eitaa logo
ذاکرین آل الله
302 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
338 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. ➖➖➖ دو سه روزه که خونه، خلوت و سرده وقتی نباشه زهرا، روزای خوب دنیا، برنمیگرده حالا منمو، دنیایی که دیگه بدون زهراست حالا منمو، چشمایی که هرشب شبیه دریاست پر از آتیش غم، تموم وجودم کاشکی به جای زهرا، من مرده بودم آه از دل علی --- اومدم که بمونم، شبو کنارش بار غمش به دوشم، صداش میاد تو گوشم پای مزارش حالا منمو، یاد گلی که داشت بی‌صدا میسوخت حالا منمو، یاد روزی که تو شعله‌ها میسوخت بلای جونم شد، اون خاطرات بد کاشکی به جای فضه منو صدا میزد آه از دل علی ➖➖➖
بدون عنوان(183).mp3
1.91M
🔳 📜 دو سه روزه که خونه، خلوت و سرده 🖊به قلم
زبان حال علی در سوگ زهرا خدایا  رفته  از  دنیا  گل  یاس   سپیدم ز داغت فاطمه  پشتم  شکسته  ناامیدم کجا رفتی تو  ای   زهرا  گل  باغ   پیمبر ز  هجر  تو ببین زار  و نزار گردید حیدر (قرار  منی  عزیز منی  ز داغت  بیقرارم دگر طاقت ندارم) پس از تو  فاطمه دیگر علی یاری  ندارد برای    کودکان  خود     پرستاری  ندارد چراغ خانه ام گشته خموش ای نورطاها ببین  زینب پریشان با حسن گردیده تنها (قرار  منی عزیز منی  ز  داغت  بیقرارم دگر طاقت ندارم) حسینِ ات را ببین زانوی غم در بر گرفته تو رفتی و دگر او  لحظه ای هرگز نخفته صدای  مادرم   ای مادرم  از   او  شنیدم پس تو    فاطمه  آرامشی در خود ندیدم (قرار منی  عزیز منی  ز  داغت  بیقرارم دگر طاقت ندارم) تو  ای  شهر  مدینه از  علی یارم گرفتی تمام   هستیم  صبر  و  قرارم را  گرفتی الهی  تا  ابد   نفرین  عالم   بر   تو   بادا شکستی  شاخه  طوبی عزیزمرتضی را (قرارمنی عزیز منی ز داغت( بیقرارم ) دگر طاقت ندارم) .
( سلام الله علیها ) سلام ای ذکر خاص حق ثنایت درود ای گفته احمد من فدایت تو فرقانی تو یاسینی تو طاها تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا تو حبل محکم حبل المتینی امید رحمة للعالمینی تو بسم الله سماواتت کتابند تو خورشیدی و عالَم ماهتابند حیات عشق از خونِ حسینت بلندی ، خاک بوس زینبینت مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ... مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست کِرامت ، خشتی از قصر بلندت سخاوت تا قیامت مستمندت تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ... .
( سلام الله علیها ) کِرامت ، خشتی از قصر بلندت سخاوت تا قیامت مُستمندت امامان آبرومندِ جلالت امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت خدا فخریّه دارد بر نمازت تمام آفرینش ، پای بستت پیمبر (ص) خم شد و بوسید دستت ... اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ... دگر به سينه و پهلو مرا نمي‌گيري ؟ مگر به سينه و پهلو چه ديدي ، اي مادر ؟ بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا .. صدای ناله ی او را زِ پشتِ در شنیدم من خدا داند که از زینب خجالت می کشیدم من یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم : سه نفر مادر مرا بر درِ خانه می‌زدند ( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ ) سه نفر مادر مرا بر درِ خانه می‌زدند خواهرانم نفَس نفَس چه غریبانه میزدند مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... » نفسم حبس شد به دل اشک چشمم ستاره شد مادرم را که میزدند جگرم پاره پاره شد ... لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ... در کودکی لرزاند به هم پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا در پیشِ چشم ما زدند مادر مارا ، مادر مارا مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ... .
