eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
269 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•با نامردی کشتن قرآنِ.... وتوسل به امیر المؤمنین علیه السلام ویژهٔ میشنوی از کوفه، ناله و هق هق رو با نامردی کُشتن، قرآنِ ناطق رو امشب از غصه‌ها، میشه آروم حیدر دلخون بود از دنیا، اول مظلوم حیدر «آه علی علی‌ علی علی» *یکی از اصحاب امیرالمؤمنین میگه :"رأیَت علیٌ علیه السلام یَدْعُوالیَتامیٰ" دیدم حضرت علی علیه السلام یتیما رو دعوت کرده "وَیُطْعِمُهُمُ العَسل" دهنشون عسل میذاره"حَتّی قالَ بَعدُ أصٰحابِک" دیدم یارانش دارن این‌منظره رو‌نگاه میکنند میگن :"لَوَدِدْتُ أنِّی کُنتُ یَتیما" ای کاش ماهم یتیم بودیم ،اینجوری به ما محبت می کرد ... * توی سینش مولا، سی ساله آتیشه دلتنگِ زهراشه، امشب راحت میشه میگیرن از قلبش، اون داغ سنگین و غرقُ خون میبینه، پهلوی خونین و «آه علی علی علی علی» : محمد رسولی .
|⇦•نمیمونه علی بدون زهرا... وتوسل به امیر المؤمنین علیه السلام ویژهٔ اجراشده ماه مبارک رمضان نشسته انگار مولا هنوز رو منبر یه عده خیره موندن به چشمِ حیدر هی زیر لب پر از نفرینن اما خیلی آقام دلرحمه میگن با کینه که این حیدر، چقد می‌فهمه *خوارج بودن خدا لعنتشون کنه یه نفر اومد ازآقا امیرالمؤمنین سؤالی کرد.حضرت فی البداهه جواب عجیبی داد. یه ملعونی صدا زد: قاتَله اللّه،خدا علی رو بُکشه..‌مااَفقَهَه...چقدر می فهمه...چقدر داناست... چقدر آگاهه..* بازم تو خطبه‌ یاد عمار افتاد شکسته بغضشو میون فریاد بمیرم واسش... شده تمومِ حرفِ آقا گریه که میزنه به صورتش با گریه بمیرم واسش.... *یکی از یاران امیر المؤمنین میگه چند روز قبل از شهادت آقا اومد،خطبه خوند،آخر خطبه گفت:أینَ عمّار؟أینَ ذوالشهادتین؟!أین ابن تَیهان؟!"أین اِخوانیَ الَّذینَ رَکِبوالطَّریق و مَضَوا عَلی الحق..."یاران شهیدم کجان؟ "ثُمَّ ضَرَب بِیَدِهِ عَلى لِحیَتِهِ الکریمة ، فَأطالَ البُکاء..."یه وقت دست برد به این محاسن سفید،شروع کرد های های گریه کردن...چرا میگی محاسن سفید؟آخه این روزهای آخر یکی اومد گفت:یا امیرالمؤمنین! پیر شدی! سر و صورتت سفید شده...چرا خضاب نمی کنی؟ فرمودند: نه...من منتظرم فرق سرم که شکافته شد با خونم محاسنم و صورتم رو خضاب کنم...* علی داره کم کم رو به قبله میشه میون تب میسوزه دلش آتیشه شما روحِ شهادتینی! چرا اشهد داری می‌خونی جهان میشه یتیم آقاجان! بگو می‌مونی بمیرم این بدن چرا زرد میشه؟ چرا داره آروم آروم سرد میشه ؟ بمیرم واست تمسخرِ نگاهِ ابن ملجم زده به قلب زینب آتیشِ غم بمیرم واست «علی علی علی علی یا مولا، علیِ مظلوم » گرفته خونه بویِ کسی رو امشب که حیدر خیلی دلتنگشه بینِ تب همون که خرجِ مولا کرده جوونیشو همه جونش رو که دلتنگه هنوز اون لحنِ دعاخونش رو نمیمونه علی بدون زهرا میخواد براش دعا بخونه زهرا، دعایِ رفتن *عزیز دلم یادته یه روز به بچه ها گفتید دستاتون رو بلند کنید...بچه ها گفتند:مادر الان دعا می کنه،شفا می گیره...گفتی:أَللّهم عَجِّل وَفاتی سَریعا...خدای مرگ زهرا رو برسون...امشب بیا از این دعاها برای علی کن...* داره میره کنارِ زهرا حیدر شده آروم آروم مهیا حیدر، برای رفتن «برای غربتت بمیرم مولا، علیِ مظلوم» نگاهش خیره مونده به چشمِ عبّاس که انگار عبّاس، هم یادگارِ زهراس گمونم کربلارو دیده، که عباسش غریب و تنهاس گمونم دیده دستِ سقّا، رو خاکِ صحراس *بعضی روضه خونای قدیمی میگن..سندی نداره ولی قشنگه...میگن دشمن فکر کرد حسین،قرآن پیدا کرده...گفتند:مگه قرآن هست علقمه؟!داره چی رو می بوسه؟!دیدند دست بریده ی عباس رو می بوسه رو زمین میذاره...* چرا تو کربلا همین کوفی‌ها گرفتن انتقامِ حیدر رو با، سَنان و خنجر؟ که هرکسی فقط علی بود اسمش با سنگ و تیر و نیزه ها بر جسمش، زدن محکم‌تر... «سقایِ دشت کربلا یا عبّاس، بمیرم واست» نگاش میسوزه هرجا که حرفِ زهراست هنوزم انگار زهرا تو کوچه تنهاست می سوخت از غم که عمری می دید صبح و شب قاتلِ زهرا رو اونها که بی امون سوزوندن دلِ زهرا رو چقدر میون چاهِ غم گفت: زهرا تا دید کسی با قد خم گفت: زهرا بمیرم واسش تا دید یه صورتِ کبود گفت: زهرا بمیرم واسش با دیدن آتیش و دود گفت: زهرا بمیرم واسش * فاطمهٔ زهرا امشب که علی رو دفن می کنند میگه....* «علی علی علی علی یا مولا، علی مظلوم » : رضا یزدانی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|⇦•مراسم احیا.... # مراسم قرآن بر سر گرفتن ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان "اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتَابِکَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِیهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ أَسْمَاؤُکَ الْحُسْنَى وَ مَا یُخَافُ وَ یُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقَائِکَ مِنَ النَّارِ". *همچین‌که فرعون داشت غرق میشد، داد میزد میگفت: موسی کمکم کن، موسی بهش مَحَل نداد. خدا وحی فرستاد: موسی! چرا جواب فرعون رو‌ نمیدی؟ جواب فرعون رو بدم؟! ادعای خدایی کرده، این همه گناه و معصیت، این همه اذیّت؟ فرمود: موسی اکه یه بار من رو صدا میزد من جوابش رو میدادم. این همه تو رو صدا زد یه بار می گفت، خدا کمکم کن، کمکش میکردم. موسی تو‌ خلق نکردی کسی رو که بفهمی من دارم‌ چی میگم. من نمیخوام بنده هام بسوزن. آخه چقدر تو‌ مهربونی... * قرآن را بر سر بگذارید... "اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ."  *خدایا! امشب به خوبا نگاه می کنی ان شاالله چِشمت منم بگیره. میگه امام سجاد علیه السلام ماه رمضان همه ی خطاهای غلامانش رو تو‌دفتری، برگه ای یادداشت میکرد. روز عید فطر که میشد این خطاهای غلامانش رو می آورد. میگفت: این خطاهارو شما کردین، من همه رو روز عید میبخشم. شما هم بگید: خدا! علی بن الحسین بخشید، ماهم از علی بن الحسین می گذریم.....* امشب ما از همه گذشتیم حالا اومدیم ده مرتبه با همه ی هستیمون خودمون رو‌ خرج کنیم، یه ساله منتظریم این شب برسه.....* ده مرتبه : بِکَ یا اللّهُ *خدا به پیغمبر فرمود: پیغمبر! یا رسول الله! اگه تو برا بنده ها دعا کنی من هم همه شون رو می بخشم. پیغمبر رحمتُ اللّهِ الواسِعه است. خیلی این آقا عجیبه.. یه وقتی ملک الموت اومد جونش رو بگیره ازش اذن گرفت، گفت: آقا! ‌ اجازه میدین میخوام جونتون رو‌ بگیرم؟ نه، اجازه نمیدم باید بری از خدا بپرسی، وضعیت امت من، بعد از من چی میشه؟ جبرئیل رفت وبرگشت، گفت:خدا سلام رسونده، گفته امّتت دستِ خودت، قیامت شفاعتشون با خودته، پیغمبر یه خنده ای کرد، گفت حالا میخوای جونم رو بگیری، بگیر. تا اومد روح‌ پیغمبر خدا رو قبض کنه، گفت عزرائیل برا همه اینقدر سخته؟ گفت: آقا! شما تازه راحت ترین جان رو‌داری میدی، سختی برا شما نیست. گفت: ببینم امّت من همین قدر سختی میکشن؟ ملک الموت گفت: بیشتر از اینه، بدتراز اینه. میگه آقا یه نگاهی به عزرائیل کرد و گفت: از من رو سختتَرش کن، امتم رو راحتر .امتم راحت جون بدن ...* ده مرتبه: الهی بِمُحَمَّدٍ ده مرتبه: الهی بِعلیٍّ *امام باقر فرمود: پدرِ من امام سجاد اینقدراز عبادت خدا گریه میکرد که امام باقر میگه این ردِّ گریه ها ی پدرم رو‌صورتش جا انداخته بود. زخم شده بود. همین آقا که اینقدر عبادت می کرد میگه من خجالت می کشم بخوام با امیرالمؤمنین اشک‌ و عبادتم رو‌ مقایسه کنم. یه‌ جایی امام صادق فرمودن‌: هیچ کدوم از ما اهل بیت حِلمی که جدِّ ما امیر المؤمنین داشت، ما نداشتیم.هیچ‌کدوم از ما حلم‌ و عِلم‌ امیرالمؤمنین رو‌نداریم .... آره مگه میشه زنش رو جلوش بزنن صبر کنه چیزی نگه؟ بایدم حِلمش زیاد باشه... قربونت برم‌ که دستات رو بستن... امشب تو بَستر هی میگفت: سرم درد میکنه، تازه میفهمم زهراجان! روزای آخر یه دستمال به سرت بسته بودی ...* ده مرتبه: الهی بِفاطِمَةَ ده مرتبه: الهی بِالحَسَنِ ده مرتبه: الهی بِالحُسَینِ *مسیحی بود شتر داشت اومدن بهش گفتن، ما میخوایم بریم‌ کربلا، میشه ساربون مابشی؟ گفت باشه.. کارش این بود ساربونی میکرد. درِ دروازه ی کربلا که رسیدن شترا رو بستن اینا دیدن وسیله خیلی دارن، گفتن اینم‌ که مسیحیه دین ما رو‌ نمیشناسه، بهش گفتم میشه از این وسیله های ما مراقبت کنی ما بریم زیارت و برگردیم‌؟ گفت باشه، پول بیشتر میگیرم! گفتن هرچی پول بخوای بهت میدیم از اینا مراقبت کن. گفت: باشه مراقبت میکنم‌. اینا رفتن زیارت و برگردن، ساربون خوابش برد یهو دید قیامت محشریه، همه دارن یکی یکی به دستای بی بی شفاعت میشن، اینم‌ مونده. گرفتنش خطا کردی گناه کردی، دینِتم که اینجوریه. غل و زنجیر به دست و پاش زدن دارن‌ میبرن سمت آتیش جهنم، یهو ابی عبدالله گفت: صبر کنید. کجا دارن میبرنش؟ ملائکهٔ عذاب گفت: آقا! این پرونده اش سیاهه. گفتن: نه! این یه چیزی پیش ما داره، این یه روزی از وسیله های زائرای ما مواظبت کرده... قربونت برم آقا! میگه از خواب پرید هرجوری بود خودش رو رسوند کربلا ، اینا دیدنش. تو اینجا چیکار میکنی؟ گفت من کاری به شماها ندارم، دیگه دینم رو عوض کردم. این آقا! عجب آقایی است! یه‌ کسی از وسیله های زائرش مواظبت بکنه اینجوری قیامت تحویلش میگیره. نمیدونم با گریه‌ کُناش چیکار میکنه؟ .....*
ده مرتبه: الهی بِعلیّ بنِ الحُسینِ ده مرتبه: الهی بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ده مرتبه: الهی بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ ده مرتبه: الهی بِموُسی بنِ جَعفَرٍ «هرزمانی در دیارم‌ حسِ غربت میکنم می روم مشهد سه روزی استراحت می کنم ای علی موسی الرضا هر دفعه میایم حرم‌ تا دوساعت با کبوتر هات صحبت می کنم» ده مرتبه: الهی بِعلیِّ بنِ مُوسی *رفتی حرم‌ امام‌ رضا، از در باب الجوادش وارد شو بگو‌ آقا! به عشق جوادت از این در وارد شدم....* ده مرتبه: الهی بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ده مرتبه: الهی بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ ده مرتبه: الهی بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الا ای دلبرِ صحرا نَوردوم              کجا آیم شبی دورت بگردوم دلم‌گرفته، حاجتِ مرا روا نمیکنی در این دلِ شکسته ام برو بیا نمی کنی امیرِ بی قرینه ام‌، نشسته غم به سینه ام غمِ فراق را بگو‌ چرا دوا نمی کنی؟ *امشب کجایی؟ آقاجان! نجفی؟ نمیدونم‌، کربلایی؟ نمیدونم، مدینه ای؟ نمیدونم، حرم امام رضایی؟ نمیدونم، بالاخره تو جمعی که امشب اینجا اومدن یه خوب پیدا میشه، به خاطر اون خوب امشب بیای یه سری به ما بزنی. "يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ" امشب تا رضایت تو‌نباشه‌ کار ما راه نمیافته، امشب تا تو راضی نشی خدا نمی بخشه. یابن الحسن! غلط کردم....غلط کردم...* "لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَی بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَی أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوًی عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی وَ لا أَسْمَعَ لَكَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَی" ده مرتبه: الهی بِالحُجَّةِ "اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ." آقا امام زمان(عج) فرمود: یه جا میام‌، اونجایی که نام عموم عباس برده بشه. مثل امشبی امیرالمؤمنین عباسش رو صدا زد. بچه ها رو صدا زد گفت:همه بیاین، همه‌جمع شدن. دست عباس رو گرفت از یه طرف هم دست ابی عبدالله رو‌ گرفت، گذاشت تو دست هم. عباسم! دارم یه حرفی بهت میزنم، مواظب این حسین باید باشی! گفت: آقا! چشم... شاگرد شیخ انصاری میگه: سالها سه تا حاجت داشتم‌ گفتم‌ حرم عباس چله بگیرم‌. از نجف اومدم کربلا حرم‌ حضرت عباس(ع) چهل شب حرم‌ رفت و آمدم‌ کردم‌ چله‌ گرفتم. شب آخر دیدم یه زن عربی بچه تو بغلش آورد گذاشت نزدیک‌ ضریح‌، تندی کرد، گفت: آقا! من دیگه خسته شدم هی این طرف و اون طرف دکتر رفتم. خودت بگیر این بچه رو‌ هرجور که میدونی شِفاش بده. دیدم یه کیسه ی دارو‌ هم‌ دستش بود اونا رو‌ هم سمت ضریح پرت کرد. یهو‌ دیدم این که تندی کرد، بچه ای که فلج بود، بلند شد پرید تو بغل مادرش، بچه رو گرفت رفت، خیلی بهم بَر خورد. گفتم آقا چهل شبه دارم میرم میام‌، حاجتم برآورده نمیشه. این زن اومده توهین میکنه، تندی هم‌ میکنه، اینجوری حاجتش رو میدی؟ حالا که این‌جور شد میرم نجف حرم شکایتت رو به بابات علی میکنم. میگه راه افتادم بیام‌، دیدم شیخ انصاری تو دروازه ی شهر نجف جلومو‌ گرفت، گفت: کجا بودی؟ نکنه رفتی حرم‌ عباس تندی کردی؟ گفتم‌ تو‌ از کجا میدونی؟ میگه خواب بودم‌ تو‌ عالم رویا، آقا صدام زد گفت: شیخ بلند شو برو‌ جلو اون‌ شاگردت رو‌ بگیر. گفت: مَحَل ندادم دوباره خوابیدم، بار دوم، بار سوم، نهیبی به سرم زد. شیخ! با توأم میگم بلند شو برو‌ جلو شاگردت رو‌ بگیر. چرا آقا؟ چی شده؟ فرمود: این داره میره آبروی من رو‌ جلو بابام‌ ببره‌. من یه عمر پیش بابام با آبرو بودم‌ ..بهش بگو‌هر چی میخوای بهت میدیم، فقط حرم‌ بابام نرو..... شبِ عاشورا که شد، عباس دید از تاریکی ها یه نفر داره میاد.. داد زد گفت:کی هستی؟ گفت‌:خواهرتم عباسم! اومد کنار عباسش نشست. گفت: داداش! یادته اون شبی که بابام‌ دست منم‌ گذاشت تو‌دستِ تو؟ آره خواهرم‌ یادمه، یادته چقدر سفارش منه‌ زینب رو به تو‌کرد؟ چرا این حرفا رو‌ میزنی؟ چی شده؟ داداش! می ترسم فردا کسی دور حسینم نباشه..
نمیدونم وضعیت ما چی میشه؟ عباس از جا بلند شد، گفت: خواهرم! فردا روزگار همه اشون رو تباه میکنم... بهشون نشون‌ میدم من‌ پسرِ علی هستم... سرم بره قولم نمیره..... همچین که کنارِ نهر علقمه زمین افتاد ابی عبدالله اومد بلندش کنه، گفت :نه داداش! بزار همین‌جا بمونم، این یه ذره آبرو هم که جلو‌ بچه‌هات دارم‌ خراب نکن. من به بچه ها قول دادم آب ببرم.. نتونستم... خودش گفت این روضه رو بخونید... هر شخصی که میخواد از بالا بلندی زمین بیوفته دستاش رو‌ سپرِ صورتش میکنه... صورتش، بدنش، آسیب نبینه.. قربون آقایی برم که با صورت، بدون‌ دست به زمین افتاد...ای حسین.... .
شب قدر خدا به دنبال بهانه ای برای بخشش بندگان است امشب تو بهانه بخشش گناهانم باش یا علی....
|⇦•اومدم گریه‌ کنم ... وتوسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ ماه مبارک رمضان اومدم گریه کنم که تو بهم امون بدی به خدا رو بزنی گریه هامو نشون بدی من که حرفی ندارم، تو لااقل حرفی بزن نکنه تا منو دیدی سرتو تکون بدی ای آقا! این شبا داری هوامونو یا نه؟! می پسندی گریه هامون و یا نه؟! می پوشونی بدیامونو یا نه؟! ای آقا! حلالم کن که برات درد سرم منی که همیشه آبرو برم از خجالتِ تو پایینه سرم اومدم گریه کنم، تا که شما سر به راش کنی بی سرو پا اومده، تا که تو سر به راش کنی این درُ اون در میزنه، تا یه کاری براش کنی میگن اون دلی که میشکنه مثِ حرم میشه دل من شکسته که راهی کربلا بشه ای آقا! از درِ خونه ی تو برم یا نه؟! می کشی دستت رو سرم یا نه؟! میشه اربعین برم حرم یا نه؟! ای آقا! نگیره اگه دعات دلت میاد؟! از خونه بدم سلام دلت میاد؟! اگه کربلا نیام دلت میاد ؟! وای مادر! بالِ تو گره به میخِ در زدن تو رو نامردا سرِ گذر زدن تو رو تو کوچه چهل نفر زدن وای مادر! چی شد آخر فضّه را صدا زدی؟! وای مادر ! تو با یه شیش ماهه دست و پا زدی وای مادر! پشتِ در گریز به کربلا زدی.... لالای سودامَرِیم لای لای ذلیل اولیده حرمله منی خجالت ایلدی .
فضیلت شب بیست و یکم ، از شب نوزدهم ماه رمضان بیشتر است پس اعمال مشترک شب‌ های قدر را با توجه بیشتری انجام دهید در روایات درباره ی غسل و احیا و تلاش در عبادت شب بیست و یکم ماه رمضان و در شب بیست‌و سوم ماه رمضان تاکید شده و آمده است که ، شب قدر در میان یکی از این دو شب است در چند روایت وقتی که از معصوم علیه السلام خواستند تا معین کنند که شب قدر ، ‌در میان کدامین یک از این دو شب است ، معین نکردند بلکه فرمودند: ما أَیْسَرَ لَیْلَتَیْنِ فِیما تَطْلُبُ. چه آسان است ، دو شب برای آنچه می خواهی ... یا آنکه فرمودند: ما عَلَیْکَ أَنْ تَفْعَلَ خَیْراً فِی لَیْلَتَیْنِ باکی بر تو نیست که در هر دو شب کار خیر انجام دهی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز امشب منادی کوفه از امامی غریب می خواند گوشه خانه دختری تنها دارد اَمن یجیب می خواند مثل اینکه دوباره مثل قدیم چشم اَز خون دل تری دارد این پرستار نازنین گویا باز بیمار بستری دارد چادر پُر غبار مادر را سرسجاده برسرش کرده بین سر درد امشب بابا یاد سر درد مادرش کرده آه در آه چشمه در چشمه متعجب زبان گرفته!پدر خار درچشم اُستخوان به گلو! درگلوم اُستخوان گرفته پدر آه بابا به چهره ات اصلاً زخم ودرد و وَرم نمی آید چه کنم من شکاف زخم سرت هرچه کردم به هم نمی آید باز سر درد داری وحالا علت درد پیکرم شده ای ماه «اَبرو شکسته» باباجان چه قَدَر شکل مادرم شده ای سرخ شد باز اَز سر این زخم جامه تازه تنت بابا مو به مو هم به مادرم رفته نحوه راه رفتنت بابا پاشو اَز جا کرامت کوفه آنکه خرما به دوش می بردی زوددر شهر کوفه می پیچد که شما بازهم زمین خوردی دیشب اَز داغ تا سحر بابا خواب دیدم وَگریه ها کردم اَز همان بُغچه ای که مادر داد کَفنی باز دست وپا کردم کودکانی که نانشان دادی روزگاری بزرگ می گردند می نویسند نامه اَمّا بعد بی وفا مثل گرگ می گردند یا زمین دار گشته و آن روز همه افراد خیزران کارند یاکه اهنگری شده ان جا تیرهای سه شعبه می ارند وای اَز مردمان بی احساس دردهای بدون اندازه وای اَز آن سوارکارانُ نعل اسبی که می شود تازه وای اَز دست های نامَحرم آتش ودود وچادر ودامان وای اَز کوچه یهودی ها سنگ باران قاری قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر می‌ترسی به امیرالمؤمنین بسپار...! 🎙خاطره ی نوه آیت الله مصباح یزدی(قدس سره): 🔸️تقریباً چهل‌وپنج دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. حاج‌آقا داشتند پاهایشان را چرب می‌کردند. سال‌ها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغن‌هایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب می‌کردند. 🔸️احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. 🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. 🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظه‌به‌لحظه تشدید می‌شد. 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. 💐به ارواح تمام شیعیان و مُحبّان بی وارث و بد وارث امیرالمومنین صلوات الله علیه، صلواتی هدیه بفرمائيد.
علیه‌السلام به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید برای مرگ علی دست بر دعا ببرید نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا بر آن مریض خرابه‌نشین دوا ببرید اگر بناست تسلی دهید بر دل من برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده کمک کنید مرا در خرابه‌ها ببرید جنازۀ من مظلوم را چو مادرتان شبانه، مخفی و آرام و بی‌صدا ببرید سلام گرم مرا در خرابه‌ها دل شب بر آن یتیم که خوابیده بی‌غذا ببرید به ملک خویش ز بیگانگان غریب‌ترم مرا به دیدن یاران آشنا ببرید سلام من به شما ای فرشتگان خدا به نزد فاطمه با خود مرا شما ببرید 📝حاج غلامرضا سازگار
چه گناهانی در شب قدر بخشیده نمی شود ؟ در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: وقتی شب قدر فرا می‌رسد خداوند جبرئیل و بسیاری از ملائکه را روی زمین می‌فرستد، جبرئیل ملائکه را احضار می‌کند و به آن‌ها می‌گوید که به زمین بروید و هرکس دعایی می‌کند به دعای آن‌ها آمین بگویید. وقتی سحر شب قدر فرا می‌رسد ملائکه به دستور جبرئیل باز می‌گردند، ملائکه به جبرئیل می‌گویند که امشبی که ما پایین آمدیم و برای دعا کنندگان طلب استغفار کردیم، نتیجه چه شد؟. جبرئیل می‌فرماید که نیاز‌های آن‌ها بر آورده شده و خداوند همه آن‌ها را می‌آمرزد به غیر از افرادی که سه گناه خاص را انجام داده اند. جبرئیل می‌فرماید هرکس سه گناه 🔺عاق والدین 🔺قطع رحم 🔺قهر کردن را انجام دهد حتی اگر شب زنده داری کند و قرآن به سر بگیرد گناهانش بخشیده نمی‌شود. 📚 بحار الانوار، ج ۹۳ ص ۳۳۷
امشب رحمت خدا بی‌ نهایت است. مَنِ از حاجت‌ دلتان‌ خبر ندارم اما به قداست زیباترین واژه ها که از آسمان می بارد ، آرزو می کنم که در این شب های با عظمت قدر بهترین‌ تقدیرها برایتان مقدر گردد و شما خوبان: اگر دلتان‌ لرزید و بغضتان ترکید ، کسی اینجا محتاج دعاست اگر یادتان بود و باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید. التماس دعا
عبد گنهکارت دلش بی‌قراره بندت به غیر از تو کسی رو نداره خدایا از بس که مهربونی تو دلیل این اشکام و میدونی تو ◆━━━━━━◆❃◆━━━━━━◆ میدونی تو میدونی تو عمر داره میشه تباه خدایا ببخش خستم از بار گناه خدایا ببخش هر بار صدات کردم به دادم رسیدی ◆━━━━━━◆❃◆━━━━━━◆ حاجت روام کردی بدیم و ندیدی به این عبد بی‌مقدار و ناقابل نظر کن جان آقام ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل ◆━━━━━━◆❃◆━━━━━━◆ از همه تشنه ترم خدایا ببخش جان سقای حرم خدایا ببخش دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد دلم زیر رو شد ◆━━━━━━◆❃◆━━━━━━◆ بیا برگرد خیمه ای کس و کارم منو تنها نگذار ای علمدارم ای علمدارم ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت .