eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
✨هــــر لحظه این را به یــــاد داشته باش که انـــدازه ی مشــــکلاتت ،، از قــــدرت خداونـــــد خیلــــی کوچکـــــترند. پس با خودت زمزمه کن: لاحول ولا قوه الا بالله 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۵۶ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید (مهدی) ادواردو آنییلی🌹 مسلمان میلیاردر..👆👆👆🙏 جمله یادگاری از شهید ادواردو _مهدی_ "ادواردو (مهدی) آنیلی: «شیعه تک است چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت علیهم السلام است. اهل بیتی که هر کدامشان تک بوده و مشابهی در تاریخ بشریت ندارند. ما تنها یک امام علی داریم و یک امام حسین؛ کاری که امام حسین کرد هیچکسی در تاریخ نکرد ...! " ⭐️سالگرد شهادت امروز ۲۴ آبان⭐️ ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷🔹در آستانه هفته مبارک بسیج وبه مناسبت افتتاح جشنواره پایگاههای اسوه استان اصفهان🔹🔷 🔶🔸گفتگوی زنده تصویری سردار مقواساز جانشین سپاه صاحب الزمان (عج) با بسیجیان عزیز استان🔶🔸 👈کانال یاوران رسانه بسیج مساجد ومحلات در روبیکا👉 ✴️ https://rubika.ir/isfmasajed ☑️چهارشنبه۱۴۰۰٫۸٫۲۶-ساعت۱۶:۳۰ پایگاههای بسیج استان اصفهان بسیج۱۴۰۰ ،پاره تن ملت 📣اطلاع رسانی نمایید. 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحنه جالبی از ورزشکار آذربایجانی/فرهنگ شیعی این مردم با دسیسه‌های صهیونیست‌ها از بین نمی‌رود 🔹"روسلان محمداف" ورزشکار آذربایجانی در مسابقات روسیه با پیش‌نوازی نماهنگ حدیث ثقلین و حدیث غدیر خم و مداحی شورانگیز "حاج مهدی رسولی" وارد مسابقات شد. 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نهی از منکرِ مفهومی‌‌ خوب است اما مصداقی خوب نیست! آن‌که دیگر نهی از منکر نیست! استاد رحیم‌پور ازغدی: 🔻 بعضی‌ها می‌گویند نهی از منکرِ مفهومی‌‌، خوب است اما مصداقی، خوب نیست! آن‌که دیگر نهی از منکر نیست! همین‌که روی هوا بگویی مردم منکر نکنید! حرف‌های زشت نزنید! مگر اسم این، نهی از منکر است؟! 🔻 امر به معروف و نهی از منکر و سوال از مسئولین، نه تنها حق مسلّمِ همه روزنامه‌نگارها و رسانه‌ای‌ها بلکه حق مسلّمِ تمام مردم است؛ اصلا مسئول غیر پاسخگو، مسئول حکومت اسلامی نیست. pedarefetneh 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔺‏اینکه یک مقام آمریکایی بیاد بگه درخواست تضمین از طرف ایرانی ها منطقی هست، بعد یه استاد دانشگاه توی ایران درخواست تضمین کشورمون از آمریکایی ها رو مسخره بدونه، یعنی حقارت، خود کوچک بینی، خود حقیر پنداری، این نوعی بیماری روانی هست که زیباکلام و رفقایش سال هاست که بهش مبتلا هستند! 💬 مهدی پیش بین 🔮 گفتمان 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نگران نباش خواهرم همه خسارت ها رو ما میدیم.‌‌‌.... 🙏🙏👌👌 ایشون مهندس دوستی استاندار هرمزگان هستند که با ساختن پالایشگاه ستاره خلیج فارس کشورمان را در تولید بنزین خودکفا کردند. بدون تشریفات و چقدر خودمانی بین مردم زلزله زده میرود به خانه هایشان میرود و به آنها آرامش میدهد‌. فرق دارد دولت دست نخبگان انقلاب باشد یا مشتی قدرت طلب غربزده.... 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 15 هانیه خانم رختخواب خودش را کنارم پهن می‌کند؛ پارچ آب و لیوانی روی میز بالای سرم
🌺دلارام من🌺 قسمت 16 ببین آقا نیما! ببین برادر محترم! الان اینجا خونۀمنه، کسی‌ام نمی‌تونه منو برگردونه تو خونه‌ای که با منت توش بزرگ شدم؛ میخوام تو خونه خودم باشم، خونۀ بابای خودِ خودم، به مامانم سلام برسون بگو مثل قبل خیلی دوستش دارم، گرچه ازش ناراحتم، اگرم دیگه کاری نداری، برو چون زشته جلوی در و همسایه. نیما با اینکه به این مدل حرف زدن من عادت دارد، با چشمان گرد نگاهم می‌کند؛ بعد هم با همان حالت متحیر، سرش را به نشانه تایید تکان می‌دهد: باشه خواهر بزرگه!. میرم اتاق پدر،تخت فلزی، کپسول اکسیژن، قاب عکس‌های بی‌شمار از دوستان قدیمی، صندلی چرخدار، گلدان‌های کوچک و بزرگ، قفسه کتاب و میز مطالعه، قرآن و سجاده‌ای که گویا از فرط نماز ساییده شده، چند پوکه فشنگ و ترکش، چفیه و لباس نظامی و سربند" اتاق پدر"! روی تخت می‌نشینم و به پنجره و عکس دوستان جبهه‌ای‌اش نگاه می‌کنم؛ حتما یک به یک نفس‌هایش را شمرده تا به دوستان قاب نشینش بپیوندد. عکس‌هایی که با حامد و عمه گرفته هم خودنمایی می‌کنند؛ چقدر دلم می‌خواست من هم دست در گردن پدر بیندازم و عکس بگیرم، کاش بجای من قضاوت نمی‌کرد؛ کاش از خودم می‌پرسید پدر جانباز دوست دارم یا نه تا جواب بدهم که با سرفه‌هایش، خس خس سینه‌اش، تاول‌هایش، صندلی چرخدارش و ترکش‌های جا خوش کرده در بدنش، دوستش دارم؛ شاید اگر می‌دانست، خودش را از من دریغ نمی‌کرد و مجبور نمی‌شد عکسم را همه جا باخود ببرد تا احساس دلتنگی‌اش تسکین یابد. چشمم که به عکس‌هایم «از کودکی تا همین چندسال اخیر» می‌افتد، از خود خجالت می‌کشم؛ من به اندازه او دلتنگش نبوده‌ام، من اصلا او را نشناختم و محبتش را نفهمیدم، حتی دنبالش نگشتم. عمه که وارد می‌شود، درباره پوکه‌های فشنگ و ترکش روی طاقچه می‌پرسم. - ترکشه عزیزم، اینا رو از توی بدنش درآوردن؛ نگهشون داشت، بهشون می‌گفت هدیه خدا، اون پوکه‌ها رو هم از جبهه آورده. به یکی از ترکش‌ها که از بقیه کمی ریزتر بود اشاره کرد: این خورده بود به سینه‌اش، دکترا فکر می‌کردن زنده نمی‎مونه، اصلا کسی باورش نمی‌شد این دربیاد، ولی انقدر نذر و نیاز کردیم که خوب شد. ترکش را برمی‌دارم؛ یعنی این ترکش زمانی در مجاورت قلب مهربان پدر من بوده؟ حتما صدای ضربانش را شنیده، آن را نزدیک گوشم می‌گیرم تا شاید صدای قلبش را بشنوم. دستم همراه ترکش ضربان می‌گیرد. عمه، همراهش را به طرفم دراز می‌کند: بیا، چند روز قبل از شهادت این صوت رو پر کرده که اگه تو رو ندید و یه روزی حقیقتو فهمیدی بشنوی. با ولع همراه را می‌گیرم و صوت را پخش می‌کنم؛ صدای مهربانش گرفته و هربار سرفه‌های خشک، سخنش را قطع می‌کند: - حوراء جون، سلام بابا؛ ببخشید که قبل از دیدن تو دارم میرم... منو ببخش که هیچ‌وقت نشد ببینمت و اونجور که میخوای... برات پدری کنم... فکر نکن به قول مادرت... من بچه‌های حلبچه رو بیشتر از تو... دوست داشتم... ولی یادت باشه خدا رو... بیشتر از همه شما که همه زندگیمید دوست داشتم... بچه‌های معصوم حلبچه هم... مثل تو معصوم بودن... کمک می‌خواستن... دستور خدا بود که... به مظلوم کمک کنم... اگه می‌دیدی... چه کربلایی بود بابا... منو ببخش... مواظب خودت و برادرت و عمه هانیه باش... غصه چیزی رو هم نخور... منم همیشه کنارتم... دعات می‌کنم... تو هم منو دعا کن... اگه همو ندیدیم، قرارمون کربلا. صدای گریه بلند می‌شود و صوت به پایان می‌رسد؛ راست می‌گفت، اولین بار که دیدمش، کربلا بود. چمدانم را روی موزاییک‌های حیاط متوقف می‌کنم؛ احساس خوبی دارم، مطمئنم که اینجا خانه من است؛ عمه راهنمایی‌ام می‌کند به طبقه بالا؛ عمو رحیم چمدان را از پله‌ها بالا می‌آورد و با لحنی پدرانه و غمگین می‌گوید: مطمئنی عمو؟ دلمون برات تنگ میشه‌ها! عمه اما خوشحال است؛ چمدانم را به اتاقی می‌برد که پیداست صاحب ندارد، یک فرش دارد و یک کمد قدیمی و چند رختخواب؛ اما منظرۀ پنجره‌اش بد نیست. - اینجا رو از اول که ساختیم، عباس می‌خواست اتاقاش زیاد باشه که مادرت راحت باشه، اما بعد طلاقشون این اتاق بی‌صاحب موند؛ بهترین اتاقم هستا، عباس می‌گفت بالاخره یه روز حوراء میاد دلم میخواد این اتاق مالش باشه. چمدان را گوشه‌ای می‌گذارم؛ زن‌عمو در آغوشم می‌گیرد: تو مثل دخترمون بودی... کاش پیشمون می‌موندی... بهمون سر بزن، فرض کن منم مادرتم. صورتش را می‌بوسم: چشم زن‌عمو، دستتون بابت همه زحمتایی که کشیدین درد نکنه، خیلی اذیتتون کردم. - تو رحمت بودی حوراء.، قرار شده بعد از آمدن حامد، برویم خانه مادر و بقیه وسایلم را هم بیاوریم؛ با رفتن عمو و زن‌عمو، عمه نفس راحتی می‌کشد که حالا دیگر کنارش ماندگار شده‌ام؛ او هم از تنهایی درآمده و خوشحالم، حالا می‌فهمم چقدر دوستش دارم طول کشیده تا با اخلاقش خو بگیرم، اخلاقی به سبک مادران ایرانی؛ مهربان، دلسوز و نگران؛ .. ادامه دارد... 🍁〰🍂 @Alachiigh
4_5803392817178872676.mp3
5.58M
🔊 📝 قم کجا شام کجا؟ عزت و دشنام کجا؟ 👤مداح :حاج‌ میثم مطیعی ▪️ویژه وفات 🙏🙏🙏التماس دعا ☑️پیشنهاد دانلود 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂انار این میوه مفید پاییزی🍂 ✍پوست نازکی که بین دانه های انار است باعث می‌شود معده تمیز و پاک شود و همچنین حافظه را تقویت می‌کند. 📝نسخه های شفابخش 📚حکیم خیراندیش (طب سنتی ) ‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌ 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از nilofarane
اولین شهید مدافع حرم شاهین شهر 🌹شهید محمد جواد قربانی🌹
آلاچیق 🏡
اولین شهید مدافع حرم شاهین شهر 🌹شهید محمد جواد قربانی🌹
