eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ استاد حاج منصور ارضی •ೋ ای اُم عشق مادرِ سرلشکر ادب وی سایه سارِ قد تو رویِ سر ادب بانویِ سرسپردۀ همسنگرِ ادب در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب از لحظه ای که واردِ بیت الکرم شدی با احترام کردن خود محترم شدی روزِ عروسیت شد و اوجِ عزیزیت مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزی ات قربان آن درایت و دشمن ستیزی ات رفتی به بیت عشق به شرط کنیزی ات از ابتدا بنایِ تو بر احترام بود جان تو نذرِ خدمتِ چندیدن امام بود در ظّل نورِ فاطمه با غم عجین شدی شمس الضحی مکتب حق الیقین شدی ماه تمام چهار مه جبین شدی دادی بَنی و حضرتِ اُم البنین شدی ام البنین شدی و به تو التفات شد آغوشِ تو پناه زنان و بنات شد بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو باب النجات داده کلیدِ حرم به تو غرق توسل است عرب تا عجم به تو داده امام عصر، خدا را قسم به تو یعنی تو شاهراهِ نزولِ عنایتی سجادۀ عبادتی و باب حاجتی عالم به حیرت است از این جانثاری‌ات مادر شدی و برف شدی بهر یاری ات جان ها فدای مادری افتخاری ات قربان این تفضل و این سفره داری ات خورشیدِ در تلألؤیی و ذره پروری تو باب فضلی و به اباالفضل مادری مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی در هر بهار راوی فصل خزان شوی باران شوی، خمیده شوی، نیمه جان شوی گریان شوی و مادر گریه کنان شوی ما را ز اشک خویش تو تزکیه کرده ای خاکِ بقیع را تو حسینیه کرده ای بعد از حسین از دل و جانت سرور رفت گریان شدی و نالۀ تو تا قبور رفت بر پیکری که زود سرش در تنور رفت از بس گریستی تو، زِ چشم تو نور رفت آه از جگر کشیدی و قلبت کباب شد بعد از حسین خانۀ شادی خراب شد بعد از حسین زنده نمودی قیام را گریان نمود گریۀ تو خاص و عام را زینب که رفت داغ تو انگار تازه شد یعنی دوباره داغ علمدار تازه شد زینب که رفت پیر و خمیده کمر شدی نالان شدی شکسته شدی مختصر شدی یعنی که رو به قبله شدی محتضر شدی چشم انتظارِ دیدنِ روی پسر شدی اما یلان تو همه در خاک خفته اند در بین خاک با تن صد چاک خفته اند وقتش رسیده روضه حساس را بخوان در بزم گریه عطرِ گل یاس را بخوان مجلس بگیر نوحۀ احساس را بخوان یک چند صفحه مقتل عباس را بخوان شرح نزول ساقی سرمست را بگو از مرکب افتادن بی دست را بگو *وقتی خواست از رو اسب به زمین بیاد همه شنیدن، بی دست بوده .. از روی اسب به زمین افتاد ..* برگو چگونه عطش گریه خیز شد جسمش چگونه مرکز ثقلِ ستیز شد شمشیر حمله کرد و سرنیزه تیز شد بالا بلندِ خیمه تنش ریز ریز شد برگو چگونه نالۀ زن ها بلند شد با پارچه‌ سرش به روی نیزه بند شد برا بی بی ام البنین روضه بخوانیم .. همون روضه ای که خودش خوانده : باور نمی کنم کسی جرائت کرده باشه بر سر مبارکت زده باشه اون هم با عمود آهن .. اما شنیدم اول دست هاتُ قطع کردن .. دوم شنیدم تیر به چشمت زدن .. آنگاه عمود آهن بر سرت زدن .. سرت از هم پاشیده شد .. همچین که رو زمین خواست بیفته صدا زد داداش زود بیا «اخا ادرک اخا ..» ابی عبدالله به سرعت آمد .. راوی میگه تو این آمدن دیدن به لحظه ایستاد، پیاده شد، شی رو برداشت به چشم گذاشت .. جلوتر آمدم دیدم دست های عباسِ .. با همون وضع آمد تا رسید به بدن یه نگاه به آن بدنِ پاره پاره و تیر باران خورد کرد، صدا زد «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي..»(1) بمیرم برات .. دیگه کسی نیامد سمتِ این بدن .. کار حسینم بعد از این تمام شد .. دشمن فرصت پیدا کرد .. اول بدن رو غارت کرد بعد طوری به بدن صدمه زد که امام چهارم حضرت رو به سختی جمع کرد .. همه گفتن عباس قد رشیدی داره .. اما هرکی رفته سردابِ آقا میگه یه قبرِ کوچکی قرار دارد .. منابع: 1) موسوعة الامام الحسین (ع) ج ۴، ص ۲۳۱ البحرانی، العوالم، ۱۷ / ۲۸۳ - ۲۸۴، ۲۸۵ بحار الأنوار، ج‏45، ص: 41 .
