eitaa logo
ذاکرین آل الله
273 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
298 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و ارادت ویژه خدمت دوستان عزیز متن اشعار ؛ نوحه ها و روضه های ایام ضربت خوردن و شهادت حضرت علی علیه السلام.. و همچنین لیالی قدر توضیحات: چون اشعار سه شب قدر و ایام شهادت به طور در هم ریخته در کانال قرار داده می‌شود لذا ذاکرین عزیز توجه بفرمایند در مناسبت همان شب اشعار و نوحه های مربوطه را جداگانه یادداشت و استفاده نمایند... 👇👇👇👇 التماس دعا.... سالار
از دست‌های بی‌رمقم دست برندار ای عشق،ای عزیزترین خلقِ روزگار از من بگیر این دلِ بی اعتبار را دلدار جان! دلی که به کار آیدم بیار در اوجِ درد و دلهره آرامِ جان شدی ای قلب‌های خسته و آشفته را قرار ای آسمان به حال بیابان ترحّمی! بارانِ من بیا و بر این سرزمین ببار با اینکه شرمسارِ توام دوست دارمت از بندِ عشقِ نابِ تو لا یُمکن الفِرار یٰا سَیّدی أغِثْ و تَصَدَّقْ عَلَی الفَقیر یٰا أیّها ألّذی بیَدِهْ سَیفُ ذوالفَقار 🔸شاعر:
باز هم خانه و یک بستر خون آلوده زنده شد خاطره ی‌ مادر خون آلوده شیرمرد اُحُد افتاده کجایی زهرا تا ببندی سر این حیدر خون آلوده این سر و صورت خونین شده هم ارثی شد بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده ریشه ی هرچه بلا آن در و دیوار شده سینه ی مادر و میخ درِ خون آلوده مثل پهلو سرِ پاشیده زِ هم خوب نشد چه کند زینب و این پیکر خون آلوده دور زینب همه هستند همه مَحرم ها وای از کرببلا و پَرِ خون آلوده با لبانی که ترک خورده به گودال آمد بوسه زد با قد خم حنجر خون آلوده درسرازیریِ تل رو به روی شمر رسید چشمش افتاد به موی سرخون آلوده خوب شد خورد به تاریکی شب غارت ها جمع شد قافله ای دختر خون آلوده می فروشند در این کوفه، سرِ بازارش گوشوار و سپر و معجر خون آلوده 🔸شاعر:
من یا علی چو ذره به مهر تو زیستم جز در هوای ماه لقای تو نیستم فردا ز چشم خویش میفکن مرا که من تا چَشم داشتم به حسینت گریستم
ای شیرِ بدر و خیبر رفتی خدا نگهدار مظلومِ عالم حیدر رفتی خدا نگهدار ای هم نشینِ غمها دیدی که بیقرارت_ شد دخترِ پیمبر رفتی خدا نگهدار ای شمعِ جانم امشب از چه تو بیصدایی چشمانِ کوچه در رَه مانده که تو بیایی شد پرسشِ یتیمان بابا چرا نیامد؟ اشک از دو دیده جاری آه از غمِ جدایی قلبِ مرا شکسته فرقِ شکسته ی تو بازوی ناتوان و از هم گسسته ی تو ای بیقرارِ ایتام ماندی به بسترو حیف! دیگر رَمق ندارد پاهای خسته ی تو وای از غمِ فراقت، اشکِ سحر در آمد داغی دِگر به قلبِ محراب و منبر آمد ای ماهِ کعبه پا شو سجاده بی قرار و_ از ماذنه صدای الله و اکبر آمد عالم سراسر امشب از غم شده سیه پوش خورشیدِ دین و عترت یکباره گشته خاموش زینب کنارِ بستر شد روضه خوانِ بابا جسمِ غریبِ او را هر دم کشد در آغوش! 🔸شاعر: ________________________