‍ ❣﷽❣ 🥀پاشو دخترت يه گوشه ذكر ِ ربنا گرفته 🥀اولين بار ِ كه اين طور دستش و بالا گرفته 🥀براي خوب شدن تو ، به خدا رو زده زينب 🥀با همين قد  كوچيكش، خونه جارو زده زينب 🥀براي اينكه يه لحظه ديده وا كني بخندي 🥀نمي دوني با چه عشقي شونه بر مو زده زينب 🥀اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني *علي داره التماس ميكنه* اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني گريه كن يه كم سبك شي *فاطمه جان، هفتاد و پنج روز ِ بغضات رو نگه داشتي،هي گفتي علي خبر دار نشه،علي ناراحت نشه، علي ندونه چي شده به سر من* 🥀گريه كن يه كم سبك شي بغضت و نذار تو سينه 🥀گريه كن گريه عزيزم با علي بودن همينه 🥀تو كه گفتي تو هميشه تو اميرالمؤمنيني 🥀چرا چند وقت ِ كه ديگه روبرويم نميشيني 🥀پاشو راه برو يه خورده دل من آروم بگيره 🥀نور چشمم نكنه از بعد كوچه نمي بيني 🥀اي بلند ِ آسموني نميشه پيشم بموني *داره نماز مي خونه،همين كه نمازش تموم شد،ديد حسن اين طرف،حسين اين طرف ايستاده،شستش خبر دار شد يه اتفاقي افتاده، سرش رو بلند كرد،اينجا چيكار مي كنيد،چه خبره؟ديد هردو آقازاده سرشون رو انداختن پايين،بابا به دادمون برس،اگه دير كني مي ترسم مادرمون رو ديگه نبيني، 🔳چه جوري اومد بماند،چند بار تو راه زمين خورد،هي عبا پيچيد دور پاش تا مي اومد  بلند شه،يازهرا، خدا برا هيچ كي نياره، از بيرون بياي ببيني عزيزت از دست رفته، از چهارچوب در وارد شد، ديد يه ملافه رو صورت فاطمه كشيده شده، يه گوشه زينب كز كرده،خيره خيره داره نگاه ميكنه، ام الكلثوم ِ دوساله هي دور اين بستر مي گرده، هي زير لب ميگه: وا اُما، وا اُما. اومد نشست كنار بستر، روضه ي من همين چند جمله،همتون رو به خدا سپردم،ان شاء الله يه روزي همين جا تو روضه ي مادرمون،همه ي ما دق كنيم و بميريم، روزنامه ها بنويسن يه جايي چندين نفر همه با هم دق كردن،بعد همه ميپرسن چي شده؟بعد توي تيتردرشت روزنامه ها مي نويسن،اينها همه بي مادر بودن،اينها همشون مادراشون رو از دست دادن،كجا؟مدينه. چرا؟ تو كوچه يه بي حيا، يه نامرد،جلو مادرشون رو گرفته بود....يازهرا.... علي از چهارچوب در اومد تو نشست كنار بدن فاطمه ملافه رو كنار زد،ديد هر دو درهاي بهشت بسته شده،صدا زد مادر حسن! ديد جواب نمياد،مادر حسين!،ديد خبري نيست،دختر رسول الله! كليد قلب زهرا رو علي ميدونه، صدا زد:فاطمه من علي ام،من علي ام،چشماتو باز كن، من علي ام... .
4_5963291653585245129.mp3
4.6M
❣﷽❣ 🥀 🥀 آرزومه ای خدا پرواز از این خونه کنم قبل رفتن گیسوی زینبمو شونه کنم 🥀می روم از این دنیا، می شود علی تنها من می گم رفتنی ام زینب می گه بازم بمون ای پرستو بمونو،  بازم برای من بخون آسمونم ندیده بار گران غم من تو خونه رو میگیره از روی من محرم من 🥀کرده ای خدا پیرم یاس زمین گیرم دل و دلدار من بهترین یار من مرو زهرا 🥀مرو زهرا ۳ ای به نزدت بر سر پا مصطفی خیز از جا تا نیفتادم ز پا 🥀مرو زهرا ۳ قافله قافله با غربت و غم همراهیم صبح اشکیم سحر زجه و مغرب آهیم ما جگر سوخته ی شعله ای از تاریخیم دردمندانه ترین واقعه ی جانکاهیم در قیامت همگی منتظر زهراییم طفل اشکیم که با مادرمان همراهیم او دعا کرد که ما شیعه ی مولا باشیم از دم مادر سادات حسینی هستیم فاطمه خواست که ما عاشق ثاراللهیم دوباره مرغ جانم هوای کربلا کرد دل شکسته ام را به غصه مبتلا کرد بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بردلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا حسین.… 🌹.
وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس کربلائی حسین طاهری سلمان میگه رفتم تو خونه دیدم امیرالمؤمنین عین یه بچه زانوی غم بغل گرفته..گفتم: آقا! برا ما بده، شما علیِ خیبر شکنی ،شما علیِ روزهای سختی بلند شو قربونت برم.. یه نگاه کرد، فرمود:سلمان! کدوم روز از این روز سختربود؟ نه خیبر، نه بدر، هیچکدوم، بخدا.. تا به در نگاه میکنم حالم بدمیشه..زندگیم‌خراب میشه.سلمان میگه به چه سختی امیرالمومنین رو راضی کردم ، نعلین هاشو آوردم عبا رو‌دوشش کشیدم ..زیر بغلهاشو گرفتیم آوردیم تا رسید جلو در خونه نشست روی زمین. چی شد آقا؟ سلمان! گفتم نمیتونم گاهی از این در رد بشم ..هی می نشست روضه می خوند...* شرمنده‌ام که خانه امنی نداشتم خودم به این در میخ زده بودم این سخن وِرد زبانها افتاد دیدی آخر علی از پا افتاد *این روزها چقدر درد دل میکردن..هفتاد و پنج روز، تو بستر از این پهلو به اون پهلو شد.. اگه مریض زیاد تو بستربمونه از این پهلو به اون پهلو شدنش براش سخت میشه ..هی آقا میومد میگفت: فاطمه جان! خُب بگو چی شده عزیزم؟خوب شدی خانومم؟...* دنیا تو رو میگیره مگه نه بری علی میمیره مگه نه *اگه به امیرالمؤمنینِ کنندهٔ خیبر بگن ،آقا علی ! یه آرزو بود به دلت بمونه؟ علی فقط یه حرف میزنه...* به جای دستهایم، کاش می‌بستند چَشمم را نمیدیدم شده نقش زمین تنها طرفدارم .
