده اید! ❗همیشه یا افراط کرده اید یا تفریط... ❓اگر خودتان را شیعه ی علی می دانید بروید و با خود و خدایتان خلوت کنید و در کاری که به آن جاهلید و علم ندارید دخالت نکنید و فتواهای صد من یه غاز ندهید! ‼️این جماعت همون هایی هستن که زمان کرونا میرفتن ضریح هارو لیس میزدن الانم میگن حکومت باید مشروب ناب بده دست مردم ،که نمیرن! 😔چه کشید امیر المومنین با این جماعت! 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت # ۶۳ قسم به رحمت تو طول کشید تا باور کنم ... اما چطور می شد این هم
قسمت پیشنهاد عالی توی راه دانشگاه، گوشیم زنگ زد ... - سلام داداش ... ظهر چه کاره ای؟ امروز یه وقت بذار حتما ببینمت ... علی حدود 4 سالی از من بزرگ تر بود ... بعد از سربازی اومده بود دانشگاه ... هم رشته نبودیم ... اما رفیق ارزشمند و با جربزه ای بود که لطف الهی ما رو سر هم راه قرار داد ... هم آشنایی و رفاقتش ... هم پیشنهاد خوبی که بهم داد ... تدریس خصوصی درس های دبیرستان ... عالی بود ... _از همون لحظه ای که این پیشنهاد رو بهم دادن ... یاد تو افتادم ... اصلا قیافه ات از جلوی چشمم نمی رفت ... هستی یا نه؟ ... البته بگم تا جا بیوفتی طول می کشه ... ولی جا که بیوفتی پولش خوبه ... منم از خدا خواسته قبول کردم ... با هم رفتیم پیش آشنای علی و قرارداد نوشتیم ... شیمی هر چند بعدها ریاضی هم بهش اضافه شد ... اما من سابقه تدریس شیمی رو داشتم ... اول، دوم و سوم دبیرستان ... هر چند رقابت با اساتید کهنه کار و با سابقه توی تدریس خصوصی، کار سختی بود ... اما تازه اونجا بود که به حکمت خدا پی بردم ... ✨گاهی یک اتفاق می تونه هزاران در دل خودش داشته باشه ... شاید بعد از گذر سال ها، یکی از اونها رو ببینی و بفهمی ... یا شاید هرگز متوجه لطفی که خدا چند سال پیش بهت کرده نشی اتفاقی که توی زندگیت افتاده بود... و خدا اون رو برای چند سال بعدت آماده کرده .. درست مثل چنین زمانی ... زمانی که داشتم متن قرارداد رو می خوندم و امضا می کردم ... چهره معلم شیمی از جلوی چشمم نمی رفت . توی راه برگشت ... رفتم از خیابون سعدی ... کتاب های درسی و تست شیمی رو گرفتم ... هر چند هنوز خیلی هاش یادم بود ... اما لازم بود بیشتر تمرین کنم . شب بود که برگشتم ... سعید هنوز برنگشته بود مامان با دیدن کتاب ها دنبالم اومد توی اتاق _مهران . چرا کتاب دبیرستان خریدی؟ ماجرای اون روز که براش تعریف کردم ... چهره اش رفت توی هم ... چیزی نگفت اما تمام حرف هایی که توی دلش می گذشت رو می شد توی پیشونیش خوند ... - مامان گلم .فدای تو بشم ناراحت نباش از درس و دانشگاه نمیزنم ... همه چیز رو هماهنگ کردم ... تازه دایی محمد و دایی ابراهیم ... و بقیه هم گوشه کنار ... دارن خرج ما رو میدن ... پول وکیل رو هم که دایی داده ... تا ابد که نمیشه دست مون جلوی بقیه بلند باشه ... هر چی باشه من مرد این خونه ام ... خودم دنبال کار بودم ... ولی خدا لطف کرد یه کار بهتر گذاشت جلوم ... کجایی سعید؟ چهره اش هنوز گرفته بود ... _ولی بازم خوشم نمیاد بری خونه های مردم . منظور ناگفته اش واضح بود ... چند ثانیه با لبخند بهش نگاه کردم . _فدای دل ناراضیت ... قرار شد شاگردهای دختر بیان موسسه ... به خودشونم گفتم ترجیحا فقط پسرها ... برای شروع دست مون یه کم بسته تره ... اما از ما حرکت ... از خدا برکت ... توکل بر خدا ... دلش یکم آرام شد ... و رفت بیرون ... هر چند چند روز تمام وقت گذاشتم تا رضایتش رو کسب کردم ... کدورت پدر و مادر صالح ... برکت رو از زندگی آدم می بره . اما غیر از اینها ... فکر سعید نمی گذاشت تمرکز کنم ... مادر اکثرا نبود ... و سعید توی سنی که باید حواست بیشتر از قبل بهش باشه ... و گاهی تا 9 و 10 شب ... یا حتی دیرتر ... برنمی گشت خونه ... علی الخصوص اوقاتی که مامان نبود . داشتم کتاب های شیمی رو ورق می زدم اما تمام حواسم پیش سعید بود ... باید باهاش چه کار می کردم؟ ... اونم با رابطه ای که به لطف پدرم ... واقعا افتضاح بود . ساعت از هشت و نیم گذشته بود که کلید انداخت و اومد تو ... با دوست هاش بیرون چیزی خورده بود ... سر صحبت رو باهاش باز کردم - بابا میری با رفقات خوش گذرونی ... ما رو هم ببر ... دور هم باشیم خون خونم رو می خورد ... یواشکی مراقبش بودم و رفقاش رو دیده بودم ... اصلا آدم های جالب و قابل اعتمادی نبودن ... اما هر واکنش تندی باعث می شد بیشتر از من دور بشه و بره سمت اونها . اونم توی این اوضاع و تشنج خانوادگی . _رفته بودیم خونه یکی از بچه ها .بچه ها لپ تاپ آورده بودن . شبکه کردیم نشستیم پای بازی _ااا ... پس تو چی کار کردی؟ ... تو که لپ تاپ نداری _هیچی من با کامپیوتر رفیقم بازی کردم ... اون لپ تاپ باباش رو برداشت ... همین طور آروم و رفاقتی ... خیلی از اتفاقات اون شب رو تعریف کرد ... حتی چیزهایی که از شنیدن شون اعصابم بهم می ریخت - سیگار از دستم در رفت افتاد روی فروششون ... نسوخت ولی جاش موند بد، گندش در اومد _جدی؟ ... جاش رو چی کار کردید؟ اصلا به روی خودم نمی آوردم که چی داره میگه اما اون شب اصلا برای من شب آرامی نبود .مدام از این پهلو به اون پهلو می شدم تمام مدت، حرف های سعید توی سرم می پیچید . و هنوز می ترسیدم چیزهایی باشه که من ازش بی خبر باشم علی الخصوص که سعید اصلا با من راحت نبود ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌ ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست ادامه دارد @Alachiigh
فرصت زندگی کمه… ⚜بزرگوارتر از آن باش که برنجی و ⚜نجیب تر از آن باش که برنجانی… ✨✨✨✨ @Alachiigh