فقط حسین
با رخصت از خدای تعالی!فقط حسین
ما گم نمیشویم هَدَینا فقط حسین
سر خم نمی کنیم به هر قبله دروغ
دل را نمیدهیم به هرجا!فقط حسین
بگذار هرکه خواست گدای کسی شود
مارا چه کار با دگران.ما فقط حسین!
صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
گفته خود مسیح مسیحا فقط حسین
خیلی دعام کرده اگر نوکرش شدم
دارد هوای سینه زنش را فقط حسین
هرکس که خورده بر در بسته فقط حسن
هرکس دلش گرفته ز دنیا فقط حسین
ما با یکی خوشیم بقیه زیادی اند
ما با یکی خوشیم خدایا فقط حسین
سرمایه محبت زهراست دین من
سرمایه محبت زهرا فقط حسین
امسال جای ما وسط صحن خالی است
یک کربلا بده به گداها فقط!حسین..
از شهر شام تا برسد باز پیش تو
یک ذکر گفت گفت زینب کبری،فقط حسین
سید پوریا هاشمی
جنت الحسین(ع)
از چشم گریه مانَد و از گریه عزتش
از جام باده مانَد و از باده لذتش
فرمود امام صادق ما روضه جنت است
دنیا جهنم است برو سمت جنتش
ما را حسین، بهر خودش انتخاب کرد
اینجا کسی نیامده الا به دعوتش
عرفان ناب چیست؟همین گریه بر حسین
صدسال فیض ریخته در نیم ساعتش!
تا زنده ای به هرنفسی یا حسین بگو
فردا میان قبر تو هستی و حسرتش
یک روز هم شبیه به حر میخرد مرا
بخشیده میشویم همه در نهایتش
انکس که کار کرد برای عزای او
حتی عبادت است دم استراحتش
صدبار قهر کردم و دنبالم آمده
ماندم دگر چکار کنم از خجالتش
خون حسین قاطی کرببلا شده
صد مرده زنده میشود از بوی تربتش
جان داشت و به خیمه او حمله ور شدند
فابک علی الحسین! شکستند حرمتش
سید پوریا هاشمی
ماه روضه
چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من
به ماه روضه تو خویش را رساندم من
چگونه شکر بگویم اجل امانم داد
که باز چشم تر من به بیرقت افتاد
چه قدر شور دلم زد به ماه غم نرسم
به زیرسایه این بیرق و علم نرسم
به شوق این دهه ی شور وماتمت آقا
تمام سال شمردم همه نفس ها را
چگونه شکر بگویم که باز گریانم
شبیه زلف پریشان تو پریشانم
تمام ترس من این بود با دلی حیران
شب رقیه نباشم میان گریه کنان
امان دهید خودم بین روضه میمیرم
شب ششم جگرم را به دست میگیرم
برای روضه هفتم چه نذرها کردم
که لای لای بخوانم به دور اوگردم
سپرده ام به دو دستم کند گریبان چاک
برای آن همه اکبر که اوفتاده به خاک
میان روضه سقا که جان به لب آید
شبیه دخترکان تو لطمه خواهم زد
به چشم گفته ام از اشک پر کند مشکی
مگر ز شرم نریزد دگر عمو اشکی
شب دهم نفسم را دگر نمی خواهم
برای شام عزایت سحر نمیخواهم
تمام حاجتم این است تا که ظهر دهم
جنازه ام برود روی دوش این مردم
همان زمان که سماوات بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
میان خیل شغالان فتاد چون شیری
یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری
همه زدندو سپس شمر آمد و خنجر
نشست روی ورق های مصحف پرپر
برید سر زتنت با دوازده ضربه
جداشد اخر سرعرش از تن کعبه
موسی علیمرادی
بسم رب الفاطمه
بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را
این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است
با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را
تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا
با نگاه او پر پرواز کردم گریه را
سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها
در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را
گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است
روزی اشک محرم های ما با فاطمه است
شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن
آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن
محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است
گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن
تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم
حیدر کرار می آید به استقبال من
فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در
می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن
خواهرش هم روضه می خواند برادر کاش کاش
وقت بوسه از گلو میرفت جانم از بدن
بوسه ای کردم گلویت را نبرد تیغ ها
غافل از اینکه تو آخر می شوی ذبح از قفا
موسی علیمرادی
روضه وتوسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم
به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
يا ربَّ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة،یا ربِّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة
"اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَشٰايَعَتْ وَبٰايَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن."
