...
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم
محرم شد
بازم تو کوفه مسلمِ تو تنها شد
خیمههای غریبی تو برپا شد
بازم سر انگشتر تو دعوا شد
محرم شد
دوباره میشه دختر تو جون بر لب
دوباره قصهی اسارت زینب
دوباره آه و گریه از غمت هر شب
گدا مگه جز تو کیو داره؟
یا ثارالله وابن ثاره...
چشام فقط برا تو میباره
یا ثارالله و ابن ثاره...
*حالا مسلم داره میگه..*
ازت دورم
نمیدونم کجای این بیابونی
شاید داری نامه ی من رو می خونی
حالِ دلِ مسلمتو نمی دونی
ازت دورم
به جاده ی اومدنت نگاه کردم
از این بلندی هی تو رو صدا کردم
برای بچههای تو دعا کردم
چشام فقط برا تو میباره
یا ثارالله وابن ثاره...
مگه بگم نیا، اثر داره؟
یا ثارالله وابن ثاره....
*این شبا اومدیم فقط بگیم دوست داریم...همین...دوست داریم...*
هراسونم...
از کوفیا از راه و رسمِ فرداشون
بویِ خدا نداره دیگه درداشون
چه میکنی تو با نگاهِ مرداشون..؟!
هراسونم...
نگه ندارن احترام زینب رو
هر ناکسی بیاره نام زینب رو
جواب نده کسی سلامِ زینب رو
چشام فقط برا تو میباره
یا ثارالله وابن ثاره....
مگه بگم نیا، اثر داره؟
یا ثارالله وابن ثاره....
*خب روضه ی ما تمامِ...شب اولِ...نیتامون رو خالص کنیم...از خدا کمک بخوایم...*
سلام بی بی...
به روضه ی حسین، تو راهمون دادی
برای گریه به چشا توون دادی
راه بهشتی شدنو نشون دادی
سلام بی بی....
می بینمت تو کوچه ی عزاداری...
شده رو صورت کبودت اشک جاری...
با قدِ خم چه نوحه ای به لب داری
با تیر و تیغ و سنگ، توی گودال
یا ثارالله و ابن ثاره....
داره میره زینب دیگه از حال
یا ثارالله و ابن ثاره....
*بی بی سلام! ماه محرم شروع شد...*
سلام بی بی...
به روضه ی حسین، تو راهمون دادی
برای گریه به چشا توون دادی
راه بهشتی شدنو نشون دادی
سلام بی بی....
می بینمت تو کوچه ی عزاداری...
شده رو صورت کبودت اشک جاری...
با قدِ خم چه نوحه ای به لب داری
با تیر و تیغ و سنگ، توی گودال
یا ثارالله و ابن ثاره....
داره میره زینب دیگه از حال
یا ثارالله و ابن ثاره....
#شاعران: رضا يزدانی و سيد مهدی سرخان
.
دیروز
#شمر و #حرمله و #خولی
برای لشگر #یزید کار میکردند!!
امروز هم
#مدیران_نالایق،
#مفسدان_اقتصادی،
#محتکرین و...
.
#سینه_زنی و توسل به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ویژه محرم .
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
شروع کنید عزایِ بچهمُ
که ناله های من از امشبِ
صدای گریه هاشو میشنوی
صدایِ گریه های زینبِ
بسم الله عزادارا
بسم الله میون دارا
بسم الله بخون نوحه رو نوحه خوان
بسم الله علمدارا
بسم الله گرفتارا
بسم الله بگو تا آخرش بمون
به سختی اومدم
من قدم به قدم
با پهلویِ شکسته هیأتُ جارو زدم
گریه ها رو دیدم
روضه رو شنیدم
منم مثل شما تو روضه ها آه کشیدم
نوحوا علیالحسین، پسرم پسرم پسرم ..
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه اجرا شده شبِ اول محرم
"اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه"
"یٰا بابَ النِّجاةِ الاُمَّه"
هزار و سيصد و هشتاد و چند سالِ تمام
براي ماتمِ تو گريه كرده ايم مُدام
هزار و سيصد و هشتاد سال،سينه زني
هزار و سيصد و هشتاد سالِ ناآرام
هزار و سيصد و هشتاد سال، مي گذرد
كسي نديده به حزن و عزايِ تو اتمام
هزار سال ندیده و هرگز کسی نمیبیند
غمی فراتر از این ماتمِ تو در اسلام
هنوز هم که هنوز است ما عزاداریم
و هست پرچمِ سرخِ تو بر سَرِ هر بام
*گفتيم هر جور شده سر دَرِ خونه هامون رو پرچمِ تو مي زنيم،ملائكه شاهد باشيد ما دست از حسين بر نمي داريم...*
که گفته است حسینیهها شود تعطیل؟!
که گفته روضه و غم را دگر کنید تمام؟!
