💠فرمانده امام زمان عجل الله فرجه 🇮🇷
🔰نامش #خانمیرزا_استواری بود، هرگز ندیدمش ⚡️اما بعد از عملیات #کربلای_پنج وصیت نامه اش📜 را بطوراتفاقی خواندم چندجمله مراتکان💓 داد!!!
🔰سلام بر مولایم #صاحب_الزمان عجل الله فرجه که #زیارتش را نصیب من کرد!!! و بر من منت گذاشت. وسلام برآن مولایی که عزیزترین چیز من یعنی قرآنی📖 که هدیه بود و همیشه باخود داشتم را آنحضرت به رسم هدیه🎁 از من #قبول_کرد!!!!
🔰عزیزان، برادران، امام زمان علیه السلام در #جبهه ها حضوردارد✅ و ماهمه زیر #پرچم آن بزرگوار هستیم. #خدایا توشاهدی، من درطول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاده🚫 زیرا باتو عهد بستم که دردنیا ازدواج نکنم❌ وفقط با حورالعین ازدواج کنم💍!!! خدایا سپاست که توفیق دادی نمازم📿 را همیشه در #اول_وقت بخوانم...
🔮سرتا پا اشتیاق شدم تا #قبرش را زیارت کنم..فقط شنیدم اهل مرودشت #شیراز هست رفتم و درگلزار شهدای🌷 مرودشت قبرش راپیدا و زیارت کردم😃 نشانه خانه شان🏡 پرسیدم و پیدا کردم خانه ای بسیار #ابتدایی وزندگی تقریبا روستایی عشایری از نام #شهید هم معلوم بود ترک بودند. در را بازکردند🚪 گفتم: منزل #شهیداستواری⁉️
🔮گفتند:بله. گفتم:آمده ام #خانه_شهید دقایقی بنشینم باروی باز پذیرفتند. #برادرش بود وهیچکس جز او در منزل نبود❌ گفتم #وصیتنامه اش من رابه اینجا کشانده. برادرش متوجه حال وهوای من شد.
🔮گفت ایکاش #مادرم الان می بود تا به جای من اوتعریف می کرد. گفتم: اشکال ندارد🚫 حرف شما #سند هست.ابتدا پرسیدم موضوع قرآن هدیه ای🎁 چیست؟؟؟گفت برادرم #دانشجو بود ونیز ورزشکارهم🏓 بود سابقه جبهه و مجروحیت💔 زیاد داشت زمانی مجروحان جنگی را به زیارت #امام_خمینی می برند.
🔮برادرم تعریف کرد در حسنیه #جماران همه دریک صف بودند وامام هم روی صندلی🛋 نشسته بودند. رزمندگان هریکی به نوبت دست امام را #می_بوسیدند و میرفتند. وقتی نوبت به من رسید👤 دیدم باکمال تعجب😧 #امام ازجابرخواستند دوقدم جلو امدند وخواستند دست من ببوسند.
🔮من #شرمنده شدم ونگذاشتم من خم شدم و #پای_امام رابوسیدم. امام انجا به من قرآن کوچکی📕 هدیه دادند خیلی برایم تعجب بود که چطور امام این برخوردبامن داشتند⁉️میدانستیم که این قران راخیلی دوست دارد (شهید) و همیشه #باخودش همراه دارد و بعد ما هم در وصیتش خواندیم که درجبهه به امام عصر (ع) هدیه داده است💞
#شهید_خانمیرزا_استواری🌷
شادی روحش #صلوات
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهارمین روز از ❣چله سیزدهم❣ سر سفره ی 🌷شهید خانمیرزا استواری🌷 مهمان هستیم شهیدی که به دیدار ا
💠فرمانده امام زمان عجل الله فرجه 🇮🇷
🔰نامش #خانمیرزا_استواری بود، هرگز ندیدمش ⚡️اما بعد از عملیات #کربلای_پنج وصیت نامه اش📜 را بطوراتفاقی خواندم چندجمله مراتکان💓 داد!!!
🔰سلام بر مولایم #صاحب_الزمان عجل الله فرجه که #زیارتش را نصیب من کرد!!! و بر من منت گذاشت. وسلام برآن مولایی که عزیزترین چیز من یعنی قرآنی📖 که هدیه بود و همیشه باخود داشتم را آنحضرت به رسم هدیه🎁 از من #قبول_کرد!!!!
🔰عزیزان، برادران، امام زمان علیه السلام در #جبهه ها حضوردارد✅ و ماهمه زیر #پرچم آن بزرگوار هستیم. #خدایا توشاهدی، من درطول عمرم چشمم به نامحرم نیفتاده🚫 زیرا باتو عهد بستم که دردنیا ازدواج نکنم❌ وفقط با حورالعین ازدواج کنم💍!!! خدایا سپاست که توفیق دادی نمازم📿 را همیشه در #اول_وقت بخوانم...
🔮سرتا پا اشتیاق شدم تا #قبرش را زیارت کنم..فقط شنیدم اهل مرودشت #شیراز هست رفتم و درگلزار شهدای🌷 مرودشت قبرش راپیدا و زیارت کردم😃 نشانه خانه شان🏡 پرسیدم و پیدا کردم خانه ای بسیار #ابتدایی وزندگی تقریبا روستایی عشایری از نام #شهید هم معلوم بود ترک بودند. در را بازکردند🚪 گفتم: منزل #شهیداستواری⁉️
🔮گفتند:بله. گفتم:آمده ام #خانه_شهید دقایقی بنشینم باروی باز پذیرفتند. #برادرش بود وهیچکس جز او در منزل نبود❌ گفتم #وصیتنامه اش من رابه اینجا کشانده. برادرش متوجه حال وهوای من شد.
🔮گفت ایکاش #مادرم الان می بود تا به جای من اوتعریف می کرد. گفتم: اشکال ندارد🚫 حرف شما #سند هست.ابتدا پرسیدم موضوع قرآن هدیه ای🎁 چیست؟؟؟گفت برادرم #دانشجو بود ونیز ورزشکارهم🏓 بود سابقه جبهه و مجروحیت💔 زیاد داشت زمانی مجروحان جنگی را به زیارت #امام_خمینی می برند.
🔮برادرم تعریف کرد در حسنیه #جماران همه دریک صف بودند وامام هم روی صندلی🛋 نشسته بودند. رزمندگان هریکی به نوبت دست امام را #می_بوسیدند و میرفتند. وقتی نوبت به من رسید👤 دیدم باکمال تعجب😧 #امام ازجابرخواستند دوقدم جلو امدند وخواستند دست من ببوسند.
🔮من #شرمنده شدم ونگذاشتم من خم شدم و #پای_امام رابوسیدم. امام انجا به من قرآن کوچکی📕 هدیه دادند خیلی برایم تعجب بود که چطور امام این برخوردبامن داشتند⁉️میدانستیم که این قران راخیلی دوست دارد (شهید) و همیشه #باخودش همراه دارد و بعد ما هم در وصیتش خواندیم که درجبهه به امام عصر (ع) هدیه داده است?.
باز هم
شیرِ #حـلال مـادران
تأثیر ڪرد
بچہ ها دارند
از بازار
#پرچـم مےخرند
عده اے دم مےدهند
و عده اے دم مےزنند
#پنج_تن هم
این وسط دارند
از دم مےخرند
#محرم_الحسين
▪️خبر رسیده که این روز ها علی تنهاست
▪️بیا به خانه ی بی فاطمه سری بزنیم
◾️👈 #فاطمیه امسال به خانه هایمان حال و هوای فاطمی بدهیم...
▪️ #پرچم و #کتیبه فاطمی بزنیم.
#هر_خانه_یک_حسینیه
فقط به عشق #حضرت_مادر
🔘👈یک پیشنهاد برای محرم امسال به خاطر شرایط #کرونا توی خونه هاتون ومخصوصا آشپزخونه تون اجراکنید.
👇👇👇
✅1_ اینکه هرطوری شده یک #پرچم درِ منزلتون بزنید.
✅2_ یک پرچم هم ورودی آشپزخونتون بزنیدوبه اهل خونه هم بگید:
من این دوماه رابه #نیت امام حسین( ع )توآشپزخانه خودمون خدمت می کنم.
هر غذایی ازصبحانه،ناهار،شام گرفته تاچای و آب خنک دادن به اهل منزل را به نیت روضه امام حسین دراختیارشون بزارید.
✅3_به اهل خانه بگیداین دوماه شما هم میتوانیدتوآشپزخانه امام حسین (ع) #خدمت کنید حتی به اندازه یک استکان جابه جا کردن برای مجلس امام حسین( علیه السلام).
✅4_هرروزیک زیارت #عاشورا همراه بایک #روضه توی خونه ومخصوصا توی آشپزخونه گوش کنید یابخونید و برای فرج آقا صاحب الزمان (عجل الله)و سلامتیشون
و شفای مریضهاوبرطرف شدن این بلاوبیماری و برآورده شدن حاجات همه بندگان خدا دعا کنید که همه این دعاها به خودتان بازمی گردد.
✅5_حتما در آشپزخانه بدون #وضو در این ایام وارد نشوید.
✅👌بیایدامسال همه باهم خانه های خودرا #حسینه و آشپزخانه ی امام حسین (ع)کنیم 💯
✅👌تا فرزندان مان ببیند و در ذهن خود برای آینده ذخیره کنند،💯
✅👌تا آثارنیک وباقیات وصالحات شود برای بعداز خودمان💯
💠التماس دعا🤲
⭕️ #به_مناسبت_روزشیراز⭕️
☝️از خیابان #شهــداےشیــراز آرام آرام در حال گــذر بودم!
🌸 در اولــین کوچـہ کہ #پرچــم یا مهدے داشــت #شهــیدعبدالحمیــد
حسینے را دیدم....
عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامــم را صـــدا زد!
گفت: اگہ یک #قــدم به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! !
چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟
جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔
🌸دومــین کوچــہ #شهـــید محــمد اسلامے نســب ؛
پرچم ســبز #یازهــرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
محـــمد آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص #حضرت_زهرا بود..
چه کردے؟
جوابے نداشتم و از #شـــرم از کوچه گذشــتم...
ولے مےدیدم کہ تــا نــام #بے بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد #اشکــش جارے شد ...😔
🌸به سومین کوچـــه رسیدم!
#شهیدعلــےکسايے ...
به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند!
گفــت: #قـــرآن و #نهــج_البلاغه در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستــــم جواب دهم!
مے دانستــم خودش #استــادقرآن و #نهج_البلاغة هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد..
با چشماني که گوشــه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتـــم...
🌸به چهارمین کوچــه!
کوچـــہ #شهیدمحــمدابراهیمے...
مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے
گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ....
با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل #ارتباط با خداســت !!!
گفت اگر #واجــباتـــ را انجــام دادي، #نمازت را ســـروقت خواندے، #محرمــات را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ!
همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود!
عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم...
🌸به پنجـــمین کوچه و #شهـــید خـادم صادق رسیدم...
صداي نجـــوا و #مناجـــات شهــید می آمد!
حاج منصــور ...
...#دعــاے کمیــل مے خوانــد....
چقــدر با اخلاص می خواند
حضورم را متوجـــه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوے ام...
از دعــا خواندنـــم
گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان
و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔
🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران..
با جذبہ بــود..ـ
خودش یہ عده را جمــع کرده بود
مشغول تــدریس بود!!!:
مــبارزه با #هواے_نفس،نگهـــبانے #دل، #پرواز بہ سوے پرودگارو #شجــاعت در راه دین...
کــم آوردم...
من کجا ..#شاگردے او کجا!! ...
گذشتـــم....
🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود!
بلـــه؛
#شهید عبداللہ اســکندرے...
کنار اوهم #شهیــد شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ...
عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود....
یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر
چشمم به عکس فرزند #شهید علمدارے افتاد ...
دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟!
میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان #گذشتــیم ....
تو چہ کردے؟
از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم...
😔😔
دیگر ادامہ نــدادم....
از #حـــرف تا #عمــــل!
فاصله زیــــاد بود...
دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت!
افتــادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
🇮🇷 شهر #شیراز کوچه های زیادی دارد
با یاد #شهدای غریبی که همچنان ناشناخته اند
#فقط یک جملہ در ذهن دارم : #شهــداےغریب_شهرم... شرمنده ام!!!
#تمـــام
🌷🌺😭😭🌺🌷
🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا!
بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*