🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐
#داستان_های_نهج_البلاغه🌴
#كفش_وصلهدار
سپاهيان امام علي (ع) از كوفه بيرون آمده بودند و براي سركوبي آتش افروزان جنگ، به سوي بصره حركت ميكردند، سپاهيان به محل «ذي قار» نزديك بصره رسيدند.
در آنجا براي رفع خستگي و آمادهسازي خود، توقف كردند، عبدالله بن عباس ميگويد: من نيز از سپاهيان بودم و به حضور علي (ع) آمدم، ديدم مشغول وصله كردن كفش خويش ميباشد.
(آري امير و رئيس و فرماندهي كل قوا خودش، كفش خويش را وصله ميكرد).
به من فرمود: «اين كفش، چقدر قيمت دارد؟»
گفتم: «قيمتي ندارد».
فرمود: «سوگند به خدا همين كفش بيارزش براي من دوست داشتنيتر از رياست و حكومت بر شما ميباشد، مگر آنكه بتوانم با اين حكومت، حقي را زنده كنم و باطلي را نابود نمايم»
سپس برخاست و براي مردم سخنراني كرد، در اين سخنراني از جمله فرمود:
سوگند به خدا، من در عصر پيامبر (ص) به دنبال لشكر اسلام بودم و آنها را به پيشروي حركت ميدادم، تا باطل به كلي عقب نشست و حق آشكار شد و در اين راه هرگز اظهار ضعف نكردم و نترسيدم، اكنون نيز همين هدف را تعقيب ميكنم».
📚 نــَهْـ ْـج البَلاغه 📚
╭━═━⊰🕋⊱━═━╮
@Amire_bayan
╰━═━⊰🕋⊱━═━╯
🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐
#داستان_هاے_نهج_البلاغہ🌴
#پاسخ_ڪوبندهے_علے
افراد سرشناسي مانند: طلحه، زبير، سعيد ابن عاص، وليد بن عتبه، عبدالله بن عمر و … از اينكه #اميرمومنان_علي_(ع) بيتالمال را به طور مساوي، تقسيم ميكند و فرقي بين افراد نميگذارد، سخت ناراحت بودند، آنها كه در صف اول بيعتكنندگان بودند و با شور و شوق فراوان با #اميرمومنان_علي_(ع) بيعت كردند، وقتي مشاهده كردند كه نميتوانند از وجود #علي (ع) سوء استفاده نمايند، جلسات سري تشكيل دادند و تصميم بر مخالفت با #علي (ع) گرفتند، حتي تصميم بر قيام مسلحانه گرفته و به خيال خام خود خواستند #علي (ع) را با زور و جنجال، تسليم هوسهاي خود نمايند.
كار به جائي رسيد كه حتي ياران نزديك و دلسوز #علي(ع) مانند عمارياسر و ابوالهيثم تيهان و … كه ازاوضاع اطلاع داشتند به حضور #علي(ع) آمده و به عرض رساندند كه:
«موقتا، انعطاف نشان دهد و براي سران قوم امتيازي قائل شود و اجازه داده شود تا فرمانداراني كه بر سر كار هستند، هر چند شايسته نيستند، مدتي بر سر كار باقي بمانند و به اصطلاح حق السكوت به آنها داده شود، تا پايههاي حكومت #علي (ع) تثبيت گردد و پس از آنكه فرصتي به دست آمد آنگاه با آنها بر اساس حق، رفتار شود».
#اميرمومنان_علي (ع) در پاسخ آنها سخني فرمود كه به عنوان يك خطبه در نهجالبلاغه آمده است فرمود:
اتامروني ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في السماء نجما و لو كان المال لي لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله …
: آيا به من دستور ميدهيد كه به آنانكه تحت فرمانروائي من هستند ستم كنم، تا ياراني به گرد خود آورم، به خدا سوگند تا دنيا وجود دارد و تا ستارهاي دنبال ستارهي ديگر حركت ميكند، اين كار را نخواهم كرد. اگر مال از آن خودم بود، آن را به طور مساوي تقسيم ميكردم، چه رسد به اينكه مال، مال خدا است.