کانَـت تَخـرُجُ إِلَی البَقِیعِ فَتَندُبُ بنی‌ها أَشجَی نُدبَةٍ وَ أَحرَقَها بُنیانگذار هم (س) بود
بود و هم، لکن خود را حفاظت و حراست از خاطراتِ شُهدای میدانست...
(تک) تقدیم به ساحت مقدس قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام به نفس آقا سید مهدی حسینی •✾• اگر خیلِ مژگانِ گیرا نبود «ابالفضل» اگر برقِ چشمانِ آقا نبود «ابالفضل» و اینقدر خوش قدّ و بالا نبود «ابالفضل» چه میشُد که اینقدر زیبا نبود «ابالفضل» ببین آخر از دور ، چشمش زدند خدایا چه بدجور ، چشمش زدند به سویِ حرم راه طفلان گرفت «ابالفضل» که از بارشِ تیر باران گرفت «ابالفضل» دو بازویِ او تیغِ بُران گرفت «ابالفضل» ولی مَشک را او به دندان گرفت «ابالفضل» نَفَس زد به تاب آمدم صبر کن که خانم رُباب آمدم صبر کن «یا عباس جیب الماء لسکینه ..» چه شد حرمله روی زانو نشست «ابالفضل» که تیرش میانِ دو اَبرو نشست «ابالفضل» نوکِ نیزه‌ای سمتِ پهلو نشست «ابالفضل» عمودی به سر خورد و بر او نشست «ابالفضل» عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت سر و وضعِ او را بِهَم ریختند ، اباالفضل به نیزه عمو را بِهَم ریختند ، اباالفضل به تیغی گلو را بِهَم ریختند ، اباالفضل کشیدند و مو را بِهَم ریختند ، اباالفضل حرامی همه پشتِ هم آمدند پس از او ارازل حرم آمدند پس از او دلِ زارِ خواهر شکست «ابالفضل» یتیمی زمین خورد و از پَر شکست «ابالفضل» و سیلی چنان خورد که سر شکست «ابالفضل» که دندان شیریِ دختر شکست «ابالفضل» یتیمی عمو گفت او را زدند چه کج رویِ نیزه عمو را زدند «یا عباس جیب الماء لسکینه ..» شاعر : حسن لطفی
گفتم اُم البنین ، دلم وا شد گره هایی که داشتم وا شد مادرِ آب را صدا زدمُ .. خشکسالم شبیه دریا شد با ادب بود و رویِ دامانش تا گلِ نازدانه ای جا شد .. به مدينه نگفت مادر شد گفت ،‌ مولایِ شهر بابا شد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روضه هایی عجیب میخواند از شب و روز کربلایِ حسین با خجالت به زینبش میگفت پسرانم همه فدایِ حسین .. از خدا خواست که قدِ من را ای خدا بیشتر هلالش کن دست بر دامنِ سکینه گرفت پسرم را بیا حلالش کن بعدِ آن مشکِ پارۀ پسرش شرم دارد از این جا چرا زنده است هر کجا شیر خواره می بیند از نگاهِ رباب شرمنده است *اومد تو خیمه بی بی زینبُ ببینه؛ وارد خیمه شد و برگشت ..‌ یه موقع زینب سلام الله علیها صدا زد مادر بیا درست آمدی ، من زینبم ..* در کنارِ چهار قبر شریف آن قدر گریه کرده بی حال است ظهر امروز باز غش کرده روضه خوان شهید گودال است گفت زینب میان مردم شام فکر رأس برادرت بودی؟ راستی این دفعه جواب بده راضی از دست نوکرت بودی؟ گفته بودم که روز عاشورا همه دم پیش خواهرش باشد قبل از آن که کسی شهید شود پیش مرگِ برادرش باشد .. سرِ عباس را به نی دیدی لبِ او خشک بود یا تر بود؟ خواب دیدم که آب ها را ریخت نگران لبِ برادر بود شاعر : مهدی نظری *سفرۀ فاطمیه رو خانم اُم البنین داره جمع میکنه .. از همه التماسِ دعا .. بشیر وقتی صدا زد که همه پسرهات رو کشتن ، یکی‌ یکی اسم برد ام البنین گفت از حسینم چه خبر؟!.. گفت عباستم کشتن ، خم به اَبرو نیاورد گفت بشیر عباسم ، پسرهام همه فدایِ عزیزِ زهرا .. از حسین چه خبر؟!.. یه وقت بشیر صدا زد خانم حسینم کشتن .. انقده گریه کرد از حال رفت .. وقتی بهوش آمد گفت بشیر تو حرف هات گفتی عمودِ آهن به فرقِ عباسم زدن .. اینو دیگه باور نمیکنم .. چه کسی جرات کرده عمود به سر عباس بزنه .. گفت خانم آخه اول دستاشُ از بدن جدا کردن .. گفت بازم باور نمیکنم ، تیغ به کف عباسم باشه کسی یارایِ مقابله کردنه باهاش رو نداشته و نداره ..