eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
@Karbala_Moalla60کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۷_۱۹_۰۹_۴۸_۱۷_۸۸۲.mp3
زمان: حجم: 32.28M
زیارت عاشورا 🎙 «لبیک یاحسین» ✍️ جهاد تبیین به عشق سید الشهدا🙏
. |⇦•اجل گم کرده.. سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج ●━━━━━━─────── "صل الله علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول‌الله و یا زوجة ولی الله.." *آخرین روزهای عمر حبیبه خداست بریم کنار بسترش..* اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه نه پایی تا بگیرم بهر گریه راه صحرا را ز تو ای دست ممنونم که بر یاری دست حق گرفتی از غلاف تیغ قنفذ اجر زهرا را علی تنها تو بشکسته من افتاده همه دشمن خدا را پس که یاری می‌کند آن یار تنها را من از بهر علی گریان علی از بهر من گریان به نوبت زینبِ غم دیده دلداری دهد ما را بگیر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا که از صورت بگیرم قطره قطره اشک مولا را اجل را دور سر گردانده ام تا بر علی گریم و گرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را *اینم مال شهدا و امواتمان امام راحلمان همشون بهره ببرن..* عدو سیلی زد و پهلو شکست و من در آن حالت گهی دیدم به پهلو گه به صورت دست بابا را *"ثمَّ لَطَمَهَا فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا كَسَرَ مِنَ الْلَطْم"امام صادق علیه السلام می فرماد: سپس لطمه زد انگار میبینم گوشواره در گوش مادرم شکست.. وای مادرم مادرم مادرم.. * *خدا لعنتشون کنند چنین بنای ظلمی را گذاشتن حسینا، کربلای ها، گریه کنا، دلسوخته ها..کربلا هم... * یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر، چهره ی هر ماهپاره بود از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از مشت ها بپرس که با گوشواره بود «صل الله علیک یا ابا عبدالله » .....
. |⇦•نام آن پروانه عبدالله... حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── شمع ها از پای تا سر سوخته مانده یک پروانه ی پر سوخته نام آن پروانه عبدالله بود اختری تابنده تر از ماه بود *امروز روز یتیم‌نوازیه، روز یادگار امام حسن مجتبی‌ست حضرت عبدالله بن حسن علیهم السلام..* کرده از اندام لاهوتی خروج یافته تا بامِ «أوْ أدنی» عروج خون پاکش زاد و جانش راحله تار مویش عالمی را سلسله صورتش مانند بابا دلگشا دست‌های کوچکش مشکل‌گشا رخ چو قرآن چشم و ابرو آیه‌اش آفتاب آیینه دار سایه اش مجتبایی با حسین آمیخته بر دو کتفش زلف قاسم ریخته از درون خیمه همچون برق آه شد روان با ناله سوی قتلگاه پیش رو عمو خریدارش شده پشت سر عمه گرفتارش شده بر گرفته آستینش را به چنگ کای کمر بهر شهادت بسته تنگ ای دو صد دامت به پیشِ رو، مرو این همه صیاد و یک آهو، مرو *آخه تا صدای ناله ذوالجناحو شنیدن همراه عمه دوان دوان اومدن به طرف میدان دید دور عمو رو گرفتن، نتونست طاقت بیاره، عمو رو غریب و تنها ببینه، دوید به طرف میدان افتاد چشم عم افتاد صدا زد "یا اختا احبسینی" بگیر یادگار برادرمونو، این آقازاده‌ هم فریاد می‌زد "والله لا فارغ عمی"یعنی به خدا از عموم جدا نمی‌شم او رو تنها نمی‌گذارم..* ای دو صد دامت به پیشِ رو، مرو این همه صیاد و یک آهو، مرو کودک ده ساله و میدان جنگ یک نهال نازک و باران سنگ دشمن اینجا گر ببیند طفلِ شیر شیر اگر خواهد زند او را به تیر *یعنی این‌ها به صغیر و کبیر ما رحم نمی‌کنند..* تو گُل و صحرا پُر از خار و خس است بهر ما داغ علی‌اصغر بس است با شهامت گفت آن دَه ساله مرد طفل ما هرگز نترسد از نبَرد بی‌عمو ماندن همه شرمندگی است با عمو مُردن کمال زندگی است تشنگی با او لب دریا خوش است آب اگر او تشنه باشد، آتش است بوده از آغاز عمرم انتظار تا کنم جان در رهِ جانان نثار جانِ عمه، بود و هستم را مگیر وقت جانبازی است دستم را مگیر عمه‌جان در تاب و تب افتاده‌ام آخر از قاسم، عقب افتاده‌ام ناله‌ای با سوز و تاب و تب کشید آستین از پنجهٔ زینب کشید تیر گشت و قلب لشکر را شکافت پَرکشید و جانب مقتل شتافت دید قاتل در کنار قتلگاه تیغ، بگْرفته به قصدِ قتلِ شاه تا نیاید دست داور را گزند کرد دستِ کوچک خود را بلند *دوان دوان اومد دید شمشیر برهنه بالا سر عمویه، چه کنه وسیله دفاع نداره، تا رسید دستاشو سپر قرار داد..* تا نیاید دست داور را گزند کرد دستِ کوچک خود را بلند *دیگه معلومه چی می‌شه، چی به سرش میاد..* در هوای یاری دستِ خدا دستِ عبدالله شد از تن جدا گفت نه تنها سر و دستم فدات نیستم کن ای همه هستم فدات آمدم تا در رهت فانی شوم در منای عشق، قربانی شوم کاش می‌بودم هزاران دست و سر تا برای یاری‌ات می‌شد سپر تو سلامت، گرچه ما را سر شکست دست ساقی، باز اگر ساغر شکست ای همه جان‌ها به قربان تنت دست عبدالله وقف دامنت چون به پاسِ دستِ حق از تن جداست دست ما هم بعد از این دستِ خداست هر که در ما گشت فانی، ما شود قطره دریایی چو شد، دریا شود تا دهم بر لشکر دشمن شکست دست خود را چون عَلَم گیرم به دست با همین دستم تو را یاری کنم مثل عبّاست علمداری کنم بود در آغوشِ عمّش ولوله کز کمان بشتافت تیرِ حرمله *شمشیر دستشو از بدن جدا کرد، ناله می‌زد می‌گفت عمو دستم، با دست بریده تو بغل عمو افتاد، اینجا بود یه داغ دیگه به دل حسین گذاشت اون ملعون ازل و ابد، حرمله یه تیر دیگه تو چله کمان گذاشت، گلوی این آقازاده رو نشانه گرفت..حسین حسین حسین.... * تیر زهرآلود با سرعت شتافت چون گریبان، حنجر او را شکافت گوشه‌چشمی به عمو باز کرد مرغ روحش از قفس پرواز کرد با گلوی پاره در دشت قتال شه تماشا کرد و او زد بال بال همچو جان بگْرفت مولا در برش تازه شد داغِ علیِّ‌‌ اصغرش .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•نام آن پروانه عبدالله... حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── شمع ها از پای تا سر سوخته مانده یک پروانه ی پر سوخته نام آن پروانه عبدالله بود اختری تابنده تر از ماه بود *امروز روز یتیم‌نوازیه، روز یادگار امام حسن مجتبی‌ست حضرت عبدالله بن حسن علیهم السلام..* کرده از اندام لاهوتی خروج یافته تا بامِ «أوْ أدنی» عروج خون پاکش زاد و جانش راحله تار مویش عالمی را سلسله صورتش مانند بابا دلگشا دست‌های کوچکش مشکل‌گشا رخ چو قرآن چشم و ابرو آیه‌اش آفتاب آیینه دار سایه اش مجتبایی با حسین آمیخته بر دو کتفش زلف قاسم ریخته از درون خیمه همچون برق آه شد روان با ناله سوی قتلگاه پیش رو عمو خریدارش شده پشت سر عمه گرفتارش شده بر گرفته آستینش را به چنگ کای کمر بهر شهادت بسته تنگ ای دو صد دامت به پیشِ رو، مرو این همه صیاد و یک آهو، مرو *آخه تا صدای ناله ذوالجناحو شنیدن همراه عمه دوان دوان اومدن به طرف میدان دید دور عمو رو گرفتن، نتونست طاقت بیاره، عمو رو غریب و تنها ببینه، دوید به طرف میدان افتاد چشم عم افتاد صدا زد "یا اختا احبسینی" بگیر یادگار برادرمونو، این آقازاده‌ هم فریاد می‌زد "والله لا فارغ عمی"یعنی به خدا از عموم جدا نمی‌شم او رو تنها نمی‌گذارم..* ای دو صد دامت به پیشِ رو، مرو این همه صیاد و یک آهو، مرو کودک ده ساله و میدان جنگ یک نهال نازک و باران سنگ دشمن اینجا گر ببیند طفلِ شیر شیر اگر خواهد زند او را به تیر *یعنی این‌ها به صغیر و کبیر ما رحم نمی‌کنند..* تو گُل و صحرا پُر از خار و خس است بهر ما داغ علی‌اصغر بس است با شهامت گفت آن دَه ساله مرد طفل ما هرگز نترسد از نبَرد بی‌عمو ماندن همه شرمندگی است با عمو مُردن کمال زندگی است تشنگی با او لب دریا خوش است آب اگر او تشنه باشد، آتش است بوده از آغاز عمرم انتظار تا کنم جان در رهِ جانان نثار جانِ عمه، بود و هستم را مگیر وقت جانبازی است دستم را مگیر عمه‌جان در تاب و تب افتاده‌ام آخر از قاسم، عقب افتاده‌ام ناله‌ای با سوز و تاب و تب کشید آستین از پنجهٔ زینب کشید تیر گشت و قلب لشکر را شکافت پَرکشید و جانب مقتل شتافت دید قاتل در کنار قتلگاه تیغ، بگْرفته به قصدِ قتلِ شاه تا نیاید دست داور را گزند کرد دستِ کوچک خود را بلند *دوان دوان اومد دید شمشیر برهنه بالا سر عمویه، چه کنه وسیله دفاع نداره، تا رسید دستاشو سپر قرار داد..* تا نیاید دست داور را گزند کرد دستِ کوچک خود را بلند *دیگه معلومه چی می‌شه، چی به سرش میاد..* در هوای یاری دستِ خدا دستِ عبدالله شد از تن جدا گفت نه تنها سر و دستم فدات نیستم کن ای همه هستم فدات آمدم تا در رهت فانی شوم در منای عشق، قربانی شوم کاش می‌بودم هزاران دست و سر تا برای یاری‌ات می‌شد سپر تو سلامت، گرچه ما را سر شکست دست ساقی، باز اگر ساغر شکست ای همه جان‌ها به قربان تنت دست عبدالله وقف دامنت چون به پاسِ دستِ حق از تن جداست دست ما هم بعد از این دستِ خداست هر که در ما گشت فانی، ما شود قطره دریایی چو شد، دریا شود تا دهم بر لشکر دشمن شکست دست خود را چون عَلَم گیرم به دست با همین دستم تو را یاری کنم مثل عبّاست علمداری کنم بود در آغوشِ عمّش ولوله کز کمان بشتافت تیرِ حرمله *شمشیر دستشو از بدن جدا کرد، ناله می‌زد می‌گفت عمو دستم، با دست بریده تو بغل عمو افتاد، اینجا بود یه داغ دیگه به دل حسین گذاشت اون ملعون ازل و ابد، حرمله یه تیر دیگه تو چله کمان گذاشت، گلوی این آقازاده رو نشانه گرفت..حسین حسین حسین.... * تیر زهرآلود با سرعت شتافت چون گریبان، حنجر او را شکافت گوشه‌چشمی به عمو باز کرد مرغ روحش از قفس پرواز کرد با گلوی پاره در دشت قتال شه تماشا کرد و او زد بال بال همچو جان بگْرفت مولا در برش تازه شد داغِ علیِّ‌‌ اصغرش .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•شامیان من در مدینه... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ر ●━━━━━━─────── شامیان من درمدینه سیدُ ذوالاِحتشامم ظالمان من سبط پیغمبر و فرزند امامم زاده‌ی شاه حجازم این چنین ازجور عدوان دربه در، در کوچه های کوفه و بازار شامم *پرسیدن آقا کجا به شما سخت گذشت؟؟ سه مرتبه فرمود: "الشام الشام الشام" اونقده پشت دروازه ی ساعات نگهمون داشتند تا شهر رو آذین بستند، چراغان کردند، لباس نو به تن پوشیدند، وقتی هم که واردشون کردند سنگشون زدند، خاکستر روشون ریختند، خارجی خطابشون کردند، تازیانه اشون زدند، مقابلشون چنگ و دف و نی زدند و رقصیدند..* کعب نی بر من زدند از کینه این نامرد مردم با وجود اینکه پیغمبر بُود جدِّ گرامم چون غلام زنگ بارم برغل و زنحیر بستند من که حوران‌ کنیزند و بُود غِلمان غلامم *کاری کردند اینجا دیگه ناله اش بلندشد "اُقاد ذلیلاً فی دمشق کأننی من الزنج عبد غاب عنه نصیر. و جدی رسول الله من کل مشهد و شیخی امیر المومنین وزیر" فیا لیت امی لم تلد لی" ای کاش مادرمنو نمی زایید.."و لم أکن یزید یرانـــی فی البلاد اسـیرُ" تا یزید من رو اینگونه اسیر نبینه.. «حسین..» *بمیرم حق داشت تا زنده بود گریه کنه آب می دید گریه می کرد،غذا براش می آوردند میل کنه تا چشمش میافتاد به غذا روضه می خوند و گریه می کرد.. جوان می دید گریه می کرد،طفل شیرخواره می دید گریه می کرد... امان از اون لحظه ای که می دید گوسفندی رو می خوان ذبحش کنند جلو می رفت با گریه می پرسید آیا آبش دادید یا نه ؟؟ بله آقا ما مسلمانیم...ناله اش بیشتر میشد صدا می زد.. آی مردم! پدر منوکربلا غریب با لب تشنه سر بریدن... مشغول صحبت بود دید دوتا دختر بچه از این اتاق به اون اتاق دویدند شروع کرد به گریه کردن.. آقا چی شده؟ فرمود: یاد عصر عاشورا افتادم...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•شامیان من در مدینه... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ر ●━━━━━━─────── شامیان من درمدینه سیدُ ذوالاِحتشامم ظالمان من سبط پیغمبر و فرزند امامم زاده‌ی شاه حجازم این چنین ازجور عدوان دربه در، در کوچه های کوفه و بازار شامم *پرسیدن آقا کجا به شما سخت گذشت؟؟ سه مرتبه فرمود: "الشام الشام الشام" اونقده پشت دروازه ی ساعات نگهمون داشتند تا شهر رو آذین بستند، چراغان کردند، لباس نو به تن پوشیدند، وقتی هم که واردشون کردند سنگشون زدند، خاکستر روشون ریختند، خارجی خطابشون کردند، تازیانه اشون زدند، مقابلشون چنگ و دف و نی زدند و رقصیدند..* کعب نی بر من زدند از کینه این نامرد مردم با وجود اینکه پیغمبر بُود جدِّ گرامم چون غلام زنگ بارم برغل و زنحیر بستند من که حوران‌ کنیزند و بُود غِلمان غلامم *کاری کردند اینجا دیگه ناله اش بلندشد "اُقاد ذلیلاً فی دمشق کأننی من الزنج عبد غاب عنه نصیر. و جدی رسول الله من کل مشهد و شیخی امیر المومنین وزیر" فیا لیت امی لم تلد لی" ای کاش مادرمنو نمی زایید.."و لم أکن یزید یرانـــی فی البلاد اسـیرُ" تا یزید من رو اینگونه اسیر نبینه.. «حسین..» *بمیرم حق داشت تا زنده بود گریه کنه آب می دید گریه می کرد،غذا براش می آوردند میل کنه تا چشمش میافتاد به غذا روضه می خوند و گریه می کرد.. جوان می دید گریه می کرد،طفل شیرخواره می دید گریه می کرد... امان از اون لحظه ای که می دید گوسفندی رو می خوان ذبحش کنند جلو می رفت با گریه می پرسید آیا آبش دادید یا نه ؟؟ بله آقا ما مسلمانیم...ناله اش بیشتر میشد صدا می زد.. آی مردم! پدر منوکربلا غریب با لب تشنه سر بریدن... مشغول صحبت بود دید دوتا دختر بچه از این اتاق به اون اتاق دویدند شروع کرد به گریه کردن.. آقا چی شده؟ فرمود: یاد عصر عاشورا افتادم...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