⭕️سه شخصیت خاص دیماه
🔹دوازدهم، سیزدهم و چهاردم دیماه، یادآور نام سه شخصیتی است که رهبر معظم انقلاب بهصورت ویژه و پرتکرار از ایشان تجلیل کردند.
🔹دوازدهم دیماه، سالروز ارتحال دانشمندی است که حتی مخالفان سیاسی او، از سفره گسترده علمی او بهره می بردند.
🔹عظمت شخصیت چندبعدی آیتالله #مصباح_یزدی بهخاطر ضعف مفرط دوستان در معرفی و بغض بیپایان دشمنانش هنوز برای بخش بزرگی از جامعه پوشیده است.
🔹سیزدهم دیماه، سالروز شهادت شاگرد اول مکتب امام خامنهای و فرمانده سپاه انسانیت بدون مرز است.
رفتار او مکتب بود چون #حاج_قاسم_سلیمانی حقیقتا نابغه عملکرد جهادی و جذاب در جامعه و جبهه بود.
🔸چهاردهم دیماه، سالروز شهادت کسی بود که رهبر انقلاب او را «دانشمند مؤمن و جهادگر»، «شخصیت ارزشمند»، «کانون امید و ابتکار و نوآوری»، «یکی از فرزندان صالح انقلاب» نامیدند و بارها از او تجلیل کردند.
🔸دکتر سعید #کاظمی_آشتیانی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان غرب آسیا که با توسعه دانش سلولهای بنیادی دست برتر علمی را برای ایران ایجاد کرده بود، در فهرست ترور موساد قرار گرفته بود.
✍️حمیدرضا ابراهیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب درباره گوش دادن به سخنرانیهای آیتالله مصباح یزدی چه گفتند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 انتشار نخستینبار
📹 خاطره روز گذشته رهبر انقلاب از جلسه عجیب با فرماندهان سپاه و نقل قول حاج قاسم از همسرشان برای حضرت آیتالله خامنهای
💻 Farsi.Khamenei.ir
📨 : چه تلاقی عجیبی شده امسال؛ سالروز شهادت حاج قاسم با روز مادر...
🗣:امید ملایی
📨 :خداروشکر تو کشوری زندگی میکنم که تعداد زائرهای حاج قاسم در روز از تعداد کل براندازاش بیشتره:)
🗣:محمد میرزایی
📸 هلما دیگر از «رهبر» ناراحت نیست
🔸جلسه با برخی خانواده شهدا که تمام شد جمعی از این افراد که در بین آنها خانوادۀ شهدای مدافع امنیت هم بود گرد «رهبر» حلقه زدند.
🔸گفتوگوی گرمی بود. بعد از چندی آقا سراغ همسر شهید پوریا احمدی را گرفتند. پوریا احمدی از شهدای امنیت ۱۴۰۱ تهران که آن نامردان دورهاش کردند. یکی چاقو در شکمش فرو میکرد، دیگری با قمه به کمرش میزد و ناکس دیگری هم با شمشیر رانش را نشانه میرفت. آنکسی که هیچ نداشت هم با سنگ به سرش میزد. پوریایی که بعد هیئت رفته بود تا چند زن و دختر را در آن شب از چنگال نامحرمان یاغی در بیاورد اما صحنه شهادتش یادآور کربلا شد.
🔸گفتند همسر شهید فعلا حضور ندارند و آنگونه که میگویند دختر شهید دواندوان خود را بهجای مادر به محضر آقا رساند. طوری که انگار پیام مهمی را بخواهد برساند.
🔸فضهسادات حسینی مجری این برنامه بعد از این دیدار یادداشتی نوشت و در آن به موضوعی اشاره کرد که آتش به جگر همه زد. حسینی در آنجا از ابراز ناراحتی هلما احمدی دختر ۶-۷ساله شهید پوریا احمدی سخن گفته بود. گفته بود هلما به رهبر انقلاب گفته است که از ایشان ناراحت است.
🔸بعد از این دیدار با خانوادۀ شهید احمدی دیدار کردیم. هلما خانم آنجا از انگشتری گفت که از رهبر انقلاب هدیه گرفته بود. یادم هست همان موقع ماجرای این یادداشت خانم مجری را از هلما پرسیدم. گفت بله آن حرفها را من به رهبر گفتم. گفت «گفتم آقا من از شما ناراحتم. شما رفتید سر مزار شهدای دیگه. سر مزار شهید آرمان مثلا اما سر مزار پدر من نرفتید.»
🔸آن روز گذشت تا اینکه دیروز خانوادۀ شهید احمدی را در حاشیۀ رونمایی از کتابهای مربوط به برخی شهدا زیارت کردیم. هلما خانم هم مثل همیشه گل سرسبد این خانوادۀ عزیز بود. البته دیروز یعنی ۱۰ دی ماه ۱۴۰۲ هلما خنده بر لب داشت؛ چراکه کتابی با عنوان «زخم پاییز» در مورد بابا پوریا چاپ شده بود.
🔸البته شاید خوشحالی اصلی هلما بهخاطر چیز دیگری بود؛ چون رهبر انقلاب چند روز پیش سر قبر پدرش حاضر شدند و از این دیدار از دفتر آقا برای هلما عکسی ارسال شده بود.
🍃 #خاطره | صورتهای بهشتی
🔹زهرا مصطفوی روایت میکند: امام بارها به من میگفتند: «اینکه میگویند بهشت زیر پای مادران است؛ یعنی باید این قدر جلوی پای مادر صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد.»
📝برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، جلد۱، صفحه ۲۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
˹ @Saberine_Motenaem ˼
salam-banoo-salam-madar.mp3
4.33M
⏯️#مولودی
سلام بانو،سلام مادر...
سلام نور خونمون،سلام مادر...
💐💐💐
🎙️#محمود_کریمی
#️⃣#صلی_الله_علیک_یافاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بصیرت یعنی اینکه بدونی امام زمانت الان چی میخواد!!؟
🎙حجت الاسلام راجی
#امام_زمان
#مراقبتهای_چله_سی_و_نهم
✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام
✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یاعلی یا فاطمه الزهرا یا صاحبالزمان ادرکنی ولاتهلکنی )
✅ خواندن صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ خواندن صلوات خاصه آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام
#مهرمادری
#طوفان_الأقصى
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_نهم ✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام ✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یا
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
👈 سی و نهمین روز از 💐 #چله_سی_و_نهم 💐 مهمان سفره پر برکت
شهید🍃🌷 مصطفی ردانیپور 🍃🌷 هستیم .
مصطفی ردانیپور فرزند محمدباقر به سال 1337 در اصفهان متولد شد؛ پدرش کارگر و مادرش قالیباف بود ولی زندگی آبرومندانهای داشتند و با همان درآمد ماهانه جلسات روضهخوانی برگزار میکردند.
سختکوشی و تلاش مصطفی باعث شد که در کنار تحصیل به کار هم بپردازد، بنابراین در یک مغازه کفاشی به کار مشغول شد و مدتی در بازار اصفهان شاگرد بافندگی بود تا اینکه وارد هنرستان شد، ولی به دلیل جو حاکم بر مراکز آموزشی، وی نتوانست شرایط محیط هنرستان را تحمل کند، در سال 1352 ش وارد دانشسرای کشاورزی شد و بنابر گزارش مأموران ساواک از لحاظ درسی شاگردی با استعداد و متعصب مذهبی که اکثراً در حال مطالعه کتب مذهبی است، ارزیابی شد؛ مصطفی در سال 1354 ش یک هسته مطالعاتی زیر نظر شهید عبدالله میثمی در دانشسرا تشکیل داد که ساواک شناسایی کرد و منزلش را مورد بازرسی قرار داد.
ردانیپور در عملیات فرماندهی کل قوا و ثامنالائمه در جبهه دارخوئین غیر از مسؤولیتهای خود در سازماندهی نیروها و فرماندهی در رده بالا، مسؤولیت رشد و ارتقای معنوی نیروها را بر عهده داشت که برگرفته از خصلتهای ذاتی او بود.
پس از عملیات ثامنالائمه در چند هفتهای که نیروها از خط جبهه برگشته بودند و پس از طی مراحل تکمیلی آموزش، برنامه شبهایشان دعای توسل و شب جمعه دعای کمیل بود، او در عملیات طریقالقدس و چذابه حماسههای بزرگی بر جای گذاشت و در عملیات فتحالمبین در کنار فرماندهی لشکر امام حسین(ع) در خطوط مقدم عینخوش حضوری مستقیم داشت.
در حین عملیات بیتالمقدس هنگامیکه سازمان سپاه انقلاب اسلامی گسترش یافت به فرماندهی سپاه سوم صاحبالزمان(عج) برگزیده شد که متشکل از لشگرهای امام حسین(ع)، نجف اشرف، کربلا و قمر بنیهاشم بود و در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت و بعد از عملیات رمضان از مسؤولیت کنار کشید و خواست به جای فرمانده، تکتیرانداز باشد.
هر طلبهای که به خط میآمد، چندساعتی با او خلوت میکرد و به او درس شهادت و زندگی میداد، سه اصل را برای طلبه لازم میدانست؛ اول مطالعه، دوم در دسته خطشکن باشد و سوم همیشه عمامهاش بر سرش باشد؛ یک روز که برای سرکشی به خط رفته بود طلبه جوانی به او گفت: بچهها نق میزنند که سفیدی عمامه استتار ستون را به هم میزند، جواب داد: یک گونی بکِش روی عمامهات اما وقتی به دشمن رسیدی آن را بردار، عراقیها عمامه تو را که ببینند فرار میکنند.
اوج رشادتش در عملیات چذابه بود که همه درمانده شده بودند، دفاع سخت شده بود و دشمن هجوم سنگینی را به نیروهای خودی در تنگه چذابه وارد کرده بود و با قدرت بر منطقه مسلط شده و میخواست بستان را بگیرد؛ ردانیپور با تکیه بر ایمان و شجاعت تمام و نصبالعین قرار دادن فرمان امام که فرمودند: «بستان به هر صورت ممکن باید حفظ شود»، مقتدرانه ایستاد و با دو گردان تپههای منطقه را باز پس گرفت.
با اصرار مادر و درخواست خود با یکی از سادات ازدواج میکند، خانمش همسر شهید بود و برای امام رضا(ع) دعوتنامه برد و داخل ضریح انداخت، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا(س) مینویسد و به ضریح حضرت معصومه(س) میاندازد.
شبی حضرت زهرا(س) را در خواب میبیند که به عروسیاش آمده است، شهید ردانیپور به ایشان میگوید: خانم!! قصد مزاحمت نداشتم و فقط میخواستم احترام کنم، حضرت زهرا (س) پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم به کجا برویم؟»
مصطفی دیگر تا صبح نخوابید و نماز میخواند، دعا و گریه میکرد و میگفت من شهید میشوم، دوستش گفته بود «این همه گریه و زاری میکنی، میگی میخوام شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه؟» جواب داد: «خانمم سیده میخوام اون دنیا به حضرت زهرا(س) محرم باشم، شاید به صورتم نگاه کنه!»
سالگرد ازدواج حضرت محمد(ص) و خدیجه کبری ازدواج کرد و گفت: عروسی واقعی من آن وقتی است که در خون خود بغلطم، در شب عروسی میکروفن را به دست گرفت و گفت: «فکر نکنین من با ازدواج به دنیا چسبیدهام، این وظیفه من بود و حضور در جبهه هم وظیفه دیگه منه.»
تازه سه روز از عروسیاش گذشته بود که دست زنش را گذاشت تو دست مادرش و سرش را انداخت پایین و گفت: دلم میخواهد دختر خوبی برای مادرم باشی، بعد هم آرام و بیصدا رفت منطقه و چند روز بعد از آن در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران در تاریخ 1360.05.15 ش به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت در راه خدا رسید.
شهید ردانیپور میگفت: اگر شهید شدم جنازهام را جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید، دلم میخواهد وقتی پدر و مادرها میآیند زیارت بچههایشان پاهایشان را روی قبر من بگذارند، شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذرد؛ ولی پیکر پاکش هیچگاه پیدا نشد و برای او سنگ یادبودی در گلستان شهدای اصفهان، قطعه کربلای 5، در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی گذاشته شده است.
با چه حال و هوایی دعای کمیل میخواند، پای دعای کمیلش بچهها ضجه میزدند، بلند میشد پای برهنه راه میافتاد در بیابانها؛ روی رملها میدوید و مدام یابنالحسن یابنالحسن تکرار میکرد، بچهها هم به دنبالش بودند؛ بیهوش میشد و دوباره که به هوش میآمد میدوید و ضجه میزد و صبح که میشد دعای ندبه را با بچهها زمزمه میکرد.
حاج حسین بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند. سری اول صد و پانزده شهید آوردند ، مصطفی نبود . فردا صبح بیست و پنچ شهید دیگر آوردند ، بازهم نبود.
منطقه دست عراقی ها بود . چند بار دیگر هم عملیات شد اما از او خبری نشد .جنگ هم که تمام شد .دوستانش رفتند و دنبالش روی تپه های برهانی ،توی همان شیار .همه جای تپه را گشتند . نبود! سه نفر همراهش را پیدا کردند اما ازخودش خبری نشد. مصطفی برنگشت که نگشت .
فرازهایی از وصیتنامه شهید 👇👇
1- هرگز امام زمان (عج) را فراموش نکنید، که او واسطه بین خالق و مخلوق است.
2- تزکیه و تعلّم را پیشه خود سازید.
3- حرکت در راه خدا سختی و رنج دارد و موانع بسیار.
4- با صبر و استقامت راه شهدا را ادامه دهید.
5- دست از دامان امام زمان(عج) و نوکرانش نکشید.
6- اگر شهید باشم زنده ام زنده تر از زنده ها.
7- بارالها! در این دنیا نتوانستم آنگونه که تو می خواهی زندگی کنم.پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل به این گونه کفاره گناهانم گردد.خدایا تو می دانی که برای همین عازم جبهه های جنگ شدم.
8- پروردگارا! هرچند به نفس مطمئنه نرسیدم و در جهاد اکبر پیروز نگشتم، اما به جهاد اصغر پرداختم.
9- تنها راه سعادت و رسیدن به کمال، بندگی ست و بندگی او در اطاعت از اوامر و ترک نواهی اش می باشد.
10- به یاد خدا باشید و زندگی خودتان را با اسلام همصدا سازید.
11- از اسلام پیروی کنید و فرزندانتان را برای خدمت به جامعه اسلامی و سربازی امام زمان(عج) تربیت کنید.
12- عمر خود را برای رسیدن به لقاء الله و جلب رضایت حضرت حق و خشنودی ولیش- حجت حق- بگذرانید.
13- دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا را که همان راه رسیدن به خدای متعال است ادامه دهید.
14- با دشمن درون و برون برای خدا مبارزه کنید.
15- عزیزان! امروز که گرانمایه ترین سرمایه خود یعنی عمر پربهایتان را در جبهه ها می گذرانید، از این نعمت بزرگ کمال استفاده را برای خود سازی و مبارزه با نفس بنمایید.
هر وقت که مادر برای سرو سامان دادن پسرش نقشه ای می کشید و او را در خلوتی به کنار می کشید می شنید که مصطفی می گوید :بچه های مردم تکه پاره شدن ،افتادن گوشه کنار بیابون ها ،اون وقت شما می گین کارهاتو ول کن بیا زن بگیر ! با همه این اوصاف شنیده بود.
امام (ره ) گفته اند با همسرهای شهدا ازدواج کنید. مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش می خواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
بهشان نگفته بود که این خانم همسر شهید است. ایشان همه خواستگارها را رد می کرد، مصطفی را هم رد کرد.
مصطفی پیغام فرستاد امام (ره ) گفتن : «با همسرهای شهدا ازدواج کنید » باز هم قبول نکرد او می خواست تا مراسم سال همسر شهیدش صبر کند.
دوباره مصطفی پیغام فرستاد که شما سید هستید می خواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. دیگر نتوانست حرفی بزند . جوابش مثبت بود .
امام خطبه عقدشان را خواند. مصطفی گفت : «آقا ما را نصیحت کنید » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: « از خدا می خواهم که به شما صبر بدهد.»
درخواست مادر شهید ردانیپور از رهبر انقلاب
پس از شهادت سردار حجتالاسلام مصطفی ردانیپور، هیچگاه پیکر مطهر این شهید بزرگوار به میهن اسلامی بازنگشت و مادر او پس از 35 سال همچنان چشمانتظار بازگشت پیکر مطهر فرزند شهیدش بود.
مادر گرانقدر شهید والامقام سردار حجتالاسلام مصطفی ردانیپور سال 97 پس از 35 سال چشمانتظاری و در 96 سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
او در دیدار با رهبر معظم انقلاب از ایشان درخواست کرد«وقتی از دنیا رفتم، جنازهام را در قبر آقا مصطفی دفن کنید.» که این درخواست موافقت گردید.
پیکر مادر شهید ردانیپور در مزار یادبود فرزند شهید خود سردار حجتالاسلام شهید مصطفی ردانیپور در جوار قبور مطهر شهیدان سردار احمد کاظمی و سردار حاج حسین خرازی آرام گرفت و مادر جای خالی پیکر فرزند شهیدش را پُر کرد...