میگفت:
حالا تو هِی به روی خودِت نیار؛
منم هِی به روی خودم نیارم!
امّا بلاخره یک روز، یک جایی،
برای اینهَمه نداشتنِت میمیرم!
#محیا_زند
@Anarestun
داشتنت بايد مزهىِ توت فرنگى بدهد،
يا انارِ گُلپَر زده،
يا آش رشتهی خانمجون تو ظهرای سرد پاییزی
داشتنت بايد بوىِ ياسِ رازقى بدهد،
يا بوىِ خاکِ باران خورده
نميدانم،
ما كه نداشتيم!
اما داشتنت بايد چيز ِخيلى قشنگى باشد!
#محیا_زند
@Anarestun
از وقتی عاشقش شدم آدمای منفور زندگیم تعدادشون رفته بالا!
چراشو خودمم دقیق نمیدونم!
یعنی یجورایی وضوح دید غده نفرت سازم رفته بالا انگاری.
مثلا همون دختره که مانتوش سبزه رو میبینی؟
ازش کلی متنفرم.
هر روز صبح وقتی داره از کنارش رد میشه بهش سلام میده و لبخند میزنه!
یا اونی که داره تلفن حرف میزنه سه شنبه هفته قبل اومد باهاش راجب تحقیق استاد بد اخلاقه صحبت کرد.
اصلا از تموم آدمایِ جنس مخالف دورش متنفرم!
حتی از تو هم متنفرم...
چرا وقتی دارم راجبش باهات صحبت میکنم لبخند میزنی؟
وَ...
"عشق دیوانههای منحصر به فردی خلق میکند"
#محیا_زند
@Anarestun
حالا تو هِی به رویِ خودِت نیار
منم هِی به رویِ خودم نیارم
اما یک روز
یک جایی
برای این همه نداشتنت میمیرم...
#محیا_زند
🖇💌
قربانِ دِلِ دیوانه ات بروم
یادت هست قانون شکن بودی؟
پاییزها هوا که بارونی میشد یا ابری پیام میدادی یه ربع دیگه دم درِ دانشکده باش، میگفتم سر کلاسم دیوونه، میگفتی بپیچ بیا بیرون، مثل بقیه نباش که از بارون هیچی نمیفهمن.
بعد زیر بارون لابه لای کوچههای خلوت شهر چرخ میخوردیم اونم بدون چتر، میگفتی چتر بی احترامی به بارونه، باید زیرش خیس بشی تا ازش تشکر کنی.
گاهی هم یهو به سرت میزد و وسط اون چرخ زدنا دوتا نسکافه میگرفتی و میکشیدیم تو اون خیابونه که پر از کتاب فروشی بود، چشمتو میبستی و یه مغازه رو انتخاب میکردی، بعد میرفتیم داخلش کتاب فروغ، ثالث، ابتهاج یا نمایشنامههای شکسپیر رو میاوردی و میشستیم رو زمین کثیف کتاب فروشی برای هم میخوندیمشون تا وقتی که صدای فروشنده دربیاد و بندازمون بیرون. منم وقتی غر میزدم میگفتی بیخیال، قراره یبار زندگی کنیم وبیا این یبار رو شبیه این مردمِ خسته کننده شهر نباشیم!
حالا...
حواست هست پاییزه؟
همه میگن رفتههای پاییز برگشتنی نیستن، همه میگن محاله کسی تو پاییز برگرده، همه میگن پاییز بی رحمه!
باز هم قانون شکن باش
بشکن قانون پاییز رو و برگرد
تو همین فصل گریه و رفته ها برگرد
مثل بقیه نباش و ثابت کن پاییز سخاوت هم بلده.
تصدقِ دلِ دیوانهات
اصلا حواست هست داری شبیه این مردمِ خستهکننده شهر میشی که اومدن بلد نیستن؟
برگرد دیوانه...
#محیا_زند
حالا تو هِی به رویِ خودِت نیار
منم هِی به رویِ خودم نیارم
اما یک روز
یک جایی
« برای این همه نداشتنت میمیرم ! »
#محیا_زند
#همانقدر_که_نمیدانی