تمامِ دلخوشی ما همین مُحرمِ توست
بدونِ بزمِ عزا خوب نیست این ایام
به شرط این که بهانه به مُغرضان ندهیم
به وقتِ روضه و گریه و یا دَمِ اطعام
به لطف مادر سادات گریه خواهیم کرد
دوباره یاد غریبیِ اهلِ بیتِ امام
به یاد غربتِ جسمی که بود روی زمین
رسید خواهر مظلومهاش در آن هنگام
و داد زد که مگر یک نفر مسلمان نیست
میانِ این همه بیغیرتِ نمک به حرام
جواب دخترِ خیر النساء که هلهله نیست
حیا کنید نگویید این همه دشنام
*اي حسين..الحمدالله شبِ اول رو ديدم،حسين جان! خيلي دلم برات تنگ شده بود،همه حتي بچه هاي كوچيك هم دل نگرونِ محرم بودن،ميگفتن: ما محُرم چه كنيم؟حسين جان! ما جوري تربيت شديم نمي تونيم از شما جدا بشيم، خدا اون روزي رو نياره،شب بشه يا شبي صبح بشه،من اسمِ تو رو نيارم،چقدر دلواپس بودم،مي گفتم:خدايا! آيا من مُحرم زنده ام؟
امشب همه ي ما بدون استرس نشستيم اينجا روضه گوش ميديم، همه چيز فراهمه برامون، اما من برا بچه هات بميرم حسين،كه هي استرس داشتن،هي ميگفتن:بابا! مگه قرار نبود بريم كوفه مهماني؟ بابا! اين لشكري كه جلويِ مارو گرفته چرا هي نيزه هاشون رو به هم نشون ميدن؟
*يا مسلم بن عقيل!
گفت: هر موقع كارد به استخون رسيد بريد دَرِ خونه اش،خدا نياره آدم به يكي وعده بده بگه: بيا، اما كارها رديف نباشه، مسلم تو كوچه پس كوچه هاي كوفه مي گشت، هي دست رو دست ميگذاشت،هي مي گفت: مسلم كاش دستت مي شكست نامه به حسين نمي نوشتي بگي بيا..*
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نورِ ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ، آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر، جانت سلامت
دندان من افتاد، دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتماً
ای یوسف من! پیرُهن بردار حتماً
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران، لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گُل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی، دختر من را بگیرند
#شاعر: علي اكبر لطيفيان
*ريختن مسلم رو گرفتن، همچين كه گرفته بودن،ديدن حضرت آروم،آروم داره گريه ميكنه،گفتن:مسلم! تو يه مرد جنگي هستي،بالاخره اشكت رو ديديم،گفت: گريه ام برا خودم نيست،گريه ام، برا اون آقايي است كه براش نامه نوشتم، گفتم:بيا...گريه ام برا اون آقايي است كه با زن و بچه اش مياد،چه به روز زينب ميارييد؟
لبش بُريده،بدن زخمي،آوردن بالا دارلاماره،گفت:جگرم داره از تشنگي ميسوزه. كاسه ي آب جلو داهنش گرفتن،دستش بسته بود،همچين كه خم شده آب بخوره،خونِ دهانش با آب آميخته شد،نتونست آب بخوره،چه سرّي است بين عاشق و معشوق؟ از همون بالايِ دارالاماره صدا زد:" صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ"
آي مَردم! شما هم از هيمنجا بگيد:" صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ" مگه حسين جوابِ سلام نميده؟ هر كي تو اين عالم سلام بده،جوابش رو ميده،ميدوني جوابِ مسلم رو كي داد؟ وقتي تو گودال افتاد،همچين كه اين تيرها تو بدنش بود،مي غَلتيد رويِ خاك، تيرها تو بدنش مي شكست، دست ها ميلرزه،نيزه ي غريبي رو زمين زد،آروم آروم خودش رو بالا آورد،ديد كسي نيست ياري و كمكش كنه،همونجا صدا زد: كجايي مسلم؟كجايي عباس؟ از همين جا تو هم صدا بزن، دستت بياد بالا، بلند صدا بزن: ياحسين
.
ماموریتِ #حضرت_مسلم در سفر به کوفه؛ آمـاده سـازی عـموم برای ورود #امــام بود!
خواص کوفه امّا ،
مـردم را از ترس #جـنگ با #یزید
از اطراف نائبِ امام متفرق کردند!
#سایه_جنگ
"سُلیمان بن صُرد خَزاعی"؛
از اولین همراهانِ قیام بود
که به قصد یاری #حسین_بن_علی،
مـردم را گِـرد #نائب_امام جمع کرد!
لکن همان یاورِ مُتعهد،
تحتِ تاثیرِ #جنگنرم،
مُسلم را تنها گذاشت و از ولیِّخدا هم جاماند...
#روضه و توسل به باب الحواج حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله .
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
خدا رو شکر به آرزوم رسیدم
نمُردمُ و محرمت رو دیدم
خیلی دلم تنگِ محرمت بود
میدونی این یه ساله چی کشیدم
*هی میگفتم محرم میاد مجلس ها برگذار میشه من هستم یا نه .. تو عمرم انقدر دلشوره نداشتم .. فکر میکردم هر وقت اراده کنم روضه هست .. هر وقت اراده کنم میتونم برم .. باورم نمیشد دلشوره بگیرم به محرمت میرسم یا نه ..*
شبایِ اولُ دارم میبینم
تو آسمونا یا که رو زمینم
اجازه داده مادرت دوباره
مشکی بپوشم بزنم به سینه م ..
حسین ...
شبایِعاشقیم،میلرزه شونهها چههق هقی
یک دهه با غمت،میگذرهزود عجبدقایقی
یه کاری کن بشم نوکرِ لایقی
این اولین روضۀ تو لهوفِ
که اشکِ شرمندگی رو حروفِ
تموم عالم یه صدا با مسلم
دارن میگن حسین نیا به کوفه
همۀ سال یه عرفه روضۀ مسلم خوانده میشه، الان شبِ اول حقِ این شهیدُ ادا کن :
نیا که اینجا ردّی از حیا نیست
توی مرام کوفیا وفا نیست
اگه میای تنها بیا حسین جان
اینجا که جایِ زن و بچه ها نیست
چه کردیروزگار، ای آسمون بااشکِ من ببار
کوفیا میکشن، شیرخوارهتُ با افتخار
اگه میای حسین، رقیهتُ نیار ..
خیلی روضۀ مسلم روضۀ خاصیه چون پیغمبر براش گریه کرده، ابی عبدالله براش گریه کرده .. جوری ابی عبدالله برا مسلم گریه کرد عبارت مقتل میگه حَتی جَرت دُموع عَلی صَدرِه .. وقتی بینِ راه خبر دادن مسلمت رو کشتن یه جوری برا مسلم گریه کرد اشک هاش ریخت رو سینهی مبارکش .. فدات بشم آقا ..
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ اَشْهَدُ اَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ، وَاَنَّكَ قَدْ مَضَيْتَ عَلى بَصيرَةٍ مِنْ اَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالْصَّالِحينَ، وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِيّينَ، فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكَ وَبَيْنَ رَسُولِهِ وَاَوْلِيآئِهِ فى مَنازِلِ الْمُخْبِتينَ .. ان شالله با هم بریم حرم مسلم .. با هم بریم گوشۀ مسجدِ کوفه .. با هم بریم دورِ قبرش بگردیمُ با هم گریه کنیم .. غریب گیر آوردنت .. آقاشم غریب گیر آوردن .. زبانِ حال بگم :
خورشیدِ عمرم دیگه بی فروغِ
نامۀ کوفیا همهش دورغِ
خلوتِ دورِ مسلمِ تو اما
بازارِ تیر و نیزهها شلوغِ
سفیرتُ با لبِ تشنه کشتن
اینا از اولم حیا نداشتن
نیا نیا پسر عمو شنیدم
برا سرِ تو جایزه گذاشتن
نزار که دیر بشه، تنتپر از نیزه و تیر بشه
نزار که دیر بشه،نزار کهخواهرت اسیر بشه
نزار که دخترت به روزِ پیر بشه
مسلم همۀ خاندانشُ برا حسین داد یکی از اون شهدایی که وقتی خبرِ شهادتُ دادن ابی عبدالله به برادرایِ مسلم فرمود شماها شهیدتون رو تقدیم کردید دیگه برگردید .. برادراش گفتن یا اباعبدالله به دو دلیل بر نمی گردیدم؛ تا الان خونی طلب کار نبودیم مونیم، حالا که برادرمونُ کشتن .. بعد یکیشون یه جمله ای گفت عجیب ابیعبدالله گریه کرد .. گفت آقاجان اگه برگردیم جوابِ مادرتُ چی بدیم .. اگه پرسید بچهمُ وسطِ بیابان رها کردید چی بگیم؟!.. حالا هرکی دلش آمادهس بسم الله ..
وقتی بدنُ از بالا دارالاماره انداختن همه جمع شدن دورِ بدن کسی باور نمیکرد این بدنِ بی سر بدنِ سفیرِ حسین باشه .. هر کی یه حرفی زد نتونستن بدنُ بشناسن .. یه مرتبه دیدن یه زنی میگه برید کنار، نگاه کردن دیدن طوعهس .. گفت من میشناسم این آقا مهمانِ خانۀ من بوده .. طوعه اومد بدنُ نگاه کرد گفت این مسلم ابن عقیلِ .. (زود حرفُ گرفتیا..) از کجا شناخت مسلمُ؟! سر که نداشت .. از پیراهن مسلم رو شناخت .. کسی که سر نداره از لباساش میشناسن .. آخ بمیرم برات حسین ..
اگر حسینِ من تویی، سرت کو ..
یا سر داره یه بدن، یا پیراهن داره یه بدن اگه سر نداشته باشه، پیراهن نداشته باشه یه علامت و مشخصه دنبالش میگردن .. میگن یا انگشتری یا ویژگی خاصی اگه هیچ کدوم نباشه از حجم بدن میشناسن .. یه کاری با این بدن کردن خواهرش هی با تعجب به این بدن نگاه میکرد ، آیا تو حسینِ منی ؟!!
ای حسین ...
.