کتاب ما علی و کیمیای ما علی است حرای ما نجف است هوای ما علی است "حرام زاده رهش از حلال زاده جداست" که انتهای نسب نامه‌های ما علی است برای قرب خدا تا ابد علی کافی است که راه ما علی و رهنمای ما علی است به کمتر از علی و آل او دلت مفروش قسم به فاطمه‌اش که بهای ما علی است تمام حیثیتِ شیعه از علی باشد حسینِ ما علی است و رضایِ ما علی است به حکم محکم لایمکن الفراراز عشق که آنچه عشق نوشته به پای ما علی است مرا زمانه‌ی مرگم فقط نجف ببرید که ابتدا علی و انتهای ما علی است خوشا به زمزمه‌ی وادی‌الاسلام نجف که نُقل مجلس شبهای ما علی است بگو بیاورد آنکه بجز علی دارد بزن به سینه بگو ادعای ما علی است بگو چه می‌کند آنکه علی ندارد او برای او است جهیم و برای ما علی است چه خاک بر سر خود می‌کند اگر بیند به حشر کعبه‌ی مشگل گشای ما علی است شنیده‌ایم صدای درِ بهشت علی است از آن به بعد سلام و صلای ما علی است اگرچه درک علی از محالها باشد به قدر ظرفیت اَدراکَمای ما علی است من از رسول خدا نقل می‌کنم ، فرمود: که استجابت هر ربنای ما علی است بجز خدا  و پیمبر کسی علی نشناخت حدیث هرشب او باخدای ما علی است علی مع الحق و حق باعلی است یعنی که خدای ما نه  ولی ناخدای ما علی است فقط رسیده‌ایم اینجا که با علی باشیم هزار شکر فقط ماجرای ما علی است علی است کارگریِ پدر به خاطر ما همیشه نان حلال سرای ما علی است فرشته های خدا شب به شب فقط  دیدند به دست مادرمان  لای لای ما علی است کسی که عشق علی را ندارد او به جهنم که فکر و ذکر و دل و دلربای ما علی است "حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر " برای ما که نگفتند آشنای ما علی است چه کارمان به سوالات منکر است و نکیر بجای ماست رضا و بجای ما علی است قسم به وعده شیرین من یمت یرنی بهشت عدن خدا نه ، جزای ما علی است به حلقه‌های ضریحش  دخیلها بستند گره گشای دل انبیای ما علی است فقط فقط و فقط فاطمه از او می‌گفت شفاست فاطمه  دارالشفای ما علی است من از حسین بگویم حسین فرموده که نام جمله پسرهای ما علی است قسم به پنجه‌ی گوهر تراش های بهشت همیشه قبله‌ی ایوان طلای ما علی است علیست شاخص حق و علیست معنی خیر نگاه کن به خود و گو کجای ما علی است قسم به عین و به لام و به یای نام علی که درد ما علی است و دوای ما علی است کنار خانه‌ی مولا یتیم‌ها جمعند عزایشان علی است و عزای ما علی است چقدر کاسه‌ی شیر آمده ... چه می‌گویند: دعای ما علی و های‌هایِ ما علی است و سهم شیر خودش را به قاتلش بخشید کریمِ زخمیِ صاحب عطای ما علی است به یاد مادرش اُفتاده پیش بابایش که پاره‌ی جگر مجتبای ما علی است به حال زینب خود  رحم کن  نمی‌بینی پس از تو روضه‌ی کرببلای  ما علی است میان کرببلا تا علی به میدان رفت صدا زدند فقط کینه‌های ما علی است به زورِ نیزه علی را زِ اسب هُل داند صدا زدند ببین ردِ پای ما علی است حسین  سمت جوانش رسید اما دیر به ناله گفت چرا جای جای ما علی است صدای عمه‌ی سادات بود و بُهتِ حسین  چقدر  پیشِ تو روی عبای ما علی است 🔸شاعر:
تو را می‌شوید امشب دستِ دریا تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا نمیدانم چرا می‌گویم امشب بریز آبِ روان آهسته اَسما ================ حسن زخمِ سرت را بست اُفتاد لباسِ آخرت را بست اُفتاد حسن حالِ مرا می‌دید پیشَت دو چشمِ دخترت را بست اُفتاد ================ چگونه سَر کنم شب را عزیزم چه سازم جانِ بر لب را عزیزم بجای تو حسن ای کاش امشب کفن می‌کرد زینب را عزیزم ================= به مادر گفتم ای جان رو مپوشان شبیه فصلِ هجران رو مپوشان خجالت می‌کشد بابا کنارت تو پهلو را بپوشان رو مپوشان ================= حسن بگذار رویش را ببوسم پریشانم که مویش را ببوسم سفارش کرده بابا جایِ او هم حسینش را گلویش را ببوسم ================= دعایی کُن که بی بازو نگردد لبِ گودال از پهلو نگردد زدم بوسه بر این حنجر ولی تو دعایی کن که پشت و رو نگردد 🔸شاعر: حسن لطفی