🌹شهید محمد جواد قربانی🌹 ♥️همسری که جانم به جانش بسته بود🙏 ✍روبروی گنبد حضرت زینب(س) ایستادم؛ شروع کردم با بی بی درد دل کردن. گفتم: از خدا بخواه همسری به من بدهد که به انتخاب خودت باشد. نمی دانستم که هدیه ای ویژه در انتظار من است. نمی دانستم قرار است همسر من سرباز خود حضرت زینب(س) شود... آخرین باری که از سوریه با من تماس گرفت با لحن خاصی گفت: دلم خیلی برای بچه ها به خصوص زینب تنگ شده؛ دوست دارم ببینمشان… گفتم: چند روز دیگر برمی گردی و ان شاءلله بچه ها را می بینی… بعد از اینکه تلفن را قطع کردم توی حیاط رفتم؛ دستانم را رو به آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا… اگر قرار است شهید بشه، فقط یک بار دیگر بچه ها را ببینه و این آرزو به دلش نماند! مدتی بعد محمدجواد بر اثر اصابت ترکش، مجروح شد. آوردنش در بیمارستان بقیه الله تهران. برای دیدنش به تهران رفتم. زمانی که رسیدم بالای سرش، حسین بغلم بود. پاهایم سست شد. روی صندلی افتادم. یک ربع با هم حرف زدیم. میان حرف هایش گفت: من چند روز دیگر به خانه برمی گردم و خانه شلوغ می شود، همه چیز آماده است؟ گفتم: تو فقط بیا! همه چیز آماده است. هفته بعد به خانه برگشت. بچه ها را دید. نیم ساعت توی خانه بود و یک ربع هم با روحانی محل مان صحبت کرد. آن شب فقط با اضطراب به من نگاه می کرد. من هم در نگاهم اضطراب بود. حس بدی داشتم. نگاه آخر بود! حالش بد. شروع کرد به خون استفراغ کردن. حال من هم بد شد. هردو با هم به بیمارستان رفتیم. توی بیمارستان صدای جواد را می شنیدم که صدایم می زد؛ دستگاه اکسیژن به من وصل بود. حس می کردم روح جواد بالای سرم است. می خواست برای رفتن از من اجازه بگیرد. به من می گفت: از من دل بکن.. نگاهی به بالای سرم کردم و گفتم: تمومش کن، دارم جون می دم! من راضی هستم! بعد به پدرم گفتم: مرا از اینجا ببر، می خواهم بروم خانه. صبح زود که پدرم آمد و گفت: محمد جواد شهید شده! نشستم و شروع کردم به خندیدن! گفتم: مبارک باشد عزیزم. شهادت حقت بود. اگر غیر از شهادت برایت رقم می خورد، در حقت ظلم می شد. ⭐️ محمد جواد در 25 آبان 94 شهید شد و در گلزار شهدای حاجی آباد شاهین شهر بخاک سپرده شد ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• حضرت‌معصومه‌تسلیت 🖤 همیشه بوده فقط لطف، کار فاطمه ها. که بوده ایل و تبارم دچار فاطمه ها اگر قرار بر این است بی قرار شوم خدا کند که شوم بی قرار فاطمه ها 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ببینید 💢 صحبت‌های جدید سردار حاجی‌زاده در خصوص سانحه‌ی : 1⃣ آن روز چون مسئولیت پذیرفتیم، دیگر نمی‌توانستیم بگوییم که یک گوشه‌اش هم مربوط به کس دیگری است. 2⃣ مقصر اصلی اپراتور نبوده است. به ایشان گفتند کروزی شلیک شده؛ به ایشان گفتند سیستم‌ات باید روشن شود؛ به ایشان گفتند وضعیت فلان [قرمز]؛ --------------------------------------- پ.ن: 💠 مورخ ۲۳ دی‌ ۱۳۹۸، دانشگاه تهران در بیانیه‌ی شماره یک، بر اساس مطالعات تفصیلی که سابقا بر اسناد دشمن انجام داده بود و همچنین چگونگی وقوع سانحه، اعلام نمود: «علت سانحه‌ی دلخراش هواپیمای اوکراین، اعمال عملیات فریب فرماندهی و کنترل دشمن بوده و خطای انسانی به‌عنوان علت‌العلل، منتفی است.» ❌ اما همان موقع، جریانات سیاسی معلوم‌الحال ادعا داشتند «وقتی سپاه گردن گرفته، حرف شما مردود است» و به از خودگذشتگی سردار حاجی‌زاده در رفع تنش‌های اجتماعی - سیاسی توجه نکردند. ✅ امید بر اینکه در دولت انقلابی، این جنایت جنگی ارتش تروریستی آمریکا پیگیری