eitaa logo
ذاکرین آل الله
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
302 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست سائل آقا شدن اصلاً ندارش بهتر است بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست سائل آقا شدن اصلاً ندارش بهتر است ما چرا بی چاره، آن ها که حسینی نیستند هر که شد وقف محرم روزگارش بهتر است فاطمه با گریه اش ما را اسیر خود نمود آری آری گریه اصلاً گریه دارش بهتر است نوکری آسوده می میرد که بیند بعد او در غلامی از خودش ایل و تبارش بهتر است سن پیری بیشتر از هر چه باید گریه کرد میوه فصل زمستان آب دارش بهتر است روز روشن بود آقا کشته شد پس بعد از این گریه ماه محرم آشکارش بهتر است علی اکبر لطیفیان
چقدر خیر دیده‌ایم از محبت حسین به روی شانه‌های ماست دست رحمت حسین زبانزد تمام عالم است مهربانی‌اش دل مرا که برده است؛ این عطوفت حسین! روایت است این که هر سحر فرشته می‌برد سلام صبح‌گاهی مرا به خدمت حسین شفیع روز محشر است آجر حسینیه به این بهانه که درآن شده‌ست صحبت حسین چه بهتر است با وضو میان روضه گریه کرد عبادت است گریه‌های بر مصیبت حسین رفیق! روضه‌خانه سنگر ولایت علی‌ست هزینه داده است شیعه پای هیئت حسین رضایت حسین باطناً رضایت خداست رضایت خداست باطناً رضایت حسین به یک نظر دل خراب را درست می‌کند خدا کند شویم شامل عنایت حسین نترس! ظرفیت برای حر شدن هنوز هست رسول ترک حر شده‌ست با هدایت حسین گناهکار دوتا قطره اشک بین روضه ریخت خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین حسین بانیِ قبولِ توبه‌های آدم است همین هزار و چند ساله نیست قدمت حسین به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم برای دردهای ما دواست تربت حسین به حشر هم قدم که مینهد هنوز بی سر است قیامتی‌ست لحظه‌ی ورود حضرت حسین علی محمدی
سالار کاروان پر از یاسمن، حسین جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین کم در میان کوفه عذابم نداده اند با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند از بس که بین کوچه جوابم نداده اند دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند دندان و کام شعله ورم را شکسته اند از پشت بام فرق سرم را شکسته اند نامردی است مسلک شان غالبا حسین شام بلند غفلت شان سر نمی شود چیزی برایشان زر و زیور نمی شود این جا دلی برای تو مضطر نمی شود برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان از کوچه های خاکی و باریک کوفیان جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان چون می درند از بدنت پیرهن حسین باید نظر به قامت آب آورت کنی فکری برای تشنگی اصغرت کنی قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی شاه غریب گشته و دور از وطن حسین این جا نمک به زخم عزادار می زنند زن را برای درهم و دینار می زنند طفل اسیر را سر بازار می زنند غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین می ترسم این که بین بیابان رها شوی بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی غارت شوی و با تن عریان رها شوی برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود یا از فراز نیزه سری واژگون شود گودال قتلگاه اگر غرق خون شود ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین محمد جواد شیرازی
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل به آن نیابت عظمای سیدالشهدا به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل شهید عشق که سر در منای دوست نهاد به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل... سلام بر تو که دارد زیارت حرمت ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست کسی که پیش جلال تو، بنده‌ای‌ست ذلیل محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل! فراز بام سلام امام دادی و داد، میان لجه‌ای از خون جواب، شاه قتیل به پای دوست فکندی سر از بلندی بام که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل سیدمحمدعلی ریاضی یزدی
به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست ميا كه در دل اين مردمان نامردش به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست برای كشتن تو نقشه ها به سردارند ميا كه منتظر چشم های سر دارند محمدحسن بیات لو
ای کاش کسی روی لبش آه نباشد با نامه او قافله در راه‌ نباشد ای کاش که مردی غم بسیار نبیند از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند دیدی که چه آمد به سرم این دوسه روزه خالی شده بد دور و برم این دوسه روزه هردر که زدم در برویم وا نشد اصلا یک مرد پی یاری من پا نشد اصلا این تن برود زیر لگد پیکر تو نه ‌صدبار سرم بشکند اما سر تو نه هرچند که پاره شده لبهام‌ غمی نیست در پیش شریح اند پسرهام‌ غمی نیست این زخم لب من‌ بفدای لبت آقا هردوپسرم نذر سر زینبت آقا   خاکی شده ام خاک‌ نبیند بدن تو من‌سوخته ام تا نرسد سوختن تو در کوفه به جز بغض علی هیچ‌ ندیدم از مردم کوفه چقدر فحش شنیدم دلها اگر از کینه لبالب بشود چه؟ در شهر علی دختر او‌ سب بشود چه؟ گویا سخن از‌حرمله نامی شده آقا گفتند کماندار چون او نیست در اینجا راهی نشو این سمت که بیراهه زیاد است در بین زنانش زن جراحه زیاد است میترسم ازآن روز که هی داغ ببینی بر کهنه عبا یک تن پاشیده ببینی این‌مردم عیاش همه اهل قمارند بر پیرهن‌ساده ی تو رحم ندارند سید پوریا هاشمی
ای انتهای توبه‌ی آدم حسین جان ای ابتدای سوره مریم حسین جان این روز‌ها شبیه پدر مادرت شدیم با این لباسِ مشکی ماتم حسین جان ما با بهشت کار نداریم تا که هست شش گوشه‌ات میان دو عالم حسین جان آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است پس کنج هیاتیم از این دَم حسین جان ما دلخوشیم با تو و شالِ عزای تو هرآنچه غیر تو به جهنم حسین جان تا مرحمِ جراحت لبهای تو شَویم آورده‌ایم اینهمه زمزم حسین جان خرج تو می‌کنیم تمامِ گلوی خویش تا جان دهیم ماه محرم حسین جان با هر هزار و نهصد و پنجاه زخمِ تو فریاد می‌زنیم دَمادم حسین جان دَرهم بخر تمامی ما را...شنیده‌ایم دَرهَم شدی بخاطر دِرهَم حسین جان حسن لطفی
دوباره پیرهن از اشک و آه می‌پوشم به یاد ماتم سرخت، سیاه می‌پوشم دوباره همدم سوز و گداز می‌گردم به سوی کعبۀ راز تو باز می‌گردم خطی ز خطّ قیام تو باز می‌خوانم اذان زخم تنت را نماز می‌خوانم بر آن مصیبت عُظمی گریستن باید به راه مرگ عظیم تو زیستن باید به خون خویش نوشتی که مرگم آیین است هنوز از خط خون تو خاک خونین است هنوز از دل گودال می‌زنی فریاد که آی اهل زمین! راه آسمان این است از آن غروب که خورشید پشت کوه شکست هنوز بهر دعای تو گرم آمین است هنوز آنکه غمت را غریب می‌گرید دل گرفتۀ این آسمان غمگین است دلم گرفته ز داغت نشان اشکم را ببین روان شده این کاروان اشکم را بخوان که می‌گذرد از میان خون راهت دوباره کرب و بلا و آن «اعوذ باللهت» دوباره کرب و بلا، صبر در پریشانی نبرد جبهۀ سنگ و سپاه پیشانی دوباره سوز دلی از دو دیده می‌جوشد اذان خون ز گلوی بریده می‌جوشد ببین نماز غمت را نشسته می‌خوانم دوباره در سفرم، دل‌شکسته می‌خوانم... ببین که باد به یاد تو دربه‌ در مانده ز خشکی لب تو چشم آب تر مانده هنوز خیمه در آن انتظار می‌سوزد میان آتش عشقی که شعله‌ور مانده... تو در غبار سواران روبه‌ رو دیدی اسیر هلهله،‌ بغضی که پشت سر مانده ندای جان و تنت بین دشمنان این بود فدای دوست رگ و پوستی اگر مانده! به زیر ضربۀ‌ شمشیر، خُود با خود گفت: که تیر آه یتیمان چه بی‌اثر مانده! سپر ز دست تو ای دست حق! ز شرم افتاد چو دید زخم تو را نیزه، خون جگر مانده صدای نور تو را از قفای خون نشنید سکوت ظلمت آن قوم کور و کر مانده همین که بر شب صحرا نگاه ماه افتاد همین که لرزه بر اندام قتلگاه افتاد کویر غم‌زده آن جسم پاک را بوسید و ماه خم شد و آن‌گاه خاک را بوسید شنید گوش زمان نینوای نایت را گلوی خشک زمین گفت ردّ پایت را کسی صباح و مسا از «قتیل» می‌خواند برای قافله‌ها «الرحیل» می‌خواند کسی درفش قیامی بزرگ بر دوشش و هم‌نوای نوایت خروش چاووشش کسی که گفته «بلی» با تو«لا» و «الّا» را زند به سرخیِ دیروز رنگ فردا را... کسی که کرب وبلا را به خون و آتش دید کشد به آتش و خون، دین اهل دنیا را یگانه وارث میراث نینوا آرد به جنگ ظلم زمین، عدل آسمان‌ها را... مجتبی احمدی
آمد دوباره موسِمِ ماهِ عزایتان سرداده ایم ناله و ماتم برایتان از کودکی به لطف خدا قسمتم شده با افتخار، خادمیِ روضه هایتان خاکِ قدومتان به طلا هم نمی دهم اربابِ من، چَشمِ من و خاکِ پایتان ای کاش من فدایی راه شما شوم این جانِ بی ارزشِ نوکر فدایتان در بین شورِ سینه زنی ها و گریه ها بدجور می کند دل تنگم هوایتان آقا بیا و با کَرمت روزیم نما توفیقِ دیدنِ حرمِ کربلایتان محسن زعفرانیه
نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید! حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد... پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین! روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین» هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا، آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها! راه گودال است آنکه دور می گیریم ما! صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است! از دل گهواره راه گور می گیریم ما احمد بابایی
ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد ماه عزای عالم و آدم شروع شد حور و ملک، پری و بشر زار می‌زنند هنگامه‌ی مصیبت اعظم شروع شد باز این چه نوحه‌ای‌ست که بر سینه می‌زنم باز این چه مرثیه‌ست که اشکم شروع شد روضه،‌خروش،‌زمزمه،‌واحد،‌زمینه،‌شور جانم‌حسین،‌سینه زنی،‌دم شروع شد نوحوا‌علی‌الحسین، امام زمان گریست اشک و عزای ِ‌فاطمه نم‌نم شروع شد از عرش بوی پیرهن خونی حسین آورده‌ جبرییل، محرم شروع شد ده روز بعد خواهرش از حال می‌رود ده روز بعد شمر به گودال می‌رود امیر عظیمی
حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است می‌گرید آسمان و زمین، در محرّمت طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو هر جا که نام توست، مکان فرشته است بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم باید در این مقام، شبی را سحر کنیم با کاروان گریه، مسافر شدم تو را امشب در این حسینیه زائر شدم تو را تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است» دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است» رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟ سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟ بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام آیین من تویی، که تویی دین راستین بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود عباس شاه زیدی
السلام ای روضه ات آغاز ماتم یا حسین در دلم از روضه ات شور مُحرّم یا حسین خونبهای خون تو گردیده خون کبریا ای سراپای وجودت نور خاتم یا حسین مطمئنا از دعای خیر زهرا و علی ست در سپاهت می شود آنکس که مَحرَم یا حسین تو عزیز عالم و نعم الامیر عالمی من گدایم من گدایم من گدایم یا حسین عاقبت دست اجل من را به خاکم می برد کن گذر‌ ای ماه در تاریک قبرم یا حسین در شب قبرم بیا و دست من را هم بگیر ای پناه بی پناهان دو عالم یا حسین من بدون روضه می میرم نمی مانم دمی زانکه مادر با غم تو داده شیرم یا حسین اذن میخواهم بگویم تا چه شد در کربلا از کدامین روضه ی تو من بخوانم یا حسین می نویسم روی دستت اصغر تو ذبح شد وای از حال رباب و این همه غم یا حسین می نویسم که علمدارت به خاک و خون نشست می نویسم که ز داغش شد قدت خم یا حسین می نویسم که تنت پامال سم مرکب است روضه خوان روضه هایت خواهر تو زینب است ناصر شهریاری
من آمدم که گریه کنم دست من بگیر ترسم زمان رود شود این عرصه زود، دیر قسمت نشد اگر که جوانمرگ تو شوم لطفی نما شوم درِ این خانه پیرِ پیر باشد مرا به نوکری خود مکن قبول من داد میزنم که شمائی به من امیر ماه محرّم است خودم که نیامدم ! زهرا(س) مرا کشانده دوباره به این مسیر چونکه شفای تو اشک است، فاطمه(س) بر گریه بر عزای تو کرده مرا اجیر آخر شنیده ام به غمت خنده کرده اند بر خشکی لبان تو در خشکی کویر مثل زنی که مُرده جوانش شبانه روز من زار میزنم به تن رفته در حصیر مجتبی صمدی شهاب
باز افراشته اند بیرق و پرچم ها را شهر برداشته است شور مُحَرَّم ها را دَم به دَم، دَم بزنیم از تو فقط آقاجان ما غنیمت بشماریم همین دَم ها را میخرد حضرت زهرا به بهایی بالا روز محشر همه ی ناله و ماتم ها را گریه هرگز سبب حُزن و پریشانی نیست اشکِ روضه بزداید همه ی غم ها را چایی روضه ی ارباب چه طعمی دارد! ما نخواهیم دگر سفره ی حاتم ها  را از ازل ذکر حسین عامل بخشایش شد چون پذیرفت خدا توبه ی آدم ها را محسن زعفرانیه
مرثیه: سالار کاروان پر از یاسمن، حسین جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین کم در میان کوفه عذابم نداده اند با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند از بس که بین کوچه جوابم نداده اند دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند دندان و کام شعله ورم را شکسته اند از پشت بام فرق سرم را شکسته اند نامردی است مسلک شان غالبا حسین شام بلند غفلت شان سر نمی شود چیزی برایشان زر و زیور نمی شود این جا دلی برای تو مضطر نمی شود برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان از کوچه های خاکی و باریک کوفیان جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان چون می درند از بدنت پیرهن حسین باید نظر به قامت آب آورت کنی فکری برای تشنگی اصغرت کنی قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی شاه غریب گشته و دور از وطن حسین این جا نمک به زخم عزادار می زنند زن را برای درهم و دینار می زنند طفل اسیر را سر بازار می زنند غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین می ترسم این که بین بیابان رها شوی بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی غارت شوی و با تن عریان رها شوی برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود یا از فراز نیزه سری واژگون شود گودال قتلگاه اگر غرق خون شود ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین محمد جواد شیرازی سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل به آن نیابت عظمای سیدالشهدا به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل شهید عشق که سر در منای دوست نهاد به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل... سلام بر تو که دارد زیارت حرمت ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست کسی که پیش جلال تو، بنده‌ای‌ست ذلیل محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل! فراز بام سلام امام دادی و داد، میان لجه‌ای از خون جواب، شاه قتیل به پای دوست فکندی سر از بلندی بام که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل سیدمحمدعلی ریاضی یزدی به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست ميا كه در دل اين مردمان نامردش به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست برای كشتن تو نقشه ها به سردارند ميا كه منتظر چشم های سر دارند محمدحسن بیات لو ای کاش کسی روی لبش آه نباشد با نامه او قافله در راه‌ نباشد ای کاش