eitaa logo
ذاکرین آل الله
272 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
قـالَ رَسُـولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: آيَةُ الْمُنافِقِ ثلاثٌ: اِذا حَدَّثَ كَذِبَ، وَ اِذَا وَعَدَ اَخْلَفَ، وَاِذَا ائْتُمِنَ خانَ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: نشان منافق سه چيز است: وقتى سخن گويد دروغ مى گويد و چون وعده دهد خلاف مى كند و هرگاه امانتى به او بسپارند، خيانت مى كند. ميزان الحكمة، ج 10، ص 153
سنتی حضرت زهرا س 🖤🖤 زهرا به خانه قبر، از خود نشانه بردی کشتند تورا عزیزم،  اخر تو خود نمردی از ضرب در شکستند، پهلوی همسرم را دیدم سیه به چشمم، بازوی همسرم را زهرای من کجایی🖤 داد از غم جدایی دیشب زخانه بردم، تابوت همسرم را دیدی بگریه راز ،سکوت همسرم را شهر مدینه بی تو،دیگر صفا ندارد تنها و خسته ماندم ،،اشکم صفا ندارد زهرای من کجایی 🖤 داد از غم جدایی ای میخ در دلم را ،از بار غم شکستی بر غربت من امروز ،نظاره گر نشستی دیدی فلک شکستی ،شیشه صبر مارا خانه نشین نمودی ،،علی مرتضی را زهرای من کجایی🖤 داد از غم جدایی بعداز تو ای عزیزم،، تنها و بی شکیبم از غصه ی تو زهرا،، در شهر خود غریبم آیم کنار قبرت،، اهسته شب زخانه سوزم چو شمع سوزان،، با ناله ی شبانه شب تاسحر بیادت ،،دل عاشقانه گرید بایاد سینه تو،، دیوار خانه گرید زهرای من کجایی 🖤 داد از غم جدایی شعراز شیدا نیشابوری
‍ ن اوغلی دل نار غمه... / ویژۀ ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها عم اوغلی دل نار غمه داغلاما سنه قربان سن آغلیسان من دوزنمیرم آغلاما سنه قربان عم اوغلی گل محفلی بیرمحفل وصال ایله قاباقکیلار مثلی گینه رفع هر ملال ایله ایاقووا دای دورانمورام گل منی حلال ایله  ندیم عم اوغلی یورولموشام چوخ یوروب منی دوران اگرمن ئولسم عذاریوه سیل اشکیوی، آشما فراقیمه صبرایله علی ،قلبه تیرغم ساشما حسن یانندا عم اوغلی چوخ کوچه صحبتین آشما چیخا علی بلکه کوچه نین دردومحنتی یاددان او بلبلم کام آلانمادیم بیردویونجا گلشندن همیشه غم غصه عمروده همره اولدولار مندن اگر چه گیتماقه راضیم دویمادیم ولی سندن ایدیم نه چاره گرک گیدم دعوت ایلیوب جانان بجادی نار فراقیمه سینه یاندیرا زینب اورک خم درد و محنته یا بویاندیرا زینب نه وقتیدی ایندیدن هله ائو دولاندیرا زینب هله بونا تزدی غصه دن نی کیمی ایده افغان بوغم منی نا گران ایدیب ای شهنشه دوران اجازه ویر دل ملالینی ایلیوم سنه اعلان حسینه وقتینده سو ویرین قویمیون قالا عطشان ایچنده سو لبلریندن ئوپ یادایله منی هرآن اگر چه دلگیرم علی وار رمق هله تنده ئورکده وار آرزوم اوتور منده عهد ایدیم سنده حسین دوشنده چوخور یره سنده گل علی منده گلنده بیر کاسه سو گتور؛سوگرک ایچه قربان
‍ نوحه جدید زبانحال حضـــــرت علی در بالین زهرای اطهر سلام الله (کربلایی مالک محمدی) در سبک نوایی نوایی لای لای ای مدینه  مارالی زهرا جان  سینه سی  پهلوسی یارالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان بین دیوار ودر  قانیوه باتیبسان آچ گوزون باخ منه بس ندن یاتیبسان اولمیا عم اوغلون   گوزوندن اتیبسان گل اولما علیدن آرالی  زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان من گورک دردیوی بیلیدیم بیلمدیم گوز یاشین هرزمان سیلیدیم سیلمدیم محسن جان ورنده ئولیدیم ئولمدیم اچ گوزون ای باشی بلالی زهراجان یارالی یارالی ،یارالی زهرا جان توکولور شبنم تک یوزوه گوز یاشین حیف اولا دهریده یوخ سنون قارداشین باغریمی ایتمه قان ، تک قویما یولداشین سنسیز زینب اولار عزالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان غملریوردی سنی ،گوزلرین قربانی دردیوین حیف اولا اولمادی درمانی یتمیش بش گون اولدون باباوین گریانی پیغمبردن صورا عزالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان رخت ماتمین هچ اگنیندن سویمادین زینب و حسنن، حسینن دویمادون هرزمان اغلادیم ،منی تک قویمادین بالالارین اولدی ،نوالی زهرا جان یارالی یارالی،یارالی زهرا جان التماس دعا 🙏🙏