1401091615.mp3
5.32M
رو بدن زهرا عبا کشیدم من فاطمه از حال رفت دیر رسیدم من ...
🔰مجلس بیست و دوم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها: السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة السلام علیک ایتها الفاضلة الزکیة السلام علیک ایتها التقیة النقیة یه تعبیری دیدم امروز خیلی جای امیدواری داره خیلی دل ما را روشن می‌کنه فرمودند اینطوری صدا بزنید بگید «السلام علیک یا ام المومنین» ای مادر مومنان با این تعبیر خیلی امیدوار میشی حتی اگه سید نباشی بازم بگی سلام مادر جان! مثل امشبی همه بچه‌ها همه بچه شیعه‌ها همه بچه سیدا غم یتیمی رو احساس می‌کنند اما هیچکس غم امام مجتبی اباعبدالله زینب کبری رو درک نمی‌کنه امشب چه خبره خانه ی علی بستر خالی زهرا رو بچه‌ها می‌بینند فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد به طفلی رخت ماتم بربرم کرد از زبان زینب کبری بگو الهی بشکند دست مغیره [هی به در این خانه نگاه می‌کرد] الهی بشکند دست مغیره که در این آستان بی مادرم کرد امشب هم ناله بشیم با امیرالمومنین گُل من چون تو را در گِل بپوشم ز هجران تو خون دل بنوشم در ایام جوانی قسمتم شد که تابوت تو را گیرم به دوشم مثل غروب بود مردم جمع شده بودند همونایی که وقتی زهرا ناله می‌زد نمی اومدن کاری کنند همونایی که زهرای مرضیه چند شب سوار بر مرکبی می‌شد دونه دونه در خونه‌ها رو می‌زدن برا علی کار می‌خواست یار می‌خواست کسی می‌اومد اما حالا که شد اومدن جمع شدن گفتن گویا ابوذر بود اومد صدا زد «مردم تشییع زهرا به تاخیر افتاده» همه رو پراکنده کرد اما اینو از زبان حال میگم شاید سلمان و ابوذر درون خونه بودند یه وقت ببینن در می‌زنه تا سلمان درو وا کنه ببینه امام مجتبی سر به دیوار گذاشته سلمان بیا وقت تشییع مادرم شده به یاد همه گذشتگان یه شعر قدیمی رو بخونم ای چراغ دل ویرانه ی من نظری کن به من و خانه ی من خانه بعد از تو شده غمخانه شمع یاد تو و ما پروانه گریه داریم نهان از دشمن من به طفلان تو، طفلان بر من زود ای لاله ی من پژمردی کاش همراه مرا می بردی خودش فرمود امیرالمومنین نقل شده: نفسی علی زفراتها محبوسة نفسم تو سینه حبس شده دیدی وقتی مصیبت زده‌ای هست میان همه بهش میگن گریه کن وقتی می‌بینن بلند گریه نمی‌کنه میگن راحت باش راحت گریه کن حتی میگن فریاد بزن سینه‌تو سبک کن اما چه کنه اون آقایی که شب تشییع زهرا چاره‌ای نداره باید آرام گریه کنه نامحرما خبر نشن زهرا جان! نفسی علی زفراتها محبوسه یالیتها خرجت مع الزفرات ای کاش جانم با این آه بیرون می‌آمد چرااا؟ تا نظر بر در و دیوار کنم دیدی وقتی کسی از دنیا میره همه چیو از جلوی اون صاحبان عزا دور می‌کنند حتی نقل شده شنیدید: امیرالمومنین پیراهن پیامبر را از زهرای مرضیه دور کرد مخفی کرد که دیگه زهرا نبینه اما دلا بسوزه برای اون آقایی که هر وقت وارد این خانه میشه به قتلگاه زهرا نظر می‌کنه تا نظر بر در و دیوار کنم یاد آن پهلو و مسمار کنم [چقدر دوست داشتی زهرا به کمک من بیای حالا نگاه بکن] ای حمایتگر من خیز و ببین فاتح بدر شده خانه نشین حالا دوست دارم همه امشب شب شام غریبان زهرا برای زهرا نوحه‌گر بشیم ناله بزنیم این بیت همه با هم بگیم این سخن ورد زبانها افتاد دیدی آخر علی از پا افتاد [همه همه تکرارکنن] آنکه یک عمر سرافرازی کرد چرخ با هستی او بازی کرد هیچ پرسی به چه روز افتادم رفتی و کرده ای دشمن شادم آنکه می خواست ز پا بنشینم شادمانست که من غمگینم فرصتی تا که مناسب جوید این سخن با دگران می گوید ادامه در پیام بعد 👇👇👇