eitaa logo
ذاکرین آل الله
272 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبرانقلاب: همان‌طور که امام بزرگوار فرمودند اگر فاطمه‌ی زهرا مرد بود، پیغمبر میشد. خیلی حرف عجیبی است، خیلی حرف بزرگی است...
و توسل کوتاه تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها به نفس شهید سیدمجتبی علمدار•✾• دومی لعنت الله علیه که رو کار اومد از همه ی مردم مواجب"مالیات" گرفت،از همه شون یه چیزی کم کرد، اما چرا از قنفذ چیزی کسر نکرده؟ میگه از امیرالمؤمنین پرسیدم،آقا یه نگاه به چپ کرد یه نگاه به راست کرد،وقتی دید کسی نامحرم و بیگانه نیست،گفت: می دونی چرا؟ آخه اون خیلی بهش خوش خدمتی کرده،آخه شما که نبودید،ندیدید، من خودم ایستاده بودم، داشتم نگاه می کردم، دست فاطمه به دامن عربی و بلندِ پیراهن من بوده، چهل نفر یه طرف من رو می کشیدن، اما فاطمه یه طرف من رو می کشید، تا نانجیب گفت: قنفذ! چرا ایستاده ای؟ خود امیرالمؤمنین می فرماید: یه کاری کرد با فاطمه ی من، من صدای شکستن دستِ فاطمه رو شنیدم،وای.. شد دستِ گُلی پرپر از گلشن پیغمبر مولا شده بی زهرا زینب شده بی مادر یا فاطمة الزهرا...
و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه١٣۹۴ با نوای آسمانی شهید مدافع حرم کربلایی حامد بافنده*•✾• آی قصه قصه، قصه ای پر زغصه قصه ی کوچه و غم، قد شکسته و خم قصه ای از مدینه قصه ی زخم سینه قصه ای که عدو زد، سیلی ز روی کینه مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر می دونی مبتلاتم، هلاک یک نگاتم منو قبول کن آخر، غلامِ روسیاتم مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر واویلا مادر... آی قصه قصه، قصه ای پر زغصه قصه ی درب سوخته قصه ی میخ کوفته قصه ای از حمایت، حمایت از امامت قصه ای که شهید شد، محسن برا ولایت مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر این بار حرف من رو نزن زمین تو مادر بزار بیام مدینه برات حرم بسازم واویلا مادر...
فاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت دستمالی بر سرش می بست دیگر ؛ درد داشت   غصه اسلام را می خورد جای نان شب انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت    شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر را زدند؟ شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر درد داشت؟   خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت خاک عالم بر دهانم ضربهء در درد داشت   بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت   صبح تا شب زخم برمیداشت ، شب تا صبح درد آه ، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت   یک نفر از بچه ها هم سمت آغوشش نرفت بچه ها هر وقت می دیدند ... مادر درد داشت   اکبر لطیفیان
شعر مهدوی عمری به انتظار نشستم نیامدی چشم از همه به غیر تو بستم نیامدی‌ ای مایه امید بشر، رشته امید از هرکسی بجز تو گسستم نیامدی‌ ای خضر راه گمشدگان در مسیر عشق چشم انتظار هرچه نشستم نیامدی‌ ای سرو سرفراز گلستان زندگی دیدی مگر حقیرم و پستم نیامدی گفتی دل شکسته بود جای من فقط این دل به خاطر تو شکستم نیامدی عمری در آرزوی تو آخر شد و هنوز در آرزوی روی تو هستم نیامدی مست گناه، مرد حقیقت نمی‌شود دیدی همیشه غافل و مستم نیامدی زندان تن کلید ندارد به غیر مرگ چون از رگ حیات نرستم نیامدی ♥الـٰلّهُمَ عجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ ♥بحق‌حضࢪٺ‌زینب‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻
دیگر گلی شبیه تو پرپر نمی شود زین پس کسی به قدر تو لاغر نمی شود   دستی که زیر چادر خود می کنی نهان دیگر سپر به یاری حیدر نمی شود   وقتی که راه می روی از دست من بگیر دیوار هم برای تو یاور نمی شود   گرچه پس از تو مونس این کودکان شوم اما کسی به خوبی مادر نمی شود   نام فراق می بری و می کشی مرا این خانه ام پس از تو منور نمی شود   شهر مدینه ظرفیت پاکی ات نداشت یثرب پس از تو شهر پیمبر نمی شود   بالای درب خانه ی حیدر نوشته اند هر سوره ای که سوره ی کوثر نمی شود   رسول زاده  
ناگفته ها دارد دل غم پرورت با من حرفی بزن از گوشۀ چشم ترت با من   بانوی محجوبم بیا و در میان بگذار شرح بلایی را که آمد بر سرت با من   از اتفاقاتی که پیش آمد در آن کوچه آن ماجراهایی که گفته دخترت با من   ای کاش امکان داشت راز رو گرفتن را یکبار می گفتی به غیر از معجرت با من   از تازیانه با اشاره شکوه ها دارد لرزیدن انگشت های لاغرت با من   یک روز کارِ خانه، نان پختن، کمی لبخند اما چه کاری کرد روز دیگرت با من   امروز از اول فقط گفتی"حلالم کن" ای وای اگر این است حرف آخرت با من   قبل از تو من جان می دهم، احیاء من با تو بعدش عزیزم کار غسل پیکرت با من   متولی  
 خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه با جدایی چرا این قصه به آخر برسه   جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره به خدا زوده که زینب به برادر برسه   در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو بذا دستای من این بار به این در برسه   کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه   سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه   سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دم سخته دستای کبود تو به اونور برسه   خوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه   همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه   میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که از یتیمات ناله‌ی : مادر مادر ... برسه   کی می‌دونه که چقدر خون میشه قلب باغبون وقتی بالای سر لاله‌ی پرپر برسه   بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین بار آخر به سر انگشتای مادر برسه   بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست که طواف حرمت کی به کبوتر برسه   صرافان
رد خونست که بر پیکر این در مانده مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده   غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه   آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد   گره افتاده به این کار،امان از کوچه خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه   مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما چادری که شده در معرکه پا مال اما   بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد تا به روی کمر مادر من در افتاد   مانده نجوای شب و روز من و این کوچه مانده این آه جگر سوز من و این کوچه آتش و دود غم افروز من و این کوچه حسرت مادر دیروز من و این کوچه   تکه تکه شده ام ، قحطی مرگ ست خدا میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا   آسیابست که امروز سرش خلوت شد یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد گریه در روزن چشمان همه دعوت شد بوی مادر به لباس تن من عادت شد   سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر   هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد بين موهای حسن این همه تأثیر نکرد یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد   آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه   غریبی  
