eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
231 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غافلگیر شدن از حضور مادرش در برنامه تلویزیونی ◾️ سلطان مربیها 🔺اینقد مادری بود که روز مادر رفت رضوان الهی بر او💔
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج).... من از اشکی که می‌ریزد زِ چشم یار می‌ترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار می‌ترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدنِ مهدی درون غار می‌ترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند من از گرداندنِ یوسف سَرِ بازار می‌ترسم! همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن.... از اینکه باز عاشورا شود تکرار می‌ترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابری‌ست من از بی‌مِهری این ابرهای تار می‌ترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این مَنصب کنم اِنکار می‌ترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رُخِ عطار می‌ترسم! شنیدم روز و شب از دیده‌ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار می‌ترسم! به وقت ترس و تنهاییْ تو هستی تکیه‌‌گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، می‌ترسم! دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن که از نِفرین و عاق والدین بسیار می‌ترسم! هزاران بار من رفتم، ولی شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می‌ترسم! (دعا بفرمایید)
🌹 حضرٺِ صادق(ع) چہ زيبا عشق را تفسير ڪرد💗 گفٺ : بر ساداٺ نہ بر شيعيــان هـم مادرے🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝بزرگترین درس حضرت زهرا (س) ... چرا امام زمان فرمودن الگوی من حضرت زهرا (س) است؟
اختیاری،تاجرانه.mp3
2.58M
🔸ذکاوت این است که بین دو مرگ اختیاری و اجباری انسان بتواند خودش داوطلبانه آن مرگ اختیاری را انتخاب کند 💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇 مخصوص خانم هاست ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمینی (رحمت الله علیه ) و صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ بعداز اذان ظهر 👈خواندن دعای نور حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ✅ بعداز اذان مغرب👈 تلاوت سوره حجرات از طرف ائمه روز هدیه به امام زمان عج و روز جمعه از طرف بقیه الله الاعظم عج هدیه شود به به روح مطهر پیامبر ختمی مرتبه ✅ مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین علیه السلام در هر ساعت از شبانه روزکه می توانید. # مراقبت _ عملی👇 ✅ تبیین بخش هایی از توحید مفضل
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#چله_سلامت_بوقت_اذان ✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمی
هفتمین روز از 🌟💫چله ( بیست و هشتم ) 🌟💫 مهمان سفره پزشک شهید🌷سید یحیی بحرانی قیری 🌷 هستیم.
سید یحیی بحرانی قیری در سال 1335 در فیروزآباد فارس متولد شد. از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود که این نبوغ در کیفیت تحصیل وی نمودار بود. در همین دوران بود که در حادثه‌ی زلزله‌ی فیروز آباد، بسیاری از نزدیکان از جمله پنج برادر و یک خواهرش را از دست داد و سپس به همراه پدر و مادرش به مشهد مهاجرت کرد و به تحصیلات خود ادامه داد. پس از اخذ مدرک دیپلم، در رشته‌ی پزشکی پذیرفته شد و به دانشگاه راه پیدا کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه‌های نبرد علیه دشمن اعزام شد و به کمک رزمندگان مجروح و مصدوم شتافت. سرانجام در سال 1361 در عملیات بیت المقدس به درجه‌ی رفیع شهادت نائل گشت.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سید یحیی بحرانی قیری در سال 1335 در فیروزآباد فارس متولد شد. از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخو
شهید سیدیحیی بحرانی قیری دانشجوی رشته پزشکی بود که در سال‌های آغازین جنگ تحمیلی لباس امدادگری به تن کرد و در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت. او در عملیات‌های مختلفی در منطقه جنوب شرکت کرد و در سن ٢٦سالگی در منطقه خرمشهر به خیل عظیم شهدا پیوست.
خاطراتي از شهید سید یحیی بحرانی قیری سید یحیی رابط و بانی ازدواج من و همسرم بود. در روز جشن ازدواج،  اتاق را با نوشتن چند آیه و حدیث تزئین کرد. بعد هم جمله ای را به عنوان هدیه به من و همسرم گفت:  جمله این بود: از این به بعد شما د و نفر هستید و مسئولیتتان سنگین تر است. باید دو نفری در راه خدا گام بردارید. دوست شهید
يک شب که به تهران آمده بود،  به ديدن من آمد. آثار خستگي را در چهره ي او نمايا ن بود. با اين حال تصميم گرفت که بعد از نماز مغرب و عشاء به همراه براد ران ديگر،؛  زيارت جامعه کبيره بخواند. خواندن دعا تا پاسي از شب ادامه داشت. سيد يحيي با چشماني پر از اشک و با صداي سوزناک دعا را مي خواند و درباره ي مفاهيم عاليه ي اين زيارت حرف مي زد. وقتي که نگاهش مي کردم،  احساسم اين بود که آثار خستگي بر اثر خواندن دعا از چهره اش محو شده است. دکتر آريان مي دانستم که شب ها غذاي سنگين نمي خورد. يک شب که به خانه ي ما آمده بود،  برايش يک دانه گلابي بردم. اما او گلابي را نخورد. پرسيدم: چرا نمي خوري؟ در جوابم گفت: اين گلابي را کسي بايد بخورد که بتواند انرژي حاصل از آن را در راه خدا مصرف کند. کريم قاسمي مفرد
یحیی اول رشته ی مهندسی شیمی تحصیل میکرد اما بنا بر اتفاقی( برای عیادت مریضی به بیمارستان می روند و وقتی با بداخلاقی و بدرفتاری دکتر ایشان مواجه میشوند.... تصمیم می گیرند با رشته ی پزشکی خدمت کنند) از رشته ی خودش انصراف میده ، دوباره رشته ی تجربی را می خونه و رشته ی پزشکی مشهد قبول می شه.... یحیی خیلی شوخ طبع، آرام و باوقار و باجبروت بود، فردی نابغه که در کنار تحصیلات دانشگاهی ، شعر می سرود و دستخط زیبایی هم داشت 
مدتها بود که فردی بنام عبدالله را با خود از شیراز آورده بودیم. عبدالله کسی را نداشت و با ما زندگی می‌کرد و خیلی وقتها هم، در کارهای خانه دست به کمک ما بود. یک روز، موقع صبحانه، عبدالله را صدا زدم و گفتم که استکان و نعلبکی بیاورد اما او صدای مرا نشنید. برای همین کمی صدایم را بلند کردم و گفتم: ‹‹عبدالله چرا استکان و نعلبکی‌ها را نیاوردی››؟ پسرم یحیی که صدای مرا شنیده بود به من گفت: ‹‹مادر شما بودید که با صدای بلند عبدالله را صدا زدید؟ گفتم: بله. سری تکان داد و گفت: همین الان بروید و توبه کنید. شما حق ندارید به عبدالله دستور بدهید خودتان باید استکان و نعلبکی بیاورید مطمئن باشید که به خاطر این کار بازخواست می‌شوید.  راوی: سیده رحیمه بحرانی
اکنون که آخرین ساعات زندگی‌ام را می‌گذرانم به این فکر افتادم که چند کلامی با خانواده‌ی خود صحبت کنم. زیرا امکان داردکه دیگر نتوانم آن‌ها را به هیچ صورت ببینم. پدر جان! مادر جان! هر چند می‌دانم که بعداز رفتن من، غمی بزرگ بر دوش شما خواهد بود و حتی ممکن است کینه‌ها در دل راه دهید. در هر صورت از شما تقاضا دارم که هرگز برای من گریه نکنید. زیرا گریه کردن شما روح مرا عذاب خواهد داد و دشمنان اسلام را خوشحال خواهدکرد. در حال حاضر که تمام نوکرصفتان امریکایی علیه انقلاب توطئه می‌چینند و می‌خواهند مکتبمان را از بین ببرند، من و دیگر برادران مجبورم که در برابر تمامی این‌ها با عزمی راسخ و استوار بایستیم و نگذاریم به این ملت محروم و مستضعف صدمه وارد کنند و تا آخرین قطره‌ی خون خود، با آن‌ها خواهیم جنگید و این را بدانید که اگر من حتی فشنگ اسلحه‌ام تمام بشود، باز هم اهل تسلیم نیستم. زیرا در تاریخ، از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا به حال که 1400 سال می‌گذرد، در جنگ‌های حق و باطل، جوانمردی‌ها و رشادت‌های زیادی شده که من اگر خودم را با آن‌ها بسنجم، صفر خواهم بود و هرگز نمی‌توانم خودم را در برابر آن‌ها مجسم کنم. در هر حال من می روم که تا چندین ساعت دیگر خاطره‌ی تمام شهدای جبهه‌های جنگ‌ را گرامی بدارم. بدون این که کوچک‌ترین ترس و واهمه‌ای به دل راه دهم. تا قلب دشمن پیش خواهم رفت و تا جایی که جان در بدن دارم، با دشمن اسلام خواهم جنگید تا شاید بتوانم با شهید شدنم، نهال انقلاب را آبیاری کنم. پدر جان! مادر جان! سخنم با شماست. این را بدانید که پسر شما بدون جهت شهید نخواهد شد و این را بدانیدکه تا گور ده‌ها تن از صدامیان را نکنم، هرگز کشته نخواهم شد. پدر جان! مادر جان! نمی‌دانید که چه قدر شما را دوست دارم و با این که این قدر به شما علاقه دارم، باز شما را تنها گذاشته‌ام.هدف من این بوده است که اهداف انقلاب برایم مشخص باشد و از آن زمان تا به حال به دنبالش می‌روم تا بتوانم به لقاء الله برسم. پدر جان! مادر جان! همان طور که می‌دانید من از مال دنیا چیزی ندارم. زیرا من تاکنون محصل بوده‌ام و فقط تابستان‌ها با کارکردن می‌توانستم مخارج تحصیلم را فراهم کنم و به جبهه بیایم و برادران خود را یاری کنم. پدر و مادر عزیزم از شما تقاضا دارم که اگر شهید شدم و جسدم به دست شما رسید، حتماً مرا در بهشت رضای شهر خودمان مشهد، در قسمت شهدا دفن کنید. در ضمن تا می‌توانید برایم مراسم برگزار نکنید و اگر مراسمی گرفتید، خیلی ساده و بی‌آلایش باشد.
حال چند سخنی با خواهرم دارم. خواهر عزیز! بعد از مرگ من تو رسالت بزرگی را به دوش خواهی داشت. بعد از من تو باید راه مرا ادامه بدهی. زیرا در خانواده‌، کسی دیگری را نمی‌بینم که بتواند پای در این راه پرخطر بنهد. خواهرم، هرگز نگذاری که دیگران برای من تبلیغ کنند. زیرا من دوست دارم که گمنام باشم. خواهرم! تو باید زینب وار در جامعه به این ملت محروم کمک کنی. هر چند که خود از خانواده‌های مستضعف هستی. به هر حال از تو می‌خواهم بعد از تمام شدن درست، حتماً معلم شوی. آن هم یک معلم خوب که بتواند نوجوانان را به سوی الله به حرکت درآورد. هر چند که می‌دانم تو استعداد فراوانی داری و می‌توانی به درجات بالای علم و دانش برسی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: این انقلاب، آنقدر تلاطم و سختی دارد ڪه یڪ روزی شهدا آرزو می‌ڪنند زندہ شوند و برای دفاع از انقلاب دوبارہ شهید شوند ....
گردان پشت میدون مین زمین گیر شد ، چند نفر رفتن معبر باز کنن … 15ساله بود ، چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده … پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت : تازه از گردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله و پا برهنه رفت ! خدایا مارامدیون شهدا نگردان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
~🕊 🌿💌 به خون و تیر و ترکش نیست. آن روز که خدا را در همه چیز دیدیم؛ آن روز شده‌ایم... ♥️🕊