@shere_aeini امشب زمین وآسمان را غم گرفته با نالة محزون زینب دم گرفته   بابای ِ ما حاجت روا می گردی امشب از داغِ سی ساله رها می گردی امشب   از خونِ سر بر رخ حنا می بندی امشب چشمانِ خود بستی ولی می خندی امشب   امشب دگر وا می شود دستانِ بسته چشمِ انتظارت مادرم پهلوشکسته   باید که امشب زخم، چون مادر بِبَندم باچادرِ زهرا سرِ حیدر بِبَندم   باآهِ خود آتش کشیدی آسمان را دورِ دهانِ خود بچرخانی زبان را   اِذنم دهی بایاد کوچه ای عزیزم خاکِ تمام ِ کوفه را بر سر بریم   من خاطراتی تلخ از بیمار دارم لبهایِ خود را رویِ زخمت می گذارم   با پاکشیدن بر زمین ،تو در بَرِ خود بازی نکن با گیسوانِ دخترِ خود   بارِ دگر بر زخمِ ما مَرهَم نیامد چون پهلویِ مادر سرِ تو هم نیامد   من نذر کردم مثلِ پیشانیت بابا درشهرِ کوفه بشکند دشمن سرم را   با بودنِ تو حرمت من حفظ گردد ای کاش دیگر زینب اینجا برنگردد   اصلا بَدَم می آید از این شهرِ ویران ای کاش بعد از تو بمیرم من پدرجان   در نیزه سازی جمله قهّارند اینان وقتِ غنیمت گُرگِ بازارند اینان   پرتابِ سنگِ کوفه مشهور است بابا حتی هدف بر نیزه ای دور است بابا   ترسم غرورِ دخترِ تو لطمه بیند راسُ حسینم روی خاکستر نشیند   چشمِ حرامی ها ببندد دست و پایم بوسیدنِ او دردِ سر گردد برایم می دانم آخر قبلة سیار گردم آواره بین کوچه و بازار گردم جز سفره تو دست بر نانی نبُردم یک تکه حتی نانِ خیراتی نخوردم می ترسم اینجا کوفیان فکر چه چیزند درپیش پایم نان و خرمایی بریزند 🔸شاعر: ________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
چشم، هر لحظه ای به هم زده است شب معراج را رقم زده است هر طرف رفت، دید پیغمبر قبل او مرتضی قدم زده است بی علی لحظه ای نبوده و نیست پس نبی در نجف حرم زده است بی علی سقف خانه کعبه مثل ایمان خلق، نم زده است بی علی، نوح غرقه ی دریاست خضر هم خیمه در عدم زده است نه فقط دوستان که آوردند از علی، عمر و عاص دم زده است در جوانمردی امیر عرب خواهر عبدود قلم زده است شده لا، لابه لای نُطقِ دو دم هرکسی حرفی از جنم زده است کوری آن دو تا بز کوهی شیر حق در احد علم زده است ای به قربان آن یدللهی که صنم از پی صنم زده است با همان دست پینه بسته ی خویش تیشه بر ریشه ستم زده است نیست پیراهنش دوتا، سندم وصله هایی که روی هم زده است ▪️▪️▪️ بیشتر کاش پیشمان می ماند دل ما چون یتیم غمزده است اصبغ بن نباته می گرید خلوت شهر را بهم زده است روز رجعت مگر کند جبران از علی کوفه حرف، کم زده است 🔸شاعر:
یک لحظه دلم زائر ایوان نجف شد دل رفت به پابوسی ومهمان نجف شد به به چه جلال وچه شکوه وجبروتی سر تا قدم من همه حیران نجف شد ذکر لب هر ذره علی بود در آن شب دیدم در ودیوار غزل خوان نجف شد ناد علیً یا علی، آمد به دل وجان ذکرش زشعف سلسله جنبان نجف شد بارید مرا اشک ز چشمان گنه کار ناگاه دلم غرقه ی باران نجف شد دل رفت به یادعلی و فرق پر از خون از غصه فلک دست به دامان نجف شد یادم به غم و غربتِ مولا علی افتاد محراب هم از غصه پریشان نجف شد 🔸شاعر:
