eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.6هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
7.6هزار ویدیو
227 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ امیرالمؤمنین علی(ع) را «که کُشت» و «چه کُشت»؟ 🔹 یک وقت می‌‏گوييم على‌(ع) را كه كشت و يك وقت می‌گوييم علی(ع) را چه كشت؟ 🔸 اگر بگوييم على(ع) را كه كشت، البته عبدالرحمن بن ملجم. اگر بگوييم على(ع) را چه كشت، بايد بگوييم و و . همين‌هايى كه آمده بودند على(ع) را بكشند، از سر شب تا صبح عبادت می‌کردند. 🔹 واقعاً خيلى تأثرآور است. على(ع) به جهالت و نادانى آنها ترحم می‌‏كرد، تا آخر هم حقوق آنها را از بيت‌المال می‌‏داد و به آنها می‌‏داد. 🔺 ابن ابی‌الحدید می‌گوید: اگر می‌خواهید بفهمید که و چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب‏ نوزدهم رمضان را انتخاب کردند. گفتند: ما می‌خواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون می‌خواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم. 🖋 آیت الله شهید 📚 منبع: اسلام و نيازهای زمان، ج۱، ص۸۰
خـدایـا... بگیـر از مـن! آن چـه که "" را می گیـرد از مـن...😔😔 این روزهــا عجیب دلم؛ به سیم خـاردار هـای ! گیـــر کرده است... را گفتنـد: یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟! چه کردی که شدی!؟ فرمود: إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی! نگهبـــان بودم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️ روایتی از تشرف امام خمینی به حرم حضرت امیرالمومنین(ع) در سال 44 ▪️در پی تبعید امام خمینی از ترکیه به عراق در سال 44، ایشان در 23 مهر از کربلا راهی نجف شدند و در نخستین اقدام به زیارت مرقد مطهر حضرت امیرالمومنین(ع) شتافتند. به روایت آیت‌الله اشرفی شاهرودی، امام در میان استقبال باشکوه اهالی نجف، نزدیک غروب به این شهر رسیده و «مستقیما از درب مقابل ایوان طلا وارد حرم مطهر شدند.» آیت‌الله سید محمد بجنوردی درباره استقبال ویژه از امام خمینی در حرم می‌گوید: «امام به اتفاق همراهان به نجف وارد و یکسره به طرف حرم حضرت علی(ع) رفتند. آنجا مردم عرب برخورد عجیبی با ایشان داشتند؛ یعنی به قدری جمعیت زیاد بود و اطراف امام را گرفته بودند و دست‌هایشان را می‌بوسیدند که واقعا جان امام در خطر بود. لذا ایشان زیارت کردند و از حرم خارج شدند...»
دعای روز بیست و دوم ماه مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدای گمنام چگونه از روی آزمایش دی ای ان شناسایی می شوند؟
•°🌱 اولین روزے ڪه فرزندان حیدر، بے علے(ع)😭 جاے اطعام سحر، در گوشه اے غم مےخورند😭 ❤️ 🌹
حاج آقا دولابی: اولیای خدا چه چیزی برداشت کردند که وقتی به این ماه (رمضان)می رسیدند مثال بارز واشتاق الی قربک فی المشتاقین بودند . بی شک به خدا اطمینان داشتند و در هر حال رضا بودند . آدم ها برایشان فرقی نمی کرد و همه را به دید الهی می دیدند . مریضی و بی پولی و مرگ و غم و غصه و حتی شادیها برای آنها نشانه است از سلطان السلاطین . چرا ما به خدا اعتماد و اتکا نمی کنیم در صورتی که می دانیم کسی ما را اندازه او دوست ندارد و به فکر ما نیست و توکل بر غیر او خسران دنیا و عقباست. "خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک"
4_5796381386147367694.mp3
5.28M
صوت سه دقیقه محبت امام حاج آقا عالی
🌹اگر شب قدر شبی باشد كه تقدیر عالم در آن تعیین می گردد، ♦️همه‌ی شب‌های جبهه شب قدر است. سید مرتضی آوینی ✍ خدایا به حق گریه‌های شهدا و همه رزمندگان دفاع مقدس و مدافعان حرم، ما را هم امشب ببخش🙏😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا انزلناه فی لیله القدر تمام اتفاقات در عالم با محاسبه و امضاء امام زمان عج الله شکل میگیرد. 🎬
📌 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.* 🔹️ سردار مدافع حرم درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت.