آگاه باشيد كه بخشيدن مال در جاي ناروا، اسراف و بيهوده نمودن آن است و اينگونه بخشش، بخشنده را در دنيا بالا ميبرد، ولي در روز رستاخيز به پائين ميكشد و در پيش مردم او را محترم ميكند، ولي او را در پيشگاه خدا خوار ميگرداند …
📚 نــَهْـ ْـج البَلاغه 📚
╭━═━⊰🕋⊱━═━╮
@Amire_bayan
╰━═━⊰🕋⊱━═━╯
🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐
#داستان_هاے_نهج_البلاغہ
#قاطعيت_امام 🌸
پس از آنكه عثمان به قتل رسيد و مردم، اجتماع كردند تا با #اميرمومنان_علي_(ع) به عنوان خلافت و زمامداري امت، بيعت كنند، #علي (ع) در همان آغاز، اتمام حجت كرد و شيوهي خود را به مردم، ابلاغ نمود.
نخست فرمود: مرا واگذاريد و به سراغ ديگری برويد،
چرا كه با روي كار آمدن من، روش سابق دگرگوني مييابد و نياز به اصلاحات انقلابي است …
وقتي كه ديد مردم اصرار دارند كه او زمام امور امت را به دست گيرد، فرمود:
«بدانيد، اگر دعوت شما را بپذيرم، طبق آنچه خودم ميدانم با شما رفتار خواهم كرد و به سخن اين و آن و سرزنش ملامتگران، گوش فرانميدهم، (كارهايم بر اساس ضوابط است نه روابط) بدون چون و چرا آنچه حق است، همان را با كمال قاطعيت دنبال خواهم كرد، از هم اكنون بدانيد و بر اين اساس با من بيعت كنيد.»
مردم گروه گروه بيعت كردند، اما همان وقت معلوم بود، كه گروهي تظاهر به بيعت ميكنند، زيرا دنياطلبي آنها با قاطعيت امام، هماهنگ نبود و در تاريخ آمده نخستين كسي كه بيعت كرد، طلحه بود، نظر به اينكه دستش، شل بود، با همان دست بيعت كرد، يك نفر باديهنشين، اين فال بد را زد و گفت: دست شلي آغاز كرد، بنابراين، اين كار به كمال نميرسد.
📚 نــَهْـ ْـج البَلاغه 📚
╭━═━⊰🕋⊱━═━╮
@Amire_bayan
╰━═━⊰🕋⊱━═━╯
🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐
#داستان_های_نهج_البلاغه
🍃 #وقتشناسے_سياسے 🍃🌸
پس از رحلت پيامبر عظيمالشان اسلام (ص) و پيش آمدن ماجراي سقيفهي بني ساعده و انتخاب ابوبكر، جمعي از بنيهاشم كه در ميانشان، عباس عموي پيامبر (ص) نيز بود، همراه ابوسفيان، به حضور #علي(ع) آمدند و از آن حضرت درخواست كردند كه به عنوان خليفهي رسولخدا (ص) با او بيعت نمايند.
حتي ابوسفيان افزود: «اگر اجازه دهي با سپاهي فراوان، پياده و سواره از تو حمايت ميكنيم!».
#اميرمومنان كه سابقه سوء ابوسفيان را ميدانست و شرائط را مساعد نميديد در پاسخ آنها سخني فرمود كه در نهجالبلاغه در خطبهي 5 آمده است.
نخست فرمود: اي مردم! امواج كوه پيكر فتنهها را با كشتيهاي نجات درهم بشكنيد و به اختلاف و پراكندگي دامن نزنيد.
و در پايان فرمود: و مجتني الثمره لغير وقت ايناعها كالزارع بغير ارضه: «دست انداختن به ميوهاي كه هنوز نرسيده، مانند بذر پاشي در زمين شورهزار و نامساعد ميباشد».
#امام(ع) با اين بيان، توجه داد كه در انقلابهاي عظيم، بايد به شرائط و آمادگيها توجه داشت و با توجه به جوانب كار، آنچه براي اسلام مهمتر است، به آن اقدام كرد و به افراد مشكوك، اعتماد نكرد.
📚 نــَهْـ ْـج البَلاغه 📚
╭━═━⊰🕋⊱━═━╮
@Amire_bayan
╰━═━⊰🕋⊱━═━╯
🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐
#داستان_های_نهج_البلاغه
🍃 #شيوه_تبريك_نوزاد 🍃🌸
خداوند به مردي، پسري عنايت فرموده بود. دوست آن مرد نزدش آمد و به او چنين تبريك گفت: «قدم اين نوزاد يكه سوار و قهرمان، مبارك باد».
امام علي (ع) در آنجا حضور داشت و شيوهي تبريك
گفتن، او را شنيد. به او فرمود: «چنين تبريك نگو» بلكه بگو:
شكرت الواهب و بورك لك في الموهوب و بلغ اشده و رزقت بره: «بخشنده را سپاسگزار باش و بخشيده مبارك باد، اميدوارم بزرگ شود و حقشناس زحمات تو باشد و از نيكوكاري او بهره بگيري».
به اين ترتيب، امام شيوهي درست تبريك گفتن را آموخت و ضمنا يك فرزند نمونه و نيك نسبت به پدر را چنين معرفي كرد كه نه تنها به پدر، هيچگونه زيان و آسيب نرساند، بلكه پدرش همواره از كارهاي نيك او، بهرهي معنوي و مادي ببرد.
📚 نــَهْـ ْـج البَلاغه 📚
╭━═━⊰🕋⊱━═━╮
@Amire_bayan
╰━═━⊰🕋⊱━═━╯
🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐
#داستان_های_نهج_البلاغه
🍃 #پسرناباب_وگمراه_كننده 🍃🌸
در تاريخ زياد ديده شده كه گاهي پسر موجب گمراهي پدر ميشود و گاهي به عكس، پدر موجب گمراهي پسر ميگردد.
يكي از مواردي كه پسر موجب گمراهي پدر گرديد، ماجراي «زبير» و پسرش «عبدالله» است.
زبير بن عوام بن خويلد، پسر برادر حضرت خديجه و پسر عمهي رسولاكرم (ص) بود، زيرا مادرش «صفيه» دختر عبدالمطلب بود.
زبير از سرداران صدر اسلام و از مسلمانان استوار و ثابت قدم بود كه با شمشير خود دفعات بسياري از حريم اسلام دفاع كرد، حتي پيامبر (ص) او را از حواريون (ياران نزديك) خود خواند.
ولي او در زمان خلافت امام علي (ع)- با آن همه سابقه شايسته- از جادهي حق، منحرف شد و همراه طلحه، جنگ جمل را به راه انداخت، ولي در آغاز جنگ وقتي كه علي (ع) او را نصيحت كرد او اندكي به خود آمد و از جنگ كنار كشيد و به سوي منزلش بازگشت. اما در مسير راه شخصي به نام «ابن جرموز» او را غافلگير كرد و كشت و او در 67 سالگي در سال 36 هجري در «وادي السباع» به قتل رسيد.
زبير بيست فرزند داشت (يازده پسر و 9 دختر) يكي از پسران معروف او «عبدالله» بود.
ابن ابيالحديد مينويسد: «عبدالله، همراه پدرش زبير» و خالهاش (عايشه) در راه انداختن جنگ جمل، شركت داشت …
عبدالله بسيار متظاهر به نماز و روزه و عبادت بود، ولي رياستطلبي، او را منحرف ساخت. در جنگ جمل وقتي كه زبير خود را در تنگنا ديد و دريافت كه جنگ با علي (ع) عاقبتي جز دوزخ ندارد، به عايشه گفت: «از وقتي كه به عقل رسيدهام در هيچ مكاني مثل اين مكان در شك و ترديد نبودهام، علي (ع) مرا به ياد سخني انداخت كه از پيامبر (ص) شنيدهام؟! … »
عايشه گفت: ميخواهي چه كني؟
زبير گفت: «ميخواهم از جنگ كنار بكشم».
در اين بين عبدالله پسر زبير، به پدر رو كرد و گفت:
تو اين دو سپاه را در اينجا جمع كردي و وقتي كه شمشيرها را براي كوبيدن همديگر تيز كردند، ميخواهي آنها را واگذاري و بگريزي؟
آري اي پدر. تو حقيقت را نميگوئي، بلكه تو از پرچمهاي سپاه علي (ع) كه آنها را جوانهاي دلير حمل ميكنند و مرگ را به دوش ميكشند، ترسيدهاي …
به اين ترتيب، عبدالله پدرش را به جنگ با علي (ع) تحريك ميكرد و از كنارهگيري او ممانعت به عمل آورد.
ولي زبير حرف او را گوش نكرد و از بصره بيرون رفت.
بر همين اساس است كه امام علي (ع) در قسمتي از گفتارش ميفرمايد:
مازال الزبير رجلا منا اهل البيت حتي نشا ابنه المشئوم، عبدالله
: «زبير همواره از ما اهلبيت بود، تا آن زمان كه فرزند شوم و ناشايستهاش «عبدالله» بزرگ شد».
به اين ترتيب، امام به پدران آينده هشدار داد و اخطار كرد كه مراقب دين خود باشند و دين خود را به خاطر فرزند خود از دست ندهند.
از گفتار فوق، استفاده ميشود كه صرفنظر از جنگ جمل، از همان آغاز خلافت علي (ع) كه زبير در اين مورد سهلانگاري يا كارشكني ميكرد، پسرش عبدالله او را بر اين كار واميداشت و آرزو ميداشت كه پدرش به مقام و رياستي عالي دست يابد، تا او هم بتواند از مقام پدر خود سوءاستفاده كند، آري زبير از خاندان نبوت بود، اما پسرش او را از اين افتخار بزرگ، محروم نمود.
خداوندا! تو را بسيار سپاس ميگويم، كه به اين ناچيز توفيق سرشار عنايت كردي، تا در اقيانوس مواج نهجالبلاغه، در خور استعداد و توان خود، شناوري كرده و بهره بگيرم و اين كتاب را كه شامل 140 داستان ميباشد به شيفتگان حق و عاشقان دلدادهي عدالت و دليرمردان سپاه توحيد، اهداء كنم. تا شيوه و راه استوار علي عليهالسلام را بشناسند و در اين مسير گام بردارند.
هر لحظهاي كه بيشتر در اين درياي بزرگ علمي و ادبي غوط ميخوردم، درمييافتم كه هيچ قلمي را ياراي نگارش اين حكمتهاي بزرگ- آن گونه كه سزاوار ميباشد- نيست.
شناوري نه سزاي محمديها است
غريق ذنب كجا و شنا در اين دريا؟!
اميد آنكه اين قلم سرشكسته، روزنهاي به اين «گوي عظيم نور» را در اختيار ما و شما قرار داده باشد.
پروردگارا! تو را شكر و سپاس بيحد، كه توفيق عنايت فرمودي تا ما پيوند مكتبي استواري با پيشواي بزرگ تقوي و عدالت، داشته باشيم و در دنيا و آخرت، پشت سر اين امام بزرگ، راه بپيمائيم.
آمين يا رب العالمين
و الحمدلله رب العالمين
📚 نــَهْـ ْـج البَلاغه 📚
╭━═━⊰🕋⊱━═━╮
@Amire_bayan
╰━═━⊰🕋⊱━═━╯