«کربلا کربلا کربلا
این دل تنگم عقده ها دارد
گویا میل کربلا دارد
یا حسین ما را کربلایی کن
بعد از آن ما را نینوایی کن »
"سَلامٌ عَلی قَلبِ زینبِ صَبور". فردا ناموس علی میرسه وسط بیابان..اینا بیابان نیشین نبودن اینا پرده نشین بودن..*
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار
آمد به دشت ماریه(کربلا) ناموسِ کِردگار
چه ناقه ای، چه ناقه نشینی، چه مَحملی
مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار
حتی حسین تکیه به این شانه می زند
خِلقت زنی ندیده بدین گونه استوار
کوهی اگر مقابل او قد عَلم کند
مانند کاه می شود و می رود کنار
*چرا کوه در مقابل زینب سلام الله کاهه؟چون خودش کوهه، السَّلام عَلیک یا جَبَلَ الصَّبر....*
با چَشم خویش میمنه را می زند، زمین
با خَشم خویش مِیسره را میکند شکار
آن گونه که علی به نجف اعتبار داد
زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار
*از اون روزی که باباش مادرش روگذاشت زیر خاک زینب شد یه فاطمه ی دیگه... خدا این قابلیت رو داد که نائبةُ الزهرا بشه..*
پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار
حتی هزار بار بیاید به کربلا
زینب پی حسین می آید هزار بار
«زینب یه لحظه حسینش رو رها نمیکنه..
حسینِ من! بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
داغِ تو دارد این دلم جای دگر نمی رود»
روزِ دهم قرار خدا با حسین بود
امّا حسین زودتر آمد سر قرار
مَحمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک آن هم به افتخار
افتاد سایه ی قد و بالاش روی خاک
رفتند از کنارِ همین سایه هم کنار
*گفتنحتی سایه اش روهم نامحرم نبینه، آخه اینخانم هر وقت میرفت سر قبر جدش کوچه رو براش تاریک می کردن...*
طفلان کاروان همه وَالشّمسِ وَالقَمر
مردان کاروان همه وَاللَیلِ وَالنَّهار
عبدند، عبد گوش به فرمان زینبند
از پیرمردِ قافله تا طفلِ شیرخوار
رفتند زیر سایه ی عباس یک به یک
با آفتاب، غنچه ی گل نیست سازگار
*چهارتا ورود مهم تو تاریخ اسلام هست.
یکی از مهمترین ورودها، ورود پیغمبر به مدینه است ..یکی از نکات بارز و قشنگش اینه نوشتن پانزده روز رسول خدا پشت دروازه ی مدینه ایستاد و منتظر بود وارد مدینه نشد میگفتن مردم منتظرن، می فرمود: باید برادرم علی بیاد تا علی نیاد من وارد مدینه نمیشم.
دومین ورود معروف، ورود پیغمبر سال هشتم هجری به مکه و فتح مکه است. امیرالمؤمنینفرمود: پیغمبر کنار کعبه زانو زد به من دستور داد برو بالا کعبه رو از وجود بُتان پاک کن. با دست پیغمبر بالا رفت و بت ها رو شکست.
سومین ورود معروف، ورود امام رضا به ایران بود وقتی حضرت به مَرو رسید چه استقبالی، چه عظمتی، چه شکوهی.
وچهارمین ورود، ورود حضرت معصومه به شهر قم بود. وقتی حضرت معصومه میخواست وارد قم بشه مردم کیلومترها، فرسخ ها بیرون شهر رفتن، چه استقبالی، چه تکبیری، چه تجلیلی، اینقدر روی ناقه اش گل ریختن. نوشتن بی بی رو آوردن تو بهترین جای شهر، وسط باغ زیر سایه ی درخت کنار جوی آب، گفتن این دختر موسی ابن جعفره حق داره.. تو این چهار تا ورود چند تا وجهه شِباهت هست. ورود پیغمبر به مکه و مدینه وامام رضا به ایران و حضرت معصومه به قم. این سه تا وجه شباهت استقبال، فَرح، شادی بود. اما یه ورود هم سراغ دارم کسی اومد استقبال حسین. بچه ها نگاه کردن دیدن یه عده نیزه دار ایستادن، حُر با لشکرش اومده استقبال... دومین وجه شَباهت احترام بود. نوشتن وقتی حُر راه امام رو بست دستور دادن حسین رو متوقف کن نه بذار برگرده نه بذار بره. نامه نوشت عُبیدالله ملعون یه جایی متوقفش کن نه آب باشه، نه سایه باشه، نه درخت باشه، وسط بیابون زیرِ آفتاب نگهش دار....
سومین وجه شباهت شادی بود. وقتی خانم حضرت معصومه اومد قم مردم چقدر شاد بودند.وقتی امام رضا اومد ایران چه خبر بود.
اما مثل فردا همه غمای عالم اومد رو دل بی بی زینب.. امان از دل زینب... از هشتم ذی حجه تا دوم محرم این زن و بچه تو راه بودن. یه وقتی آدم میره سفر میدونه آخر سفر زیارته، دیدن اقوامه، اربعین کربلا میریم چقدر اذیت میشیم اما میدونیم تهش این که یه سلام بدی خستگیت بره برسی جلو در بابُ القبله همه سختیات میره. میدونی تهش زیارته. اما من برا این زن و بچه بمیرم وقتی بین راه خبر شهادت مسلم رو دادن، بچه ها دیدن باباشون هی میگه "أِنّا لِلّه وَ أِنّا أِلیهِ راجِعون "فهمیدن این سفر چه سفریه، لذا همه ی راه غم و اندوه داشتن و غصه داشتن...*
《رفتند زیر سایه ی عباس یک به یک
با آفتاب، غنچۀ گل نیست سازگار》
تو همه ی راه هر وقت نگاه به عمو می کردن دلشون آروم میگرفت. میدونستن تا عمو هست باباشون هم هست داغ بابا نمیبینن. میدونستن عمو باشه همه چی حلّه. الهی برات بمیرم .. وقتی عباس اومد بچه ها رو پیاده کرد خواهرش رو پیاده کرد، نگاهش می کردن. یه عبارتی هست "یا کاشِفَ الکَرب" فقط "عَن وَجهِ الحُسین" نبوده، فقط حسین نگاه میکرد غمش نمی رفت بلکه بچه ها هم نگاهِ عباس می کردن آروم میشدن... تا عباس بود این بچه ها غم و غصه ای نداشتن. ناراحتی نداشتن اما ... آه از آن ساعتی که دیدند بابا، با کمر خم داره برمی گرده محاسنش غرق خاک دیدند رفت سراغ خیمه ی عمو ..عمود خیمه روکشید. شیخ مفید میگه تا عمود خیمه رو کشید زینب دو دستی زد تو صورتش... نشست روخاک.. نوشتن ابی عبدالله اومد جلو دستِ خواهرش رو گرفت گفت: الان سیلی نزن گریه هات مونده سیلی زدنا مونده، سیلی نزن .کجا توصورتت بزن؟ اون ساعتی که میای بالای تل زینبیه میبینی یه نفر با چکمه رو سینه ی برادره... لذا عصر روز یازدهم همه رو که سوار کرد نذاشت نامحرما جلو بیان روکرد به طرف علقمه صدا زد: یا غیرت الله پاشو داداش، پاشو یادته من رو چه جوری پیاده کردی؟ پاشوکسی نیست زینب رو سوار ناقه کنه، پاشو ببین شمر یه طرف، حرمله یه طرف، حسین.......