شده و کلیه‌ی حقوق مادی و معنوی ذی‌ربطان، خصوصا خانواده‌های شهدای گرامی و عزیزان پاسدار، حتی‌المقدور جبران گردد. ✍️مهندس شکوهیان‌راد بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹۲۵ آبان ماه سال ۱۳۶۱، برای یک شهر، شهید آوردند! آن روز، پس از ۱۱ قرن که از تولد آخرین حجت خدا در کره زمین می‌گذشت، نشانه‌های صدق وعده‌های قرآن و احادیث ظهور بیشتری یافت و عصر جاهلیت ثانی تاریک‌ترین روزهای خویش را طی می‌کرد و این خود نشانه‌ای دیگر بود. مگر نه اینکه فجر سایه هنگامی سر می‌رسد که شب کامل شده باشد؟ ✍۳۷۰ پرنده خونین بال اصفهانی به دامان مادران و آغوش پدران خود بازگشتند. اصفهان یکپارچه می‌گریست، شهر عزادار و سینه سوخته اما سرفراز، به استقبال قهرمانان وطن رفت و پاره‌های قلب خود را بوسید و به عرشیان سپرد. میدان امام خمینی (ره) جولانگاه جوانانی شده بود که جان خود را در طبق اخلاص گذاشته و دعوت حق را لبیک گفتند. در گوشه‌ای از میدان شهدا، نام‌ها یکی پس از دیگری قرائت و به سمت گلستان شهدا تشیع می‌شد. در گوشه‌ای دیگر از میدان امام (ره) نیز مادران شهدا عاشقانه با فرزندان دلبندشان وداع می‌کردند. ۲۵ آبان ماه روز سربلندی مردم اصفهان در آزمون ایثار و نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است به آن سان که پیر و مراد ملت، حضرت امام خمینی (ره) در‬ مورد‬ این روز‬ تاریخی‬ فرمودند: «همین چند روز پیش فقط در شهر اصفهان حدود ۳۷۰ نفر را تشییع کردند، مع‏ذلک همین شهیدداده‌ها و داغ‏دیده‌ها به خدمت خود به اسلام ادامه می‌دهند. ‬در کجای دنیا می‌توانید جایی را مانند استان اصفهان پیدا کنید؟» 🌹روحشان شاد راهشان پررهرو 🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این فیلم تصورتون رو از سرویس بهداشتی‌های عمومی عوض میکنه!😍 عمو برات خیلی مخلصیم! مرسی که دنیامونو قشنگ کردی، هم به خاطر گلها، هم برای مهربونیت👌😊 کی میتونه بره اینجا و ....😁😜 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحیم پور ازغدی: نماز جمعه تریبون پاسخگو کردن روئسای سه قوه، معاونانشان و دولتی ها و غیر دولتی هاست 🔹نماز جمعه تریبون پاسخگو کردن دانشگاه‌ها، حوزه هاست 🔸امام جمعه سلاح روز را بدست می‌گیرد 🔹نماز جمعه بدون نهی از منکر نماز شب با جنابت است 🔸نمار جمعه جای لالایی خواندن و تکرار کلیات بی اثر نیست محل پاسخگویی به ابهامات و سوالات جدید است نه تکرار مکررات 🔹مسئولان نیازی به صف اول نشینی محافظ ندارند پاویون و vip نشسیتی ها مضر است 🔸چند مسئول دزد را شلاق بزنید و مسئولان صالح و خدمت گذار را تشویق کنید 🇮🇷voifarsi 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷🔹در آستانه هفته مبارک بسیج وبه مناسبت افتتاح جشنواره پایگاههای اسوه استان اصفهان🔹🔷 🔶🔸گفتگوی زنده تصویری سردار مقواساز جانشین سپاه صاحب الزمان (عج) با بسیجیان عزیز استان🔶🔸 👈کانال یاوران رسانه بسیج مساجد ومحلات در روبیکا👉 ✴️ https://rubika.ir/isfmasajed ☑️چهارشنبه۱۴۰۰٫۸٫۲۶-ساعت۱۶:۳۰ پایگاههای بسیج استان اصفهان بسیج۱۴۰۰ ،پاره تن ملت 📣اطلاع رسانی نمایید.
