41.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#پست_ویژه🍃💔
« تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
مپسند این که تو باشی و مرا غم ببرد.. »
#حاج_مهدی_رسولی
#مناجات
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اگر گفتی «حوصلۀ نهیازمنکر و سر و کلهزدنبا مردم را ندارم»، حالات معنویات هم گرفته میشود!🔸
🌴 درختی را که شما شاخه و تنهاش را قطع کنید و فقط ریشهاش را باقی بگذارید، ریشهاش هم بعداً #میپوسد.
🌴 ریشۀ انسان، #درونگرایی او است و شاخۀ انسان، #برونگرایی او. برای حیات معنوی انسان، هم درون گرایی لازم است و هم برون گرایی. هم #مناجات و نجوا و اخلاصی که هیچ کس خبردار نشود لازم است، و هم بر سر راه خدا، دعوا کردن که همه هم ممکن است به او #تهمت بزنند که این میخواهد #تظاهر_به_غیرت [دینی] بکند، میخواهد تظاهر به دینداری بکند، میخواهد تظاهر به خوبی و پاکی بکند.
🌴 اگر کسی مناجات با خدا را داشت، حال عبادیِ خوبی داشت، حضور قلب خوبی داشت، اما توی میدان امر به معروف و نهی از منکر نیامد و گفت #سر_و_کله_زدن با مردم برای من سخت است، نمیخواهم با مردم سرشاخ بشوم. نمیخواهم با مردم درگیر بشوم؛ این فرد بعد از مدتی همان مناجاتش را هم از دست میدهد، آن حالش را هم از دست میدهد.
⭕️ #به_مناسبت_روزشیراز⭕️
☝️از خیابان #شهــداےشیــراز آرام آرام در حال گــذر بودم!
🌸 در اولــین کوچـہ کہ #پرچــم یا مهدے داشــت #شهــیدعبدالحمیــد
حسینے را دیدم....
عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامــم را صـــدا زد!
گفت: اگہ یک #قــدم به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! !
چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟
جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔
🌸دومــین کوچــہ #شهـــید محــمد اسلامے نســب ؛
پرچم ســبز #یازهــرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
محـــمد آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص #حضرت_زهرا بود..
چه کردے؟
جوابے نداشتم و از #شـــرم از کوچه گذشــتم...
ولے مےدیدم کہ تــا نــام #بے بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد #اشکــش جارے شد ...😔
🌸به سومین کوچـــه رسیدم!
#شهیدعلــےکسايے ...
به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند!
گفــت: #قـــرآن و #نهــج_البلاغه در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستــــم جواب دهم!
مے دانستــم خودش #استــادقرآن و #نهج_البلاغة هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد..
با چشماني که گوشــه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتـــم...
🌸به چهارمین کوچــه!
کوچـــہ #شهیدمحــمدابراهیمے...
مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے
گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ....
با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل #ارتباط با خداســت !!!
گفت اگر #واجــباتـــ را انجــام دادي، #نمازت را ســـروقت خواندے، #محرمــات را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ!
همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود!
عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم...
🌸به پنجـــمین کوچه و #شهـــید خـادم صادق رسیدم...
صداي نجـــوا و #مناجـــات شهــید می آمد!
حاج منصــور ...
...#دعــاے کمیــل مے خوانــد....
چقــدر با اخلاص می خواند
حضورم را متوجـــه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوے ام...
از دعــا خواندنـــم
گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان
و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔
🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران..
با جذبہ بــود..ـ
خودش یہ عده را جمــع کرده بود
مشغول تــدریس بود!!!:
مــبارزه با #هواے_نفس،نگهـــبانے #دل، #پرواز بہ سوے پرودگارو #شجــاعت در راه دین...
کــم آوردم...
من کجا ..#شاگردے او کجا!! ...
گذشتـــم....
🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود!
بلـــه؛
#شهید عبداللہ اســکندرے...
کنار اوهم #شهیــد شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ...
عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود....
یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر
چشمم به عکس فرزند #شهید علمدارے افتاد ...
دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟!
میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان #گذشتــیم ....
تو چہ کردے؟
از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم...
😔😔
دیگر ادامہ نــدادم....
از #حـــرف تا #عمــــل!
فاصله زیــــاد بود...
دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت!
افتــادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
🇮🇷 شهر #شیراز کوچه های زیادی دارد
با یاد #شهدای غریبی که همچنان ناشناخته اند
#فقط یک جملہ در ذهن دارم : #شهــداےغریب_شهرم... شرمنده ام!!!
#تمـــام
🌷🌺😭😭🌺🌷
🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا!
بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*
سید حجت بحرالعلومی4_5836665477849418977.mp3
زمان:
حجم:
3.71M
یه #مناجات
شبونه با یار
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿°•
#مناجات
به مناسبت شروع ماه رجب
🎙• مدّاح: حاج مهدی رسولی
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠
دعای کبیر🔸 چه کسی می تواند به خدا بگوید که درست است که من بد کردم ولی تو که بزرگوار بودی چرا نبخشیدی! 🔸 دو راه دارد که ذات اقدس الهی بندگانش را به طرف خود #دعوت می کند و دو راه دارد که بندگان با این دو راه با ذات اقدس الهی #مناجات کنند... .ر #مناجات_شعبانیه #آيت_الله_العظمی_جوادی_آملی
سید مصطفی بحرینیمولاي_يا_مولاي_سيد_مصطفى_الموسوي.mp3
زمان:
حجم:
15.96M
مولای یا مولای❤️
انت المولی و انا العبد
و هل یرحم العبد الا المولی؟!😭
#مناجات
حاجمهدی رسولی[SARALLAH-Zn.COM] 031223 03.mp3
زمان:
حجم:
21.08M
🔊 صوتی | #مناجات
📝 باز کن آغوش خود را
👤 حاجمهدی رسولی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...