هرکسی را بَهر کاری ساختن
کار ما گریه برای زینب است
چارلز دیکنز (نویسنده انگلیسی):
اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواستههای دنیایی خود بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند. پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا
شبِ دوم محرم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَاَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ..
شکرِ خدا دیدم دوباره پرچمت را
شکرِ خدا دیدم سیاهیِ غمت را
دیدم دوباره روضههای ماتَمَت را
دیدم دوباره نوحه و شور و دَمَت را
باور نمیکردم مُحرم را ببینم
بر سَر دَرِ این خانه پرچم را ببینم
ما را همین شورِ عزایت زنده کرده
ما را نوای نینوایت زنده کرده
ما را هوای روضههایت زنده کرده
ما را نسیمِ کربلایت زنده کرده
ما در میان روضهی تو قد کشیدیم
از لطف تو امروز ما اینجا رسیدیم
امسال اگرکه باز هم این روضه برپاست
ما که یقین داریم از الطاف زهراست
بی بی دعایش تا اَبد پشتِ سر ماست
زهرا نِگهدارِ تمام سینه زنهاست
دستِ شکسته، اسم ما را هم نوشته
خوب و بدِ ما را همه با هم نوشته
یادم نخواهد رفت لطفِ مادرت را
او لطف کرده راه داده نوکرت را
او جمع کرده خادمانِ محضرت را
پس گرم کرده او تنور منبرت را
از سوزِ آهش قلب این عالم گرفته
ذکرِ بُنَیَ یا بُنَیَ دم گرفته
هم ماهیِ دریا برایت گریه کرده
هم مادرت زهرا برایت گریه کرده
هم زینبِ کبری برایت گریه کرده
دنیا و مافیها برایت گریه کرده
جان عزیزت اشک را ازما نگیری
این اشک را از چشم نوکرها نگیری
من آمدم امشب بسوزم پا به پایت
تا چند خطی روضه بنویسم برایت
روضه بخوانم از تنِ در خون رهایت
یادی کنم از ماجرای بوریایت
خورشید بودی بر نوکِ نِیها نشستی
ای جان زینب، پشت زینب را شکستی
ای حضرت غریبِ من ای آشنای من
ای کعبهی معظمهی کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازِلم کنی
رَحلی گذار تا برسد آیههای من
هرجا تویی بهشتِ مُعَلّای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من
خونِ تو با اسارت من جلوه میکند
پس انتهای توست همان ابتدای من
تا شیرهای آلِ علی دورِ زینباند
کرب و بلاست مرکزِ دولت سرای من
*کاروان که به سرزمین کربلا رسید. ابی عبدالله سؤال کرد اینجا کجاست؟هرچی نهیب به اسب میزنم حرکت نمیکنه.صدازد: قاضریه، نینوا، و...حضرت فرمود: غیر اینایی که گفتی این سرزمین اسم دیگه ای هم داره؟ گفت: بله آقا! قدیمی ها بهش میگن کربلا ...بی بی زینب سر رو از محمل بیرون کرد فرمود: داداش! درست شنیدم، اینجا کربلاست؟ ابی عبدالله یه نگاهی به خواهرش کرد. فرمود:آره، اینجا همون جاییه که بابام میگفت، مادرممیگفت، زینب جان!خوش اومدی. جوانان بنی هاشم بدوید زینب میخواد پیاده بشه.. علی اکبر! جونم بابا، برو رکاب بگیر. کوچه باز کنید بی بی میخواد پیاده بشه. کسی قد و بالای زینب رو نبینه.....*
حالا نبین برای تو فریاد میکنم
همسایه لحظهای نَشِنیده صدای من
گفتی قرارِ گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من
عباس!خیمه را بغلِ خیمهام بزن
هرجا که میروم تو بیا از قفای من
زینب، علیست هیچ نمیترسد از بلا
گیرم به کوچهها برسد ماجرای من
امروز که به شانهی تو تکیه میکنم
روز دهم چه میشود اینجا خدای من؟!
وقتی که نیزهها به تنت سجده میکنند
تا عرش میرود شَررِ وای وایِ من
بگذار تا که ذبح شوم من به جای تو
با بچهها برو به مدینه به جای من
عالَم اسیرِ سفرهی خیرات زینب است
نانِ بیات کوفه نباشد غذای من
لعنت به نیزههای میان گلوی تو
لعنت به خندهها وسط گریههای من
تشنه بود و خاکها خونَش
از رخ و گونه و جبین میریخت
یک نفر خنده کرد به تشنگیاش
پیش او آب بر زمین میریخت
نیمه جان بود و پشت مرکب خود
بوسهای سنگ بر جبینش زد
نوبتِ تیر حرمله شد
آه، از پُشت زین زمینش زد
فاصله کم شده کمانداری
تیرها را دقیقتر میزد
یک نفر برآن تنِ زخمی
نیزهاش را عمیقتر میزد
آن وسط چندتا حرامزاده
بدنی ریز ریز میکردند
با لباسی که از تنش کندند
تیغشان را تمیز میکردند
صَلَّ اللهُ عَلَیکَ یا عطشان
مَقتل میگه افتادی آقاجان
مَقتل میگه، از مادر آب خواستی
آب آوردن، پیرهنت رو راستی
تنها نگذار، اُمُ المصائب رو
خیمه نفرست، اسبِ بی صاحب رو
خواهرت به، نفس نفس افتاد
خیمه دستِ، شِمر و شَبَعث افتاد
رباب آمده با اصغرش، خوش آمده است
رقیه آمده با اکبرش، خوش آمده است
چقدر خوب که جمع بزرگها جمع است
تمام قافله پروانه، عمه هم شمع است
چه با شکوه میآید ز محملش پایین
سرِ تمامیِ مردان مقابلش پایین
«چرا کسی نمیآید سلامشان بُکند»
*دختر ابی عبدالله اومد جلو گفت:بابا!مگه مارو مهمونی دعوت نکردن؟ مدینه گفتی میخوایم بریم سفر، میخوایم بریم مهمونی، این چه مهمونیه؟!....*
سفارشها مادر کرده به من
بهم داده یه کهنه پیرُهن
شنیدم اینجا میشی بی کفن
بمیرم من
آه ای جانم!
وای از اون لحظه که دورت حلقهی دشمن باشه
زینبت جون میده وقتی که سرِ تو دعوا باشه
وای اگر به خیمهی ما پای دشمنها واشه
نباشی خیمه، میره به غارت
نباشی زینب، میره اسارت
دور از چای، تو و اباالفضل
به دخترات هم، میشه جسارت
منم زینب ناموسِ مرتضی
ندیدن سایهم رو هیچ کجا
الهی اینجا بین دشمنا
نمونم من
آه ای جونم، آه و حسرت
داغِ غربت، میشینه روی قلبم
تو بگو که، من چه جوری
سر کنم با این ماتم
میشه ناموسِ تو داداش
همسفر با نامحرم
از کوفه تا شام، نگاه اغیار
سیلی و دشنام، کوچه و بازار
سه ساله داره، قافلهی ما
نداره انقدر، طاقت آزار
.
دکتر علی شریعتی:
حسین علیه السلام زنده جاویدی است كه هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میكند ......
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
آیت الله بهاءالدینی رحمه الله :
دستگاه امام حسین علیه السلام فوق فقه است… نباید به دستگاه امام حسین علیه السلام اهانت شود، این عزاداری ها احیا کننده نماز و مساجد است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم
به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
شد ماه عزا میکشی از عمق دلت آه
شرمنده که از داغ دلت نیستم آگاه
می آمدی ایکاش به همراهِ محرّم
در بزم غریبانهٔ عشّاق؛ شبانگاه
حسرت به دلم مانده که یکروز بخوانم
در محضر تو یک دو سه خط روضهٔ کوتاه
*همه گریه کن های عالم رو جمع کنی به اندازه ی یه صبحِ امام زمان نمیتونن گریه کنن... صبح و شب گریه میکنه برا ابی عبدالله*
هستی و نمی بینمت و کاش ببینم
آن لحظه که با شال عزا میرسی از راه
*اعتقاد ما اینه هر جایی خیمه ی ابی عبدالله برپا بشه قبل از ماها خودِ امام زمان حضور پیدا میکنه، نه تنها خودشون، فرمودن: مادرم زهرا میاد، بابام علی میاد،ملائکة الله میآن...*
میسوزی و پا تا به سرت میشود آتش
می نوشی اگر جرعه ای از آب در این ماه
*هر جرعهٔ آبی که نوشِ جان میکنه، میگه: بمیرم برا لبای خشکیده ات یا اباعبدالله، هی میگفتی: آه! جگرم داره از تشنگی میسوزه...*
از جدّ غریبت به دلت مانده چه داغی
از مقتل و از خنجر و از ضربهٔ جانکاه
*اما اونی که امام زمان رو بی تاب میکنه اینه:...*
بر صورتِ خود میزنی از داغ اسارت
از عمه که شد همسفرِ خولیِ گمراه
جانم به فدای تو صباحاً وَ مساعا
ای منتقمِ خون خدا آجرک الله!
#شاعر مرضیه عاطفی
*یا صاحب الزمان!....*
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
دختر مرتضی علی، فاطمه وار می رسد
زانوي شاهزاده ها هست ركاب محملش
با چه شكوه و شوکتی کوه وقار می رسد
هاشمیان به گِرد او، فاطمیات پشت سر
قامت عصمتش در این حصن و حصار می رسد
دار و ندار فاطمه ، گوهر ناب مصطفي
به كربلا حسين، با دار و ندار می رسد
خامس آلِ پنج تن همره طفل شیرخوار
زودتر از روزِ دهم سر قرار می رسد
شانهی آسمانیان، محمل دختران شده
چه نازدانه دختری به این دیار می رسد
*همش رو شونه ی عمو جانشه، جانم رقیه!...*
گرد و غبار این زمین تا نرسد به معجری
بال فرشته از یمین یا که یسار می رسد
رونق کار ماذنه، رکن شباب هاشمی
وارث هیبت نبی، یکّهسوار می رسد
رونق باغ مي رسد چشم و چراغ می رسد
عنبر و مُشک می دمد، دولت يار می رسد
وزيرِ اعظم حسين، آيه ي محكم حسين
صاحبِ پرچم حسین، آن جلودار می رسد
آن سوی دیگر از زمین، نیزه و تیغِ آبدار
ارتش زمهریرها چند هزار می رسد
*ابی عبدالله دید اسبش حرکت نمیکنه، نوشتن: چند تا اسب عوض کرد، دید هیچ کدوم حرکت نمیکنه، از یکی سئول کرد: اسمِ این سرزمین چیه؟ یه پیرمردی گفت: آقا به اینجا نینوا میگن، اسم دیگه اش؟ قاضریه هم میگن، شاطئُ الفرات هم میگن، آیا اسم دیگه ای هم داره؟ گفت: آقاجان! اینجارو کربلا هم میگن...
یه مرتبه حضرت فرمود: "اَعوذُ بالله مِنَ الکَرب وَ البَلاء" تا حسین گفت:"کَرب وَ البَلاء" دیدن صدای آه و زاریِ زینب از تویِ محل بلند شد، این چه اسمی بود داداش!؟ دلم رو زیر و رو کرد...*
رفت قرار ناگهان از دل خواهرِ حسین
در نظرش همه جهان تیره و تار می رسد
پرده کنار می رود، واقعهی روز دهم
صحنه به صحنه از دلِ گرد و غبار می رسد
چاک شده است آسمان، غلغله ای ست در جهان
ديد ز هر طرف غمی همچو شرار مي رسد
ديد كه از جورِ فرس، چه استخوان ها كه شكست
ناله و بانگِ قاسمِ لاله عُذار می رسد
حلقه زدند کوفیان دور حسین و اکبرش
صداي طبل شادی و داد و هوار می رسد
طفل به دست آسمان، بود و صدای خنده از
لشكر شاميان بر اين طرزِ شكار مي رسد
لحظه ي تلخِ حادثه، چکمهی نونوار شمر
همره کهنه خنجری، سرکش و هار می رسد
گوشه به گوشه آسمان سرخ تر از خونِ گلو
پنجهی شمر و زلف او! آخرِکار می رسد
وقت نفس نفس زدن، زمان دست و پا زدن
ناله ی یا بُنَیَّ از، گوشه کنار می رسد
آب زنيد راه را، مادر او به قتلگاه
با پر و بال زخمی و حالتِ زار می رسد
گوش زمین و آسمان می شنود در آن زمان
آه! صدایِ پای آن چند سوار می رسد
چشمِ حسین بسته شد، قوم هراس شد جسور
موقع غارت از حرم، وقت فرار می رسد
*با چه عزت و جلالی عمه ی سادات رو از محل پایین آوُردن، اکبر دستش رو گرفت، عمه جان مواظب باش قربونت برم، عباس دوید زانوش رو رکاب کرد، سیدتی و مولاتی!، بنی هاشم کوچه باز کردن، عمه ی سادات رو با جلال و شکوه زیاد از محل پیاده کردن، اما مثل برق گذشت، مثل چند روزه دیگه، وقتی میخواستن از این سرزمین ببرنش، همه رو خودش سوارِ بر ناقه های عریان کرد، یه نگاه کرد دید خودش تنهاست، صدا زد: حسین! ای غیرت الله! پاشو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن...
.
ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽرحمه الله: برای رسیدن به عرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد ؛ یا در حرم اباعبدالله یا در مجلس ابا عبدالله
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
«إن شعرتَ إنَّ قلبكَ صار خرابة، اِبكِ للحُسين!»
اگر احساس کردی دلت
تبدیل به خرابه شده،
برای حسین(علیهالسلام)
گریه کن..
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
#ورود_به_ماه_محرم
با ذکر یاحسین دمادم گریستم
یک سال در فراقِ محرّم گریستم
با گریه بر تو، توبهی آدم قبول شد
من هم شبیه حضرت آدم گریستم
بارِ گناه، برکتِ چشم مرا گرفت
شرمنده در مصیبت تو کم گریستم
شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد
هم بر سرم زدم ز غمت، هم گریستم
مُردم به پای خط به خطِ مقتلت حسین
از بس که با "لُهوف و مُقَرّم" گریستم
✍ حجتالاسلام #علی_مقدم
.
|⇦•#روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم
به نفس حاج میثم مطیعی •✾•
چشاشو بسته رو ذوالجناح بین راه
بلند شد از خواب، میخونه إنا لله
میگه دیدم تو دشت سرخی
مرگ از راه اومده استقبال
راه معراجم و میدیدم میون گودال
خدا میخواد بریزه خونم آخر
با خنجری بریده شه این حنجر، خدای خوبم
هرچی که اون اراده کرده خوبه
که خیر من توو خواستهی محبوبه،خدای خوبم
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»
اعوذ بالله از غربت این صحرا
*آخه وقتی رسید کربلا، پرسید اسم این سرزمین چیه؟ آقا به اینجا غاضریه میگن.
اسم دیگه م داره یا نه؟! به اینجا نینوا میگن...
اسم دیگه چیه؟ آقا به اینجا میگن:کربلا...
یه وقت صدا زد: "اللهم انی اعوذ بک من الکرب والبلاء..."
"اِنزِلوا..."پیاده بشید...
هاهُنا وَاللهِ مَحَطُ رِحالِنا..."
اینجا بار به زمین بگذارید...
وَ مُناخُ رِکابِنا...
و مَسفَکُ دِمائِنا...
اینجا خون ما رو به زمین می ریزند...
وَ مَذبحُ اطفالِنا...
اینجا سر از بدن شیرخواره ها جدا می کنند...*
اعوذ بالله از غربت این صحرا
پناه بر قرآن از گریههای بابا
تا برداشت مشتی از خاکش رو
گف وعدهگاهِ ما همین جاس
گفت ده روزِ دیگه روی نیزه
سرِ ما بالاس...
عمو برا عمه رکاب می گیره
ولی شده عمّه به چشماش خیره
*آخه مثل فردایی عباس اومد برای زینب رکاب بگیره...علی اکبر آمد...قاسم آمد...زینب با احترام پیاده بشه ولی یه دلهره ای زینب رو اذیت می کنه...
یادش آمد اون روزی که از مدینه بیرون آمد؛وقتی مردم مدینه جمع شده بودند؛عباس از دهلیز خانه بیرون آمد؛شمشیر رو از نیام بیرون کشید؛صدا زد:
"یا ایهاالناس! غُضّوا ابصارَکم! "
آی مردم! چشماتون رو ببندید...زینب میخواد سوار ناقه بشه...
خدا رحمت کنه...حاج آقامجتبی می فرمود:مردایی که دو طرف کوچه ایستاده بودند؛برگشتند سمت دیوار و سرها رو پایین انداختند...
علیامخدره سوار ناقه بشه...
فردا هم با احترام پیاده شد اما بمیرم عصر روز یازدهم..."
اعوذ بالله از غربت این صحرا
پناه بر قرآن از گریههای بابا
تا برداشت مشتی از خاکش رو
گف وعدهگاهِ ما همین جاس
گفت ده روزِ دیگه روی نیزه
سرِ ما بالاس...
عمو برا عمه رکاب می گیره
ولی شده عمّه به چشماش خیره
امون ای دنیا...
رباب علی رو دست بابا میده
طفلی توو این شلوغیا ترسیده
امون ای دنیا...
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»
*حالا گذشت...روز دوم محرم رسید روز عاشورا...میخواد بره میدان...دخترش آمد باهاش حرف بزنه...*
بیا برگردیم سمت مدینه بابا
*دیروز چی گفتیم؟
مسلم گفت: برگرد...
فِداکَ بابی و امی...
پدر و مادرم به فدات؛ برگرد...*
بیا برگردیم سمت مدینه بابا
بیا برگردیم جون سکینه بابا
*کجا گفت؟!
چطور گفت؟!
ان الحسین علیه السلام لما نظر الی اِثنین
وَ سبعینَ رَجُلاََ مِن اهلبیته صَرعی..."
وقتی دید ۷۲نفر روی خاک صحرا ایستادند..
"التفت إلى الخيمة..."
اومد کنار خیمه...
" وَ نادى: يا سُكَينة يا فاطمة يا زينب يا أمَّ كلثوم عليكن مني السلام....
خداحافظ...
فنادته سكينة: يا أبه استسلمت للموت؟
آیا تسلیم مرگ شدی؟
چه جوابی داد؟
"فقال: كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين...."
کسی که یار و یاوری نداره چه کنه؟!
یه حرفی زد دل آقا رو سوزوند...
فقالت: يا أبه ردنا إلى حرم جدنا.
ما رو برگردون مدینه...
صدا زد:
" هيهات لو ترك القطا لنام..."
اگر مرغ قطا رو به حال خودش میگذاشتند از خوشی می خوابید...
" فَتَصارَخنَ النِّساء ..."
زن ها شروع کردن ناله زدن...
"فَسَكَُتهُنَّ الحسين عليه السلام...."
حسین زن ها رو ساکت کرد...*
بیا برگردیم سمت مدینه بابا
بیا برگردیم جون سکینه بابا
من دوس دارم توو خونه بازم
دور هم جمعمون جمع باشه
اما این صحرا جمع مارو
از هم میپاشه...
هر چی گلِ تو باغمون پرپر شه...
حتی علیِ اصغرم بی سر شه...
بمیرم واسش...
دست عمو میافته روی خاکا
میشه علیِّ اکبر إربا إربا
بمیرم واسش
«حسین حسین حسین حسین آقاجان»
شاعر: سید مهدی سرخان
.