eitaa logo
ذاکرین آل الله
305 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
340 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ و قیامِهِ و جَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِكْرَكَ بِدوامِهِ بتوفیقِكَ یا هادیَ المُضِلّین خدایا یارى كن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبادت و بركنارم دار از بیهودگى و گناهان و روزی‌ام كن یادت را براى همیشه به توفیق خودت‌ اى راهنماى گمراهان .
•توکاظمین آقا... به حضرت موسی بن‌جعفر علیه السلام ماه مبارک رمضان تو کاظمین آقا، حاجتمو داده مرغ دلم امشب پنجره فولاده چه حرمی چه گنبدی حس میکنی تو مشهدی زهرا میگه خوش اومدی «به اون ناله های رِبِّ خَلِّصْنی موسی بن جعفر ما گُنه کارا رو از سیاه چال نفسمون نجات بده» آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذیت نکند پیرُهنش را اصلا بگذارید روی خاک بماند زشت است بیارند غلامان بدنش را این ساقِ بهم ریخته کتمان شدنی نیست دیدند روی تخته ی در تا شدنش را این مرد الهی مگر اولاد ندارد بردند چرا مثل غریبان بدنش را این مردِ نگهبان که حیا هیچ ندارد بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را * میگن: شیعیان آمدند در جِسر بغداد بدن مبارک رو تحویل گرفتن، میگن: ا ینقدر تو جِسر بغداد گل ریختن روی این بدن، شیعیان فهمیدن موسی بن جعفر کفن نداره براش کفن آوُردن.... امام رضا فرمود:إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ.....«شیعه لر یقشیدیلار دییلر آقا موسی بن‌جعفری یِدی دانه کفنه بوشدولَ...»* «این هفت کفن روضه ی گودال حسین است» دولانور علی قیزی مقتلی قان ایچنده بیر بدن آختارور یولون اوسته قافله لنگ اولوب باجی قارداشا كفن آختارور نه پیرَهنی داشت حسین نه کفنی داشت مدیون حصیرند مرتب شدنش را *زین العابدین چولا باخدی کفن تاپولمادی گوردوله گلدیِله او یامان خیمه لراین ایچیند بیر کهنه حصیر دوشموشدُ یره. زین العابدین حصیری چِک‌چِکه گتدی،بدن مُتلاشی اولموشدو دیری زین العابدین بو‌حصیری بیر گوجن بدنی آلتینان رد الدی ...حسین ....*
جاده‌ی زندگی هرگز بُن بست نیست! نفسی تازه کن ..کفش‌هایت را بپوش و دوباره دل به راه حق بسپار آغوش خداوند همیشه انتظارت را می‌کشد... خداوندا به حق رحمت بی‌انتهایت ... به ما کمک کن تا در زمره کسانی نباشیم که از روزه داری بهره‌‏اى جز گرسنگى و تشنگى نمی‌‏برند.
یک دانه زِتسبیح نماز سحرت را یکبار به نام منِ محتاج بینداز شاید که همان دانه‌ی تسبیح دعایت یکباره بیفتد به دریای اجابت…
|⇦•بخوان که اشک بریزم.. ویژۀ ماه مبارک رمضان بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکسته ی من، ای شکسته بالِ خودم بخوان به لهجه ی اشک و بخوان به لحنِ سکوت چقدر خسته ام از لحنِ قیل و قالِ خودم اگر رسید صدایت به شورِ عشق بگو مرا رها نکند لحظه ای به حالِ خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که اینگونه خود وبالِ خودم شبی به لطفِ علی می رسم به صحنِ نجف تمامِ عمر خوشم با همین خیالِ خودم علی امام من است و منم غلامِ علی هزار جان گرامی فدایِ نامِ علی قسم به لحظه ی نابِ "فَمَن یَمُتْ یَرَنی" که ایستاده بمیرم به احترام علی خمارِ انگورِ ضریحِ مولایم علی علی علی علی.... *مولاامیرالمؤمنین فرمودند:"انا اُؤدِّبُ المؤمِنین"من مسئول ادب کردن مؤمنینم...در اول مناجات و دعای ابوحمزه می گیم:"الهی لا تُعَذِّبنی بِعُقوبَتِک"..... آمد محضر مولاگفت:آقاجان! هم خودم نوکرتم... هم زن و بچه هام نوکرتن... ما از محبین شماییم علی جان ..اما آقا جان این جوان من یه مدتیه رفته شام، برگشته یه حرفایی میزنه، من نگران جوانم هستم... به گمانم تحت تاثیر تبلیغات اهل شام قرارگرفته میگن مولا نگفت:حالا بگو پسرت بیاد باهاش بحث کنیم، حرف بزنیم، میگن مولا یه نگاه کرد فرمود:جوانت کدوم یک از این هاست؟گفت: آقاجون! اون جوان رو می بینی ما بین جوانا ایستاده... میگن: مولا یه نگاه بهش کرد و نگاهش رو برگردوند... دیدند جوانه بدو بدو داره میاد... خودش رو انداخت رو قدمهای مولاگفت: آقا غلط کردم... امشب تو هم بگو‌: مولا ...* تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد نپسند این که تو باشی و مرا غم ببرد... .
⇦•چه‌می خواهد لبِ تشنه .... وتوسل به حضرت رقیه سلام الله ویژۀ ماه مبارک رمضان چه میخواهد لبِ تشنه به غیر از لطف بارانی چه میخواهد شکسته دل، به غیر از چشمِ بارانی شبِ طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد بهارِ زود هنگام اند، شبهای زمستانی توکل بر توسل کن، توسل بر توکل کن در این دنیای حیرانی، در این دریای طوفانی اگر تا شام میخندی، اگر تا صبح میخوابی تو از مردن چه میفهمی؟ تو از برزخ چه میدانی؟ خلاصه بار باید بست، یا امروز یا فردا مَده از کف مجالِ این دو روزی را که مهمانی اگر آشفته ات کردند یعنی لایقِ وصلی به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی من و پروانه در آغوشِ هم تا صبح میسوزیم که با این سوختن روشن شود کُنجِ شبستانی مرا هر وقت میدیدی گریبان پاره میدیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامانِ تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامَنت دستی از این آلوده دامانی به جز تو جورِ عاشق را کسی گردن نمیگیرد گناهش را زلیخا کرد یوسف گَشت زندانی به لطفِ گریه کارِ طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی اگر چه گریه یِ هجران شکسته میکند ما را ولی از آبِ پیشانی ست بهتر، چین پیشانی گره هایی ست در عالم که بی تو وا نخواهد شد نمی آید به کارِ این گره ها هیچ دندانی دگر فرقی ندارد جمعه یا شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دستِ این هجرانِ طولانی پشیمان میشود آنکه برای تو نمی میرد چرا عاقل کند کاری که بعد آرد پشیمانی خبر داری تو که رفتی به کوچه گردی افتادم؟ به من از تو فقط هجران رسید، آن هم چه هجرانی! حسین جانم...حسین جانم... خبر داری مرا بازار بردند... میان مجلسِ اغیار بردند... *انگار قراره بعضی حرفا رو عمه نگه، دختر باید بگه... *گفت بابا: خبر داری ما را بازار بردند.. خبر داری کجاها که پامون بازشد بابا... بابا...کی گفته ما رو مجلس اون ملعون بردند؟ بابا اگه تو رو بردند ما رو هم بردند... کی گفته من زیر دست و پا بودم؟! اگه تو بودی من هم بودم.... گفت بابا ... ازت بی خبرم، خبر داری یا نه؟! شکسته کمرم، خبر داری یا نه؟! چی شد بال و پرت خبر دارم بابا چی شد بال و پرم، خبر داری یا نه؟! شبهایی که گرسنه خوابیدم، کجا بودی؟! هی از فرشته ها می پرسیدم، کجا بودی؟! علی اکبر لطیفیان
. گفتم خدایا همنشینم باش … گفت من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند! گفتم چه آسان به دست می آیی ؟؟!! گفت پس آسان از دستم نده!
دستم به دامن تو, از این خانه پا مکش اینگونه روی جسم غریبت عبا مکش دیدم چگونه حق مقامت شهید شد دیدم به درب خانه دوچشمت سفید شد این ظلم شهر گرچه تو را غم نصیب ساخت توگوهری قدر تورا گوهری شناخت ای روشنی خانه طاها بمان مرو مادر به خاطر دل زهرا بمان مرو برخیز ناز دیده گریان من بکش شانه به زلفهای پریشان من بکش مادر بمان برای دلم مادری کنی معجرببافی و به سرم روسری کنی ازدست گریه درد به پهلوی من نشست آیینه بود سینه ام ازآه تو شکست ان دم تمام می شود آشفته حالی ام رحمی اگر کنی تو بر این خرد سالی ام دیگر نفس به سینه تو سخت می رسد وقت به خواب رفتن این بخت می رسد رفتی و آسمان بلا ریخت برسرم غم دید و غصه دید و جفا دیده ترم روزی به درب خانه زهرایت آمدند من پشت در رسیدم شعله به در زدند آتش تمام چادر من را گرفته بود یاری برای یاری زهرای تو نبود ناگه کسی به در لگدی زد که در شکست دردی عجیب بین دو پهلوی من نشست ظالم که دید بی کسی ام را به چشم خود زد ضربه ای که ناله محسن بلند شد حتی نفس به سینه من سخت می رسید مسمار رشته نفسم را دگر برید جانی که مانده بود برایم ز دردها یک آه شد که ناله زدم فضه جان بیا 🔸شاعر: =============================