eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
دستم به دامن تو, از این خانه پا مکش اینگونه روی جسم غریبت عبا مکش دیدم چگونه حق مقامت شهید شد دیدم به درب خانه دوچشمت سفید شد این ظلم شهر گرچه تو را غم نصیب ساخت توگوهری قدر تورا گوهری شناخت ای روشنی خانه طاها بمان مرو مادر به خاطر دل زهرا بمان مرو برخیز ناز دیده گریان من بکش شانه به زلفهای پریشان من بکش مادر بمان برای دلم مادری کنی معجرببافی و به سرم روسری کنی ازدست گریه درد به پهلوی من نشست آیینه بود سینه ام ازآه تو شکست ان دم تمام می شود آشفته حالی ام رحمی اگر کنی تو بر این خرد سالی ام دیگر نفس به سینه تو سخت می رسد وقت به خواب رفتن این بخت می رسد رفتی و آسمان بلا ریخت برسرم غم دید و غصه دید و جفا دیده ترم روزی به درب خانه زهرایت آمدند من پشت در رسیدم شعله به در زدند آتش تمام چادر من را گرفته بود یاری برای یاری زهرای تو نبود ناگه کسی به در لگدی زد که در شکست دردی عجیب بین دو پهلوی من نشست ظالم که دید بی کسی ام را به چشم خود زد ضربه ای که ناله محسن بلند شد حتی نفس به سینه من سخت می رسید مسمار رشته نفسم را دگر برید جانی که مانده بود برایم ز دردها یک آه شد که ناله زدم فضه جان بیا 🔸شاعر: =============================
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده ست اذان حنجره ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی است، قراری دارد نور در حجله ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه به این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسری عشق، خدیجه ست نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شد اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه است غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه ی مهمانی ما شده سرمایه ی تو خرج مسلمانی ما گفتم از مدح تو از روضه ات اما کمتر رفتی و ماند غمت روی دل پیغمبر دخترت فاطمه جان داد پسِ آتشِ در مجتبی آه کشید از دلش از سوز جگر آمد از عرش برای تو کفن، طیب و پاک نوه ات کرببلا بی کفن افتاد به خاک ** "سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد حق مسلمانی ما با تو ادا شد... شاعر: 🔸شاعر: =============================
ای اولین زن در رکاب احمد مختار یاری گرِ پیغمبر ای گنجینه ی اسرار شرمنده ایم ای مادر اسلام از رویت وقتی که نامت بین ما کم میشود تکرار در وصف تو چیزی ندارد شعر ناچیزم زیباترین الگو برای واژه ی ایثار تاریخ می داند که هستی و چه هستی تو ای آنکه جا داری میان بهترین انصار خدمتگذار این شریعت گشته ای با جان؛ وقتی که از فعلِ خدا خواهی شدی سرشار... زهرا گرفت از راهِ تو الهام بانو جان حق را گرفت آخر میان آن در ودیوار 🔸شاعر: =============================
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد مادر من،تو نباشى، جگرم مى سوزد امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد چه کنم با غم فقدان تو که می دانم بی تو قلب من و قلب پدرم می سوزد خواستی تاکه عبایش کفنت باشد و آه این خبر را به پیمبر ببرم می سوزد همه دارایی تو خرج در اسلام شده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد میروی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که درپشت درم-می سوزد شعله آن قدر زیاد ست در آن هنگامه از نفس های پر آهم پسرم می سوزد *** سال ها می گذرد؛؛ کرببلا وقت غروب با همین شعله دل اهل حرم می سوزد 🔸شاعر: =============================
ای عاشق هر آیه‌ی قرآنِ پیغمبر ای اولین آرایه‌ی ایمانِ پیغمبر آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر ای باسلیقه، بامحبت، مادر باران بانوی خانه، شاخه‌ی ریحانِ پیغمبر تا آخر دنیا نمک‌گیر مرامِ توست هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر مهمان‌نوازِ مهربانِ خانه‌ی رحمت بعد از تو ماتم می‌شود مهمانِ پیغمبر شعب ابی‌طالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا می‌شود زندان پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظه‌های وحی ای نان و خرمایت توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکه‌هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی دارایی‌ات را کرده‌ای قربانِ پیغمبر ** جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گفتی عبا شد چشم ها گریان پیغمبر گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت در شعله‌های خیمه‌ی طفلان پیغمبر 🔸شاعر: =============================
خاتم نبی باشد که شانش هر نگینی نیست دست خدا اصلا که در هر آستینی نیست مانند زهرا که فقط هم‌کفو حیدر بود غیراز خدیجه مصطفی را هم نشینی نیست حجب و حیا اعلی، حجابش نور ، دامن پاک پس با عفتش غیر از " مُطهر " ها قرینی نیست آن خانه که روح الامینش خادم در بود جای زنانی جز زنان اینچنینی نیست هرکس که شک دارد به دختر بودن این زن حتی اگر علامه هم باشد ، " امینی " نیست از دامن زن مرد تا معراج خواهد رفت من مطمئن هستم که این بانو زمینی نیست مال خدیجه ، تیغ حیدر ، هر دو لازم بود این دو نباشد گفت پیغمبر که دینی نیست مادر به دختر رفته این فصل الخطاب ماست جز این دو بانو دیگر ام المومنینی نیست 🔸شاعر: =============================
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی‌رسد هرگز به درک معنی نامش نمی‌رسد هرگز "فَأيَنَ مِثلُ خَدیجَه؟" نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره‌ی اکرام اوست صد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام بس او را که "مادر زهراست" امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زن برتر زمین شده است به امر حضرت حق "ام‌مومنین" شده است تمام ثروت اسلام در خزانه‌ی اوست چرا که عرش خداوند فرش خانه‌ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت" به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح"های دروغین فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا حسین‌ گفت؛ "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء" چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه و گفته: "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله" چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسول خدا خواهش دعا دارد و برخلاف بقیه چنان حیا دارد که از گرفتن حتی عبا، إبا دارد! ولی به خواسته‌ی خود رسید آخر سر شفیع مادر خود شد شفیعه‌ی محشر رسید روح‌الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج‌تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت: قرار است این سه‌تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی‌کفن باشد... 🔸شاعر: =============================
او سجده به پیش غیر معبود نکرد در راه خدا کسی چو او جود نکرد در راه نبی گذشت از دنیایش مانند خدیجه هیچکس سود نکرد از محبان واقعی علی اولین بانوی مکرمه ای زودتر از غدیر شیعه شدی بی نهایت شبیه فاطمه ای آمیخته با «علی»ست باورهامان تقدیمِ ولای مرتضی سرهامان وقتی پدرانمان «نبی» و «علی»اند «زهرا» و «خدیجه»اند مادرهامان آه یتیمی از نهاد مومنین برخاست بی‌مادری بعد تو سهم مادرم زهراست تاریخ هرجا مبدئی دارد برای خود تاریخ هجری دل پیغمبر از اینجاست ==========================
پس از احمد اگر نازل شود پیغمبری دیگر نمی‌آید شبیه همسرِ او همسری دیگر زنی از جنسِ «اَعطَیناک» بین نازَنان تنهاست که محشور است آنجا ابتری با ابتری دیگر کنار هم‌رکابش «یاعلی» گفت و به جنگ جهل نرفت از سنگرِ هم‌سنگرش در سنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مِکنتش شد حیدری دیگر به دور شمع پیغمبر نمی‌بینیم تا محشر به جز بال و پرِ پروانه‌اش خاکستری دیگر به جز دامانِ پاک او که رحلِ نور اعطیناست نجوشیده‌ست در عرش برین هم کوثری دیگر به غیر از دفترِ مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» بر دفتری دیگر اگر جا می‌شود دریا میان کاسه‌ای لب‌پَر بگو داریم غیر از اُمّ‌زهرا مادری دیگر زنی که می‌فروشد نور عقبی را به دنیایش نخواهد داشت جز شیطان و آلش مشتری دیگر زنی که جای «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» اُمُّ‌الحَسَد شد رفت نخواهد رفت بغض بچه‌هایش از سری دیگر 🔸شاعر: ============================= 🔹https://eitaa.com/Arbabhosyn🔹
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد مادر من،تو نباشى، جگرم مى سوزد امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد چه کنم با غم فقدان تو که می دانم بی تو قلب من و قلب پدرم می سوزد خواستی تاکه عبایش کفنت باشد و آه این خبر را به پیمبر ببرم می سوزد همه دارایی تو خرج در اسلام شده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد میروی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که درپشت درم-می سوزد شعله آن قدر زیاد ست در آن هنگامه از نفس های پر آهم پسرم می سوزد *** سال ها می گذرد؛؛ کرببلا وقت غروب با همین شعله دل اهل حرم می سوزد 🔸شاعر: =============================
ای اولین زن در رکاب احمد مختار یاری گرِ پیغمبر ای گنجینه ی اسرار شرمنده ایم ای مادر اسلام از رویت وقتی که نامت بین ما کم میشود تکرار در وصف تو چیزی ندارد شعر ناچیزم زیباترین الگو برای واژه ی ایثار تاریخ می داند که هستی و چه هستی تو ای آنکه جا داری میان بهترین انصار خدمتگذار این شریعت گشته ای با جان؛ وقتی که از فعلِ خدا خواهی شدی سرشار... زهرا گرفت از راهِ تو الهام بانو جان حق را گرفت آخر میان آن در ودیوار 🔸شاعر: =============================
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است باز کرده ست اذان حنجره ی مأذنه را تا شب و روز بخوانم پسر آمنه را باغ در رویش خود فصل بهاری دارد عشق در اوج جوانی است، قراری دارد نور در حجله ی عشق آمده کاری دارد پسر آمنه تنهاست؟ نه، یاری دارد بَه به این وصلتِ فرخنده پی و ختم به خیر در خورِ همسری عشق، خدیجه ست نه غير همسر بی بدل حضرت طاها او بود لایق مادری اُمِ ابیها او بود نور را آینه هرآینه تنها او بود مصطفی آن همه تنها شد اما او بود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست تا خدیجه است غم از شعب ابیطالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مصطفی را تو دلارامی و آرام تویی دینم از اوست ولی پایه ی اسلام تویی ای غریبی که پر از نامی و گمنام تویی به مقام تو چه اندازه حسادت بردند لقب خاص تو را نیز به سرقت بردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شرمگینم که نداریم کلامی در خور ما که گوهر نشناسیم چرا سُفتنِ دُر خرج دین شد همه ی مال تو اُشتر اُشتر وای برما و بر این شیوه ی مهمانی ما شده سرمایه ی تو خرج مسلمانی ما گفتم از مدح تو از روضه ات اما کمتر رفتی و ماند غمت روی دل پیغمبر دخترت فاطمه جان داد پسِ آتشِ در مجتبی آه کشید از دلش از سوز جگر آمد از عرش برای تو کفن، طیب و پاک نوه ات کرببلا بی کفن افتاد به خاک ** "سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد حق مسلمانی ما با تو ادا شد... شاعر: 🔸شاعر: =============================
همراه هر وحی از تو جبریل امین گفته ای مادر! ای وصف کمالت بهترین گفته اسلام را مدیون انفاق خودت کردی مکتب به ایثارت "خدیجه"، آفرین گفته "تهلیل" و "تکبیر"ی که بعد از مصطفی گفتی، آیا زنی قبل از تو بر روی زمین گفته؟! ایمان کامل بودی و سی سال بعد از تو_ تازه خدا در مُصحَف از "اِکمالِ دین" گفته آنکه "امیرالمؤمنین" را از "علی" دزدید به دخترش جای تو "اُمّ المؤمنین" گفته تو مقصد ذکر سلام خالقت بودی...! وَالله! در فضل تو بس باشد همین گفته 🔸شاعر: =============================
آورده ام امشب غم پنهانی خود را بر شانه شب قدرِ پریشانی خود را رفتی و نگفتیم همین قدر که داریم از برکت دست تو مسلمانی خود را در سجده نبخشیده کسی جز تو به این خاک در راه خدا گرمی پیشانی خود را آیا چه بر اسلام گذشته است که بُرده_ از خاطر خود خاطره ی بانی خود را ایمان به تو و مادری‌ات هر که ندارد فریاد زده وسعت نادانی خود را پنهان مکن ای ماه دعا در دل این شب از قبله‌ی دل صورت بارانی خود را یک عمر به امید عطای تو نشستیم پس جمع مکن سفره ی مهمانی خود را بر چهره‌ی زهرای خودت خوب نظر کن بسپار به خاطر غم پایانی خود را 🔸شاعر: =============================
ای عاشق هر آیه‌ی قرآنِ پیغمبر ای اولین آرایه‌ی ایمانِ پیغمبر آرامشِ قلبِ قرارِ قلبِ این عالم سنگ صبور و مرهم هر آنِ پیغمبر ای باسلیقه، بامحبت، مادر باران بانوی خانه، شاخه‌ی ریحانِ پیغمبر تا آخر دنیا نمک‌گیر مرامِ توست هر کس که خورده لقمه‌ای از نانِ پیغمبر مهمان‌نوازِ مهربانِ خانه‌ی رحمت بعد از تو ماتم می‌شود مهمانِ پیغمبر شعب ابی‌طالب کنارت باغ رضوان است دور از تو دنیا می‌شود زندان پیغمبر سخت است بعد از تو تمامِ لحظه‌های وحی ای نان و خرمایت توانِ جانِ پیغمبر رنگی دگر دادی تجارت را و عالم دید با سکه‌هایت ضرب شد احسانِ پیغمبر از آن همه ثروت نداری یک کفن حتی دارایی‌ات را کرده‌ای قربانِ پیغمبر ** جای کفن گفتی عبای همسرت کافیست گفتی عبا شد چشم ها گریان پیغمبر گفتی عبا شبه پیمبر یادمان آمد گفتی عبا، پُر اشک شد دامانِ پیغمبر شام غریبان حرم بود و عبا می‌سوخت در شعله‌های خیمه‌ی طفلان پیغمبر 🔸شاعر: ============================
پس از احمد اگر نازل شود پیغمبری دیگر نمی‌آید شبیه همسرِ او همسری دیگر زنی از جنسِ «اَعطَیناک» بین نازَنان تنهاست که محشور است آنجا ابتری با ابتری دیگر کنار هم‌رکابش «یاعلی» گفت و به جنگ جهل نرفت از سنگرِ هم‌سنگرش در سنگری دیگر علی با ذوالفقارش زور بازوی پیمبر شد و این زن با وفا و مِکنتش شد حیدری دیگر به دور شمع پیغمبر نمی‌بینیم تا محشر به جز بال و پرِ پروانه‌اش خاکستری دیگر به جز دامانِ پاک او که رحلِ نور اعطیناست نجوشیده‌ست در عرش برین هم کوثری دیگر به غیر از دفترِ مدح طلاکوبش که قرآن است نخورده مُهرِ «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» بر دفتری دیگر اگر جا می‌شود دریا میان کاسه‌ای لب‌پَر بگو داریم غیر از اُمّ‌زهرا مادری دیگر زنی که می‌فروشد نور عقبی را به دنیایش نخواهد داشت جز شیطان و آلش مشتری دیگر زنی که جای «اُمُّ‌الْمُؤمِنین» اُمُّ‌الحَسَد شد رفت نخواهد رفت بغض بچه‌هایش از سری دیگر 🔸شاعر: =============================