eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
8.9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌷سالروز شهادت #فریده_فتحی🌷 ✨در آبان ماه سال ۱۳۳۰ در #کرمانشاه چشم به جهان گشود. ✨در خوانواده ای معم
سلام و مهر خاطره ای از شهادتشون هست که میگم بسم رب الشهدا🌷 دختر عمه‌ی بزرگم در هلال احمر بودند و الان بعد سالها کارشناس هلال احمر استان کرمانشاه هستن الحمدلله... ایشون اردو و کاروان از طرف هلال احمر اعزام داشتن به حرم امام خمینی (ره) در ایام سالروز شهادتشون سال ۱۳۷۲ به مادرش میگه ساکم رو اماده کن که برم عمه ام علاقه‌ی خاصی به امام (ره )داشتن ایشون ساک دخترشون رو اماده میکنن ولی به جای ۱ لیوان ۳ لیوان، ۳ قاشق، سه ظرف میگزارن... ✨دختر عمه‌ی کوچکی داشتم که وابسته‌ی شدید به مادرش بود و ۶ سال داشت.. ایشون هم کنار مادر شهید شدن با نام شهیده عمه ام ساک رو ۳ نفره بست و دختر عمه با تعجب گفت چرا مادر؟ کاروان ظرفیتش تکمیلِ و جا نداریم... و اسامی رد شده و نمیشه کسی رو ببریم عمه ام گفت من میام و برای یکنفر جا هست فروزان رو تا تهران روی پاهام مینشونم و با هیچکسی هم حرفی نمیزنم که اذیت نشید... تا دم اتوبوس رفتن دست بر قضا یکنفر لحظه‌ی آخر براش مشکلی پیش اومد و نرسید به اتوبوس و عمه ام به دختر عمه ام گفت من میدونستم برای یکنفر جاهست😭 تا خود تهران میگن اصلا حرف نمیزد و در سکوت بود... با خواهش راهی شد رفتن زیارت دست فروزان تو دست مادر بود تو حرم امام عزیز بودن یکدفعه اعلام کردند که آرام باشید، حرم امام رو بمبگزاری کردن و میخوان خنثی‌ کنن و آرام از حرم برید بیرون و متفرق بشید... یکدفعه مردم ترسیدن به سمت درها راهی شدن عمه ام قد بلند و رشیده ای بود زیر دست و پا افتاد رو زمین از بس از روشون رد شدن قفسه‌ی سینه‌ی عمه ام شکست، قلب آسیب دید، خفه شد و پر کشید... دست فروزان رو رهانکرد. من بچه بودم ولی یادمِ میگفتن دست فروزان از کتف جدا و کنده شد😭 عمه ام با ضرب سینه بویِ داره برام روضه‌ی دختر عمه ام ، یادآور دستِ سقای علقمه هر دو کنار هم جون دادن فروزان همیشه میگفت مامان تو اگر بمیری منم کنار تو میمیرم... یکبار از روی پله ها زمین خورد عمه جانم افتاد رو زمین فروزان اومد کنارش رو زمین کنار مادرش دراز کشید وسط حیاط، گفت تو زمین بخوری منم زمین میخورم💔 عمه ام به عروس فامیل میگفت با پاهای برهنه بیرون نیا(اون موقع مرسوم بود بدون جواراب و بی حجابی) گفت نمیدونی خدا جونت رو کجا میگیره، شاید تو خیابون شاید وسط جمعیت شلوار بپوش بزار عصمت و حجابت حفظ باشه خودش وسط جمعیت زیر دست و پا ولی با حجاب کامل بود و بااینکه پیراهن پاره شده بود عفیف بود الحمدلله وضع عجیبی داشت حرم امام (ره) دختر عمه ام مادر و خواهرش رو گم کرده بود رفت سراغ بدن‌های پر کشیده... دید بله مادر و خواهرش پر کشیدن تنها و غریب نه تلفنی نه آدرسی هیچی یک پیرمرد اومد جلو گفت دخترم پریشانی!!! گفت مادر و خواهرم هر دو پر کشیدن گفت در تهران کسی رو نداری؟ گفت عمه و شوهر عمه ای دارم ولی آدرس و تلفنی ازشون ندارم بدن ها رو هم فردا باید با آمبولانس ببریم سمت کرمانشاه... پیرمرد با خانومش گفت امشب رو بیا خونه‌ی ما تو غریب و عزاداری... بزور بردنش خونشون تا نفس تازه کنه و فردا با بدن ها برگرده کرمانشاه... شب دوباره پرسیدن چطور آدرس عمه ات رو نداری؟ گفت خب بلد نیستم پیرمرد گفت اسمی، فامیلی، چیزی؟؟ دختر عمه ام اسم و فامیلیِ شوهر عمه اش و گفت و پیرمرد و پیرزن با تعجب نگاه کردن... و گفتن این اسم و فامیلی همسایه‌ی دیوار به دیوار ماست😭😭😭😭 رفتن همسایه رو خبر کردن و دختر عمه ام رو تحویل عمه و شوهر عمه اش دادن😭 خدا رحمت کنه ، آقای سید احمد خمینی اعلام کردن که عمه و دختر عمه ام شهیده‌های کرمانشاه در این حادثه اند... خواهر و برادر فروزان براش کیف و دفتر و مداد خریده بودن قرار بود سه ماه بعد، از مهر ماه بره کلاس اول