مثل شمع سحری آب شدی از گریه از خودت بی خبری آب شدی از گریه   بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن   دل من از نفس سوخته ات آگاه است مثل اینکه شب بی مادریم در راه است   لحظه ها سخت تر از سخت به تو میگذرند زخم ها گرچه که مخفی ست ولی جلوه گرند   زهره خانه حیدر چه شده خاموشی؟ ساکتی مادر من یا نکند بی هوشی؟   مثل تنهایی بابا چقدر تنهایی دور کن از سر خود فکر سفر تنهایی   طرحی از قامت چون کوه تو باقی مانده سایه ای از تن مجروح تو باقی مانده   دور از چشم هراسان حسن گریه نکن این چنین ناله جانسوز نزن گریه نکن   بعد از آن کوچه باریک بهم ریخته ای از همان لحظه تاریک بهم ریخته ای کردی  
قـالَ رَسُـولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: آيَةُ الْمُنافِقِ ثلاثٌ: اِذا حَدَّثَ كَذِبَ، وَ اِذَا وَعَدَ اَخْلَفَ، وَاِذَا ائْتُمِنَ خانَ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: نشان منافق سه چيز است: وقتى سخن گويد دروغ مى گويد و چون وعده دهد خلاف مى كند و هرگاه امانتى به او بسپارند، خيانت مى كند. ميزان الحكمة، ج 10، ص 153
سنتی حضرت زهرا س 🖤🖤 زهرا به خانه قبر، از خود نشانه بردی کشتند تورا عزیزم،  اخر تو خود نمردی از ضرب در شکستند، پهلوی همسرم را دیدم سیه به چشمم، بازوی همسرم را زهرای من کجایی🖤 داد از غم جدایی دیشب زخانه بردم، تابوت همسرم را دیدی بگریه راز ،سکوت همسرم را شهر مدینه بی تو،دیگر صفا ندارد تنها و خسته ماندم ،،اشکم صفا ندارد زهرای من کجایی 🖤 داد از غم جدایی ای میخ در دلم را ،از بار غم شکستی بر غربت من امروز ،نظاره گر نشستی دیدی فلک شکستی ،شیشه صبر مارا خانه نشین نمودی ،،علی مرتضی را زهرای من کجایی🖤 داد از غم جدایی بعداز تو ای عزیزم،، تنها و بی شکیبم از غصه ی تو زهرا،، در شهر خود غریبم آیم کنار قبرت،، اهسته شب زخانه سوزم چو شمع سوزان،، با ناله ی شبانه شب تاسحر بیادت ،،دل عاشقانه گرید بایاد سینه تو،، دیوار خانه گرید زهرای من کجایی 🖤 داد از غم جدایی شعراز شیدا نیشابوری
‍ ن اوغلی دل نار غمه... / ویژۀ ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها عم اوغلی دل نار غمه داغلاما سنه قربان سن آغلیسان من دوزنمیرم آغلاما سنه قربان عم اوغلی گل محفلی بیرمحفل وصال ایله قاباقکیلار مثلی گینه رفع هر ملال ایله ایاقووا دای دورانمورام گل منی حلال ایله  ندیم عم اوغلی یورولموشام چوخ یوروب منی دوران اگرمن ئولسم عذاریوه سیل اشکیوی، آشما فراقیمه صبرایله علی ،قلبه تیرغم ساشما حسن یانندا عم اوغلی چوخ کوچه صحبتین آشما چیخا علی بلکه کوچه نین دردومحنتی یاددان او بلبلم کام آلانمادیم بیردویونجا گلشندن همیشه غم غصه عمروده همره اولدولار مندن اگر چه گیتماقه راضیم دویمادیم ولی سندن ایدیم نه چاره گرک گیدم دعوت ایلیوب جانان بجادی نار فراقیمه سینه یاندیرا زینب اورک خم درد و محنته یا بویاندیرا زینب نه وقتیدی ایندیدن هله ائو دولاندیرا زینب هله بونا تزدی غصه دن نی کیمی ایده افغان بوغم منی نا گران ایدیب ای شهنشه دوران اجازه ویر دل ملالینی ایلیوم سنه اعلان حسینه وقتینده سو ویرین قویمیون قالا عطشان ایچنده سو لبلریندن ئوپ یادایله منی هرآن اگر چه دلگیرم علی وار رمق هله تنده ئورکده وار آرزوم اوتور منده عهد ایدیم سنده حسین دوشنده چوخور یره سنده گل علی منده گلنده بیر کاسه سو گتور؛سوگرک ایچه قربان