شب گذشت و حوالیِ سحر است کوفه در انتظار یک خبر است لحظه ی تلخ رفتن قمر است گله ام از قضا و از قدر است چه وداعی است این چه پایانی است شب مهتابِ کوفه ظلمانی است مردم شهر غرق تردیدند گرچه وجه خدای را دیدند صوت حق را اگرچه بشنیدند ذره ای را از او نفهمیدند باء را بی حروف می خواهند ماه را در خسوف می خواهند حیف از نغمه‌ی مناجاتت نخلها بود و چاه و اصواتت بس که والاست جلوه‌ی ذاتت نیست تفسیر بهر آیاتت در خور تو میان این دنیا نیست غیر پیمبر و زهرا این طنین، ذکر سجده ی مولاست غرق است جبهه بر خاک و تیغ کین بالا است این چه حال است و این چه درد و بلا است غرق خون است، وجه ماه منیر فرق شیر است و ضربه‌ی شمشیر ساعت شوم اتفاق رسید عاقبت موسم فراق رسید صحبت از ماه و انشقاق رسید طاقت آسمان به طاق رسید همه جا بانگ قد قُتِل پیچید رفت شیرازه‌ی کتاب مجید وای من پهلوان بدر و حُنین دست بر شانه ی حسن وَ حسین رنگ خون نقش قاب تا قوسین ردّ زخم است بین لی تا عین محو در جلوه‌‌ی تعالِی شد الف از یار بود و عالی شد ای نماز شکسته یا مولا ریسمان گسسته یا مولا ای عمود نشسته یا مولا مصحف گشته بسته یا مولا ای ترازوی مُلک رستاخیز بی تو امّت یتیم شد برخیز 🔸شاعر:
آنکه کند فخر به هر حاکم و هرشاه شیعه اثنی عشری پیرو آگاه کوری چشم همه دشمنان مولا اشهد ان علیا ولی الله آنکه بود نور به هر جاهل گمراه آنکه بود نوکر این درگه و درگاه زیر لبش زمزمه دارد بدانید اشهد ان علیا ولی الله میشنود گوش دلم وقت شبانگاه مینگرد چشم دلم وقت سحرگاه ولوله دارند همه عالم هستی اشهد ان علیا ولی الله بشنو حدیث دل یک عاشق آگاه عیسی اگرگشت بدین منزلت وجاه وقت تولد به دهان بود نوایش اشهد ان علیا ولی الله حاصل مطلب بود این جمله کوتاه ای که بری نام علی را تو به اکراه روز قیامت خود الله بگوید اشهد ان علیا ولی الله 🔸شاعر:
بدان ردای خلافت فقط سزای علی‌ست که جایگاه پیمبر فقط برای علی‌ست که حرف های علی جملگی صدای خداست که حرف های خدا نیز با صدای علی‌ست ببین که بین من و او شباهتی‌ست بزرگ نگاه کن که خدایم همان خدای علی‌ست نیاز نیست به اثبات اقتدار خدا همین بس است برایم که مقتدای علی‌ست قسم به جان علی آیه های قرآن را اگر درست بخوانیم ماجرای علی‌ست مگر نه اینکه "یدالله‌ فوق ایدیهم" ؟ مگر نه اینکه یدالله دست های علی‌ست؟ به کفر می‌کشد آیا سوال ساده‌ی من؟؟ "خدا" برای چه در لفظ هم هجای "علی"ست؟ قسم به صاحب عرش عظیم ! عرش عظیم، بعید نیست بفهمیم بوریای علی‌ست به نخ نمایی پیراهنش نگاه نکن ستون اصلی عالم نخ عبای علی‌ست صفای خانه‌ی پروردگار را بنگر که ابتدای‌ علی بود و انتهای علی‌ست پس از ولادت او سر به آسمان سایید زمین از اینکه زمانی‌ست زیر پای علی‌ست هوایی کس و ناکس نمی‌شوم هرگز مرا هوای کسی نیست تا هوای علی‌ست بگو به آنکه فراری‌ست سمت کوه از جنگ میان معرکه جای تو نیست! جای علی‌ست بگو سوار جمل را فرار بیهوده‌ست! که در قفای شتر اسب تیزپا‌ی علی‌ست خروج کرده از اسلام هرکسی گفته‌ست: "مگر ملاک مسلمان شدن ولای علی‌ست؟؟!" قسم به غربت طولانی اش دل شیعه هنوز هم که هنوز است آشنای علی‌ست هنوز یک نفر از خاندان مولا هست کسی که شادی زهراست(س) ، دلگشای علی‌ست همان که یوسف گمگشته‌ی زمانه‌ی ماست همان عزیز که پشت سرش دعای علی‌ست 🔸شاعر: ________________________
هرگز نمیرد آنکه حی لایموت است حیدر وجودش علّتِ اصل ثبوت است تابوت بر دوش جنابان جهان رفت دفن نمادین علی در آن زمان رفت فی الواقع آن واقع برای اهل دین بود مقصود از آن آینده ی اهل یقین بود تدفین او ایجاد کعبه در نجف بود تعیین قبله سمت او از هر طرف بود جبریل و میکاییل که ره را گشودند تابوت نه ، در حال حملِ کعبه بودند حیدر کلامش حرف نه ، اوج بیان بود صدیق اکبر در زمین و در زمان بود وقتی قسم خوردست هر کس که بمیرد در هر مکان هر مذهبی ، من را ببیند یعنی «الیه راجعون» دیدار با اوست رفته علی سوی علی ، از دوست تا دوست نقل است در بعضی کُتب حتی که دارند تابوت حیدر را به حیدر می سپارند صدها گواه دیگر از این دست داریم بر صحت این مدعا صحه گذاریم هرگز نمیرد آنکه حیّ لایموت است حیدر وجودش علّت اصلِ ثبوت است 🔸شاعر:
ای عبای وصله دارت فوق دستاویزها دستهایت روح بخش دشت ها، جالیزها عاشقانت را چه کاری با شراب سلسبیل تشنه ی جام تواند این "ازعطش لبریزها" چیست کار ما ؟ غباری زیر نعلینت شدن چیست کار تو؟ بهابخشیدن ناچیزها دردمند عشقم و اوج نمک نشناسی است پیش نام دوست، نام آوردن از تجویزها تا که از اوج مقامت پرده برداری شود بارها باید بپاخیزند رستاخیزها گرچه میدانم که خلقت نیست کارتو ولی کاش میشد تا بگویم فارغ از پرهیزها.... "بیخودی رایج نگشته شبهه ی (رب) بودنت تا نباشد چیزکی،مردم نگویند چیزها." 🔸شاعر: ________________________
ای دست گیر ، بیعتِ ما را قبول کن این بار هم زعامتِ ما را قبول کن ای مهربان به چشمِ طمع آمدیم ما گفتی بیا ، جسارت ما را قبول کن تا کاروان قربِ به تو راهمان زیاد جا مانده ایم ، سرعت ما را قبول کن دل را به مفت هم نخریدند مردمان ما یخ فروش ، قیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما ، خوش به حالشان بی ارزشیم ، حسرت ما را قبول کن شب زنده دارِ هرشبِ قدریم با علی ربّ علی ، عبادت ما را قبول کن ما را به دوستیِ علی خلق دیده ست محشر بیا رفاقت ما را قبول کن دائم بیار نام علی را به روی لب امضای این زیارت ما را قبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را ، بضاعت ما را قبول کن 🔸شاعر: ________________________
به خویش بند شدم بنده ی خدا نشدم اسیر نفس شدم عاشق شما نشدم هزار مرتبه رفتم ولی پشیمانم ببخش اگر که ز دنیای دون رها نشدم (هزار جهد بکردم که یار من باشی) مقیم ساحت قدسی تو چرا نشدم...؟؟؟ تمام عمر به دنبال روضه ات بودم ولی شبیه وهب با تو آشنا نشدم شنیدم و به دو تا قطره اشک بگذشتم شهید روضه سنگین کربلا نشدم اگر چه دائما اینجا نبوده ام اما از آستان ولایت دمی جدا نشدم ز کودکی سر این سفره ها بزرگ شدم به نان غیر تو یک لحظه مبتلا نشدم همیشه گردن خود را فراز میگیرم چرا که پای غمی غیر روضه تا نشدم مرا که عاقبت الامر مرگ خواهد برد نبینم اینکه برای شما فدا نشدم . . غریب بودی تنها ، نبود یار تو را رسیده بود ز غم انتهای کار تو را فدای بی کسی ات قبل مقتلت کشتند ز درد و رنج و مصائب هزار بار تو را نکرد هیچ مراعات و با قساوت قلب کشید جانب گودال نیزه دار تو را چه حال داشت در آن لحظه عمه سادات که چشم خیسش گم کرد در غبار تو را فدای زینب کبری و صبر بی حدش چگونه دید گرفتار  نیزه زار تو را بدن نبود در آن بین عطرت اما بود نمیشناخت وگرنه به چشم تار تو را 🔸شاعر:
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت.. همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید باری از شانه هر عبد پریشان برداشت تا که گفتیم ببخشید دلش زود شکست نام مارا خودش از دفتر خسران برداشت غصه خوردیم ولی غصه و غم هارا برد گفت باید که غم از سینه ی مهمان برداشت! پارسال آمده بودم که دگر توبه کنم باغ اعمال مرا آتش شیطان برداشت بعد یک عمر به این خانه پناه آوردیم گرد و خاک از تن ما با لب خندان برداشت کار ما خورد به یک مانع بسیار بزرگ تا که یک مرتبه گفتیم علی جان!برداشت دست در دست یداللهی مولا دادیم پای ما را علی از خار مغیلان برداشت دست خط علی امروز به تقدیر من است سختی راه ازین بنده ی حیران برداشت من شب قدر فقط کرببلا میخواهم باید از کرببلا توشه فراوان برداشت من حسینی شده ام چون که خودش خواسته است کام مارا پدر از تربت جانان برداشت علی امشب به سر سفره ی زینب رفت و.. طبق معمول عوض شیر و نمک نان برداشت امشب از فاطمه خیلی به عزیزانش گفت.. هرچه برداشت قدم فاطمه گویان برداشت آخرین لقمه ی نان را به یتیمانش داد کوفه را زمزمه آه یتیمان برداشت امشب ای کوفه علی پیش شما مهمان است صبح فردا وسط خون خودش غلتان است 🔸شاعر:
نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم! خدا،خدا نکنم پس بگو چکار کنم ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم دوباره بنده‌ی بی بند و بار برگشته گدای بی سر و پا..،شرمسار برگشته قبول..،بال و پرم درخور پریدن نیست هنوز روحِ من از جنس پرکشیدن نیست اسیر‌نفس‌شده..،بنده‌ی رسیدن نیست دلِ شکسته ی من لایق خریدن نیست اگرچه عمر سراسر تباه آوردم ببین..،به مرحمت تو پناه آوردم به سویت آمده‌ام دردِ من گرفتاری‌ست به گریه آمده‌ام اشک چشم من جاری‌ست به توبه آمده‌ام ، توبه‌ای که تکراری‌ست ببخش،لحن دعاهای من طلب‌کاری‌ست در آتشت چو بیندازی‌ام سزاوارم میان شعله بگویم که دوستت دارم همیشه عبدِ خطاکارِ نابلد بودم به پیش جوشش لطفَت شبیه سد بودم همیشه آنکه اطاعت نمی کند بودم برای صاحب امرم مطیع بد بودم چگونه از غم هجرت نمرده ام آقا به درد فصل ظهورت نخورده ام آقا شبیه تو -خودمانیم- نیستیم همه بدون تو به‌‌نظر خوب زیستیم همه برای وصل تو تنها گریستیم همه به انتظار تو باید بایستیم همه به صبح صادق دنیا سلام باید کرد برای حضرت قائم قیام باید کرد به وقت فتنه ی شب،مثل نور باید بود فقط نه شور که اهل شعور باید بود میان معرکه مردی غیور باید بود در این زمانه ز جنس ظهور باید بود رفیق!این همه غفلت سرِ قرار بس است برای آمدن یار..