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 پایه‌ے بهشتی شدن و دیگر هیچ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مادری بود بنام ننه‌علی آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همونجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتار دختر با عروسکش موجب شرمندگی از رفتارش شد... خودتان ببینید و نشر دهید ✅ نکنه به مادرت بگی: خستم کردی.. هرگز هرگز.. نکنه دلشو بشکنی.. هرگز هرگز.. نکنه بهش اوف بگی.. این امر الهی است.. مراقب مادرهامون باشیم 💚
⁉️ : 🔴 چون به احتیاج ندارن این آقایونن که باید شهید بشن، تا به سعادت برسن😊 🔴 خانم ها یه تحمل بکنند تو خونه، اجر یه شهید🌷 رو بهشون میدن دیگه نمیخواد کار زیادے بڪنن 🔴 خانمها واقعا امکانات معنویشون بالاست فقط باید بدونند ڪجا باید چیڪار ڪنند مرد بداخلاقشو تحمل ڪنه, بچه " " میشه... 🔴 اون رفتارهایے ڪه براے آقایون گفتیم هم همین تاثیر رو داره... 🔴 همون روز اول ڪه حضرت ام البنین(س) اومدن تو خونه حضرت' ڪسالت داشتند، شروع ڪرد به تیمار ڪردن... 🔴 تا سالها به احترام بچه هاے حضرت، خودشون بچه دار نشدند💥 🔴 بعد ڪه چهار پسر آورد، همیشه به پسرانش تاڪید میڪرد؛↓ 📌 من بچه هاے امیرالمومنین(ع) هستم و شماها بچه های آقا هستید... 🔴 " "  ولایتمدار تربیت میڪنه مادرهاے بزرگوار! نقشتون ویژه هست به حق حضرت ام البنین یه همت بزرگے بڪنید،در تربیت بچه ها 🔴 پدر اگر امیرالمؤمنین هم باشه، نمیشه نقش" " رو انڪار ڪرد... دخترها رو دارید تربیت میڪنید، به گونه ای خاص تربیت بڪنید ڪه پس فردا باشند. ‎‎
⭕️ ⭕️ ☝️از خیابان آرام آرام در حال گــذر بودم! 🌸 در اولــین کوچـہ کہ یا مهدے داشــت حسینے را دیدم.... عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامــم را صـــدا زد! گفت: اگہ یک به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! ! چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟ جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔 🌸دومــین کوچــہ محــمد اسلامے نســب ؛ پرچم ســبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود! انگار همین جا بود... محـــمد آمد! صدایم زد! گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص بود.. چه کردے؟ جوابے نداشتم و از از کوچه گذشــتم... ولے مےدیدم کہ تــا نــام بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد جارے شد ...😔 🌸به سومین کوچـــه رسیدم! ... به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند! گفــت: و در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستــــم جواب دهم! مے دانستــم خودش و هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد.. با چشماني که گوشــه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتـــم... 🌸به چهارمین کوچــه! کوچـــہ ... مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ.... با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل با خداســت !!! گفت اگر را انجــام دادي، را ســـروقت خواندے، را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ! همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود! عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم... 🌸به پنجـــمین کوچه و خـادم صادق رسیدم... صداي نجـــوا و شهــید می آمد! حاج منصــور ... ... کمیــل مے خوانــد.... چقــدر با اخلاص می خواند حضورم را متوجـــه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوے ام... از دعــا خواندنـــم گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔 🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران.. با جذبہ بــود..