عرضه داشت آخه خانم شمشیر به دست نداشت .. سوال کرد مگه کجا بوده؟.. گفت خانم رفته بود آخه آب بیاره نانجیبا دورش کردن ، مشکشُ سوراخ کردن .. یه وقت دیدن رو خاک ها نشست هی صدا میزنه حسین .. زینب جان ، سکینه جان ببخشید من شرمندۀ شما شدم .. عباسمُ حلال کنید .. یه بیت روضه و از همه التماسِ دعا .. افتادنش زِاسب سبب شد که چوبِ تیر در بینِ چشم بشکند و جا به جا شود
مادرم در گوشِ من خواندست یا اُم البنین ذکر من تا روز محشر هست یا اُم البنین هر کسی که توبه اش در محضر ربّ شد قبول قبل از آن در زیر لب گفته است یا اُم البنین مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار بر گدایان درت پیوست یا اُم البنین ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده ایم هر کجا خوردیم بر بن بست یا اُم البنین هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند نوکرِ عباس تو دربست یا اُم البنین در حمایت از غریبِ کربلا ، عباس تو دست داده تا بگیرد دست یا اُم البنین فرق او را با عمودی تا دم اَبرو شکافت آن "حکیم بن طُفِیلِ" پست یا اُم البنین خون چکید از چشم هایش روی نیزه تا که دید دست زینب را کسی می بست یا اُم البنین بعد عباست برای غارت اهل حرم حرمله با شمر شد همدست یا اُم البنین گرچه قدّت تا شده از غصه ی زینب ولی حرمتت با کعب نی نشکست یا اُم البنین شاعر :
آن‌قدری با بود که به علی(ع) گفت تا دیگر او را به نام اصلی‌اش که بود صدا نزند! تا (ع) با شنیدن نامِ فاطمه، به یادِ مادرشان نیُفتند... .
ازم نپرسید چه حالی دارم تو این دل شب ، چرا بیدارم ازم نپرسید از اشک چشمام دلم گرفته بابامو میخوام ازم نپرسید .. ازم نپرسید .. وقت قراره ، رنگم پریده تو این شبِ تار سر زد سپیده عمه نگاه کن بابام رسیده .. آه .. حالا به آرزوم رسیدم آه .. خدا می دونه چی کشیدم آه .. بالاخره بابامو دیدم .. «آه .. باباجونم خوش اومدی ..» برات بمیرم میون گودال به زیر مرکب ، شدی لگدمال برات بمیرم سرت جدا شد تن شریفت ، رو خاک رها شد برات بمیرم .. برات بمیرم .. یادم نمیره ، حتی یه لحظه از وقتی رفتی تو روی نیزه دیدم که عمه داره می لرزه آه .. وبال خواهرت شدم آه .. شبیه مادرت شدم آه .. شهیدۀ سرت شدم «آه .. باباجونم منو ببر..» ازت میپرسم کجاست عموجون؟! چرا نیومد ، توی بیابون؟! ازت میپرسم با حال خسته کجا بودی که سرت شکسته ازت می پرسم .. ازت می پرسم .. بابا نبودی حالم خرابه چیزی که واست ، بدجور عذابه حرف کنیزی ، بزم شرابه .. آه .. گلایه دارم از زمونه آه .. منو زدن با تازیونه آه .. جوری زدن که جاش بمونه «آه .. باباجونم چه دیر اومدی» برات بمیرم میون گودال به زیر مرکب،شدی لگدمال برات بمیرم سرت جدا شد تن شریفت رو خاک رها شد برات بمیرم .. برات بمیرم .. یادم نمیره ، حتی یه لحظه از وقتی رفتی تو روی نیزه دیدم که عمه ، داره می لرزه .. آه .. وبال خواهرت شدم آه .. شبیه مادرت شدم آه .. شهیدۀ سرت شدم «آه .. باباجونم منو ببر..»
وسیله‌ خدا روزی‌ می‌رساند 💬مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، 🕊مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، 👑سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. 🕊دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. 👑سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟ 🔹گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند ومى رود. 👑سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرده گفت در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در همچنین موقعیتی میرساند. ⁉️پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بیجا داشتن برای چیست؟ ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، تا از دنيا رفت. 📚منبع: قصص الله
💠 حجت‌الاسلام قرائتی؛ 🔸 روز قیامت اهل بهشت از اهل جهنم می پرسند: «مَا سَلَكَكُمْ فِی سَقَرَ» (المدثر/42) چرا رفتید جهنم؟ می گویند به چهار دلیل، یک دلیل‌اش این است که «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ»... هرجوری جامعه می پسندید ما هم همانطور بودیم ... 🔸 یعنی طبق سلیقه عام عمل کردن کلید جهنم است، ... دیدیم پسر خاله و دخترخاله‌ها اینطور هستند، دیدیم همه عروسی‌ها اینطور است ... در اتوبوس نشستیم دیدیم همه نماز نخواندند، ما هم نخواندیم...دیدیم برخی ها مردم آزاری می‌کنند و ما هم انجام دادیم... دیدیم بچه هایمان مردم آزاری می‌کنند و حمایتشان کردیم...خلاصه صدای هر سازی در جامعه شنیدیم و همراهش رقصیدیم مراقبت باشید همه این اعمال روزی تقاص دارد... البته ابتدا همین دنیا...
1_2581889069.mp3
2.35M
نوحه واحد حضرت ام البنین سلام الله علیها 🧡🧡🧡 (ام البنین فرشتۀ مهرُ وفا ام البنین مادرِ مهربونیا ۲ )۲ ام البنین دلش به شورُ شِینِ ام البنین ذکرِ لبش دم همه دم حسینِ می گفت به عباس پسرم ارباب تو حسینِ تو شبهای غربتُ و غم مهتابِ تو حسینِ (ام البنین فرشتۀ مهرُ وفا ام البنین مادرِ مهربونیا ۲ ) ۲ یه کاروون برگشته اما بی سپاه ۲ یه آسمون ستارۀ بدونِ ماه ۲ براش خبر آوردن از کربلا از علقمه ، از ماهِ نخلستونا از سرایی که رفت رو نیزه ها میگفت چهارتا پسرم فدای نور عینم میگفت به زینب عزیزم بگو کجاست حسینم (ام البنین فرشتۀ مهرُ وفا ام البنین مادرِ مهربونیا ۲ ) ۲ زینب حالا دارِ میده شرحِ سفر ۲ با اشک میگه از چل تا شامِ بی سحر (غریبونه گُلایِ یاسُ چیدن ماهِ منُ به خاکُ خون کشیدن پیش چشام ، حسینُ سر بریدن ...)۲ پیشونیِ حسینمُ با سنگاشون شکستن... سر ابوالفضل تورو به روی نیزه بستن ..... اِی حسین 🍂🍁🍂
‍ ‍ . ‍ سلام_الله_علیها 🏴بند اول آشفته حالم،با غم غمینم،ام البنینم،ام البنینم دنیای دردم،زار و حزینم،ام البنینم،که بی بنینم یه روزی من پسر داشتم توی باغم ثمر داشتم چهار تا تاج سر داشتم عصای دست من بودن همه ی هست من بودن دل خوش بودم پسر داشتم شنیدم که سراشون به نامردی جدا شد جسمشون قطعه قطعه سرا رو نیزه ها شد (آه و واویلتا وای) 🏴بند دوم افتادم از پا،نقش زمینم،ام البنینم،ام البنینم با غصه حالا،من همنشینم،ام البنینم،که بی بنینم یه روزی نور عین داشتم خوشی داشتم حسین داشتم همه