#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
2. کرامت خشتی از.mp3
7.47M
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
3. در آغاز جوانی.mp3
2.74M
#زمزمه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
در آغازِ جوانی
شدی قامت کمانی
زده بر پیکرِ تو
فلک ، رنگِ خزانی
#ملودی_دوم
بمیرم برایت که پژمردی
تو در بینِ کوچه زمین خوردی
#بند_دوم
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دست سنگین
#ملودی_دوم
کبودی شده قسمت رویت
شکسته شد از کینه پهلویت
#بند_سوم :
امان از داغ مادر
امان از آهِ مضطر
امان از کوچه ها و
طناب و دستِ حیدر
#ملودی_دوم
امان از هجوم عدویِ پست
زده تازیانه به رویِ دست
( مرو مادر ، مرو مادر ..) تکرار
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
بسم ربّ العشق ربّ العالمین
عشق مولایم امیرالمومنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
انبیا دُرّند و دریا فاطمه
لم یکن ایجاد لولا فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
صحبت از کفن است و
دفن نیمه شب ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
شد صدای فاطمه آرام تر
ای برادر ها همه آرام تر
6. کلیات صوتی.mp3
11.54M
صوتی کامل
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_محمود_کریمی
بسم ربّ العشق ربّ العالمین
عشق مولایم امیرالمومنین
.
#غزل_مصیبت
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
اهلِ عالم آبرویم از همین شالِ عزاست
سینهام شش دونگ نذرِ هایهایِ روضههاست
اشکهایِ چشم را هر فاطمیه میخرد
مادری که پشتِ در نای وُ نوایِ روضههاست
فاطمیه ناخودآگاه از نگاهم میچکد
شبنمی که حاصلی از کوچههایِ روضههاست
کوچهای تنگ و دلی از سنگِ خارا سختتر
یاسِ نیلی دسترنجِ پنجههایِ روضههاست
پنجهای که جایِ آن بر صورتِ گلبرگ ماند
صورتی نیلوفری که سینمایِ روضههاست
داستانی دارم از جنسِ گلابِ نابِ یاس
میخِ در آغشته با خونلختههایِ روضههاست
دستِ غیرت در طناب است و غلافی از عذاب
روزیِ بازویِ حامیِ ولایِ روضههاست
بر دری که نیمی از آن سوخته خاکی به جاست
این نشانی از لگد یا جایِ پایِ روضههاست
خانهای دیدم که در آن مَحرم از مَحرم گرفت
رویِ خود را این تمامِ ماجرایِ روضههاست
نالهیِ تنها جوابِ اَلسّلامِ بوتراب
آهِ سردِ سینه با خونابههایِ روضههاست
خاک بر کامِ تو ای شاعر کجاها میروی ؟!
روضهات سنگینتر از کربوبلایِ روضههاست
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی ✍
.
#فاطمیه
خون گریه میکنم - بر سینه میزنم
آخه مادرمو زدن
نامحرم میزد و - باز محکم میزد و
سایه ی سرمو زدن
تا در افتاد/ سر افتاد/ با یه دست بر کمر افتاد
پرپر افتاد / پر افتاد / مادرم خونجگر افتاد
(واااااااای)
یک مادر یه طرف - یک لشگر یه طرف
لگد اومد و بعد یه آه
خم شد یاس جوون - پر زد تا آسمون
کودکش ولی بیگناه
باز هتاکی/ غمناکی / مادرم سر تا پا خاکی
معجر سوخته/در سوخته/صورت و موی سر سوخته
(وااااااااای)
بازو، تازیونه - پهلو، تازیونه
رو زمین افتاد به رو
آه از روی کبود - خون جاری شده بود
امون از سیلی عدو
چادر پاره /چشم، تاره/ رو زمین ریخته گوشواره
نور در بنده/ شرمنده / دشمنش داره میخنده
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
مینشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانهی زهراست، پس هر سائلی،
بعد دق الباب خندان میشود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اَشهدش را گفت کافر پشت در
در زدند و با خودش میگفت حتماً سائل است
باز هم با کیسهی نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نابرابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله بُرد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچهی یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفتهی سادات، پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا میافتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در
✍ #علی_ذوالقدر
.
#دوبیتی مدح و مرثیه
#یفاطمیه
رویِ یاس مصطفی شد اَرغوانی پیشِ من
قامتِ تازهجوانی شد کمانی پیشِ من
ضربهیِ دستِ سقیفه مادرم را زد زمین
هر دوچشم از کار اُفتادند آنی پیشِ من
--------------------------
تا خانه راهی نیست امّا مادر ما
آنقدر افتاده زمین درکوچه ها تا ....
فهمیده راز کوچه را از خاک چادر
هم زینبِ غمدیده هم بابایِ تنها
--------------------------
برادر چرا بغض داری بگو؟!
چرا مضطر و بیقراری بگو؟!
چرا چادرِ مادرم خاکی است ؟!
چرا چشمِ تو شد بهاری بگو؟!
--------------------------
رنگِ پریدهیِ حسنت روضهخوانِ توست
گلهایِ سرخِ پیرُهَنت روضهخوانِ توست
ارثیِّهیِ تو بُغچهای از آهِ زینب است
زهرا عزیزِ بیکفنت روضهخوانِ توست
--------------------------
گوشهایِ چاه را آهِ علی پُر کرد آه
بی تو یازهرا شدم از زندگی دلسرد آه
سینهام ازکینههایِ این مدینه سوخته
مردِ تنهای خدا و اینهمه نامرد آه
--------------------------
رویِ من زرد ُو دوچشمِ حسنت سرخ شده
غسل دادم تنت امّا کفنت سرخ شده
وارثِ چادرِ خاکیِ تو هم فهمیده
میخ باچشمهیِ خونِ بدنت سرخ شده
--------------------------
صورتِ رازنگهدارِ تو بر دیوار است
از عطش یا غمِ تو باز حسین تبدار است
دیدنِ بسترت وُچادر وُ در سخت ولی ....
وای جاروزدنِ دخترکت دشوار است
--------------------------
حرم برایِ غمِ بیحرم زدیم بیا
به عشقِ فاطمه دَم از عَلَم زدیم بیا
به نامِ یاس از عبّاس وُ علقمه خواندیم
رضایِ مادرت آقا رقم زدیم بیا
--------------------------
ضربه بر در خورد ُو لوحِ یاسِ خانه سرخ شد
میخ از خونِ دل وُ هُرمِ زبانه سرخ شد
کوثرِ بیجانِ حیدر رویِ خاک افتاد وای
رویِ غیرت از غمِ تلخِ زمانه سرخ شد
--------------------------
جنسِ عزایِ فاطمیِّه جنسِ دیگریست
قلبی که فاطمی شده وَاللّه حیدریست
سینهزنِ مدینهیِ غمهایِ مادرم
الگویِ نابِ سینه زدن یابنَالعسکریست
--------------------------
در سینهیِ سقیفه فقط کینه ریشه داشت
بغضِ علی ُوفاطمهاش را همیشه داشت
کوبید با لگد به در ُو یک نفر نگفت
ملعون نزن .... وَ مادرِ ما بارِ شیشه داشت
--------------------------
دشمن شکسته دنده وُ پهلویِ من علی
وای از غلافِ کینه و بازویِ من علی
ملعون مرا زمین زد وُ جانم کشید وُ بُرد
کوریِ اهلِ فتنه هیاهویِ من علی
--------------------------
خاطراتِ در وُ دیوار عذابآوربود
مادرم بود ولگد بود وفشارِ در بود
غنچهای وانَشده در رَحِمَش پرپر شد
ردِّ خونابه رویِ میخِ در وُ بستر بود
--------------------------
اشکهایت قاتلِ زهراست پاکش کن علی
فکرِ بغضِ مجتبی وُ قلبِ چاکش کن علی
جاننثارت از تو دارد خواهشی سردارِ عشق
نیمهشب دور از نگاهِ شهر خاکش کن علی
#دو_بیتی
#حسین_ایمانی ✍
.
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#طلیعه_فاطمیه
فصل غم است! ای دل غمدیده گریه کن
بنشین به کنج خلوت و پوشیده گریه کن
ایام فاطمیه رسید و دراین فضا
عطر عزای فاطمه پیچیده گریه کن
از شعلههای داغ جگرسوز او چوشمع
آتش بگیر! ای دل تفتیده گریه کن
همراه غنچههای گلستان مرتضی
برآن گلی که دستِ ستم چیده گریه کن
تنها نه فاطمیه «وفایی » که تا ابد
فصل غم است، با دل تفتیده گریه کن
✍ #سیدهاشم_وفایی
زمینهکوچهامامحسنع.mp3
2.2M
﷽ #فاطمیه
#حضرت_زهرا_س
زمینه کوچه _ امام حسن مجتبی(ع)
بند1️⃣
دیگه / از این دنیا سیرم
با خاطراتم درگیرم
با یاد کوچه و مادر
کم کم دارم از دس میرم
آروم آروم _ میریزم اشک _ توی خونه
با این اوضاع _ شده اینجا _ یه ویرونه
دیگه مادر _ زیاد زنده _ نمی مونه
غم و دردا مو ریختم توو خودم
دیگه بعد از کوچه حیرون شدم (۲)
(ای وای ، مادر)
بند2️⃣
کوچه / آخر دنیا بود
توی قلب من غوغا بود
توو دلش بغض بابام و
مثل سایه پشت ما بود
با اشک و آه _ بهش گفتم _ فقط برگرد
سر مادر _ پایین بود و _ حیا میکرد
با اون کینهش _ جسارت کرد _ به ما نامرد
میگفتم مادر از اینجا بریم
فقط زود تر پیش بابا بریم (۲)
(ای وای ، مادر)
بند3️⃣
هر روز / آتیشه توو سینهم
وقتی مادر رو میبینم
هر وقت رد میشم از کوچه
با گریه روو خاک میشینم
میسوزه این _ دلم از بس _ کشیدم آه
همینجا بود _ که سیلی زد _ به روی ماه
خونِ دل شد _ غذای من _ توو این چند ماه
خدایا جونم رو امشب بگیر
که هستم پیش مادر سر به زیر (۲)
(ای وای ، مادر)
🖍️#امیرطاهری
آیت الله شیخ جعفر توسلی(ره):
لعن کردن دشمنان #حضرت_زهرا سلام الله به این عبارت: «لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَة الزهراء»، از گنج هم بالاتر است، خیلی راهگشا و پر برکت است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
"اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ"
ای قدر تو پنهان تر از پنهان
زهرا تر از هر زُهره ي تابان
ای قبله ي اذکارِ تسبیحات
سبوح تر از واژه ي سبحان
ای روشنی بخشِ ازل نورت
قبل از نخست و بعد از پایان
ای بسم ربِّ النور سلمان ها
نام بلندت نسخه ي درمان
يا فاطر و يا فاطمه يعني
افلاك با مِهر تو شد بنيان
مسند نشین آیه ي تطهیر!
ای مُصحفِ والاتر از قرآن!
از عالمِ ناسوت تا لاهوت
می گیرد از چشمان تو فرمان
مریم گُلی از باغ بستانت
دلبسته تو روضه ي رضوان
دُرّ نجف شد گردن آویزت
دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان
ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر
تنها غدیر مانده در جریان
نهج البلاغه گوشه ي مسجد
از خطبه خوانیِ تو شد حیران
رعشه به جان عرش افتاده
آهِ کلامت سلسله جنبان
نام علی جاری ست در نطقت
شیرینی اش گردیده دو چندان
*گفت:علي جان! صد بارِ ديگه هم بيان پشت در حمله كنند، خودم ميرم در رو باز مي كنم...*
فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟
حق علی از چه شده کتمان
بغضِ امیرالمومنین کفر است
حب امیرالمومونین ایمان
ممسوس ذاتِ حضرت باری
در غزوه ها، جنگ آورِ میدان
خورشید را تکذیب می کردند
خفاش های کورِ گورستان
با خود فدک هر روز می خواند
شرحِ عبورت را گُلِ ریحان
در دست های مجتبی دستت
ای دست گیرِ عالمِ امکان
فرشِ رهت عرش معلا شد
دیوارها شد آینه بندان
انسیه بود و کوچهای باریک
حوریه رویارویِ يك شیطان
چادر نمازت روی خاک افتاد
یا کعبه ي حاجات شد ویران
دردا لگد شد خیمه ي توحید
در زیرِ پای نامسلمانان
"تبت یدا" می زد به تو سیلی
پوشیه ات نیلی شد و گریان
ای روحِ دو پهلوی پیغمبر
پهلو گرفتی بعد از این طوفان
گُل کرد بر پیراهنت لاله
پژمرد از این داغ یک بستان
سوگند که پایِ علی بانو!
تو ایستادی تا به پای جان
*ميگن: حضرت زهرا سلام الله عليها اون روزاي آخر اينقدر ناتوان و خسته شده بود، نه مي تونست چيزي بخوره، نه مي تونست چيزي بياشامه، به يه وضعي رسيده بود كه وقتي مي خواست بايسته دستش رو ميذاشت روي ديوار، فضه و اسماء ميگن: به سرعت اومديم خانوم رو كمك كنيم، اينقدر خانوم نحيف و زار شده بود ديگه روزاي آخر با اشاره حرف ميزد، فضه ميگه ديدم روز آخري يه حرفي داره ميزنه صداش رو نميشنوم، ميگه: گوشم رو گذاشتم كنار دهان خانوم، ديدم مي فرمايند:*" اِنِّي اُريدُ اُعانِقَ طِفلِي الحَزين وَلَدي الحُسين" يه كاري كن بتونم حسينم رو بغل كنم... اينقدر ابي عبدالله خوشحال شد، مقاتل نوشتن: "فَتَبَسَّمَ الحُسَين" لبخندي زد ابی عبدالله، اما اين لبخند خيلي زود تبديل به گريه شد، گفت: حسين رو بيار بغلم، سَرِ حسين رو تو آغوشش گرفت، نوشتن: تا اومد موهاي حسين رو نوازش كنه"اِرتِعَشت يداها" دستاش مي لرزيد، با همون دستاي لرزون موهاي حسين رو نوازش كرد، حالا زينب هم داره اين صحنه هارو نگاه ميكنه، اي روزگار! اين دستاي لرزون تا كجا رفت سَرِ حسين رو بغل بگيره؟ يه روزي رسيد اومد كنارِ تنور خولي هي با اين دستاش سَرِ حسين رو نوازش داد، اما توي بچگي جوري سَر حسين رو نوازش ميداد ميگفت: مادر! نميخوام يه تار موت به زمين بيوفته، اما الان مويي برا حسينش نمونده... اي حسين