#حضرت_زهرا
فاطمـــه رکن و اساس خلقت است
عشق اوصاحب زمان را حجت است
فاطمـــه باران نـــــــور ایزد است
عیــد میلادش سراسر رحمت است
گـــر علی روح و ،روان هم مصطفی
فاطمــــه روح و روان را علت است
گوهــــر قدســی از او گردید عیان
کَز وجودش عالمــی در حیرت است
نــور عیــن، تابیده بر چشم نبـــی
عیـــــد مــیلادِ دلیل خلقت است
چهار مه و شمسِ همه خیــر النساء
از هــمه والاتـــر و با سیرت است
همچنان فخر جهان مهــدی اوست
تا ظهورش عالمی در ظلمت است
🔸شاعر:
#حمیدرضا_میزایی
_______________________
#حضرت_زهرا
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند به زخمت روا نشد
صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد
قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد
در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد
قحط طبیب شرم علی را مضاف کرد
قحطی چنین پر آب عیان هیچ جا نشد
جان خودم قسم که همین چند روز پیش
گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد
پهلوی و روی موی و وضوی جبیرهات
چون من بساط قتل کسی رو به را نشد
🔸شاعر:
#محمد_سهرابی
_______________________
#حضرت_زهرا
دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد
سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد
تا اینکه گنج مخفی اش پنهان نماند
طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد
نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن
او را به نام حضرت زهرا صدا کرد
وقتی برای بار اول، فاطمه گفت
آنجا حساب "فاطمیون" را جدا کرد
او جای خود دارد کنیز خانه ی او
با یک نگاهی خاک را مثل طلا کرد
حوریه بود و دستهایش پینه می بست
از بس که در این خانه گندم آسیا کرد
نان شبش در دست مسکین مدینه...
... می رفت یعنی روزه را با آب وا کرد
امشب دخیل چادری پر وصله هستم
آن چادری که بی خدا را با خدا کرد
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
_______________________
#حضرت_زهرا
نبوت ناتمام است و علی تنهاست بی زهرا
ولایت کشتی گم گشته در دریاست بی زهرا
چنان که بی علی زهرا ندارد کفو و همتایی
علی آری علی یکتای بی همتاست بی زهرا
به قدر قدر و کوثر می خورم سوگند نزد حق
که قدر قدر و کوثر هر دو ناپیداست بی زهرا
نه جنت را نه کوثر را نه غلمان را نه حورا را
نه دنیا را نه عقبی را نخواهم خواست بی زهرا
مبادا ناقۀ او پا گذارد دیر در محشر
که حتی انبیا را بانگ وانفساست بی زهرا
به آیات شفاعت می خورم سوگند در محشر
شفاعت را نه مفهوم است و نه معناست بی زهرا
به پیشانی اهل جنت این مصراع بنوشته
که جنت دوزخ رنج و عذاب ماست بی زهرا
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
________________
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
عاقبت صحـنِ حـَسـن را بـازسـازی می کنیم
در کمـالِ سـر به زیـری سـرفـرازی می کنیم
دستـه دستـه در مدینـه در میـان هـرولـه
بـا نـوای "یا حـَسـن جـان" عشق بـازی می کنیم
#مصطفی_محمدی
#محمد_موحدی
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
غزلی از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا ...
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا
چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان !
جنسِ هر پنجرهاش هست ، مُطلّا مثلا
چقدَر پارچهی سبز ، گره خورده به آن
میکنی باز ، تمام گرهها را مثلا
خادمانت همه دورِ سرمان میگردند
ما عزیزیم ، در این صحنِ مُعلّا مثلا
تشنهها مست شوند از مِیِ سقاخانه
ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا
هیئتی شکل گرفتهست ، میان حرمت
نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا
روضهخوانی وسطِ صحن ، حکایت میخواند
قصهی کوچهای از شهر تو ؛ حالا مثلا ...
مادری با پسرش رد شده از آن ؛ اما ...
هیچ کس راه نبستهست بر آنها مثلا
دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود
چادری خاک نخوردهست ، در آنجا مثلا
مادرِ قصهی ما رفت ، صحیح و سالم
وَ نپوشاند ، رخ از دیدهی مولا مثلا
بعدِ مجلس همه رفتند ، زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا ...
