#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
سر پروردگار یازهرا
صاحب اختیار یازهرا
بوده ای در بهشت قرب خدا
بانوی تاجدار یازهرا
ومن الماء کل شی حی
ای به خلقت مدار یازهرا
ای که باشد چو مصطفی و علی
مدح تو بیشمار یازهرا
جبرئیل و همه ملائکه اند
بر تو خدمتگذار یازهرا
ای بزرگی که با کنیز خویش
کرده تقسیمِ کار یازهرا
پر نمودی همیشه کیسه ی ما
بیش از انتظار یازهرا
بانویی را ندیده همتایت
گردش روزگار یازهرا
پشت گرمی حیدر کرار
بر علی اقتدار یازهرا
نقش سر بند فاتح خیبر
وسط کارزار یازهرا
شاهدم چهارچوب آن قلعه است
هیمن ذوالفقار یازهرا
کاشف الکرب عالم است علی
کاشف الکرب یار یازهرا
می برد یک نگاه پرمهرت
غم ز روی نگار یازهرا
رو به راه است زندگی علی
تا توئی خانه دار یازهرا
فیض بردند از نماز شبت
همه ایل و تبار یازهرا
می شود مثل عرش غرق نور
خانه روزی سه بار یازهرا
در قیامت که هر پدر ز پسر
می نماید فرار یازهرا
تازه آنجا زمان جلوه ی توست
با تمام وقار یازهرا
می شوی باجلال فاطمی ات
روی ناقه سوار یازهرا
دور تا دور تو ملائکه اند
جملگی پرده دار یازهرا
روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار
هر سو هفتاد هزار یازهرا
میرسی با حریر سبز بدست
محضر کردگار یازهرا
کتب ا.. و نفسه الرحمه
گشته وقت قرار یا زهرا
هر که دارد به سینه حب علی
میکشد انتظار یازهرا
تا که دستش بگیری و با تو
بشود همجوار یازهرا
با چنین عزت و جلال و شکوه
با چنین اعتبار یازهرا
به دو دست بریده عباس
می کنی افتخار یازهرا
همچو مرغی که دانه برچیند
می شوی دست بکار یازهرا
بر گنهکارهای بی کس و کار
هم محلی گذار یازهرا
میشوی با تمام فاطمیون
بر جنان رهسپار یازهرا
مانده ام با چنین مقام چرا
گشته ای بی مزار یازهرا
حیف کوتاه بوده عمر شما
گل هجده بهار یازهرا
سینه ی تو بهشت احمد بود
شد به آتش دچار یازهرا
غنچه از شاخه با تکان افتاد
خانه شد لاله زار یازهرا
سر آن ضربه ای که تو خوردی
شیعه شد سوگوار یازهرا
آمدی تا به خویش ، در افتاد
بین آن گیر و دار یازهرا
میخ مگذاشت تا که تو خود را
بکشانی کنار یازهرا
میکنم این قصیده را کوتاه
با دلی داغدار یازهرا
کاش مهدی بیاید و گردد
آن مزار آشکار یازهرا
هر که با شعر من شکسته دلش
با همان انکسار یازهرا
از برای ظهور منتقمش
گوید از دل سه بار یازهرا
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
سجاده ام معطر از بوی ربنا بود
آنچه شنیده میشد از من فقط خدا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
طفلان من به جای مردم گرسنه بودند
افطار خانه ما در سفره شما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
من درد مرتضی را با جان خود خریدم
در راه دوست باید آماده بلا بود
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم
او را که می کشیدید او حجت خدا بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
.
.
.
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من چون شمع ، بیصدا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
رفتی و داغ فراقت به جگرسنگین است
نفس سینه پر آه وشرر سنگین است
من زمینگیرترین حوری زخمی شده ام
پر پرواز من سوخته پر سنگین است
سایه ای بیشترازفاطمه ات نیست به جا
بار هجران تو از بس که پدر سنگین است
رونگیرم چکنم؟دیدن این صحنه مرا
که علی زانوی غم کرده به بر سنگین است
صبر در غصه ناموس زمین افتاده
زیر مُشت و لگد چندنفر سنگین است
زنده ماندم که فقط دست علی بازشود
به روی آینه ای لنگه ء در سنگین است
سخت بابا به شکوه پسرم بر خورده
که زمین خوردن مادر به پسر سنگین است
لرزش شانهء در دست مرا زینب گفت
بشکند دست مغیره چقدر سنگین است
.
.
اشک هم بعد تو دردیده تر سنگین است
گیسوی سوخته ام را گل سر سنگین است
جز همین پیرهن پاره ندارم چیزی
به گمانت نرسد بار سفر سنگین است
مُردن خویش تمنا نکنم پس چکنم
که تماشا شدن بین گذر سنگین است
بی تو هر روز دوسه وعده کُتک حتمی بود
چشم وگوش وسرم آنقدر پدر سنگین است
پَرت میکرد مرا چندقدم سیلی زجر
عمه دیده است که دستش چقدر سنگین است
🔸شاعر:
#علیرضا_شریف
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
زهرا به وقتِ برگشت، در راه خورد سیلی
ذکر علی به لب داشت، ناگاه خورد سیلی
حفظ فدک بهانهست، قصدش کمک بما بود
از بسکه مادری کرد، آنگاه خورد سیلی
در آسمانِ رویَش، ابری سیاه بنشست
در فکر مرتضی بود آن ماه خورد سیلی
نورِ تماموقتِ حیدر، غروب میکرد
بدجور، بانو از یک گمراه خورد سیلی
بدجور ضربه زد آن کافر به روی زهرا
آنی ز دست و دیوار والله خورد سیلی
آنچه بهکوچه رخ داد، آغاز کربلا بود
دختر ز بعدِ مادر، صد آه خورد سیلی
هر بانویی ز خیمه، هر سو فرار میکرد
در زیرِ تازیانه، در راه خورد سیلی
در راهِ شام ای وای، از غربتِ رقیه
کز دستِ زجر، گاه و بیگاه خورد سیلی
🔸شاعر:
#محمور_ژولیده
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#بستر_بیماری
این بار را فکر خودت باش و دعا کن
لب وا کن و زخم کبودت را دوا کن
فکر خودت گر نیستی ریحانه ی من
فکری برای بی کسی مرتضی کن
با یک نگاه نیلی ات ای جان خانه
این کلبه ی تاریک را از نو بنا کن
یادش به خیر آن خنده های آسمانی
با خنده هایت عرش را مهمان ما کن
عمرم گره خورده به چشمان تو زهرا
فکر جدایی از مرا از خود جدا کن
با دست های زخمی از دستاس خانه
از زندگی من گره ها را تو وا کن
🔸شاعر:
#حسن_کردی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
یارم آشفته شد و حور و ملک نالیدند
چشمها ابر شد و از غم او باریدند
همه دیدند که حیدر به چه روزي افتاد
همه زانو زدن فاتح خیبر دیدند
شد گُل یاس علی ، زیر لگد نیلوفر
گُلِ نیلوفر من را به خدا بَد چیدند
دست او تا که شکستند همه دست زدند
تا سرش خورد به دیوار ، همه خندیدند
مادري با پسرش زیر در سوخته مانْد
کودکانم همه می دیدن و می لرزیدند
پیش او بودم و صد حیف نمی دید مرا
آن دو تا چشم ، ز سیلی ، روي هم خوابیدند
آن چهل تن که در سوخته را سوزاندند
حال بیمار علی را ز علی پرسیدند
حال ، من ماندم و یک قبله ي رو به قبله
او چه کرده است که بر کُشتن او کوشیدند ؟
من پریشانم و بر گرد مغیره جمعند
پیش من بود ، همه صورت او بوسیدند
🔸شاعر:
#سید_محسن_حسینی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟
همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟
آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟
فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن در به سماوات رسید
گل یاس نبوی را چه جراحات رسید
به فلک ناله ای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟
آسمان دید که برعرش طنین افتاده
شعله بربال وپر روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده
وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس
آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟
درهیاهو که همه فتنه گران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عده ای دست علی را به طنابی بستند
بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟
گرچه مأمور به صبراست تواناست علی
دربر کوه مصیبات شکیباست علی
خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی
خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟
نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد
مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد
بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد
یارتنهای علی در براعدا چه شده؟
به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود
درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود
تا که جان به تن یار علی زهرا بود
ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟
🔸شاعر:
#سید_هاشم_وفایی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
با سنّ و سال کم به فضه کار میآموخت
زهرا به خدمتکار مادروار میآموخت
او بی معلم بود اما از زکات علم
به مریم و به آسیه بسیار میآموخت
پیراهنی را پیش زینب دوخت و هر رج
یک مرتبه میدوخت و یک بار میآموخت
خرمای بیت او وفا را یاد سلمان داد
بخشش ز گردنبند او عمار میآموخت
میگفت مولانا علی ، طوری که میثم هم
از لحن زهرا تا به روی دار میآموخت
زهرا مع الفارغ شبیه تیغ حیدر بود
چون ذوالفقار از فاطمه پیکار میآموخت
فرمود پیغمبر که زهرا بضعة منی
ای کاش این را نیز یار غار میآموخت
آتش به هیزم گفت چوب از تو شرار از من
پس اولی از دومی آزار میآموخت
پروانه هی میسوخت و میگشت دور شمع
پروانه درس معرفت به نار میآموخت
در هی تکان خورد و به روی فاطمه افتاد
ای کاش آن لحظه در از دیوار میآموخت
میخ در این خانه بودن هم سعادت داشت
ای کاش یک ذره وفا مسمار میآموخت
زهرا شجاعت را که یاد زینبش میداد
آتش جسارت کردن از اشرار میآموخت
زینب به سن خردسالی کربلا را دید
زینب که صبر از حیدر کرار میآموخت
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
ای پدر غصه بی شمار شده
حال من بی تو زار زار شده
هیچکس سر نمیزند بر ما
بی کسی رسم روزگار شده
علی صف شکن زمین خورده
نوبت صبر ذوالفقار شده
آن در خانه ای که بوسیدی
هیزمِ کشتنِ بهار شده
من که جایم بروی چشمت بود..
چشمم از ضربه تار تار شده
روی دیوار خانه آن گوشه..
خون خشکیده یادگار شده
لخته خونها مزاحمم هستند
گر نفسهام گهگدار شده
با همان دنده ترک خورده
دخترت بر شتر سوار شده
جلوی مجتبی زدند مرا
پسرم سخت شرمسار شده
بین نامرد های شهر خودت..
زدنِ زن چه افتخار شده!!
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#دوبیتی_و_رباعی
بی مهر تو راهی به سعادت نرسید
بی مهر تو امضای عبادت نرسید
گفتند به داد میرسی در صد جا
در کوچه ولی کسی به دادت نرسید
🔸شاعر:
#علی_ناظمی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
بیمار نیمه جان علی را نَفَس نبود
غیر از پَر از پرستوي من ، در قفس نبود
زهرا تمام عمر به داد همه رسید
می سوخت مثل شمع ، کسی دادرس نبود
او یک نفر ، زدن او را چهل نفر
دور و بر گُلم به جز از خار و خس نبود
تا داشتند نَفَس به روي در قدم زدند
سیلی زدن به فاطمه در کوچه بس نبود
سردار خیبرم که به زانو درآمدم
درمانده شد علی و ره پیش و پس نبود
طوري زدند قبله ي من ، رو به قبله شد
او را به غیر مرگ ، دگر دسترس نبود
🔸شاعر:
#سید_محسن_حسینی
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
فاطمه اسمش که می آمد زمان می ایستاد
برگ بر روی درختان هر خزان می ایستاد
هر زمان از راه می آمد رسول الله هم
محترم میداشتش از عمق جان می ایستاد
در حیاط خانه بی روبند اگر پا می گذاشت
شمس هم از شرم کنج آسمان می ایستاد
شأن زهرا اینکه آقای جوانان بهشت
روبروی او به جای سایه بان می ایستاد!
گر زیارت نامهی کوتاه او در آن نبود
بی گمان قلب مفاتیح الجنان میایستاد
وقت قامت بستن مردم موذن روی پاست
وقت قامت بستن زهرا اذان می ایستاد
من که حیرانم چرا محراب و منبر خم نشد
گر برای خطبه خواندن آنچنان می ایستاد
من نمیدانم چه شد اما روایت کرده اند
مادر ما این اواخر قد کمان می ایستاد
دست پایین آمد و افتاد زهرا بر زمین
کاش در این لحظه غمگین جهان می ایستاد
بر مزار بی چراغ مادر سادات کاش
لااقل ابری به عنوان نشان می ایستاد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
=======================