‍ نوحه جدید زبانحال حضـــــرت علی در بالین زهرای اطهر سلام الله (کربلایی مالک محمدی) در سبک نوایی نوایی لای لای ای مدینه  مارالی زهرا جان  سینه سی  پهلوسی یارالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان بین دیوار ودر  قانیوه باتیبسان آچ گوزون باخ منه بس ندن یاتیبسان اولمیا عم اوغلون   گوزوندن اتیبسان گل اولما علیدن آرالی  زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان من گورک دردیوی بیلیدیم بیلمدیم گوز یاشین هرزمان سیلیدیم سیلمدیم محسن جان ورنده ئولیدیم ئولمدیم اچ گوزون ای باشی بلالی زهراجان یارالی یارالی ،یارالی زهرا جان توکولور شبنم تک یوزوه گوز یاشین حیف اولا دهریده یوخ سنون قارداشین باغریمی ایتمه قان ، تک قویما یولداشین سنسیز زینب اولار عزالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان غملریوردی سنی ،گوزلرین قربانی دردیوین حیف اولا اولمادی درمانی یتمیش بش گون اولدون باباوین گریانی پیغمبردن صورا عزالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان رخت ماتمین هچ اگنیندن سویمادین زینب و حسنن، حسینن دویمادون هرزمان اغلادیم ،منی تک قویمادین بالالارین اولدی ،نوالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان التماس دعا 🙏🙏
(حضرت زهرا س) ‏(۱آتش زدن درب خانه) سبک....: 👇 ای صفای قلب زارم🌹 دل من امروز ز سینه پر زده سوی مدینه یاد زهرای حزینه آن عزیز بی قرینه بهشتم کوی تو،دو دستم سوی تو مشام جان پر است،ز عطر و بوی تو مدد یا فاطمه۴ تو گل باغ ولایی نور چشم مصطفایی مظهر حی تعالی همنشین مرتضایی گل پیغمبری،تو جان حیدری کنار مرتضی،شفیع محشری مدد یا فاطمه۴ گرچه پست و بی بهایم بر سر کویت گدایم حق نموده از کرامت مهر و حبت را عطایم تو بر من تکیه گاه،منم بر تو پناه امید عالمین،نما بر من نگاه مدد یا فاطمه۴ ای امید اهل عالم یاد تو هستم همیشه بی ولایت فاطمه جان زندگی ممکن نمی شه عزیز بی حرم،گدای این درم خدا باشد گواه،تویی چون مادرم مدد یا فاطمه۴ فاطمیه دل فتاده یاد زهرا پشت آن در لگد و مسمار و سینه گریه ی سوزان حیدر به پیش دیده اش،گلش پرپر شده پر از رنج و محن،دل حیدر شده مدد یا فاطمه۴ ز در بیت ولایت آتش کین زد زبانه فاطمه را دشمن دین زد به دستش تازیانه پس از غصب فدک،به زخمش زد نمک به پیش مرتضی،به زهرا زد کتک مدد یا فاطمه۴ بعد پیغمبر بمیرم مرتضی خانه نشین شد ز جفای دشمن دین همسرش نقش زمین شد ز او دشمن گسست،دو دستش را ببست از این جور و ستم،دل زهرا شکست مدد یا فاطمه۴
مناجات سبک: ای الهه ناز ای،یادگار حسین،منجی عالمین آقام یابن الحسن،نظری کن به من۲ من، روسیاهم آقا،بی پناهم آقا گوشه ی چشمی کن،نظری به گدا مانده‌ام منتظر آقاجان کجایی می گریم ازغم ودرد این جدایی منتقم زهرا یابن الحسن بیا ای وارث ارباب بی کفن بیا بیا یابن الحسن آه،میسوزم ازغمت،ازغم غربتت کاشکی باشم آقا یه عمری نوکرت۲ ای،کس وکارم آقا،همه یارم آقا عاشقم کردی وبی قرارم آقا۲ الهی به دستت شوم کربلایی الهی به راه تو باشم فدایی التماس دعا دارم من ای آقا به جان مادرت دردمو کن دوا بیا یابن الحسن اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری
: یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم زهرا نرو بی تو علی بیچاره میشه در سوگِ نخلستانِ غم آواره میشه داری وداعی آهسته بر لب جانِ تو سوزد در آتشِ تب زهرا برایم نخل و چَه محرم نمیشه غیرِ تو بر زخمم کسی مرهم نمیشه بینی غریبم ای مهربانم بر کی سپارم این کودکانم؟ زهرا تو که از حال و روزِ من گواهی اینجا مرا بی تو نه یار و نه پناهی زینب ندارد تابِ فراقت هر شب بگیرد از من سراغت آخر علی بی تو چگونه جان بگیرد گو در کجا پهلو از این طوفان بگیرد داغِ غمِ تو بر من گرانه دلگیر و خستم از این زمانه این کوهِ غم از شانه هایم کم نمیشه این دربِ سوخته که مرا همدم نمیشه با من بمان تو ای غمگسارم هِجده خزان و هِجده بهارم دیدم که جولان رفته ای در آتش و خون لیلی چه پرپر شد جلوی چشمِ مجنون چادر ز رویت آتش گرفته هر تارِ مویت آتش گرفته کاری ز دستم بر نمی آید عزیزم تنها ز غمهای تو اشکِ خون بریزم میبینمت من با دستِ بسته پشتِ مرا هر آهت شکسته تنها خوشیِ من در این دنیا تو هستی  خیز و چرا زهرا میانِ خون نشستی طفلان سراغ از مادر بگیرند خیز و تو را در بستر نبینند خواهم ز دردِ بی کسیِ خود بمیرم امّا تو را اینگونه من محزون نبینم خون میچکد از زخمِ جراحت از روی تو من دارم خجالت سجّاده را زینب برای تو گشوده داری خجالت چون سر و رویت کبوده از من مپوشان تو روی خود را زخمِ عمیقِ بازوی خود را فضه بیا که باغِ یاسم رفته از دست چشمِ کبودش را دگر بر روی من بست فضه مبادا زینب ببینه تنها تمامِ دردم از اینه ..................................... افتاده آتش بر جانِ کوثر گلبرگِ قرآن گردیده پرپر سوزد گلِ من در شعله ی در کاری نیامد از دستِ من بر مظلومه همسر، مظلومه همسر (۲)
|⇦•وایِ من داری تنهام میذاری... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها وایِ من داری تنهام میذاری زهرایِ من داری آب میشی پیشِ چشمایِ من داری از دستم میری دنیایِ من زوده واسه تو پیری از علی مگه سیری تنهایی آخه کجا میری؟ وقتی که نمی خندی چشماتو که می بندی راه نفسامو میگری نرو میکُشی حیدرُ... وایِ من جَوُونیت و ریختی زهرا پای من بین دیوار و در موندی جای من تو بری میخندن به اشکای من حالِ تو‌ پریشونه اینجوری نمیمونه خوب بشی میریم از این خونه دردِ وَرمِ بازوت درد سینه و پهلوت درد‌ِ من و‌ بچه هامون باید عوض کنم درو نرو میکُشی حیدرُ... عشقِ من چرا هرشب تو‌‌خواب گریونه حسن؟ شنیدم دادی دست زینب کفن واسه کی با گریه دوختی پیروهن فکر تن عریانی فکر لب عطشانی فکر عقیق سلیمانی فکر گوش و گوشواره فکر تن صدپاره فکر پاره های قرآن ببین حسین تشنه رو نرو میکُشی حیدرُ...
رهبر معظم انقلاب : برخی حوادث را ما هرگز فراموش نکرده و نمی‌کنیم و درباره شهادت سلیمانی پای حرفی که زده‌ایم ایستاده‌ایم و در وقت خودش به آن عمل خواهد شد.
 بعد از تو خانه دیگر از رونق می افتد چون خانه ی بی مادر از رونق می افتد   باتو به هر ترتیب رونق دارد اما تو می روی و آخر از رونق می افتد   هم خانه ی حیدر ندارد بی تو لطفی هم خانه ی پیغمبر از رونق می افتد   بعد از فدک اهل ریا فهمیده بودند با خطبه هایت منبر از رونق می افتد   بعد از تو مرگ و زندگی فرقی ندارد رهبر نباشد لشکر از رونق می افتد   چیز عجیبی نیست این گوشه نشینی چون مرغ بی بال و پر از رونق می افتد   حال علی آیینه ی بیماری توست بی تو جهان حیدر از رونق می افتد   بیمار هستی ، خانه ات رونق ندارد اما نباشی بدتر از رونق می افتد   خرسندی   
 شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد   غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد   جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد   کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد   نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد   به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد   سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد   میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد   دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد   لطفی