،انتظار بس است خطوط قرمز شیعه شعاع باور ماست دعای زینب کبری همیشه سنگر ماست حدود حبّ علی خطِّ مرز کشور ماست هرآنکه هست علی‌دوست پس برادر ماست مدافعان حرم یک عقیق گل‌گون‌اند نگین لشکر عشّاق فاطمیّون‌اند هنوز روز خوش کوفیانِ عاشوراست هنوز مقصد اصلی مُسلمین حیفاست هنوز پرچم فتح المبین حق بالاست هنوز در رگ ما خون حاج‌قاسم هاست اگرچه دست علمدار ما جدا شده است به برکتش چقدر مرد رزم پا شده است به گوش مَکر خروشی به رنگ شیون ماست به روی پیرهن حیله ردِّ سوزن ماست به غِیر رو نزدن..،این شعار میهن ماست تلاش دشمن ما..،ناامید کردن ماست علاج هجمه ی این فتنه دوری است ای دوست کلید رفع موانع صبوری است ای دوست به چند قطره نده اشتیاق دریا را میان روضه بیارید لشگر ما را زمان گریه پسر دید کِیف بابا را خدا زیاد کند نسل سینه‌زن ها را اگر قرار بر این شد پدر شود نوکر چه خوب صاحب چندین پسر شود نوکر همیشه خیر مرا از خدا تقاضا کرد دعای مادرم آخر که کار خود را کرد... خودش نشست کناری..،مرا تماشا کرد مرا اسیر علیّ و فقیر زهرا کرد محبت علی و فاطمه خریده مرا به روضه نان حلال پدر کشیده مرا به جسم مرده دمیده که جانمان بدهد برای بردن نامش زبانمان بدهد حسین گفته سه‌ساله..،تکانمان بدهد قدم قدم حرمش را نشانمان بدهد مخواه جان رقیه که غرق غم باشم فقط اجازه بده اربعین حرم باشم برای بندگی‌ام راه و چاه می خواهم به زیر سایه ی قرآن پناه می خواهم به گریه ام نظری کن..،نگاه می خواهم لباس نوکری از دست شاه می خواهم کسی به غیر علی رهنمون و پیرم نیست به غیر شاه نجف هیچ‌کس امیرم نیست بگو چه کار خوشی که رقم نزد مولا به جز مسیر الهی قدم نزد مولا به غیر قله ی ایمان علم نزد مولا بمیرم آن همه غم دید و دم نزد مولا میان کوچه به زخم دلش نمک می خورد چگونه فاطمه از چل نفر کتک می خورد! 🔸شاعر:
میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی میشود روز جزا با عشق تو محشر علی ابروی تو قاب او ادنای پیغمبر علی حب تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی من کیم خاک قدوم میثم و قنبر علی یک نخ از هر وصلهء نعلین تو حبل المتین رازدار رازهای چاه تو روح الامین در امان میماند از کید همه این سرزمین یا امین الله فی ارضه امیر الموءمنین سایهء تو هست حتماً بر سر رهبر علی یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط همچو اقیانوسی و پیش تو دریا نم فقط از تمام دشمنان سر میزنی از دم فقط میشناسم من تورا تنها یل عالم فقط میشناسندت یهودی ها یل خیبر علی جلوهء دست خدا در غزوهء خندق تویی درتمام آفرینش خالص مطلق توئی ای صراط المستقیم ما فقط برحق تویی میشود آنکس که روح ما به او ملحق تویی میکشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی بر سر مهمانی ات هرشب چه قیل و قالی است نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است گوشه گیری من بیچاره از بی بالی است تو کرم کردی و شد حال دلم بهتر علی ابرم و باران نثار این محاسن میکنم گریه بر یک غربت بی حد و ممکن میکنم روضه ای نذر شما از صدق باطن میکنم ناخودآگاه است اینکه یاد محسن میکنم میشود هربار حرفی از علی اصغر علی حنجر شش ماهه ای را با صف دشمن چکار کودکی را با نوک سر نیزه و آهن چکار داشت یک تیر سه شعبه با سر و گردن چکار رفته بودی بین میدان، بی زره، بی من چکار من فدای آنهمه جان کندنت مادر علی 🔸شاعر: ________________________
ای که با گوشه نگاهت درد درمان می شود تو بگو که سرنوشتم چون شهیدان می شود ؟ چند روزی مانده تنها از جوانی ، آه آه غافلم من از خودم دارد زمستان می شود خوار گشتم ، آه از این کوله بار معصیت یک گلستان آرزو دارد بیابان می شود وای اگر بی توشه برگردم از این ایام که مهربانی های تو هر شب دو چندان می شود این سحر گردی پشیمانی ندارد آخرش این کویر تشنه روزی ، ابر باران می شود هر که هستم ، هر چه هستم ، هست زهرا مادرم فاطمه در آتشم بیند پریشان می شود این نفس آلوده را مهمانی ات شرمنده کرد هر نفس که می کشم سبحان َ سبحان می شود خواب وقتی شد عبادت ، چیست اجر دیده ای که به یاد کربلا این ماه گریان می شود هر که در این ماه باشد میهمان خوب تو اربعین در کربلای یار مهمان می شود هر که در ماه مبارک گشت گریان حسین دستگیرش رحمت مولای ریان می شود باز قرآن یاد آن قاری و چوب خیزران در بهارش دیده اش ابر بهاران می شود زینبی که چشم ها از سایه اش هم کور بود میهمان لا ابالی های دوران می شود 🔸شاعر: ________________________
آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است 🔸شاعر: ________________________
اهل توحید چنین نقل کرامت کردند ساقی بدری و توصیف مقامت کردند در شب هفدهمِ ماه خداوند، علی سه هزار و سه مَلک مدح و سلامت کردند قبل پیدایش افلاک، بزرگان مَلک دل خود را همه دربست به نامت کردند برتر از عرش شد آن چاه که در آن رفتی ساقیانِ دو جهان سجده به جامت کردند صبح فردا شد و آن‌ها که مقابل بودند با رجزخوانی‌ات، احساس ندامت کردند تیغت آن‌قدر از آن بی صفتان کشته گرفت شرحِ برپایی تصویرِ قیامت کردند آن کسانی که به اعجاز تو مؤمن نشدند خودشان را همه‌ی عمر ملامت کردند ** ساقی بدر، نبودی که ببینی در طف چه ستم‌ها که به اولاد کرامت کردند به حُسینت به خدا هیچ کسی آب نداد پشت بر آن همه ایثار و مرامت کردند یاعلی، ساقی طفلان حرم حیران شد تیرها خون به رخِ ماه تمامت کردند تا که بی دست زمین خورد، به جسم و بدنش... نیزه داران به نوک نیزه، لئامت کردند وسط علقمه یک بی سر و پا گفت: حسین لشگری حمله سوی اهل خیامت کردند 🔸شاعر: ________________________
باز هم عاشق و دلخواهِ علی(ع) آمده ام نور میخواهم و در ماهِ علی(ع) آمده ام کوهی از معصیت آورده‌ام از راهِ نیاز تا مقرّب شوم از راهِ علی(ع) آمده ام تا اجابت بشود توبهٔ نیمه شبِ من در مناجاتِ سحرگاه ِ علی(ع) آمده ام طعنهٔ خلق زمینم زده و دنبالِ لطفِ بی منّتِ أللهِ علی(ع) آمده ام گرهِ کور بر این بندگی ام افتاده ست باز محتاج به مفتاحِ علی(ع) آمده ام قفلِ دیرینه به بازارِ کسادم خورده با غمی کهنه به درگاهِ علی(ع) آمده ام تا که قدرِ منِ غفلت زده را بشناسم شبِ قدر آمده؛ همراهِ علی(ع) آمده ام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالیست به امیدِ نَمی از چاهِ علی(ع) آمده ام چاه...آن سنگِ صبوری که ترک خورد از آه اشک میریزم و با آهِ علی(ع) آمده ام بِعلیٍ(ع) بِعلیٍ(ع) بِعلیٍ(ع) العفو آبرو بردم و با رویِ سیاه آمده ام * سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجدهٔ جانکاهِ علی(ع) آمده ام! 🔸شاعر: ________________________