دارو ندارم بود یه روزی من قمر داشتم دلم خوش بود پسر داشتم ماه شبهای تارم بود شنیدم بعد عباس حسینم بی پناه شد دیگه قدش دوتا و بی یار و بی سپاه شد (آه و واویلتا وای) 🏴بند سوم سقای لشکر،ای آخرین یار،پاشو علمدار،پاشو علمدار بعد تو میشه،کار حسین زار،پاشو علمدار،پاشو علمدار پاشو نور نگاهه من پاشو پشت و پناهه من پاشو سرلشکرم عباس کمرم رو شکستی تو راه چارم رو بستی تو اومده مادرم عباس چرا فرقت شکسته کی دستاتو بریده پاشو دشمن به خیمه دیگه لشکر کشیده (آه و واویلتا وای) 🎤 کربلایی ✍️کربلایی امیرحسین سلطانی
4_5794433781687387917.mp3
8.31M
ببین آشفته حالم 🎤کربلایی جواد مقدم
ابالفضلی ام دلم دخیل علمه ابالفضلی ام ام البنین مادرمه روز افتتاح جنت البقیع برامون روز مبارکی میشه حرم ام البنین با حرم آقامون امام حسن یکی میشه قسم به قطع الیمین سفره ام البنین مجربه واسه زیارت اربعین ام البنین ام بی بنین **** ابالفضلی ام شفیع تو محشرمه ابالفضلی ام ام البنین مادرمه شب جمعه هایی میرسه که ما از ضریحت نمیشه دل بکنیم صحن ساقی العطاشا تو حرم میسازیم و سقا خونه میزنیم گره گشای همه سیدتی فاطمه صحن و سرای تو یه شعبه از علقمه ام البنین ام بی بنین **** ابالفضلی ام آقام خدای کرمه ابالفضلی ام ام البنین مادرمه مادر عشق و وفا و ادبی نوکر ماه بنی هاشمتیم به علمدار حرم بگو اگه برسه پاش همه حاج قاسمتیم هوا هوای حسین نوا نوای حسین مثل تو میگم همه کسم فدای حسین ام البنین ام بی بنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـا آه آه خـویـش پُـلـی تـا فــلـک زدی آتش به جان و هستی خـیل ملک زدی ای بانـــوی مقـــدس گــلخـــانــۀ علی تکیه ز قـدر و منزلـتت بر فلک زدی دیدی که خالص است ابوالفضل نـاب تو وقتی عیار گوهر خود را مـحک زدی بـا نـالـۀ حـسیـن حـسـیـنت گریـسـتی بر زخمهای جان و دل خود نمک زدی بازینب و رباب در این خـلوت غریب خیمه به پاس سوگ وغمی مشترک زدی از تو قیــام گریه به پا شد،که دربقیع نـالـه به وارثــان زمـیـن فـدک زدی بس کن وفایی از غم این شرح جانگداز بـار دگـر شـراره به جان مـلـک زدی 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی تو دل نازک تر از ابر بهاری حق داری از دوری گـلهایـت بباری توهمچنان شمعی که بعد از آن وقایع کارت شده یک عمرتنها گـریه زاری تو پا به پـای زینب کـبــری هـمـیشه یک گوشه در شهر مدینه روضه داری با او تمام روضه ها را گریه کردی ام المصائب را تـو تـنها غـمـگـساری روزی که آمـد کــاروان غــم برایت آن روز شد روز شـروع بی قـراری معلوم شد عباستان در کاروان نیست با اینـهـمه دیگر چـرا چشم انتظاری؟ آن روز پرسیدی ز هر شخصی که دید آیا خـبــر از یــوسف زهــرا نـداری؟ دیگر کسی خـنـده به لبـهـایت نـدیـده آری که تا دنیـاست دنـیـا سـوگواری شکر خــدا در عـلقمه حاضر نبـودی آخر چطور می خواستی طاقت بیاری وقتی شنیدی دست هــایش را بریـدند کم مانده بود ازغصه ی او جان سپاری عباس تو سـعـی خـودش را کرد اما دیگر چـرا تـو از سکینه شـرمساری احساسهای تـو سفر کردنـد و رفـتند اما تــو مــانــدی و نگاه اشکباری 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