#فوری🚨
| منابع عراقی: چند افسر موساد در حمله موشکی به اربیل کشته و زخمی شدند
🔴🔴جزئیاتی از برخورد چندین موشک
به اماکن سری رژیم صهیونیستی در اربیل
🔹مدیر دفتر الجزیره در اربیل: ساختمان جدید کنسولگری برای اولین بار است که مورد هدف قرار میگیرد، این حمله شدید بوده و منجر به انفجارهای شدیدی شده است و از حملاتی که در گذشته انجام میشد بسیار قویتر بوده است.
✅کاوش مدیا
✅قدس سپاه
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 #کلیپ| قدرت دفاعی و حضور در منطقه
🍃🌹🍃
🌺 حضرت آیتالله خامنهای: سادهلوحانهتر از پیشنهاد کسی که میگوید قدرت دفاعی را برای حساس نشدن دشمن، کاهش دهیم وجود ندارد.
#روشنگری
#ثامن
#ایران_قوی
🍁〰🍂
@Alachiigh
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐میلادت مبارک شاهزاده کربلا 💐
⚜کلیپ مولودی زیبای ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
💐ولادت حضرت علی اکبر ؏مبارک و پربرکت باد 💐
#هیئت_مجازی
#میلادحضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺نیمہ ݐــنہان ماه 🌺 قسمت 2⃣2⃣ به تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم... حال تک تک ما
🌺 نیمہ ݐــنہان ماه 🌺
✿قسمت 3⃣2⃣
دلم پر بود...
چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود.
سرخود دردش که زیاد می شد، تعداد قرص هارا کم و زیاد می کرد.
بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها #مقاومت می کرد و بدنش به #دارو ها جواب نمی داد.
از خانه رفتم بیرون.
دوست نداشتم به #قهر بروم خانه آقاجون.
می دانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم، #آرام می شوم.
رفتم خانه عمه، در را که باز کرد، اخم هایش را فوری توی هم کرد.
"شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می آیید؟
منظورش را نفهمیدم... پشت سرش رفتم تو
صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و محمد حسن یکی شد.
_"ایوب و بچه ها آژانس گرفتند، آمدند اینجا
بالای پله را نگاه کردم.. ایوب ایستاده بود.
+ توی خانه عمه من چه کار می کنی؟
با قیافه حق به جانب گفت:
_ "اولا عمه ی تو نیست و ...ثانیا تو اینجا چه کار می کنی؟ تو که رفته بودی قهر؟
#نمیگذاشت دعوایمان به چند ساعت برسد.
یا کاری می کرد که #یادم_برود یا اینکه با #هدیه ای پیش قدم آشتی می شد.
به هر مناسبتی برایم هدیه می خرید.
حتی از یک ماه جلوتر آن را جایی پنهان می کرد.
گاهی هم طاقت نمی آورد و زودتر از موعد هدیه م را می داد.
اگر از هم دور بودیم، می دانستم باید منتظر بسته ی پستی از طرف ایوب باشم.
ولی من از بین تمام هدیه هایش، نامه ها را بیشتر دوست داشتم.
با نوشتن راحت تر ابراز علاقه می کرد.
قند توی دلم آب، می شد وقتی می خواندم:
" #بعدازخدا، تو عشق منی و این عشق، #آسمانی و #پاک است. من فکر می کنم ما یک وجودیم در دو قالب، ان شاالله خداوند ما را برای هم به سلامت نگاه دارد و از بنده های شایسته اش باشیم"
برای روزنامه مقاله می نوشت.
با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا #نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم.
روزهای امتحان، خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود غیر از خواهرم و دختر عمم، #ایوب هم به جمعشان اضافه شد.
با وجود بچه ها ایوب نمی توانست برای، چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند.
دورش جمع می شدند و روی کتابهایش نقاشی می کشیدند.
بارها شده بود که جزوه هایش را جمع می کرد و میدوید توی اتاقش، در را هم پشت سرش قفل می کرد.
صدای جیغ و گریه بچه ها بلند می شد.
اسباب بازی هایشان را می ریختم جلوی در که آرام شوند.
یک ساعت بعد تا لای در را باز می کردم که سینی چای را به ایوب بدهم،
بچه ها جیغ می کشیدند و مثل گنجشک که از قفس پرواز کرده باشند، می پریدند توی اتاق ایوب.
بعد از امتحان هایش تلافی کرد.
آیینه بغل #دوچرخه بچه ها را نصب کرد و برای هر سه مسابقه گذاشت
بچه ها با شماره سه ایوب شروع کردند به رکاب زدن.
#هرسه را تشویق می کردیم که دلخور نشوند.
هدی، تا چند قدم مانده به خط پایان اول بود.
وقتی توی آیینه بغل نگاه کرد تا بقیه را ببیند افتاد زمین
ایوب تا شب به غرغرهای هدی گوش میداد که یک بند می گفت:
"چرا آیینه بغل برایم وصل کردی؟
لبخند میزد.
.
دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را #تنها می گذاشتم.
سفارش هدی و محمد حسن را به #حسین کردم و غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم.
وقتی برگشتم همه قایم شده بودند.
صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند.
با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند.
محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد:
_"بابا ایوب عصبانی می شود؟"
روی سرش دست کشیدم
_"این چه حرفی است!؟ تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟ مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید."
سرش را تکان داد
_"چشم"
به روایت همسر شهید
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#رمان_واقعی
#زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
🍁〰🍂
@Alachiigh
✳️مواد غذایی که هوش را کم میکنند:👇
🔸شیرینی
🔸نمک، شکر
🔸چیپس، پفک
🔸سوسیس،کالباس
🔸سیب زمینی سرخ کرده
🔸آدامس (به عقیده برخی محققان)
🔸پنیر در صورتی که بدون گردو خورده شود
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۶۸ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جهادِتبیین مردم قم، به روایت تصویر.
🔴 چرا رسانه ها و خبرگزاری های رسمی از انعکاس این تصاویرِناشی از غیرت دینی هراس دارند؟!
🔴 ملالی نیست باز هم جهادگران عرصه رسانه خودشان این رسالت را به سرانجام می رسانند.
🔴 اعتراض مردم قم به مسئولان و ارکان سیاسی شهر، به خاطر ترکفعل و عدم اقدام در پی گلایهی امام خامنهای از وضعیت فرهنگی شهر.
#جهاد_تبیین
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭕️ سپاه عادت کرده کاراش رو بعد نصفه شب انجام بده
💯💯اینو گفتم که اگه یه روز صبح از خواب بیدار شدید و دیدید اسرائیل نیست تعجب نکنید! 😁💪
👤 ایشیخاکی
#گفتمان
#ایران_قوی
#نابودی_اسرائیل
🍁〰🍂
@Alachiigh