eitaa logo
ذاکرین آل الله
272 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم   اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم   کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم   سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم   عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم   من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم   من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم   دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم این میخ این در  همه را آب می‌کشم   لطفی  
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز   رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند اثری از بدن مختصرت هست هنوز   ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز   رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟ شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز   راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟! اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟   خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟ با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟   ناله های حسنت از همه جانسوزتر است نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز   زینبت زنده کند یاد تو را در خانه اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز   جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز   قاسمی  
اولین شهیدی که که وارد بهشت میشود فاطمه ی زهرا ست که یک زن است خواهرم! شهیدانه زندگی کن...
|⇦•دردی که گلستانِ مرا... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها "السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة" دردی که گلستانِ مرا ریخته بر هم آسایش دورانِ مرا ریخته بر هم هجرانِ رخِ یوسفِ زهراست که این طور آبادیِ کنعانِ مرا ریخته برهم بیچارگی و درد فراقی که چشیدم یک عُمر، گریبان مرا ریخته برهم دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم خسته شدم از این همه تاریکی نَفسَم آن قدر که بنیانِ مرا ریخته بر هم مدیونِ گُلِ فاطمه هستيم که دعایش پرونده ي عصیان مرا ریخته بر هم داغِ غمِ جانسوزِ علی و غم زهرا آرامش مژگانِ مرا ریخته بر هم *از موقعي كه شنيدم چه جوري تو كوچه ها كتكت زدن، از موقعي كه شنيدم جلو بچه هات زدنت، از موقعي كه شنيدم جلو علي زدنت نميتونم ساكت باشم...* فرمود علی: فاطمه جان! حوریه ی من اوضاع تو اَرکانِ مرا ریخته بر هم مُبهم شدنت، جانِ علی بیشتر از قبل احوالِ پریشانِ مرا ریخته برهم لعنت به کسی که وسطِ کوچه تو را زد نامرد، چه قرآن مرا ریخته بر هم محمد جواد شیرازی كارِ دنيا را ببين، مردِ فرار از جنگ ها هي رجز ميخواند و كرار بايد بشنود ─── دختري كه لقبِ اُمِّ ابيها دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد ─── خدا کند که کسی بی هوا زمین نخورد به ضرب پا وسط شعله ها زمین نخورد ─── چند روزي است سرم روي تنم مي افتد دست من نيست كه گاهي بدنم مي افتد گاهي اوقات كه راه نفسم مي گيرد چند تا لكّه روي پيرهنم مي افتد بايد اين دستِ مرا خادمه بالا ببرد من كه بالا ببرم مطمئنم مي افتد دست من سر زده كافي ست تكانش بدهم مثل يك شاخه كنار بدنم مي افتد دست من نيست اگر دست به ديوار شدم من اگر تكيه به زينب بزنم مي افتد هر كه امروز ببيند گره ی مويم را ياد ديروز من و سوختنم مي افتد سر اين سفره محال است خجالت نكشم تا كه چشمم به دو چشم حسنم مي افتد استاد علی اکبر لطیفیان *يه دردايي رو فقط امام حسن از مادرش مي دونست:..* تا اشارات نظر، نامه رسان من توست نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست ─── قنفذ کمر بست به کمر شکستنم می‌خواست پیش مغیره ادعا کنه مغیره خواست که کم نیاره پیش اون با لگدی هم شده شر به ‌پا کنه اون روز دنیا هستیمو از حسد گرفت وقتی دشمن از هرکسی مدد گرفت هرکس اومد فاطمه رو لگد زد و هر كس مي رفت چادرشو لگد گرفت *مادر رسيد وسطِ كوچه ديد علي رو چهل نفر دارن مي برن، گرفت كمر بندِ مولا رو، بي بي به اذن خدا يه تكون داد كمر بند رو، چهل مرد نه، چهل نامردِ مبارزِ جنگي ريختن روي زمين، مغيره دادش در اومد: قنفذ آبرومون رفت يه كاري بكن... چرا اين نانجيبا تا كم ميآرن دست به شمشير ميشن؟ چرا اينا تا كم ميآرن تيرِ سه شعبه ميآرن....* من حسينم به سينه آذرم نزنيد نمك به زخمِ دلِ درد پرورم نزنيد در اين مدينه همين جا سَرِ مرا ببُريد ولي غلافِ تيغ به بازوي مادرم نزنيد * علي رو بُردن مسجد، كار تموم بود، ميگفتن: يا بيعت كن يا سرت رو مي بُريم، بي بي زهرا تا ديد شمشير بالاي سَرِ علي است، فرمود: اگه شمشير از سرِ علي بر نداريد عباي پيغمبر بر سر ميذارم، نفرينتون ميكنم... مي دونم دلتون رفت كربلا، كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ عليِ اكبر...* شدي شبيه اناري كه دانه دانه شده کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده *كربلا هم زينب رسيد كنار حسينش، ديد داداشش بر بالين علي اكبرش داره جون ميده، داره با هق هق گريه ميگه:"وَلَدي!..." پاشو پسرم.... هر جوري بود حسين رو آروم كرد، وَاِلا حسين همون جا جون ميداد...* قدِ من خم شده تا خوش قد و بالا شده اي پدري دردِ سرش نيست كم از مادرها مادرت نيست اگر، مادرِ سقا هم نيست عمه ات هست به جايِ همه ي مادرها *ناله بزن: ياحسين!...*
حتی اگر دستت را شکستند دست از یاری امام زمانت برنداری.. مَنِ فاطمه، برای امام زمانم، امیرالمؤمنین جان دادم.
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا ‏ در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر ‏ کنون به تیرگی ابرها خبر برسد ‏که زیر سایه ی آن چادر است این کشور ‏⁧
رهبرانقلاب: فاطمه‌ی زهرا یعنی یک رهبر به تمام معنا، مثل یک پیغمبر، مثل یک هدایتگر عموم بشر؛ در این حدّ و در این اندازه زهرای اطهر، دختر جوان، ظاهر میشود؛ این زنِ اسلام است.
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ای شهر! جای زخم کمی التیام باش ای روزگار! چند صباحی به کام باش جمعیتی رسید ز دارُالنّفاقِ شهر روح الامین مراقبِ دارالسّلام باش ای داد، بی طهارتِ نامحترم! خموش پشت در است طاهره، با احترام باش *زهرا اومده پشتِ در، همون کسی که پیغمبر فرمود: روحِ بینِ دو پهلویِ مَنه...* این هیزم از کدام جهنم رسیده است ای در نسوز، جانِ علی با دوام باش اینجا خلیله در وسطِ شعله مانده است ای نار! بهرِ فاطمه بَرداً سلام باش ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای دور از محلِ بوسه ی خَیرُالاَنام باش ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای دور از محلِ بوسه ی خَیرُالاَنام باش سیصد مهاجم آمده، ای بی دفاعِ من! در فکر دفع کردن این ازدحام باش دیدم که تازیانه به گوشِ غلاف گفت حالا پیِ شکنجه ی روحِ امام باش *من یه سئوال دارم، اگه ببینی یه زنی کمک میخواد چه جوری کمکش میکنی؟ همه عالم وقتی میگن: یافاطمه! بی بی مددشون میده، حتی علی رو هم فاطمه کمک کرد، یه وقت یه زنِ عادی است، یه وقت کسی است که هر کسی میاد دَرِ خونه اش صدا میزنه، حتی لباس عروسیش رو هم به اون فقیر میبخشه، گردن بند میبخشه، روزگار یه کاری کرد فاطمه کمک خواست اما کسی کمکش نکرد، بین در و دیوار یه اتفاقی برای زهرا افتاد، همه ی دخترا وقتی به مشکلی میخورن باباشون رو صدا میزنن، نانجیب یه جور به در زد، ناله ی زهرا بلند شد" یا اَبَتاه!.."* در کوچه خواست تا که شود حامیِ علی دردا که تازیانه ی دشمن امان نداد هر قهرمان کُند به نشانِ خود افتخار زهرا نشانِ خود به علی هم نشان نداد تو فاطمیه ها دلا از غصه ها پُره اونی که مارو میکُشه خاکِ یه چادُره هیج جای دنیا مادری سیلی نمیخوره یه مادرِ جَوُون کی دیده تو دعاش مرگشو از خدا بخواد جلویِ بچه هاش یه مادرِ جَوُون کی دیده اینطوری از شوهرش مخفی کنه روشو با چادُری اون که برای زهرا فدا شده محسن بود اگه نبود میخ، الان تولدِ محسن بود *مادر! جلو بچه هات زدنت، مادر! جلو چشمِ شوهرت زدنت...* رفته هجومِ شعله ها به سویِ فاطمه وا شده رویِ اَجنبی به رویِ فاطمه شکسته با فشارِ در، پهلویِ فاطمه *هرجا هستی بلند صدا بزن: یا زهرا!...*
رهبرانقلاب: همان‌طور که امام بزرگوار فرمودند اگر فاطمه‌ی زهرا مرد بود، پیغمبر میشد. خیلی حرف عجیبی است، خیلی حرف بزرگی است...
و توسل کوتاه تقدیم به ساحت مقدس حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها به نفس شهید سیدمجتبی علمدار•✾• دومی لعنت الله علیه که رو کار اومد از همه ی مردم مواجب"مالیات" گرفت،از همه شون یه چیزی کم کرد، اما چرا از قنفذ چیزی کسر نکرده؟ میگه از امیرالمؤمنین پرسیدم،آقا یه نگاه به چپ کرد یه نگاه به راست کرد،وقتی دید کسی نامحرم و بیگانه نیست،گفت: می دونی چرا؟ آخه اون خیلی بهش خوش خدمتی کرده،آخه شما که نبودید،ندیدید، من خودم ایستاده بودم، داشتم نگاه می کردم، دست فاطمه به دامن عربی و بلندِ پیراهن من بوده، چهل نفر یه طرف من رو می کشیدن، اما فاطمه یه طرف من رو می کشید، تا نانجیب گفت: قنفذ! چرا ایستاده ای؟ خود امیرالمؤمنین می فرماید: یه کاری کرد با فاطمه ی من، من صدای شکستن دستِ فاطمه رو شنیدم،وای.. شد دستِ گُلی پرپر از گلشن پیغمبر مولا شده بی زهرا زینب شده بی مادر یا فاطمة الزهرا...
و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه١٣۹۴ با نوای آسمانی شهید مدافع حرم کربلایی حامد بافنده*•✾• آی قصه قصه، قصه ای پر زغصه قصه ی کوچه و غم، قد شکسته و خم قصه ای از مدینه قصه ی زخم سینه قصه ای که عدو زد، سیلی ز روی کینه مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر می دونی مبتلاتم، هلاک یک نگاتم منو قبول کن آخر، غلامِ روسیاتم مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر واویلا مادر... آی قصه قصه، قصه ای پر زغصه قصه ی درب سوخته قصه ی میخ کوفته قصه ای از حمایت، حمایت از امامت قصه ای که شهید شد، محسن برا ولایت مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر این بار حرف من رو نزن زمین تو مادر بزار بیام مدینه برات حرم بسازم واویلا مادر...
فاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت دستمالی بر سرش می بست دیگر ؛ درد داشت   غصه اسلام را می خورد جای نان شب انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت    شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر را زدند؟ شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر درد داشت؟   خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت خاک عالم بر دهانم ضربهء در درد داشت   بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت   صبح تا شب زخم برمیداشت ، شب تا صبح درد آه ، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت   یک نفر از بچه ها هم سمت آغوشش نرفت بچه ها هر وقت می دیدند ... مادر درد داشت   اکبر لطیفیان
شعر مهدوی عمری به انتظار نشستم نیامدی چشم از همه به غیر تو بستم نیامدی‌ ای مایه امید بشر، رشته امید از هرکسی بجز تو گسستم نیامدی‌ ای خضر راه گمشدگان در مسیر عشق چشم انتظار هرچه نشستم نیامدی‌ ای سرو سرفراز گلستان زندگی دیدی مگر حقیرم و پستم نیامدی گفتی دل شکسته بود جای من فقط این دل به خاطر تو شکستم نیامدی عمری در آرزوی تو آخر شد و هنوز در آرزوی روی تو هستم نیامدی مست گناه، مرد حقیقت نمی‌شود دیدی همیشه غافل و مستم نیامدی زندان تن کلید ندارد به غیر مرگ چون از رگ حیات نرستم نیامدی ♥الـٰلّهُمَ عجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ ♥بحق‌حضࢪٺ‌زینب‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻
دیگر گلی شبیه تو پرپر نمی شود زین پس کسی به قدر تو لاغر نمی شود   دستی که زیر چادر خود می کنی نهان دیگر سپر به یاری حیدر نمی شود   وقتی که راه می روی از دست من بگیر دیوار هم برای تو یاور نمی شود   گرچه پس از تو مونس این کودکان شوم اما کسی به خوبی مادر نمی شود   نام فراق می بری و می کشی مرا این خانه ام پس از تو منور نمی شود   شهر مدینه ظرفیت پاکی ات نداشت یثرب پس از تو شهر پیمبر نمی شود   بالای درب خانه ی حیدر نوشته اند هر سوره ای که سوره ی کوثر نمی شود   رسول زاده  
ناگفته ها دارد دل غم پرورت با من حرفی بزن از گوشۀ چشم ترت با من   بانوی محجوبم بیا و در میان بگذار شرح بلایی را که آمد بر سرت با من   از اتفاقاتی که پیش آمد در آن کوچه آن ماجراهایی که گفته دخترت با من   ای کاش امکان داشت راز رو گرفتن را یکبار می گفتی به غیر از معجرت با من   از تازیانه با اشاره شکوه ها دارد لرزیدن انگشت های لاغرت با من   یک روز کارِ خانه، نان پختن، کمی لبخند اما چه کاری کرد روز دیگرت با من   امروز از اول فقط گفتی"حلالم کن" ای وای اگر این است حرف آخرت با من   قبل از تو من جان می دهم، احیاء من با تو بعدش عزیزم کار غسل پیکرت با من   متولی  
 خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه با جدایی چرا این قصه به آخر برسه   جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره به خدا زوده که زینب به برادر برسه   در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو بذا دستای من این بار به این در برسه   کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه   سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه   سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دم سخته دستای کبود تو به اونور برسه   خوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه   همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه   میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که از یتیمات ناله‌ی : مادر مادر ... برسه   کی می‌دونه که چقدر خون میشه قلب باغبون وقتی بالای سر لاله‌ی پرپر برسه   بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین بار آخر به سر انگشتای مادر برسه   بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست که طواف حرمت کی به کبوتر برسه   صرافان
رد خونست که بر پیکر این در مانده مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده   غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه   آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد   گره افتاده به این کار،امان از کوچه خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه   مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما چادری که شده در معرکه پا مال اما   بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد تا به روی کمر مادر من در افتاد   مانده نجوای شب و روز من و این کوچه مانده این آه جگر سوز من و این کوچه آتش و دود غم افروز من و این کوچه حسرت مادر دیروز من و این کوچه   تکه تکه شده ام ، قحطی مرگ ست خدا میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا   آسیابست که امروز سرش خلوت شد یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد گریه در روزن چشمان همه دعوت شد بوی مادر به لباس تن من عادت شد   سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر   هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد بين موهای حسن این همه تأثیر نکرد یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد   آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه   غریبی  
مثل شمع سحری آب شدی از گریه از خودت بی خبری آب شدی از گریه   بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن   دل من از نفس سوخته ات آگاه است مثل اینکه شب بی مادریم در راه است   لحظه ها سخت تر از سخت به تو میگذرند زخم ها گرچه که مخفی ست ولی جلوه گرند   زهره خانه حیدر چه شده خاموشی؟ ساکتی مادر من یا نکند بی هوشی؟   مثل تنهایی بابا چقدر تنهایی دور کن از سر خود فکر سفر تنهایی   طرحی از قامت چون کوه تو باقی مانده سایه ای از تن مجروح تو باقی مانده   دور از چشم هراسان حسن گریه نکن این چنین ناله جانسوز نزن گریه نکن   بعد از آن کوچه باریک بهم ریخته ای از همان لحظه تاریک بهم ریخته ای کردی