شهید مطهری:
حسینبن علی(علیه السلام) یک روح بزرگ بود و یک روح مقدس بود، اساسا روح که بزرگ شد تن به زحمت میافتد، آن تنی که در زیر سم اسبها لگدمال شد جریمة یک روح بزرگ بود، جریمة یک حماسه، جریمة حقپرستی، آن اتفاق، جریمه روح شهید بود.
📚حماسه حسینی، ج 1
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
جُرج جُرداق (دانشمند و ادیب مسیحی): وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزی میکرد، آنها میگفتند «چه مبلغی میدهی؟» اما یاران حسین میگفتند «ما با تو هستیم اگر هفتاد بار کشته شویم باز میخواهیم در رکابت بجنگیم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
256348_972.mp3
6.62M
ای که دلخوشیِ روزگارِ منی
دورم از تو ولی تو کنارِ منی
عمریِ با دلم خیلی راه اومدی
حتی یک دفعه هم منو پس نزدی
کاری کردی ،
دیگه هیشکی به چشمایِ خستۀ من نمیآد
کاری کردی ،
دلِ من میخواد هرجوریِ به چِشِ تو بیاد
کاری کردی ،
با تمومِ بدی دلم از تو خودت رو می خواد
دستام خالیِ ، دستامُ بگیر آقا
محتاجِ توام ، یا نعم الامیر آقا ..
________
گر کسی ندونه ، من که خوب میدونم
به خدا به شما ، خیلی مدیونم ..
با تو حسِ دلم ، حسِ زندگیِ
راهِ کربُبَلا ، راهِ بندگیِ ..
کاری کن تا ،
که دلایِ ما از همه غیرِ تو خالی بشه
کاری کن تا ،
آقا سینه زنت تو مسیرِ تو راهی بشه
کاری کن تا ،
دلِ مهدیِ فاطمه از ما راضی بشه
آقایِ منی من هم یه فقیر آقا
محتاجِ توام ، یا نعم الامیر آقا ..
دستام خالیِ ، دستامُ بگیر آقا
محتاجِ توام ، یا نعم الامیر آقا ..
#شب_دهم_محرم
{ شب وصل است و تبِ دلبری جانان است }
{ ساغر وصل لبالب به لب مستان است }
{ در نظر بازیشان اهل نظر حیران است }
{ گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است }
{ چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ « یارب این بوی خوش از روضة جان می آید ؟ }
{ یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید ؟ » }
{ « یارب این نور صفات از چه مکان می آید ؟ » }
{ « عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید ! » }
{ یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است ؟ }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ « چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید ؟ }
{ « چه صفیر است که دل بال زنان می آید ؟ » }
{ چه پیامی است ؟ چرا موج گمان می آید ؟ }
{ چه شکار است ؟ چرا بانگ کمان می آید ؟ }
{ چه فضائی است ؟ چرا تیر قضا پران است ؟ }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ گوش تا گوش ، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست }
{ شاه بنشسته ، بر او حلقة یاران الست }
{ « پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست » }
{ چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست }
{ خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود }
{ « مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود » }
{ « عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود » }
{ « خم می بود که خون در دل و پا در گل بود » }
{ ساغر سرخ شهادت به کف مستان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ این حسین است که عالم همه دیوانة اوست }
{ او چو شمعی است که جانها همه پروانة اوست }
{ شرف میکده از مستی پیمانة اوست }
{ هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست }
{ حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ قل هوالله بزاید زلبش ، رمز احد }
{ لم یلد گوید و لم یولد و الله صمد }
{ این تمنا ز احد در دل او رفته زحد: }
{ می وصلی بچشان – تا در زندان ابد }
{ بشکنم – از خم وحدت که چنین جوشان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند : }
{ « چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند » }
{ « فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند » }
{ که نماندست ره عشق مگر گامی چند }
{ در بلائیم ولی عشق بلا گردان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ امشب است آنکه « ملایک در میخانه زدند }
{ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند » }
{ « با من راه نشین باده مستانه زدند » }
{ « قرعه فال به نام من دیوانه زدند » }
{ یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ هان که گوی فلک صدق به چوگان من است }
{ ساحت کون و مکان عرصه میدان من است }
{ دیدة فتح ابد عاشق جولان من است }
{ هر چه در عالم امر است به فرمان من است }
{ پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ « هان و هان ناقة حقیم » مجوئید حیَل }
{ «تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل » }
{ « پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل ؟ » }