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 16 ببین آقا نیما! ببین برادر محترم! الان اینجا خونۀمنه، کسی‌ام نمی‌تونه منو برگرد
🌺دلارام من🌺 قسمت 17 برای همین است که دائم برای حامد جانش دعا می‌خواند و صدقه می‌دهد، زنگ تلفن از جا می‌پراندش و روزشماری می‌کند تا حامد برسد. تلفن زنگ می‌خورد، عمه سریع گوشی را برمی‌دارد؛ متوجه مکالمه‌اش نیستم؛ تا وقتی صدای «یا زهرا (س)» گفتنش را بشنوم و حدس بزنم اتفاق ناگواری افتاده، یک لحظه تمام احتمالات از ذهنم می‌گذرد تا می‌رسد به یک کلمه: حامد! دوباره همان حس غریب به سراغم می‌آید، دلشوره؛ بی‌آنکه بخواهم نگران می‌شوم و می‌روم به پذیرایی تا عمه را ببینم؛ عمه روی مبل نشسته و گریه می‌کند. روبرویش می‌نشینم: چی‌شده عمه؟ چروک‌های پیشانی و پای چشمش بیشتر می‌شود: حامد... دوست حامد بود... گفت حامد زخمی شده. سعی می‌کنم خودم و عمه را آرام کنم: خوب گریه نکنین ان شالله که چیزی نیست. - نه... من می‌دونم وقتی بگن زخمی شده، حتما شهید شده... این بچه آخر خودشو به کشتن داد! وای خدا بچم. گویا واقعا حالش خوب نیست، نمی‌دانم بروم آب قند بیاورم یا با حرف زدن آرامش کنم. - از کجا معلوم؟ شاید واقعا هم زخمی شده باشه! اصلا گفتن الان کجاست؟ - گفت اصفهانه... بیمارستانه... - خب دیگه خودتونم که میگید بیمارستانه! چیزی نیست نترسید! - باید بریم بیمارستان... تا با چشمای خودم نبینم آروم نمی‌شم! تنها راه آرام شدنش همین است؛ تسلیم می‌شوم: چشم، شما آماده شین میریم بیمارستان. راهروها را یک به یک می‌گذرانیم و عمه با هر قدم، یک صلوات می‌فرستد یا ذکری می‌گوید؛ بوی تند مواد ضدعفونی اعصابم را خرد می‌کند، نمی‌دانم در اولین مواجهه، باید چه رفتاری داشته باشم؛ دلهره چند لحظه بعد، نمی‌گذارد به راحتی نفس بکشم؛ هرچه به اتاقش نزدیکتر می‌شویم، قدم‌های من هم کندتر می‌شود؛ اتاقی را با دست نشان عمه می‌دهم: اونجاست. عمه ناگهان می‌پرسد: خودت نمیای تو؟ سوالش خون را در رگ‌هایم منجمد می‌کند؛ سر تکان می‌دهم: فعلا نه، حالا شما برین، منم میام. عمه با عجله وارد می‌شود؛ صدای قربان صدقه رفتنش را می‌شنوم؛ پشت در می‌ایستم و دزدکی نگاه می‌کنم؛ صدایشان را بهتر می‌شنوم: - الهی دورت بگردم... چی‌شدی پسرم؟ آخه من از دست تو چکار کنم بچه؟ - وا مادر چیزی نیس که! اینا لوس بازی درمیارن میگن برو بیمارستان! ببین! یه خراش کوچولوئه. از دفعه قبل که دیدمش، پوستش کمی آفتاب سوخته شده و محاسنش بلندتر؛ چهره‌اش هربار از درد درهم می‌رود اما می‌خندد؛ موهایش کمی بهم ریخته است؛ نمی‌توانم بفهمم چطور مجروح شده، با خودم کلنجار می‌روم که وارد بشوم یا نه؟ اصلا بروم چه بگویم؟ مثلا بگویم سلام برادر عزیزم! شاید لازم باشد کمی دعوایش کنم، یا بی‌محلی کنم که بفهمد نباید می‌رفتۀ شاید هم باید مثل عمه گریه و زاری راه بیندازم و مانند خواهری مهربان و دلسوز رفتار کنم؛ اعتراف می‌کنم از همان اول، بخاطر شباهتش به پدر حس خوبی به او داشتم اما حالا نمی‌دانم باید چه حسی داشته باشم. انگار که چیزی به یاد آورده باشد، می‌پرسد: پس حوراء با شما نیومد؟ قلبم می‌ایستد؛ اگر الان اصرار کند که بروم داخل، چکار کنم؟ گوش تیز می‌کنم که ببینم عمه چه جوابی می‌دهد. - اومد، دم در وایساده؛ بهش حق بده غریبی کنه، الهی بمیرم این مدت خیلی ساکت بود، تو خودش بود. - میشه صداش کنین بیاد؟ - ممکنه قبول نکنه‌ها! - حالا شما صداش کن، قبول نکرد با من! ادامه دارد..‌. 🍁〰🍂 @Alachiigh
✳️خوراکیهای مضر برای کودکان👇 🔸طبع کودکان گرم و تر است و خوراکی‌هایی با طبع سرد و خشک مانعی برای رشد هوش و وزن گرفتن آنها است. 🔸این خوراکی‌ها شامل فست فود، چیپس، پفک و نوشابه است. 🔸تا جایی که میتوانید از این مواد غذایی برای کودکان خود دوری کنید. 🍁〰🍂 @Alachiigh
💫💫💫💫💫💫 پشتِ تمام آرزوهایت خدا ایستادہ کافیست بـه حکمتش ایمان داشتـه باشی تا قسمتت سر راهت قرار گیرد. او را بخوانید تا شما را اجابت کند 💫💫💫💫💫💫 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا