eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ تحریف برای تطهیر پهلوی! 👈🏼 بزک‌کنندگان پهلوی و وارونه نمایان حقایق تاریخ ایران چه هدفی را دنبال می‌کنند؟ 🔹 ۴۳ سال از روزی می‌گذرد که محمدرضا، پسر ارشد رضاخان میرپنج، درحالی‌که داشت فرودگاه مهرآباد تهران را به مقصد قاهره پایتخت مصر ترک می‌کرد، گفت: «مدتی است، احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم»؛ از آن روز تا ۵ مرداد ۱۳۵۹ که در اوج آوارگی در قاهره از پای درآمد و مُرد و تا امروز، عده‌ای دائماً تلاش کرده‌اند تا روایتی دیگر از ماجرای شاه فراریِ ایرانِ آن روز را در تاریخ ثبت کنند. 🔹تصویرسازی دروغین از واقعیتهای دوران سیاه پهلوی در ذهن نسل جوان که خفقان و شرایط سخت آن دوران را از نزدیک لمس نکرده یکی از اصلی‌ترین کارهای بزک کنندگان پهلوی است. 🔹 اسدالله علم، در کتاب خاطراتش می‌گوید: «شاه در سال ۱۳۵۳ مبلغ ۵۰۰ میلیون لیره استرلینگ به انگلیس کمک مالی کرد!! تا شاید صنایع غذایی انگلیس از ورشستگی نجات پیدا کند. در همان سالی که این مبلغ هنگفت به‌عنوان کمک به انگلیس داده شد، تنها یک درصد از روستاهای کشور آب آشامیدنی سالم و چهار درصد برق داشتند.» 🍁〰🍂 @Alachiigh
❌حراج فقط اینجا و دیگر هیچ😐😐 🚫فقط اون تابلو سفیده که ۲۵۰ میلیون تا ۳۰۰ میلیون قیمت گذاشتند رسما تو حراج تهران دارن پولشویی می‌کنند و کسی هم کاریشون نداره! هنر رو هم فقط اینا می‌فهمن، بقیه مردم نمیفهمن! 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی تو هرگز 🌺 #قسمت6⃣ هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقبم اسب سرکش بود ... و علی
🌺 بی تو هرگز 🌺 قسمت7⃣ بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی همه رو بیرون کرد ... حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه ... حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت ... خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ... اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... اون روز ... همون جا توی در ایستادم ...فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ... همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ... تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ ... دست هام نجسه ... نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد ... زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ... حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ... منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ... - چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ... از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ... - اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ... - نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ... ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ... خودش پیگیر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ... اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه ... به روایت همسر ودختر شهید 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ثانیه به ثانیه این همخوانیِ دختران تیم ملی فوتبال یه تو دهنیه به همه‌ی دشمنای ورزش بانوان و به خصوص امثال مسیح علینژاد! همیشه بدرخشین قهرمانای ایران ❤️ ✍️ صمصام 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترور قهرمان مهار و مقابله با ویروس استاکس نت! برجام موثرترین راه دشمن، برای مهار و نابودی صنعت هسته ای ایران! برشی از مستند "جانور گرسنه" مستندی که توسط دولت غربگرایان، یعنی دولت خیانتکار روحانی توقیف شده بود! 🍁〰🍂 @Alachiigh
پشت سر هر آدم موفقی، سال های ناموفق زیادی هست،،، پس تسلیم نشو 👌 ⚜⚜⚜⚜〰〰 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۱۶ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید_حسن_باقری🌹 اگه دو چیز را رعایت کنی خدا شهادت را نصیبت میکنه.. یکی پرتلاش باش ، دوم مخلص.. این دو را درست انجام بدی خدا شهادت را نصیبت می‌کند. ⭐️ شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حامد حدادی، بسکتبالیست: آمریکایی‌ها فکر می‌کنند مردم در ایران به جای ماشین، سوار شتر می‌شوند و کفش نمی‌پوشند! وقتی در آمریکا کت و شلوار می‌پوشیدم، به من می‌گفتند خوشحالی که کت و شلوار پوشیدی! 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴از ظریف بپرسید! روزنامه کیهان در ستون گفت‌وشنود خود نوشت: 🔹گفت: مدعیان اصلاحات و برخی از سایت‌ها و روزنامه‌های‌شان بدجوری به تکاپو افتاده‌اند و خودشان را به در و تخته می‌زنند که ملاقات آقای خاتمی با جرج سوروس را تکذیب کنند! 🔸گفتم: چرا وقتی کیان تاج‌بخش عامل «سیا» و نماینده بنیاد سوروس در اعترافات خود که از تلویزیون پخش شد، به دیدار خاتمی و جرج سوروس اعتراف کرد، آقایان اعتراضی نکردند و به غیرت‌شان برنخورد و اصلاً به روی خودشان نیاوردند؟! 🔹گفت: چرا تا حالا خود آقای خاتمی ملاقاتش با این سرمایه‌دار صهیونیست و دشمن تابلودار ایران را انکار نکرده است؟! 🔸گفتم: برای اینکه می‌داند ملاقات کرده و نمی‌خواهد با انکار آن دروغ گفته باشد! 🔹گفت: خُب از «کنت تیمرمن» مسئول سابق میز ایران در «سیا» بپرسند و یا از «استیون کلمنز» که در ملاقات حضور داشته سؤال کنند و یا از مدیر نشریه «نیوزمکس» بپرسند و یا از «ریچارد بلوم» دوست و مشاور کارتر بپرسند و یا…! 🔸گفتم: اصلاً چرا راه دور بروند؟ از آقای ظریف بپرسند! bidariymelat 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛مقام(( حضرت عباس )) در اروپا ❌اهالی این کشور اروپایی از ادیان و اقشار مختلف پنج روز از سال را در این مکان مراسم میگیرند Afsaran پیشنهاد دانلود 👌🙏💐 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی تو هرگز 🌺 قسمت7⃣ بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود ... علی ه
🌺 بی تو هرگز 🌺 قسمت 8⃣ ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ... بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ... - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ... علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ... قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ... - این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ... - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟... همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ... - و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ... علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ... دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ... - اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ... - ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ... این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ... پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ... - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ... در رو محکم بهم کوبید و رفت ... پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ... به روایت همسر ودختر شهید 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاه از کشور رفت تا خون کسی ریخته نشود! این دروغ فرح پهلوی در مستند منوتو است تصاویری ببینید از دوران گل و بلبل قبل انقلاب 🔞اگر بیماری قلبی دارید به هیچ وجه این ویدیو توصیه نمیشود ؛ برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع 💬pahlaviiran instaenghelabi 🍁〰🍂 @Alachiigh
✳️خوابیدن روی شکم سبب میشودشماگردنتان رابه یک طرف خم کنید واینکار سبب کشیدگی عضلات گردن وشانه وعدم خون رسانی مناسب به مغز میشود 🔸همچنین سبب ایجادچین وچروک و سیاهی زیرچشم هم میشود 🍁〰🍂 @Alachiigh
در مسابقه شیر با آهو بسیاری از آهو ها برنده می شوند چرااااا.... چون شیر برای غذا می دود ولی آهو برای زندگی پس هدف مهمتر از نیاز است. 💫💫💫💫 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۱۷ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹 شهید حمید سیاهکالی مرادی🌹 خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود.. پناه می برم به خدا از روزی که ،، گناه، فرهنگ و عادت مردم شود ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 طبقه مرفه پرتوقع پزشکان کشورمان مدت هاست در پی سیاست های غلط (بخصوص از زمان وزارت دکتر قاضی زاده هاشمی در دولت روحانی) تبدیل به یک طبقه بسیار مرفه و پرتوقع و پرمدعا شده اند! حالا کار به جایی رسیده که سازمان صنفی نظام پزشکی در اقدامی غیر قانونی و با وقاحت و پررویی هرچه تمام تر قبل از تصویب هیئت دولت ، نرخ جدید تعرفه های نجومی پزشکان برای سال آینده را با افزایشی چشمگیر در فضای مجازی منتشر کرده است!! جالب این است که مدت هاست بیشترین اقداماتی که از سازمان نظام پزشکی مشاهده می شود به جای پیگیری شکایات مردمی از تخلفات پزشکان ، پیگیری افزایش نرخ تعرفه هاست! و جالب تر اینکه یکی از بیشترین فرارهای مالیاتی (حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان ناقابل طی یک سال) در همین صنف پزشکان صورت می گیرد!! آیا وقت آن نرسیده که با این گردن کلفتی ها در برابر قانون برخورد شود؟!... (البته در بین پزشکان ، افراد خدوم و زحمتکش و فداکاری هم هستند که حسابشان جداست) ✍️قاسم اکبری بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh