eitaa logo
اَنارستــــــون
27.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
231 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شب‌های زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
اینکه ضمانت کتبی نداده ایم هوای یکدیگر را داشته باشیم درست! اما مگر همه چیز به آن دو خط و امضاست؟! پس اعتبار دل ها چه؟! @Anarestun
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شب‌های زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
عسل بانوی قاجاری چه جذابی دل آرامی نگاهت عشق می‌بارد مسیر سبز چشمانت چه رؤیایی به دریای نگاهت دل زدم آوای باران بود غزل بود و بهاران بود عسل بانو تو که امواج گیسو را به دست باد می‌دادی حواست بود دل در پیچ و تاب آن گره خورده؟! چه گویم از لب لعلت از آن لبخند زیبایت مثال سیب سرخی گونه‌هایت در تب و تاب است به روی دامنت باغی ز یاس و نسترن داری هوای عشق با تو لیلیِ دربارِ قاجاری و من مجنونِ عاشق پیشه و شیدا.. تو محجوبی و محبوبی زلال و پاک و مجذوبی و من دلداده و دلخواه چشمانت مثال ماه می‌مانی به شبهایم تو میتابی و بیتابم @Anarestun
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شب‌های زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
شده دلتنگ شوی تامرز عدم؟ من به‌‍ این قصه‌ی بی‌درد و امان، سخت و نهان، دچارم هر شب! قِصه‌ی دلتنگیست! قِصه‌ی بیتابیست! قِصه‌ی تنهاییست! قِصه‌ی دلداریست ڪه در این سقف کبود، نه نفس مانده‌‍ برایش نه‌دلی! خسته ام از دل دیوانه‌ی خویش دل مجنون خودم چِہ شد اینطور شدم؟ که در این معرکه‌ی دنیایی، باختم دل خود را چه نحیف! @Anarestun
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شب‌های زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
پدربزرگم فوت کرد... حدود ۳۶ سال پیش... مادربزرگم ۸۳ سالشه و آلزایمر داره... ولی امروز به مادرم می گفت: بابات نمی ذاشت از کنارش برم همش می گفت بشین؛پیشم باش! الان چرا نمیاد منو ببره پیش خودش؟!... اندر کوچه ی عشق های ماندگار...حتی وقتی ۳۶ ساله که نیست...🍃 آدم وقتی عاشق میشه حتی آلزایمرم بگیره نه عشق از سرش میفته... نه حرفایی که از عزیزش شنیده... نمیگم دنبال یه عشق اینجوری باشید چون شاید پیدا نشه... اما میگم یه عشق اینجوری بسازید... همین قدر لطیف و ماندگار...🍃❤️ @Anarestun
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شب‌های زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
آخرین دیدارمان را قاب قلبم کرده ام در هوای سرد حسرت بوی باران می دهی پشت اعجاز نگاه اولت این بار هم چشمه ای میجوشد و بر قلب من جان می دهی دست من در دست گرم خاطرات خوبمان در مسیر زندگی نور فراوان می دهی زیر چتر مهربان چشم هایت آمدم مبتلایت را ببین رنگ بهاران می دهی با صدای زنگ ساعت پاره شد خواب خوشم تو همان عشقی که در اجبار ها جان میدهی رد عشقت می چکد از چشم های مضطرم بر سر قبر دلم تا کی تو جولان می دهی باز غم پیچید دور شعر پر آشوب من بر جدایی ها چه بی پروا تو میدان می دهی... @Anarestun
اَنارستــــــون
سلام اهالی انارستون✋ شب‌های زمستونتون، کنار اونی که باید، گرررررم😌😉 میگم اگه بینمون نویسنده یا شاعر
عطر نرگس آمد و بغض دل من، باز شد اشکهای گوشه ی چشمم، نم یک راز شد آتش عشق شما بال و پر دل را گشود چون کبوتر پر زد و آماده ی پرواز شد @Anarestun
دمتون خیلی گرم... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ سلام بر آن کسى که (محلِّ) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست... @Anarestun
گفت یادم نمیاد از کجا شروع شد.. من اول فالوش کردم یا اون منو.. اما شرو شد.. بعدش گفت: منو که میشناسی.. همه می‌دونن چقد مغرورم.. همیشه بودم، اما ایندفعه فرق داشت.. گفت و گفت تا رسید به اینجا که: دیگه رسیده بود به گلوم.. خِفْت شده بود.. داشت خفم میکرد.. نشد که نگم.. گفتم بهش.. و این بزرگترین اشتباه من بود. بقیه‌ی حرفاشو درست و درمون نشنیدم.. ذهنم مونده بود رو واژه‌های خفت و گلو و اشتباه.. چقدر ضعیفیم ما آدما.. حتی و هنوز هم اقرار به خواستن و دوست‌داشتن یک نفر، اشتباهه.. حتی اگه به قیمت خفه شدنت از گلوبند بودنش باشه.. باید خفه شی و نگی.. فقط از ترس پشیمونی بعدش.. این منصفانه نیست،اما واقعیته. سعی میکنم حواسمو جمع کنم و به باقی صحبتاش گوش بدم.. میگه: می‌دونی.. هر آدمی برای آیندش، برا همسرش، یه نظراتی داره دیگه.. این شد عین همون.. یعنی اصلا خودشه.. فهمیدم که بد مبتلا شده و سخت گیره.. بهش میگم: میخوای خلاص شی؟ میگه: میتونم؟ میگم: آره.. میگه: سخته.. میگم: خیییییییلی، اما بایدِ.. دیگه حرفی نمیزنه.. صدای نفساش بهم میفهمونه زده زیر گریه.. اولین باره ک برای کمک کردن بهش اینقدر مستاصلم.. دوباره شروع می‌کنه به گفتن: هرچی بیصداترم بیقرارترم. فرار میکنم از بیداری به خواب.. خواب‌های من مدتیِ استراحت نیست.. فرارِ.. هیچ کس باورش نمیشه که من دلبسته شدم.. اینو که میگه، دوباره صدای گریش بلند میشه.. از پشت گوشی میبوسمش اما دیگه حرفی نمی‌زنم.. بعد چندثانیه، تماس قطع شد. من موندم و یه دنیا فکر.. اون موند و یه دوراهی سخت.. 🖇💌
دستی برای کار کاری برای پول پولی برای عطر عطری برای تو تویی برای من من هم فدای تو... 🖇💌
حس من به تو بوی خاک نم دار تازه باران خورده میدهد، مزه‌ اش مزه لواشک های تازه خشک شده‌ی البالو دارد، رنگش هم زرد است مثل تو گرم و پرشور، جای همه‌ی نبودن هایت را با حس ها و مزه ها و بوهایی که دوستشان دارم پر میکنم اما همه آن‌ها روی هم فقط یک ذره جای نبودنت را میگیرد، خیلی کوچک، شاید به اندازه انگشت کوچک پایت؛ خاطراتت هم هست، عکس‌ها، فیلم‌ها و دست نوشته هایت؛ آن‌ها را که در ظرف خالی دل تنگی هایم میریزم تا زانویت هم نمیرسد. مانده ام‌ چه‌ کنم با خیالاتم؛ من به آن‌ها قول داده بودم روزی از ذهن من بیرون می‌آیند، قول داده بودم‌آن‌ها را زندگی کنم. نه من‌بد قولی نکردم تو بودی که نیامدی تو ‌ن‌ی‌ا‌م‌د‌ی تو... 🖇💌