eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.2هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
88 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @Sagvand_al ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[#پارت_چهاردهم] عملیات نزدیک بود.امام گفته بودند خر
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[] کاپشنش را انداختم روے دوشش علی را گذاشتم و آنجا رفتیم دکتر کتفش را موج گرفته بود دستش حرکت نمی کرد دکتر گفت: دوتا مرد میخواهد که نگه ات دارند پیراهنش را درآورد و گفت شروع کند.دستش توے دستم بود دکتر آمپول می زد و من و منوچهر چشم دوخته بودیم به چشم هاے هم من که تحمل یک تب منوچهر را نداشتم باید چه میدیم! منوچهر یک آخ هم نگفت،فقط صورتش پر از دانه هاے ریز عرق شده بود دکتر کارش تمام شد،نشست گفت: تو دیگر که هستی؟ یک داد بزن من آرام بشوم! واقعا دردت نیامد؟ گفت: چرا،فقط اقرار نمی خواستید،عین اتاق شکنجه بود. دستش را بست و آمدیم خانه.ده روز پیش ما ماند. از آشپزخانه سرڪ کشید منوچهر پاے تلوزیون نشسته بود و کتاب روے پايش باز بود علی به گردنش آویزان شد،اما منوچهر بی اعتنا بود چرا اینطورے شده بود؟! این چند روز،علی را بغل نمی کرد خودش را سرگرم می‌کرد علی ‌می‌خواست راه بیفتد.دوست داشت دستش را بگیرند و راه برود.اگر دست منوچهر را می گرفت و ول میکرد می خورد زمین،منوچهر نمی‌گرفتش شب‌ها چراغ ها را خاموش می‌کرد، زیر نور چراغ مطالعه تا صبح دعا و قرآن می‌خواند فرشته پکر بود،توقع این برخورد ها را نداشت شب جمعه که رفته بودند بهشت زهرا،فرشته را گذاشته بود و داشت تنها بر می گشت یادش رفته بود او را هم همراش آورده این بار که رفت،برایش یک نامه مفصل نوشتم، هرچه دلم می خواست،توے نامه بهش گفتم تا نامه به دستش رسید،زنگ زد و شروع کرد به عذرخواهی کردن نوشته بودم: محل نمی‌گذارے،عشقت سرد شده حتما از ما بهتران را دیده ای! می گفت: فرشته هیچ کس براے من بهتر از تو نیست در این دنیا،اما م‌ی خواهم این عشق را برسانم به خدا نمی توانم سخت است اینجا بچه ها می خوابند روے سیم خاردارها،می روند روے مین تا می‌آسم آرپی جی بزنم،تو و علی می‌آیید جلوےچشمم. گفتم: آهان،می‌خواهی ما را از سر راهت برداري منوچهر هر بار می‌آمد و می رفت، علی شبش تب می کرد.تا صبح باید راهش می‌بردیم تا آرام شود. گفتم: می‌دانم نمی‌خواهی وابسته شوی ولی حالا که هستی،بگذار لذت ببریم ما که نمی‌دانیم چه قدر قرار است باهم باشیم، این راهی که تو میروے راهی نیست که سالم برگردے بگذار فردا تاسف نخوریم، اگر طوریت بشود،علی صدمه می خورد بگذار خاطره خوش بماند 🌼🌿 @Antiliberalism