{ « کار حق کن فیکون است نه موقوف علل » }
{ بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم }
{ « قطع این مرحله با مرغ سلیمان » بکنم }
{ حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم }
{ « آنچه استاد ازل گفت بکن » ، آن بکنم }
{ عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع }
#####
ادامه👇
{ گفت عباس که : من از سر جان برخیزم }
{ از « سر جان و جهان دست فشان برخیزم » }
{ « از سر خواجگی کون و مکان برخیزم » }
{ من « ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم » }
{ این چه روح است و کرامت که در این یاران است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب }
{ « داشت اندیشه فردای یتیمان ، زینب » }
{ گفتی از یادِ پریشانی طفلان ، زینب }
{ داشت آن شب همه گیسوی پریشان ، زینب » }
{ این چه خوابی است که در خوابگه شیران است ؟ }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ ظهر فردا ، قد رعنای حسین است کمان }
{ باز جوید شه بی یار ز عباس نشان }
{ ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان }
{ « که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان » }
{ قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند : }
{ صبر از این بیش ندارم ، چکنم تا کی و چند ؟ }
{ جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند }
{ بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند }
{ دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ « او سلیمان زمان است که خاتم با اوست » }
{ « سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست » }
{ نفس « همت پاکان دو عالم با اوست » }
{ زخم شمشیر و سنان چیست ؟ « که مرهم با اوست » }
{ پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است ؟ }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان }
{ در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان }
{ پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان }
{ « که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان ؟ » }
{ جگر رود فرات از تف او سوزان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
*
{ که دربانی میخانه فراوان کرده است }
{ نوش پیمانة خون بر سر پیمان کرده است }
{ اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است }
{ چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است }
{ در دل حادثه مجموعِ پریشانان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
#####
{ یارب این شام سیه را به جلالی دریاب }
{ بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب }
{ «تشنة بادیه را هم به زلالی دریاب» }
{ جشن دامادی جان را به جمالی دریاب }
{ که عروسِ شرف از شوق حنابندان است }
{ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است }
{ ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است }
{ مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع }
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین #گودال
تا زمین را تیره دید و آسمان را تار دید
خونجاریخدا از عرش بر هامون چکید
داغ اکبر زخمکاری بود بر قلب حسین
از کمان حرمله تیری سهشعبه هم رسید
نیزه این قدِ کمان را قدکمانیتر نکن
آخر او بعد پسر، داغ برادر هم چشید
آنقدر زخم تن از زخم جگر پیشی گرفت
شاه عالم لحظه آخر چو بسمل میپرید
از حرم تا قتلگاهش را دوید اما چهسود
شمر ملعون زودتر از خواهرش زینب رسید
کند بوده خنجرش، نه، احتمالا مست بود
پیکرش را پشت و رو کرد، از قفا سر را برید
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
===========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین #وداع
پسر مرتضی خداحافظ
نوهی مصطفی خداحافظ
برو ای نازنین برادر من
در پناه خدا، خداحافظ
ای به قربان صورت ماهت
ای به قربان عُمرکوتاهت
برو دست خدا به همراهت
تشنهی کربلا خداحافظ
بعد تو زینب است و داغ سفر
داغ انگشت و داغ انگشتر
داغ گهوارهی علی اصغر
ای به غم مبتلا خداحافظ
بعد تو زینب است و روی کبود
بعد تو زینب است و آتش و دود
بعد تو زینب است و چشم یهود
وارث انبیا خداحافظ
زینت شانههای پیغمبر
آخرین یادگاری مادر
بعد تو زینب است و این لشکر
سرور سرجدا خداحافظ
برو ای آسمان خریدارت
برو ای اولیا عزادارت
برو دست علی نگهدارت
ای شفیع جزا خداحافظ
🔸شاعر:
#محمود_یوسفی
===========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
=======================
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
اطراف ظهر بود که دنیا سیاه شد
ذکر لب تمام حرم آه،آه شد
پشت و پناهِ عالمیان،بی پناه شد
با زور نیزه وارد آن قتلگاه شد...
بالای گود..،چکمهی یک بددهن رسید
"وَ الشِّمرُ جالسٌ..،نفس مادرش بُرید"
حلقوم خشک و نیزه ی تیز و سنان مست...
سرنیزه ای بلند شد و خواهری نشست
شیخ قبیله بند دل عرش را گسست
آنقدر پشتهم به سرش زد..،عصا شکست
پیری که دیده راه به جایی نمی برد
آمد ادای تشنگی اش را در آورد
ای لعنتی نزن به پری که شکسته است
پنجه نکش به دستهی زلفی که بسته است
بس کن..،تمام پیکرش از هم گسسته است
آهسته پشت و روش کن ای شمر..،خسته است
در پیش چشم فاطمه سر را عقب کشید
او داشت حرف می زد و..،شمر از قفا برید
ده اسب سمت گودی گودال می دوید
آن بی حیا که نقشه برای تنش کشید
ای کاش نعل تازه به ذهنش نمی رسید
فریاد استخوان تنش را خدا شنید
تا عرش سوزِ ضجّه ی این آه پخش شد
هرجای دشت تکّه ای از شاه پخش شد
عمامه را یکی به روی خاک دید و برد
تسبیح را یکی که به سمتش دوید و برد
دستار را یکی سر فرصت بُرید و برد
کهنه لباس مادر او را کشید و برد
زشت است..،فکر حُرمت این مرد را کنید
عریان نمی شود تن او را رها کنید
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
==========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین
آن روز بر تو آسمان هم گریه می کرد
عیوق بلکه کهکشان هم گریه می کرد
بر جسم زیر آفتابت ای برادر
حیوان به زیر سایه بان هم گریه می کرد
باید به خوشحالی ز تو می برد خاتم
می رفت اما ساربان هم گریه می کرد
ای برکت نانِ همه ، با ملک ری هم
گندم به آب دیده ، نان هم گریه می کرد
یوم علی صدر النبی ای من بمیرم
بر سینه ات تیر و کمان هم گریه می کرد
شلاق ها اشک حرم را در نیاورد
تو گریه کردی ، کاروان هم گریه می کرد
تر گشت چوب خیزران از خون و از اشک
چونکه برایت خیزران هم گریه می کرد
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
===========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین
رسید قصه به سر،هر سری که بود افتاد
دوباره ماه به چشمان ِشب ،کبود افتاد
دوباره سیلی نامردها به صورتِ گل
شمیم ِعطر ِحسینی به روی عود افتاد
چقدر سر که به تیزی نیزه ها تن داد
چقدر دل که به سر نیزه ی حسود افتاد
چه آتشی که بر اندوه مادران رقصید
چه خار ها که به پاهای غنچه زود افتاد
نه ابر بود و نه باران نه هق هق ِ آبی
هزار خون ِگلو در دهانِ رود افتاد
هزار مرثیه گویای یک محرم نیست
هزار مرثیه از آه ِدل فرود افتاد
همیشه آتشِ عشقِ حسین(ع) سوزان است
کلاف قافیه ام ناگهان به دود افتاد
🔸شاعر:
#صفیه_قومنجانی
===========================
[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[170] (1).mp3
21.75M
رفتی برادرت تنهاتر شد
رفتی مُجیب عالم مضطر شد
.در دل نخلستان تا که علم افتاد
خواهرمان زینب بین حرم افتاد
زجرِ شنیدن هلهله ها را
آتش خنده ی حرمله ها را
خواهرمان دیده
به که گویم من دردم
بی تو باید برگردم
علمدار علمدار علمدار💔
ای نخل خشک خونین دستت کو
ای ماه ام البنین دستت کو
بی تو تک و تنها در دل این دشتم
در پی دست تو روی زمین گشتم
لحظه ی دیدن مشک دریده
فرق شکسته و دست بریده
قامت من خم شد
.
کمرم را خم کردی
به لبم جان آوردی
علمدار علمدار علمدار💔
مشک را آوردی تا پای جانت
با دست و با کتف و با دندانت
این چه بلایی بود بر سرمان آمد
بهر تسلّایش مادرمان آمد
.
رفتی و تشنه تر از همه بودی
تشنه دیدن فاطمه بودی
فاطمه هم آمد
آمد اما خیلی دیر
دیده ات را بسته تیر
علمدار علمدار علمدار💔
4_5848423904304958854.mp3
24.02M
چه رویی چه ماهی، چه نوری چه راهی
چه شیری دلیری، چه امیرِ سپاهی
ای ساقیِ لشکر حسین
ای ثانیِ حیدر حسین
ای تکیه گاه حرمِ نور
آرامشِ خواهر حسین
ای همه عالم فدای دستِ تو
ای همه دنیا گدای دست تو
کربلا اینقدر زیبایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو
چه غوقا شمیمی، چه ماه کریمی
أخا یا ابالفضل، چه خطاب عظیمی
ای جان به کف آمده به کف
معیار آقایی و شرف
سر حلقهی حلقهی وصال
سرلشکر لشکر نجف
ای شرافت مبتلای دست تو
ای شفاعت خون بهای دست تو
گره کور دلم را وا نکرد
به خدا دستی سوای دست تو
«ای همه عالم فدای دستِ تو
ای همه دنیا گدای دست تو
کربلا اینقدر زیبایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو»
چه دست شفیعی، چه خوان وسیعی
چه لطف مدامی، چه امیرِ مطیعی
ای منبع نور و نفحات
شه زادهی شاه عرسات
ای رهنما در سفر عرش
از عرشهی کشتی نجات
ای دو دنیا در ازای دست تو
دل ما دولت سرای دست تو
دست زهرا کرده از باقی سوا
سینهزنها را برای دست تو
ای ساقیِ لشکر حسین
ای ثانیِ حیدر حسین
ای تکیه گاه حرمِ نور
آرامشِ خواهر حسین
ای همه عالم فدای دستِ تو
ای همه دنیا گدای دست تو
کربلا اینقدر زیبایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو
چه خشم مهیبی، چه مهر نجیبی
چه خصم عدویی، چه حبیب حبیبی، (یا حبیبی)
چه چشمی چه سحری، چه خشمی چه قهری
چه بحر عمیقی، که رسیده به نهر
نهر فرات و تبِ حرم
سقایی صاحب علم
ماهم همه تشنهی توئیم
به مادرت فاطمه قسم
شده نازل آیه آیه دست تو
روی سحرا ردّ پای دست تو
فاطمه دیده در آن سحراحسین
بوسه میزدبرکجای دست تو
ای همه عالم فدای دستِ تو
ای همه دنیا گدای دست تو
کربلا اینقدر زیبایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو