سلام علیکم
دهمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره
💫جون بن حوی 💫 هستیم.
از شهدای کهنسال عاشورا بود. غلام ابوذر غفاری و امام حسین(ع). وی غلام سیاهپوست فضل بن عباس بن عبدالمطلب بود که امام علی(ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر غفاری بخشید تا خدمتگزارش باشد. زمانی که عثمان (خلیفه سوم) ابوذر را به ربذه تبعید کرد، جون نیز همراه او به ربذه رفت. سال 32 هجری قمری، بعد از وفات ابوذر، او به مدینه برگشت و با امام علی(ع) پیوست و برای همیشه در خانهی خاندان آل علی(ع) ماند - نزد امام حسن و بعد امام حسین علیهماالسلام و بعد نیز خادم مخصوص خانهی امام سجاد(ع) شد.
و در خانه امام سجاد(ع) زندگی میکرد. او همراه امام حسین(ع) و اهل بیتش از مدینه به سوی کربلا روانه شد و در زمره یاران آنحضرت قرار گرفت.
حضرت على بن الحسین(ع) میفرماید: «من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب نیز نزد من بود و از من پرستارى میکرد، در آن هنگام پدرم به خیمه خویش رفت و جون غلام أبوذر غفارى نیز نزد او سرگرم اصلاح شمشیر آنحضرت بود
روز عاشورا، جون نماز ظهر را با امام خود خواند. آنگاه با وجود سالخوردگیاش خدمت امام(ع) رفت و اجازه جنگ خواست. امام(ع) به او فرمود: «یا جون، انت فی اذن منی، فانما تبعتنا طلبا للعایة فلاتبتل بطر یقتنا» (ای جو، تو برای سلامتی و آسایش از رنج دیگران، به ما پیوسته بودی و پیرو ما شدی، پس خود را مبتلا به بلای ما نکن. از سوی ما اجازه داری که به سلامت از اینجا بروی.»
جون خود را بر پای امام(ع) انداخت و گفت: «من در ایام راحتی، در سایهی شما در رفاه و آسایش بودم. انصاف نمیدانم که امروز که روز سختی است شما را تنها گذارم و بروم. درست است که خون بدنم بدبوست و جایگاه پست دارم و رنگم سیاه است. اما آیا بهشت را از من دریغ میکنی؟ برایم دعا کن تا از اهل بهشت بشوم و شرافت یابم و روسفید شوم. به خدا قسم از شما جدا نمیشوم تا خون سیاهم با خونهای شما آمیخته شود.»
باآنکه جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهای فراوانی به او وارد کردند.
بعد از اصرار فراوان، امام به او اجازه داد و جون به میدان رهسپار شد و اینچنین شروع به رجزخوانی نمود:
«کیْفَ یَرَى الْفُجَّارُ ضَرْبَ الْأَسْوَدِ
بِالْمَشْرَفِیِّ الْقَاطِعِ الْمُهَنَّدِ
بِالسَّیْفِ صَلْتاً عَنْ بَنِی مُحَمَّدٍ
أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسَانِ وَ الْیَد
أَرجو بِذلِک الفَوزِ عِندَ المَوردِ
مِن الإلهِ الأحَدِ المُوَحَّدِ
إذ لا شَفیعَ عندَه کَأحمَدِ»؛
یعنى، این مردم تبهکار! ضربت غلام سیاه را چگونه مىبینند؟ که شمشیر بُرنده مشرفى و هندى را بکار مىبرد.
با شمشیرى برنده براى فرزندان محمّد (ص) مىجنگم و با زبان و دست از ایشان دفاع مینمایم.
امیدوارم این عمل در روز ورود به محشر از طرف خداى یگانه باعث رستگارى من شود.
زیرا شفیعى نظیر احمد (ص) نزد خدا نیست.
به گفته برخی از مورّخان، او 25 تن از دشمنان را به هلاکت رساند و سپس خود به شهادت رسید.
امام حسین(ع) در کنار جنازه او ایستاد و گفت: «خدایا! صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمّد(ص) محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز».
امام باقر(ع) از پدرش امام زین العابدین(ع) نقل میکند که؛ پس از گذشت ده روز از شهادت جون، وقتی بدنش را یافتند، بوی مُشک از آن به مشام میرسید.
در زیارت ناحیه نیز به این سرباز فداکار سیاه پوست نورانی چنین سلام داده شده است: «اَلسَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِی مَوْلی اَبیذَرِ الْغَفّارِی».
🌹گرامیباد سالگرد شهادت دومین شهید محراب، آیت الله مدنی ، نماینده امام راحل در استان آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز توسط گروهک تروریستی آمریکایی منافقین ۲۰ شهریور۱۳۶۰
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 چشماتو ببند
خیال کن که با زائرایی
😔 چشماتو ببند
خیال کن که الان کربلایی
✍ خدایا داغ زیارت کربلا #اربعین بر دل ما نماند🙏😭
📢📢📢📢
سلام علیکم💐
چله ی همنشینی باشهدا 🌷
چله جدید (بیست وپنجم ) از روز سه شنبه (مصادف با روز شهادت امام سجاد علیه السلام )
👈 12 محرم آغاز شده
از دوستانتان دعوت بفرمائید،
تشریف بیاورند
لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇(چله اصحاب الحسین علیه السلام )
مخصوص خانم هاست
ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
4_644236607544623191.mp3
3.06M
فایل صوتی ۸ دقیقه
شیخ حسین انصاریان
توصیف شفاعت حضرت فاطمه سلام الله علیها
روضه شب جمعه
مسئول ڪاروان شهدا بود؛ مےگفت :
پیڪر شهدا رو واسه تشییع مےبردن، نزدیڪ خرم آباد دیدم جلو یڪے از تریلےها شلوغ شده..!
اومدم جلو دیدم یه دختر 14 ، 15 ساله جلو تریلے دراز ڪشیده..!
گفتم : چے شده ؟!!
گفتن: هیچے این دختره اسم باباشو رو این تابوت ها دیده گفته تا بابامو نبینم نمیذارم رد بشید ...
بهش گفتم: صبر ڪن دو روز دیگه میرسه تهران معراج شهدا ، بعد برمیگردوننشون ...
گفت : نه من حالیم نمیشه، من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده، باید بابامو ببینم...
تابوت ها رو گذاشتم زمین، پرچمو باز ڪردم یه ڪفن ڪوچک درآوردم ... سه چهار تا تیڪه استخوان دادم بهش؛ هی میمالید به چشماش، هے مےگفت : بابا ، بابا ، بابا ... 😭
دیدم این دختر داره جون میده؛ گفتم : دیگه بسه عزیزم بذار برسونیم ...
گفت : تو رو خدا بذار یه خواهش بڪنم ؟
گفتم : بگو ... ؟
گفت: حالا ڪه میخواید ببرید، به من بگید استخوان دست بابام ڪدومه ؟!!!
همه مات و مبهوت مونده بودن ڪه میخواد چیڪار ڪنه این دختر !!!
اما ... ڪاری ڪرد ڪه زمین و زمانو به لرزه درآورد ...😭
استخوان دست باباشو دادم دستش؛ تا گرفت گذاشت رو سرش و استخوان دست باباش را میکشید روی سرش
می گفت : "آرزو داشتم یه روز بابام دست بڪشه رو سرم" 😭
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
شما بگید ما چقدر به شهدامون مدیونیم ؟؟؟!!!😭😭😭شهداااا
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
1_432158624.mp3
9.58M
وقتی دلت برای شهدا تنگ میشه 😔 و تو ڪارت گره می افته اونوقت تنها امیدت مدد شهداست.
#دلتنگی
#درد_دل
#آرزوی_شهادت
#التماس_دعا
#مناجات
حاج مهدی رسولی
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌸
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
پنجشنبه یادعزیزان
دلم تنگ شهیدان است.......
مرابیچاره نامیدندو رفتند.....
رفیقان این چه سودابودبامن.....
چرابرداشتنداین نردبان را.....
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پنجشنبه
و ياد عزیزان سفر کرده دیار باقی ...
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🌷 التماس دعا 🌷
به یاد شهدا ،امام شهدا ،علماء ، ویژه سردار دلها
پدر و مادرها
همه عزیزان سفر کرده
بد وارث و بی وارث
پدر بزرگها و مادر بزرگها
کسانی که در ایام از دنیا رفتند
بخوانیم
فاتحةوصلوات🌼🍃
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
دانایی دانایی:
دانایی دانایی:
📣📢📣📢📣
شرعا فقط مخصوص بانوان است 👇👇
حضور غیر بانوان پیگرد الهی دارد
---------------------------------------------------------------------------------------------------
السلام علی الحسین🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شکر محرمی دیگر را دیدیم
عزاداری محرم در کنار هم ، پای محضر استاد نیلچی زاده
زمان اول محرم تا ...
ساعت 5:30تا7صبح(بین الطلوعین)
برای شرکت در روضه خانگی، لینک زیر رو کپی کرده و در مرورگر chrome باز کنید. برای ورود مهمان وارد شوید.👇
https://www.skyroom.online/ch/hamdavi/rouzeh
📸
۳۵سال بیخوابی جانباز دفاع مقدس..
آقایان مسئولین! ببینید با فداکاری چه کسانی روی صندلی ها نشستید.. والله اگر لحظه ای از این ولی نعمتان خود غفلت کنید، در دنیا و آخرت، عذاب خواهید شد..
#جانباز #دفاع_مقدس #جنگ #خواب #بیخوابی #جبهه #دولت #روحانی #اصلاحات #دلار #مجلس #رهبر #رییسی #قالیباف #جانبازان #فداکار #قهرمان #انسانیت #ایران #تهران #لاکچری #سلامتی #کرونا #عشق #انقلاب #اسلام #خون_دلها
هدایت شده از جهادتبیینی
🗓سالروزتصویب اصل ولايةفقيه/۲۰
💠رهبرانقلاب
‼️من هم مثل یکی از شما، از نظام اسلامی، از رهبری اسلامی و از ولایت فقیه به عنوان ستون فقرات این نظام، باید دفاع کنم. وظیفه من است. تکلیف شرعی است؛ مسأله شخصی نیست. ۷۶/۹/۵
‼️امروز حکومت اسلامی و ولایت فقیه جزو واضحاتِ فقه اسلامی و اعتباراتِ عقلایی است؛ یعنی اگر انسان بخواهد با تکیه به اعتبارات عقلایی حرف بزند، این نظریّه جزو روشنترین و واضحترین و قابل دفاعترین نظریهها است؛ اما این را با شیوههای گوناگون - با تشبیه آن به حکومت کلیسا و حکومت سلطنتی و غیره - در ذهنها مخدوش میکنند. اینها مبارزه لازم دارد. ۸۰/۶/۱۵
‼️اینجانب به پیروی از امام راحل با همه وجود از اصل ولایت فقیه و لوازم آن دفاع خواهم کرد و خدشه در التزام به اصل ولایت فقیه را از هیچکس و هیچ دسته و گروهی تحمل نخواهم کرد! ۶۸/۱۰/۱۸
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_پنجم👇👇👇👇
✅ 1- زیارت عاشورای غیر معروفه به نیابت از بقیه الله الاعظم عج
✅ 2- تلاوت سوره والفجر هدیه به اباعبدالله الحسین علیه السلام
✅ 3- هر روز 100 مرتبه سوره توحید هدیه به شهدایی که از شهدای کربلا معرفی می شوند
✅ 4-یکبار در طول این چله خواندن نماز امام حسین علیه السلام
#مراقبه_عملی👇
✅5- تاکید و انس معنوی عمیق بیشتربه حجاب فاطمی ،وتاسی به حضرت زینب سلام الله علیها
همان چیزی که خواسته و وصیت همه ی شهدای مابود.
سلام علیکم
یازدهمین روز از چله✨ بیست و پنجم ✨ از اصحاب الحسین سر سفره
💫 حر بن یزید ریاحی 💫 هستیم.
حر بن یزید ریاحی از بزرگان اهل کوفه بود و در سال ۶۰، یکی از شناخته شدهترین جنگاوران کوفه بهشمار میرفت.
چون عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین به سوی عراق خبر یافت، حُصَینبن تمیم، صاحب شرطه کوفه، را به قادسیه فرستاد. حصین نیز حرّ را با هزار سپاهی، به منزله مقدمه سپاه، از قادسیه روانه کرد. عمر سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبایل «تمیم» و «همدان» قرار داد
سید بن طاووس (رحمةاللهعلیه) توبهٔ حر را پس از ندای «...هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله» از جانب امام حسین (علیهالسّلام) نقل میکند. چون در روز عاشورا امام فریاد برآورد: «اما مِنْ مُغيثٍ يغيثُنا لِوَجْهِ اللَّهِ تَعالى؟ اما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؛ آیا فریادرسی هست که به فریاد ما رسد و از خدا جزای خیر بطلبد؟ و آیا کسی هست که شرّ این قوم را از حرم رسول خدا باز دارد؟»
حرّ بن یزید ریاحی (رحمةاللهعلیه) با شنیدن فریاد امام، قلبش مضطرب و اشک از چشمان او جاری شد. نزد به عمر بن سعد (لعنةاللهعلیه) آمد و گفت: ای عمر، تو با این مرد نبرد خواهی کرد؟ گفت: آری، به خدا سوگند، چنان جنگی که کمترین آن، افتادن سرها و قلم شدن دستها باشد. حر گفت: آیا به یکی از آن کارهایی که به شما پیشنهاد کرد راضی نمیشوید؟ ابن سعد گفت: به خدا قسم، اگر کار به دست من بود میپذیرفتم، ولی امیر تو ابن زیاد (لعنةاللهعلیه) نمیپذیرد.
حر خود را از لشکر بیرون کشید و به کناری رفت.مردی از قوم او به نام « قرة بن قیس» همراه او بود. حر گفت: ای قرة، آیا امروز به اسبت آب دادهای؟ گفت: خیر.گفت: میخواهی آبش دهی؟ قرة میگوید: گمان کردم که میخواهد کنارهگیری کند و در نبرد حضور نداشته باشد، و دوست ندارد که من شاهد کار او باشم، و بیم دارد که من قصهٔ او را به دیگران خبر دهم. لذا گفتم: اسبم را آب ندادهام و میروم که به آن آب دهیم. قرة میگوید: بدین ترتیب، من از آن مکانی که حر بود دور گشتم. به خدا سوگند، اگر او مرا از قصد خود آگاه میکرد، به همراه او نزد حسین میرفتم. قرة گوید: حر اندکاندک خود را به حسین نزدیک میکرد. یکی از مردان قبیلهٔ حر به نام مهاجر بن اوس، به او گفت: ای حر بن یزید، چهاندیشهای داری؟ آیا میخواهی به حسین حمله کنی؟ حر سکوت کرد و گویا بیماری رعشه او را فراگرفته بود به خود میلرزید.مهاجر گفت: ای پسر یزید، در کار تو سخت حیرانم. به خدا سوگند، در هیچ آوردگاهی تو را اینگونه ندیده بودم. اگر از من سراغ دلیرترین مردان کوفه را میگرفتند، غیر تو را نشان نمیدادم؛ پس این چه رفتاری است که از تو میبینم. حر گفت: به خدا سوگند، خودم را میان بهشت و دوزخ مخیر میبینم، و من چیزی را بر بهشت ترجیح نمیدهم، هرچند مرا قطعه قطعه کنند و بسوزانند. آنگاه به اسب خود رکاب زد و به اردوی امام حسین ملحق شد. (انی والله اخیر نفسی بین الجنة و النار فوالله لا اختار علی الجنة شیئاً ولو قطعت و حرقت ثم ضرب فرسه فلحق بحسین)حر هنگامی که به یاران امام حسین (علیهالسّلام) نزدیک شد، سپرش را واژگون کرد و به آنان سلام گفت.
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب الامالی درباره چگونگی آمدن حربن یزید ریاحی (رحمةاللهعلیه) نزد امام حسین (علیهالسّلام)، چنین آورده است: حر بن یزید به اسبش رکاب زد و از لشکر عمر بن سعد (لعنةاللهعلیه) جدا شد و به سوی لشکر امام حسین (علیهالسّلام) آمد، در حالی که دستان خود را روی سرش نهاده بود و میگفت: خداوندا، به سوی تو بازگشتهام، پس توبه مرا بپذیر؛ من دل دوستانت و دل فرزندان پیامبرت را ترساندم.
چون حربن یزید ریاحی (رحمةاللهعلیه) در پیشگاه امام حسین (علیهالسّلام) قرار گرفت، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، جانم فدایت باد. من همانم که راه را بر تو بستم و نگذاشتم که بازگردی، و سایه به سایه با تو آمدم تا در این سرزمین بی آب و علف فرودت آوردم.به خدایی که جز او خدایی نیست سوگند، گمان نمیکردم که این گروه تمام پیشنهادهای تو را رد کنند و کار به اینجا بکشد.با خود گفتم: باکی نیست که برخی از دستورهای این قوم را اطاعت کنم تا گمان نکنند که از اطاعتشان بیرون رفتهام و بالاخره آنها یکی از پیشنهادهای حسین را میپذیرند. به خدا سوگند، اگر گمان میبردم که هیچ پیشنهادی را از شما نمیپذیرند، هرگز چنین کاری نمیکردم؛ و اکنون آمدهام تا از آنچه انجام دادهام به درگاه پروردگارم توبه کنم و جان خود را تقدیم کنم و در پیشگاهت کشته شوم. آیا این کار برای من توبه محسوب میشود؟ حضرت فرمود: آری، خدا توبهٔ تو را میپذیرد و تو را میآمرزد. نامت چیست؟ گفت: من حر بن یزید هستم. حضرت فرمود «انت الحر کما سمتک امک، انت الحر ان شاء الله فی الدنیا والاخرة انزل؛ تو حر (آزاده) هستی همان طور که مادرت این نام را بر تو نهاده است. تو در دنیا و آخرت آزادهای، از مرکب فرود آی.» حر گفت: سواره بودنم برایت بهتر از پیاده بودن است. ساعتی سواره میجنگم، که البته فرجام کارم به فرود آمدن میانجامد. امام فرمود: هرچه میخواهی انجام بده؛ خدا تو را رحمت کند.