فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع شهید آبسالان در زاهدان
⭕️ امیرالمؤمنین علی(ع) را «که کُشت» و «چه کُشت»؟
🔹 یک وقت میگوييم على(ع) را كه كشت و يك وقت میگوييم علی(ع) را چه كشت؟
🔸 اگر بگوييم على(ع) را كه كشت، البته عبدالرحمن بن ملجم. اگر بگوييم على(ع) را چه كشت، بايد بگوييم #جمود و #خشکمغزى و #خشكهمقدسى. همينهايى كه آمده بودند على(ع) را بكشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند.
🔹 واقعاً خيلى تأثرآور است. على(ع) به جهالت و نادانى آنها ترحم میكرد، تا آخر هم حقوق آنها را از بيتالمال میداد و به آنها #آزادی_فكرى میداد.
🔺 ابن ابیالحدید میگوید: اگر میخواهید بفهمید که #جمود و #جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند. گفتند: ما میخواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم.
🖋 آیت الله شهید #مطهری
📚 منبع: اسلام و نيازهای زمان، ج۱، ص۸۰
خـدایـا...
بگیـر از مـن!
آن چـه که "#شهـــادت"
را می گیـرد از مـن...😔😔
این روزهــا عجیب دلم؛
به سیم خـاردار هـای #دنیــا !
گیـــر کرده است...
#ابو_تـراب را گفتنـد:
یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟!
چه کردی که #علـی شدی!؟
فرمود:
إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی!
نگهبـــان #دلــــــم بودم...
◼️ روایتی از تشرف امام خمینی به حرم حضرت امیرالمومنین(ع) در سال 44
▪️در پی تبعید امام خمینی از ترکیه به عراق در سال 44، ایشان در 23 مهر از کربلا راهی نجف شدند و در نخستین اقدام به زیارت مرقد مطهر حضرت امیرالمومنین(ع) شتافتند. به روایت آیتالله اشرفی شاهرودی، امام در میان استقبال باشکوه اهالی نجف، نزدیک غروب به این شهر رسیده و «مستقیما از درب مقابل ایوان طلا وارد حرم مطهر شدند.» آیتالله سید محمد بجنوردی درباره استقبال ویژه از امام خمینی در حرم میگوید: «امام به اتفاق همراهان به نجف وارد و یکسره به طرف حرم حضرت علی(ع) رفتند. آنجا مردم عرب برخورد عجیبی با ایشان داشتند؛ یعنی به قدری جمعیت زیاد بود و اطراف امام را گرفته بودند و دستهایشان را میبوسیدند که واقعا جان امام در خطر بود. لذا ایشان زیارت کردند و از حرم خارج شدند...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدای گمنام چگونه از روی آزمایش دی ای ان شناسایی می شوند؟
•°🌱
#روز_بیست_و_دوم
اولین روزے ڪه فرزندان حیدر، بے علے(ع)😭
جاے اطعام سحر، در گوشه اے غم مےخورند😭
#بحق_فرزندان_امیرالمؤمنین_ع❤️
#یا_رب_الهـےالعفو🌹
حاج آقا دولابی:
اولیای خدا چه چیزی برداشت کردند که وقتی به این ماه (رمضان)می رسیدند
مثال بارز
واشتاق الی قربک فی المشتاقین
بودند . بی شک به خدا اطمینان داشتند و در هر حال رضا بودند .
آدم ها برایشان فرقی نمی کرد و همه را به دید الهی می دیدند . مریضی و بی پولی و مرگ و غم و غصه و حتی شادیها برای آنها نشانه است از سلطان السلاطین . چرا ما به خدا اعتماد و اتکا نمی کنیم
در صورتی که می دانیم کسی ما را اندازه او دوست ندارد و به فکر ما نیست و توکل بر غیر او خسران دنیا و عقباست.
"خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک"
4_5796381386147367694.mp3
5.28M
صوت سه دقیقه
محبت امام
حاج آقا عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تا امشب حتما این کلیپ رو ببینید.
التماس دعا فرج 🤲
#شب_قدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_قدر
انا انزلناه فی لیله القدر
تمام اتفاقات در عالم با محاسبه و امضاء امام زمان عج الله شکل میگیرد.
#کلیپ🎬
#استادشجاعی
📌 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.*
🔹️ سردار مدافع حرم #حاج_مهدی_نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
📌 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.* 🔹️ سردار مدافع حرم #حاج_مهدی_نیساری درش
📌 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.*
🔹️ *ماموریت ویژه #سردار_مهدی_نیساری برای شناسایی پیکر مطهر #شهید_محسن_حججی:*
◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"*
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بیبی جان، این هدیه را از من قبول کن!*
🏴 فزت و رب الکعبه
◾ سپهبد قاسم سلیمانی: وقتی شمشیر بر فرق مبارک امیرالمومنین فرود آمد، این جمله را فرمود: فزت و ربّ الکعبه. به خدای کعبه رستگار شدم. این رستگاری دو وجه دارد: یکی آسودگی از نامردمان، یکی رسیدن به آن جایگاه بزرگی که امیرالمؤمنین در عطش آن به سر میبرد.