که مردی غم بسیار نبیند از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند دیدی که چه آمد به سرم این دوسه روزه خالی شده بد دور و برم این دوسه روزه هردر که زدم در برویم وا نشد اصلا یک مرد پی یاری من پا نشد اصلا این تن برود زیر لگد پیکر تو نه ‌صدبار سرم بشکند اما سر تو نه هرچند که پاره شده لبهام‌ غمی نیست در پیش شریح اند پسرهام‌ غمی نیست این زخم لب من‌ بفدای لبت آقا هردوپسرم نذر سر زینبت آقا   خاکی شده ام خاک‌ نبیند بدن تو من‌سوخته ام تا نرسد سوختن تو در کوفه به جز بغض علی هیچ‌ ندیدم از مردم کوفه چقدر فحش شنیدم دلها اگر از کینه لبالب بشود چه؟ در شهر علی دختر او‌ سب بشود چه؟ گویا سخن از‌حرمله نامی شده آقا گفتند کماندار چون او نیست در اینجا راهی نشو این سمت که بیراهه زیاد است در بین زنانش زن جراحه زیاد است میترسم ازآن روز که هی داغ ببینی بر کهنه عبا یک تن پاشیده ببینی این‌مردم عیاش همه اهل قمارند بر پیرهن‌ساده ی تو رحم ندارند سید پوریا هاشمی ای انتهای توبه‌ی آدم حسین جان ای ابتدای سوره مریم حسین جان این روز‌ها شبیه پدر مادرت شدیم با این لباسِ مشکی ماتم حسین جان ما با بهشت کار نداریم تا که هست شش گوشه‌ات میان دو عالم حسین جان آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است پس کنج هیاتیم از این دَم حسین جان ما دلخوشیم با تو و شالِ عزای تو هرآنچه غیر تو به جهنم حسین جان تا مرحمِ جراحت لبهای تو شَویم آورده‌ایم اینهمه زمزم حسین جان خرج تو می‌کنیم تمامِ گلوی خویش تا جان دهیم ماه محرم حسین جان با هر هزار و نهصد و پنجاه زخمِ تو فریاد می‌زنیم دَمادم حسین جان دَرهم بخر تمامی ما را...شنیده‌ایم دَرهَم شدی بخاطر دِرهَم حسین جان حسن لطفی
دوباره پیرهن از اشک و آه می‌پوشم به یاد ماتم سرخت، سیاه می‌پوشم دوباره همدم سوز و گداز می‌گردم به سوی کعبۀ راز تو باز می‌گردم خطی ز خطّ قیام تو باز می‌خوانم اذان زخم تنت را نماز می‌خوانم بر آن مصیبت عُظمی گریستن باید به راه مرگ عظیم تو زیستن باید به خون خویش نوشتی که مرگم آیین است هنوز از خط خون تو خاک خونین است هنوز از دل گودال می‌زنی فریاد که آی اهل زمین! راه آسمان این است از آن غروب که خورشید پشت کوه شکست هنوز بهر دعای تو گرم آمین است هنوز آنکه غمت را غریب می‌گرید دل گرفتۀ این آسمان غمگین است دلم گرفته ز داغت نشان اشکم را ببین روان شده این کاروان اشکم را بخوان که می‌گذرد از میان خون راهت دوباره کرب و بلا و آن «اعوذ باللهت» دوباره کرب و بلا، صبر در پریشانی نبرد جبهۀ سنگ و سپاه پیشانی دوباره سوز دلی از دو دیده می‌جوشد اذان خون ز گلوی بریده می‌جوشد ببین نماز غمت را نشسته می‌خوانم دوباره در سفرم، دل‌شکسته می‌خوانم... ببین که باد به یاد تو دربه‌ در مانده ز خشکی لب تو چشم آب تر مانده هنوز خیمه در آن انتظار می‌سوزد میان آتش عشقی که شعله‌ور مانده... تو در غبار سواران روبه‌ رو دیدی اسیر هلهله،‌ بغضی که پشت سر مانده ندای جان و تنت بین دشمنان این بود فدای دوست رگ و پوستی اگر مانده! به زیر ضربۀ‌ شمشیر، خُود با خود گفت: که تیر آه یتیمان چه بی‌اثر مانده! سپر ز دست تو ای دست حق! ز شرم افتاد چو دید زخم تو را نیزه، خون جگر مانده صدای نور تو را از قفای خون نشنید سکوت ظلمت آن قوم کور و کر مانده همین که بر شب صحرا نگاه ماه افتاد همین که لرزه بر اندام قتلگاه افتاد کویر غم‌زده آن جسم پاک را بوسید و ماه خم شد و آن‌گاه خاک را بوسید شنید گوش زمان نینوای نایت را گلوی خشک زمین گفت ردّ پایت را کسی صباح و مسا از «قتیل» می‌خواند برای قافله‌ها «الرحیل» می‌خواند کسی درفش قیامی بزرگ بر دوشش و هم‌نوای نوایت خروش چاووشش کسی که گفته «بلی» با تو«لا» و «الّا» را زند به سرخیِ دیروز رنگ فردا را... کسی که کرب وبلا را به خون و آتش دید کشد به آتش و خون، دین اهل دنیا را یگانه وارث میراث نینوا آرد به جنگ ظلم زمین، عدل آسمان‌ها را... مجتبی احمدی آمد دوباره موسِمِ ماهِ عزایتان سرداده ایم ناله و ماتم برایتان از کودکی به لطف خدا قسمتم شده با افتخار، خادمیِ روضه هایتان خاکِ قدومتان به طلا هم نمی دهم اربابِ من، چَشمِ من و خاکِ پایتان ای کاش من فدایی راه شما شوم این جانِ بی ارزشِ نوکر فدایتان در بین شورِ سینه زنی ها و گریه ها بدجور می کند دل تنگم هوایتان آقا بیا و با کَرمت روزیم نما توفیقِ دیدنِ حرمِ کربلایتان محسن زعفرانیه نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید! حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد... پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین! روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین» هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا، آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها! راه گودال است آنکه دور می گیریم ما! صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است! از دل گهواره راه گور می گیریم ما احمد بابایی
حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است می‌گرید آسمان و زمین، در محرّمت طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو هر جا که نام توست، مکان فرشته است بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم باید در این مقام، شبی را سحر کنیم با کاروان گریه، مسافر شدم تو را امشب در این حسینیه زائر شدم تو را تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است» دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است» رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟ سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟ بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام آیین من تویی، که تویی دین راستین بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود عباس شاه زیدی
|⇦•حیاتُنا حسین.... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی حسین طاهری•✾• حیاتُنا حسین مماتُنا حسین حبیبُنا حسین و حُبُّهُ یجمعُنا یا ابا عبدالله تویی تو ناجی دنیا حرف مشترک ما حسین حسین یا ابا عبدالله تویی تو فاتح دلها ما غلام وتو مولا حسین حسین حسین! لا یتناهی، نعمت دیرین الهی حسین! کار خدایی عشق همه سلیقه هایی حسین! شور و نوایی مقصدِ اربعین مایی
1402042709.mp3
17.84M
↻ به دهر هر خبری هست زیر بیرق توست ابی عبدالله.. .
و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفسِ حاج‌محمد رضا طاهری•✾• در مکتب حسین این نکته بارزه سینه زنه حسین هرگز نمی‌کشه دست از مبارزه سراپا زخمی، ولی میمونیم فقط ما پای علی میمونیم سینه زنه کرب و بلا نباید یه ثانیه خونه نشین بمونه حرفِ امامِ جامعه نباید یه لحظه هم روی زمین بمونه «نَحنُ أنصارِ، ابی عبدالله» .
1402042706.mp3
17.22M
↻ ابی عبدالله! هر کی هر طور صداش بزنه میگه جونم تو بگو حسین‌ من! .
شعر_خوانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• وقتی غمت همیشه به عالم مقدَّس است هر ماه مثل ماه مُحرَّمِ مقدَّس است هم در مرام عشق و هم در مَسلک شعور این غم به صد ادلّه ی محکم مقدَّس است در بارگاه قدس که جای ملال نیست تنها به عشقِ کرب و بلا غم مقدَّس است سینه زنی و گریه بماند به جای خود پیراهن عزای شما هم مقدَّس است تا آیه های اشکِ غمت هست غصه چیست این قصّه مثل سوره ی مریم مقدَّس است معراج کربلا به خدا هیئت است و بس این روضه های فاطمه ای بس مقدَّس است چون که فقط برای شما گریه می‌کنم چشمم شبیه چشمه ی زمزم مقدَّس است این دورِ هم نشستن ما پای روضه ها از عصرِ قبل دوره ی آدم مقدَّس است عبدِ خدا شدم من اگر هیئتی شدم با مُهرِ کربلاست نمازم، مقدَّس است پایین پای بیرق تو هیئت خداست پس مرگ زیرِ سایه ی پرچم مقدَّس است
10-shear.mp3
10.56M
↻ امام رضا علیه السلام فرمود: هر گاه ماه محرم فرا می رسید، پدرم (موسی بن جعفر علیه السلام) دیگر خندان دیده نمی شد و غم و افسردگی بر او غلبه می یافت تا آن که ده روز از محرم می گذشت، روز دهم محرم که می شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود. 📚 امالی صدوق، ص ۱۱۱
و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• بسم الله اگه عاشقِ حضرتِ یاری بسم الله اگه جایی جز اینجا نداری بسم الله اگه اومدی سر بسپاری سربدارانِ علمدارِ، کربلا تا ابد در حالِ تکرارِ، کربلا قصه ها داره، کربلا قصه ی باز این چه شورش است به گوش عالم میرسه با دمِ حیِّ علی العزا شورِ مُحرَّم میرسه قصّه ی امشبِ ما، قصّه ی دریای غمه قصه ی خروش موجِ پرچمه قصّه ی لرزش دستای یه پیرغلامه و خاطرات کودکیش که همین علامتا و بِیرَقا هنوز براش آیه های محکمه قصّه ی یه سقاخونه شمع هایی که آب میشه دونه دونه که هنوزم که هنوزه برای اهل محل روضه ی مجسمه قصّه ی مادربزرگ و روضه های خونگیش قصّه ی پدربزرگ و وسطِ سینه زنا دمِ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد گفتن و دیوونگیش که عزیز تر از تموم عالمه قصّه ی یه پرچمِ ساده روی یه دیوارِ کاه گِلی اون صدای خسته ای که کربلایی مون میکرد روضه های نادعلی که هنوز تو گوشمه قصّه ی کوچه ای که عزا گرفت کوچه ای که تازه با سیاهیا صفا گرفت قصّه ی شیرخواره ی مریضی که روی دستِ نوحه خون دسته امون شفا گرفت چی بگم هر چی بگم بازم کمه قصه ی بچگی و غرق شدن میون بحر طویل شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان پسرِ مظهر یزدان که فقط خدا میدونه منو تا کجا می‌برد نه فقط من که تموم هیئتو تا خودِ کرب و بلا می‌برد قصّه ی امشب ما قصّه ی تحویل سال همه ی هیئتیا مُحَرَّمه :مهدی زنگنه .
4_5891176322301957296.mp3
15.92M
| حنجرم‌ از ماجرای ‌عشق‌ می‌خواندحسین(ع) غیر نام‌ تو دلم ‌ذکری‌ نمی‌داندحسین‌(ع)
و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی گریه کنِ حلقه ی اشکت، باران سینه زنِ دسته ی عشقت، طوفان موجِ عزای تو خروشان مقصدِ عالم، ای شاهِ جوانمرد با دلِ زهرا داغِ تو چه ها کرد «سَیِّدَالعطشان، اربابِ غریبم» عزم سفر دارم از تو خبر دارم مردمِ کوفه که شکستن، پیمان سر زده گویا سرِ نیزه، قرآن خواهرِ تو گشته پریشان جانِ جهان شد، از غصه لبالب آه و دریغا، از گریه ی زینب «سَیِّدَالعطشان اربابِ غریبم» :مهدی زنگنه.
05-nohe.mp3
16.16M
فرمانده عشاق دل آگاه حسین است بیراهه مرو! ساده‌ترین راه حسین است .
|⇦•چشم‌ِ خود باز کردم... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبانِ اشک های بی صدا گفتم حسین یادِ تو شرط قبولیِ نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربّنا گفتم حسین ماند هَل مِن ناصرت بی پاسخ اما بار ها آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم حسین کلُ أرضٍ کربلا، من تازه می‌فهمم چرا در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین عاشقی گفت آنچه می‌خواهد دلِ تنگت بگو با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین :علی ذوالقدر ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://splus.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ روبیکا ↶ https://rubika.ir/www_babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net 🛒 فروشگاه فرهنگی↶ https://eitaa.com/babolharam_shop
06-vahed.mp3
6.99M
|⇦• چشم‌خود را باز کردم... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ امام خامنه‌ای: پروردگارا! به محمد و آل محمد(ص) نعمت یاد امام حسین علیه‌السلام را روز‌به‌روز در کشور ما فراوان‌تر و مستدام‌تر بفرما. 🆔 @babolharam_net 🖥 www.babolharam.net