📌 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.* 🔹️ *ماموریت ویژه برای شناسایی پیکر مطهر :* ◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. ◇ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. ◇ به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟" ◇ می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. ◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید. ◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. ◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!" ◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"* ◇ حاج سعیدحرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"* ◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" ◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم." ◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد. 🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. ◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم. ◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند. 🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."* ◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"* ◇ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ ◇ گفتم: "حاج‌آقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش." ◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بی‌بی که بگو." ◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام." ◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."* 🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی‌بی جان، این هدیه را از من قبول کن!*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 فزت و رب الکعبه ◾ سپهبد قاسم سلیمانی: وقتی شمشیر بر فرق مبارک امیرالمومنین فرود آمد، این جمله را فرمود: فزت و ربّ الکعبه. به خدای کعبه رستگار شدم. این رستگاری دو وجه دارد: یکی آسودگی از نامردمان، یکی رسیدن به آن جایگاه بزرگی که امیرالمؤمنین در عطش آن به سر می‌برد. 📸 تصویر: حضور در حرم مطهر حضرت امیرالمومنین، علی علیه‌السلام
صل الله علیک یا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام).... دوسه روز است خانه دلگیر است دوسه روز است مثل بارانیم دو سه روز است همدم اشکیم دو سه روز است روضه می‌خوانیم دو سه روز است کوفه نشنیده نغمه‌های خوش اذانت را وقت افطار بر سر سفره یاد کردیم لقمه نانت را دو سه روز است مثل فاطمیّه دور هم گریه می‌کنیم ولی روضه‌ها رنگ دیگری دارد ختم آن است ذکر وای علی دو سه روز است نان و خرما را حسنت می‌برد برای یتیم می‌دهد سهم کودکان را بعد می‌کند بغض مثل کوچه کریم دو سه روز است قلب زینب را داده آزار حرف بی‌پایه شده اوضاع مدینه ای انگار باز هم طعنه‌های همسایه دو سه روز است چاه و نخلستان شده دلتنگ ربّــنای علی شده رویای مسجد و محراب گریه و سجده و دعای علی دو سه روز است کوفه فهمیده می‌رسید از کجا غذای فقیر از کجا می‌رسید خرمایی تا شود باز روزه‌های فقیر دو سه روز است اشک می‌ریزد گاه و بیگاه از غمت حسنم بیش از پیش لرزه می‌افتد با دعای کمیل بر بدنم دو سه روز است چشم عبّــاسم سرخ مثل زمان جنگ شده کوچه پس کوچه‌های کوفه پر از خشت و خاشاک و قلوه سنگ شده دو سه روز است دختر حیدر خواب‌های عجیب می‌بیند گاه گودال و خنجر و حنجر گاه شیب الخضیب می‌بیند دو سه روز است کربلائیّم چشم بر چشم یار می‌دوزم مانده در بغچه یک کفن باقی وَ به یاد نگار می‌سوزم دو سه روز است سخت می‌خواهم بزنم بوسه بر گلوی حسین وای از دود و خون و خاکستر پنجه‌ی گرگ‌ها و موی حسین دو سه روز است درس قرآنم سوره.ی کهف نی نشین شده است سینه‌ام مثل دامن و خیمه یا در خانه آتشین شده است دو سه روز است مثل بابایم می‌کنم گریه یاد لب تشنه وای از لحظه‌ای که می‌بینم بر روی حلق دلبرم دشنه دو سه روز است بیشتر دارم انتظار وصال دلدارم با دعای فرج پس از روضه به امید وصال می بارم
العبد: 🌷 آیت الله بهجت (ره) : ☘ «نزد ما تقریبا واضح است شب بیست و سوم ، شب قدر است» 👌 هر چه هست همین امشب است! برای هم دعا کنیم و حتی یک لحظه تا اذان صبح ، لسان را از ذکر باز نداریم. ❓ شب قدر چگونه دعا کنیم!؟ ✨ خداوند به حضرت موسي (ع) وحي کرد : 👌 مرا با زباني که با آن گناه نکرده اي بخوان. ☘ موسي گفت : خدايا! از کجا چنين زباني بياورم؟ 🌱 جواب آمد : مرا با زبان غير خودت بخوان (يعني از ديگران بخواه تا برايت دعا کنند) 📙 وسائل الشيعه ، ج 7 ، ص 109 🤲 در این شب عزیز حقیر را از دعای خیرتان بی‌نصیب نفرمایید🙏
خواندن این دعا در شب‌های رمضان