ـ خودش یہ عده را جمــع کرده بود مشغول تــدریس بود!!!: مــبارزه با ،نگهـــبانے ، بہ سوے پرودگارو در راه دین... کــم آوردم... من کجا .. او کجا!! ... گذشتـــم.... 🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود! بلـــه؛ عبداللہ اســکندرے... کنار اوهم شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ... عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود.... یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر چشمم به عکس فرزند علمدارے افتاد ... دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟! میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان .... تو چہ کردے؟ از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم... 😔😔 دیگر ادامہ نــدادم.... از تا ! فاصله زیــــاد بود... دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت! افتــادم... خودم دیدم که با چه کردم! 🇮🇷 شهر کوچه های زیادی دارد با یاد غریبی که همچنان ناشناخته اند یک جملہ در ذهن دارم : ... شرمنده ام!!! 🌷🌺😭😭🌺🌷 🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا! بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*
🔰فریده متوسلیان(خواهر حاج احمد) از یک خاطره جالب شب🌙 از اسارت برادر می‌گوید و تأکید میکند. این تصاویر را به خوبی در ذهن💬 دارد. از خودش بپرسید و مادر هم همراه او سر تکان می‌أهد و لبخند می‌زند😊. 🔰او می‌گوید: «شب اسارت . 12 پرستوی🕊 خیلی قشنگ آمدند روی سیم برق نزدیک خانه ما 🏡نشستند. دو تا دو تا می‌آمدند داخل سالن دور احمد می‌چرخیدند و بعد روی #-سیم برق می‌نشستند. 🔰یکی رفت توی اتاقی که نماز📿 می‌خواند رفت پشت پشتی و گیر افتاد. مادر گفت: « شده؛ فریده بگیر و ببر کن🕊.» 🔰من آن را گرفتم تا کنار ایوان بگذارم و آزادش کنم. آن به من نگاه خاص👌 و مظلومانه‌ای می‌کرد☺️. آزادش کردم. رفت پیش و پرواز کردند و رفتند. 🔰فردای همان روز اعلام کردند📢 که متوسلیان و همراهش به اسارت ♨️فالانژهای لبنانی درآمدند. 🔰من مطمئنم مادرم میان آن‌ها بود.» آن سفر کرده که صد قافله دل هــمرہ اوست هــر کجا هــست خدایا به سلامت دارش . .
👆شاید بپرسید الگوی این مادر که با سه فرزندش برای امربه معروف قیام کرده کیست؟ میشود الگوی او (س)باشد که اسلام در ابتدای شکل گیری مدیون اوست. یاشاید (سلام الله علیها )است که در غبارفتنه ها و حق خوری اسلام راحفظ کرد یا نه میتواند (س)باشد که بقای اسلام بعدازعاشورا مدیون اوست.
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ گل آرایی صحن مولی الموحدین امیرالمومنین علیه‌السلام در آستانه میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها🌷
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولا امیرالمومنین فرمودند(هرکدام از شما شیعیان در شرق وغرب عالم بیمار شود...دردش به ما می رسد) وما مادرها افتخارمان.....خدمت به شیعیان امیرالمومنین است
◾️می‌گویند بی‌مادر شدن یعنی تنها شدن؛ یعنی به یکباره تهی شدن؛ که نباشد هیچ چیز سر جای خود نیست؛ بعد مادر حتی ضربان قلب هم یکی در میان می‌زند... قلب شکسته مبهوت یک جای خالیست. جای خالی مادری که تا ابد از جلوی چشمان فرزندانش کنار نرفت.💔 ▪️آجرک الله یا مولا از این مصیبت بزرگ؛ از این خاطره‌ی چادر و درب، کوچه و سیلی... آجرک الله یا مولا از تنها شدن علی... ▪️اما کاش بدانیم را باید فهمید؛ باید حس کرد. فاطمه تعریف کردنی نیست. بدانیم فاطمه فدای علی نشد... او فدای امام زمانش شد.🖤✓ 🏴
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻روضه حضرت زهرا(س) زیاد گوش کردم ولی هیچ کدوم مثل همین دو دقیقه حاج آقای قرائتی نمیشه😭😔🥀