📸 تصویر: حضور در حرم مطهر حضرت امیرالمومنین، علی علیهالسلام
صل الله علیک یا امیرالمؤمنین(علیهالسلام)....
دوسه روز است خانه دلگیر است
دوسه روز است مثل بارانیم
دو سه روز است همدم اشکیم
دو سه روز است روضه میخوانیم
دو سه روز است کوفه نشنیده
نغمههای خوش اذانت را
وقت افطار بر سر سفره
یاد کردیم لقمه نانت را
دو سه روز است مثل فاطمیّه
دور هم گریه میکنیم ولی
روضهها رنگ دیگری دارد
ختم آن است ذکر وای علی
دو سه روز است نان و خرما را
حسنت میبرد برای یتیم
میدهد سهم کودکان را بعد
میکند بغض مثل کوچه کریم
دو سه روز است قلب زینب را
داده آزار حرف بیپایه
شده اوضاع مدینه ای انگار
باز هم طعنههای همسایه
دو سه روز است چاه و نخلستان
شده دلتنگ ربّــنای علی
شده رویای مسجد و محراب
گریه و سجده و دعای علی
دو سه روز است کوفه فهمیده
میرسید از کجا غذای فقیر
از کجا میرسید خرمایی
تا شود باز روزههای فقیر
دو سه روز است اشک میریزد
گاه و بیگاه از غمت حسنم
بیش از پیش لرزه میافتد
با دعای کمیل بر بدنم
دو سه روز است چشم عبّــاسم
سرخ مثل زمان جنگ شده
کوچه پس کوچههای کوفه پر از
خشت و خاشاک و قلوه سنگ شده
دو سه روز است دختر حیدر
خوابهای عجیب میبیند
گاه گودال و خنجر و حنجر
گاه شیب الخضیب میبیند
دو سه روز است کربلائیّم
چشم بر چشم یار میدوزم
مانده در بغچه یک کفن باقی
وَ به یاد نگار میسوزم
دو سه روز است سخت میخواهم
بزنم بوسه بر گلوی حسین
وای از دود و خون و خاکستر
پنجهی گرگها و موی حسین
دو سه روز است درس قرآنم
سوره.ی کهف نی نشین شده است
سینهام مثل دامن و خیمه
یا در خانه آتشین شده است
دو سه روز است مثل بابایم
میکنم گریه یاد لب تشنه
وای از لحظهای که میبینم
بر روی حلق دلبرم دشنه
دو سه روز است بیشتر دارم
انتظار وصال دلدارم
با دعای فرج پس از روضه
به امید وصال می بارم
#یا_امیرالمؤمنین
#یا_علی_ابن_ابیطالب
العبد:
🌷 آیت الله بهجت (ره) :
☘ «نزد ما تقریبا واضح است شب بیست و سوم ، شب قدر است»
👌 هر چه هست همین امشب است! برای هم دعا کنیم و حتی یک لحظه تا اذان صبح ، لسان را از ذکر باز نداریم.
❓ شب قدر چگونه دعا کنیم!؟
✨ خداوند به حضرت موسي (ع) وحي کرد :
👌 مرا با زباني که با آن گناه نکرده اي بخوان.
☘ موسي گفت : خدايا! از کجا چنين زباني بياورم؟
🌱 جواب آمد : مرا با زبان غير خودت بخوان (يعني از ديگران بخواه تا برايت دعا کنند)
📙 وسائل الشيعه ، ج 7 ، ص 109
🤲 در این شب عزیز حقیر را از دعای خیرتان بینصیب نفرمایید🙏
یادمان رفت ...
مثل همیشه...
یادمان رفت که سراغ شما آییم و بگوییم:
یا صاحب الزمان! شما که صاحب زمان و زمین و کائنات هستید ، شمایی که بیشترین حق را گردن ما دارید ، شمایی که به یُمن وجودتان روزی میخوریم و به سبب بودنتان و دعای شبانه تان بلاها از ما رفع میشود حلالمان کنید...
شمایی که بیش از همه حقتان را ضایع کردیم و نمک سفره تان را خوردیم و نمکدان شکستیم ولی هیچوقت به روی مان نیاوردید...
حلال کنید اگر میتوانستیم خدمتی کنیم و نکردیم ... اگر میتوانستیم دست گم کرده راهی را بگیریم و با شما آشنایش کنیم و نکردیم و راهمان را کج کردیم ... اگر میتوانستیم از شما دفاع کنیم و سکوت کردیم...
حلال کنید و برای عاقبت به خیری مان دعا کنید...
که دعای پدر در حق فرزند مستجاب است*.