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
_________________________
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
خوش آن نسیم که می آید از کنار بقیع
خوشا هوای روان بخش و مُشکبار بقیع
فرشتگان ز زمین می برند سوی بهشت
برای غالیهی حوریان غبار بقیع
اگرکه طورتجلّی ز صدق می طلبی
بیا به گلشن روحانی دیار بقیع
دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا
خراب شد همه آثار بی شمار بقیع
ایا که غیرت دین داری و ولایت آل
ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع
خراب کرد ستم، مشهد چهار امام
کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع
نخست مرقد سبط نبی امام حسن
بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع
مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد
امین اعظم حق، رکن استوار بقیع
مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر
که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع
مزار حضرت صادق رییس مذهب و دین
جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع
قبور منهدم دیگر از تبار رسول
فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع
زظلم فرقه وهّابیان ناکس دون
بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع
در این مصائب عظمی ولی عصر بوَد
شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع
کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد
زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع
قیام باید و مردانگی و همّت و عزم
که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع
وگرنه تا نشود قطع دست استعمار
جهان شیعه بودزار و دل فگار بقیع
حرامیان به حرم تا که حاکم اند رواست
که مسلمین همه باشندشرمسار بقیع
سلام بی حد و بسیار بر پیمبر و آل
درود وافر و بی انتها نثار بقیع
ز یاد مرقد ویران اولیای خدا
همیشه«لطفی صافی»است بی
قراربقیع
🔸شاعر:
#آیت_الله_صافی_گلپایگانی
__________________________
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
یک زمان اینجا زیارتگاه بود
شعر زوار حرم بی آه بود
چشم ها پر بود از شوقِ نگاه
مرقدی که بود بر دلها پناه
شیعیان را وعده دیدار بود
چلچراغش دائما بیدار بود
بود امید مسلمانان بقیع
کربلایِ دیگر خوبان بقیع
باز با نقشه سقیفه رخنه کرد
در مدینه با عداوت فتنه کرد
چشم دیدار حرم را چون نداشت
با شقاوت داغ بر دلها گذاشت
با همان دستی که مولا را زدند
با همان دستی که زهرا را زدند
باز با کینه نگاه انداختند
تیشه بر این بارگاه انداختند
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
_________________________
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
دلم شورِ دمادم دارد اینجا
هوای گریه نم نم دارد اینجا
دلِ من روشن از نورِ حضور است
صفای سعی و زمزم دارد اینجا
به یادِ گل رخان با سینه ی درد
هزاران غصه و غم دارد اینجا
نمی پرسد کسی از حالِ زارش
نه همراهی نه محرم دارد اینجا
ندارد هم زبانی، هم نشینی
بسی اندوه و ماتم دارد اینجا
نشسته خسته وُ غمگین کناری
که یاری مهربان کم دارد اینجا!
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
_____________________
#تخریب_بارگاه_ائمه_بقیع
بغض گلو، صحن و سرایِ گرد و خاکی
شد آب و نانِ این گدای گرد و خاکی
با پای دل وارد شدم محض زیارت
حیران و گریان با دو پایِ گرد و خاکی
خواندم پس از قران، زیارتنامه ام را
در زیر یک ایوان-طلای گرد و خاکی
چندین کبوتر دورِ چندین قبرِ معصوم
زد بال و پر؛ با بال های گرد و خاکی
دردِ دو عالم شد مداوا تا ابد با-
دارویِ این دارالشّفای گرد و خاکی
بالاسرِ شیخ الائمه(ع) می نشینند
کلّ مراجع با عبای گرد و خاکی
بر سینه و بر سر زدم مابینِ روضه
در گوشۂ زائرسرایِ گرد و خاکی
در ذهن، بوسیدم بقیعِ بی حرم را
یک عمر با شالِ عزای گرد و خاکی!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_________________
چقدر غم انگيزه بقيع تو اين شبا
نه گنبدي نه حتي يك صحن و سرا
چقدر جاي خاليه زائر حس ميشه
پايينِ پاهاي امامِ مجتبىٰ
اگه اين اربعين تو رفتي كربلا
اگه كه گم شدي ميون زائرا
اگه دلت شكست يه گوشه گريه كن
بياد غربتِ امامِ مجتبىٰ
خرابه ي بقيع مثل شام بلاس
نداره سايِبون بي صحن و سراس
بياد دختري سه ساله افتادم
كه خيره به سره بابا رو نيزه هاس
بابا خبر داري ميخنديدن به ما
خبر داري كه عمه رو زدن بابا
تو اون شبيكه تو بيابون افتادم
فقط صدا زدم عموجونم بيا
شباي جمعه مادري با قد خم
با اشك چشم مياد آروم آروم حرم
رو دست ميگيره اصغرِ شش ماهه رو
با گريه هِي ميگه عليِِه اصغرم
مادر بميره تشنه رفتي اصغرم
نگفتي كه دق مرگ ميشم من مادرم
پاشو كه شير بدم بهت بازم علي
لالا لالا لالا عليه پرپرم