(حضرت زهرا س) ‏(۱آتش زدن درب خانه) سبک....: 👇 ای صفای قلب زارم🌹 دل من امروز ز سینه پر زده سوی مدینه یاد زهرای حزینه آن عزیز بی قرینه بهشتم کوی تو،دو دستم سوی تو مشام جان پر است،ز عطر و بوی تو مدد یا فاطمه۴ تو گل باغ ولایی نور چشم مصطفایی مظهر حی تعالی همنشین مرتضایی گل پیغمبری،تو جان حیدری کنار مرتضی،شفیع محشری مدد یا فاطمه۴ گرچه پست و بی بهایم بر سر کویت گدایم حق نموده از کرامت مهر و حبت را عطایم تو بر من تکیه گاه،منم بر تو پناه امید عالمین،نما بر من نگاه مدد یا فاطمه۴ ای امید اهل عالم یاد تو هستم همیشه بی ولایت فاطمه جان زندگی ممکن نمی شه عزیز بی حرم،گدای این درم خدا باشد گواه،تویی چون مادرم مدد یا فاطمه۴ فاطمیه دل فتاده یاد زهرا پشت آن در لگد و مسمار و سینه گریه ی سوزان حیدر به پیش دیده اش،گلش پرپر شده پر از رنج و محن،دل حیدر شده مدد یا فاطمه۴ ز در بیت ولایت آتش کین زد زبانه فاطمه را دشمن دین زد به دستش تازیانه پس از غصب فدک،به زخمش زد نمک به پیش مرتضی،به زهرا زد کتک مدد یا فاطمه۴ بعد پیغمبر بمیرم مرتضی خانه نشین شد ز جفای دشمن دین همسرش نقش زمین شد ز او دشمن گسست،دو دستش را ببست از این جور و ستم،دل زهرا شکست مدد یا فاطمه۴
مناجات سبک: ای الهه ناز ای،یادگار حسین،منجی عالمین آقام یابن الحسن،نظری کن به من۲ من، روسیاهم آقا،بی پناهم آقا گوشه ی چشمی کن،نظری به گدا مانده‌ام منتظر آقاجان کجایی می گریم ازغم ودرد این جدایی منتقم زهرا یابن الحسن بیا ای وارث ارباب بی کفن بیا بیا یابن الحسن آه،میسوزم ازغمت،ازغم غربتت کاشکی باشم آقا یه عمری نوکرت۲ ای،کس وکارم آقا،همه یارم آقا عاشقم کردی وبی قرارم آقا۲ الهی به دستت شوم کربلایی الهی به راه تو باشم فدایی التماس دعا دارم من ای آقا به جان مادرت دردمو کن دوا بیا یابن الحسن اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری
: یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم زهرا نرو بی تو علی بیچاره میشه در سوگِ نخلستانِ غم آواره میشه داری وداعی آهسته بر لب جانِ تو سوزد در آتشِ تب زهرا برایم نخل و چَه محرم نمیشه غیرِ تو بر زخمم کسی مرهم نمیشه بینی غریبم ای مهربانم بر کی سپارم این کودکانم؟ زهرا تو که از حال و روزِ من گواهی اینجا مرا بی تو نه یار و نه پناهی زینب ندارد تابِ فراقت هر شب بگیرد از من سراغت آخر علی بی تو چگونه جان بگیرد گو در کجا پهلو از این طوفان بگیرد داغِ غمِ تو بر من گرانه دلگیر و خستم از این زمانه این کوهِ غم از شانه هایم کم نمیشه این دربِ سوخته که مرا همدم نمیشه با من بمان تو ای غمگسارم هِجده خزان و هِجده بهارم دیدم که جولان رفته ای در آتش و خون لیلی چه پرپر شد جلوی چشمِ مجنون چادر ز رویت آتش گرفته هر تارِ مویت آتش گرفته کاری ز دستم بر نمی آید عزیزم تنها ز غمهای تو اشکِ خون بریزم میبینمت من با دستِ بسته پشتِ مرا هر آهت شکسته تنها خوشیِ من در این دنیا تو هستی  خیز و چرا زهرا میانِ خون نشستی طفلان سراغ از مادر بگیرند خیز و تو را در بستر نبینند خواهم ز دردِ بی کسیِ خود بمیرم امّا تو را اینگونه من محزون نبینم خون میچکد از زخمِ جراحت از روی تو من دارم خجالت سجّاده را زینب برای تو گشوده داری خجالت چون سر و رویت کبوده از من مپوشان تو روی خود را زخمِ عمیقِ بازوی خود را فضه بیا که باغِ یاسم رفته از دست چشمِ کبودش را دگر بر روی من بست فضه مبادا زینب ببینه تنها تمامِ دردم از اینه ..................................... افتاده آتش بر جانِ کوثر گلبرگِ قرآن گردیده پرپر سوزد گلِ من در شعله ی در کاری نیامد از دستِ من بر مظلومه همسر، مظلومه همسر (۲)
|⇦•وایِ من داری تنهام میذاری... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها وایِ من داری تنهام میذاری زهرایِ من داری آب میشی پیشِ چشمایِ من داری از دستم میری دنیایِ من زوده واسه تو پیری از علی مگه سیری تنهایی آخه کجا میری؟ وقتی که نمی خندی چشماتو که می بندی راه نفسامو میگری نرو میکُشی حیدرُ... وایِ من جَوُونیت و ریختی زهرا پای من بین دیوار و در موندی جای من تو بری میخندن به اشکای من حالِ تو‌ پریشونه اینجوری نمیمونه خوب بشی میریم از این خونه دردِ وَرمِ بازوت درد سینه و پهلوت درد‌ِ من و‌ بچه هامون باید عوض کنم درو نرو میکُشی حیدرُ... عشقِ من چرا هرشب تو‌‌خواب گریونه حسن؟ شنیدم دادی دست زینب کفن واسه کی با گریه دوختی پیروهن فکر تن عریانی فکر لب عطشانی فکر عقیق سلیمانی فکر گوش و گوشواره فکر تن صدپاره فکر پاره های قرآن ببین حسین تشنه رو نرو میکُشی حیدرُ...
رهبر معظم انقلاب : برخی حوادث را ما هرگز فراموش نکرده و نمی‌کنیم و درباره شهادت سلیمانی پای حرفی که زده‌ایم ایستاده‌ایم و در وقت خودش به آن عمل خواهد شد.
 بعد از تو خانه دیگر از رونق می افتد چون خانه ی بی مادر از رونق می افتد   باتو به هر ترتیب رونق دارد اما تو می روی و آخر از رونق می افتد   هم خانه ی حیدر ندارد بی تو لطفی هم خانه ی پیغمبر از رونق می افتد   بعد از فدک اهل ریا فهمیده بودند با خطبه هایت منبر از رونق می افتد   بعد از تو مرگ و زندگی فرقی ندارد رهبر نباشد لشکر از رونق می افتد   چیز عجیبی نیست این گوشه نشینی چون مرغ بی بال و پر از رونق می افتد   حال علی آیینه ی بیماری توست بی تو جهان حیدر از رونق می افتد   بیمار هستی ، خانه ات رونق ندارد اما نباشی بدتر از رونق می افتد   خرسندی   
 شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد   غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد   جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد   کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد   نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد   به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد   سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد   میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد   دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد   لطفی  
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده ای مستجاب الدعوه ام طوری دعا کردی که در دهان زینب آمینِ دعا مانده محجوب من، حرف تو را می‌خواندم از چشمت آن هم که پشت پلک مجروح تو جا مانده ما هر دوتا مشگل گشا هستیم اما تو آنقدر مجروحی که این مشگل گشا مانده حال علي بدتر نباشد بهتر از تو نيست من مانده ام با اين غرور زير پا مانده هر بار که میبینمش صدبار میمیرم حق دارم آخر روی چادر رد پا مانده داری نفس را نیمه نیمه می‌کشی، پیداست یک استخوان دنده از باقی جدا مانده تا صبح مثل زخم تو خون گریه میکردم وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده 🔸شاعر: ____
گوشه ی چادر تو تا که به در میگیرد مرتضی پشت سرت دست به سر میگیرد   تو فقط فضه بیا فاطمه را زود ببر چون که دارد دَم در معرکه در میگیرد   از همان روز که برگشتی از آن کوچه حسن زانویش را چه غریبانه به بر میگیرد   دخترت گفت در این خانه که نامحرم نیست پس چرا مادرمان رُخ ز پدر میگیرد   فاطمه دخترمان حال تو را میداند چند روزیست تو را زیر نظر میگیرد   زودتر خوب شوی فاطمه جان خوبتر است زن همسایه سه ماه است خبر می گیرد  
بخند...گریه ات آخر مرا ز پا انداخت مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت   به جان من بخورد درد تو، نخور غصه غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت   غریبگی نکن ای آشنای مرد غریب بگو چگونه تورا کوچه از صدا انداخت   بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟ تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت   دو تا نشان زده با تیر خود، زمین خوردم همان کسی که تورا بین کوچه ها انداخت   ببینمت!  چقدر بد زده تو را نامرد که ضرب پنجه او روی گونه جا انداخت   ببین نتیجه سیلی بی هوا این است ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت   نفس کشیدی و من بند آمده نفسم لباس خونی تو از نفس مرا انداخت   ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت   اکبر نازک کار  
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟ پیشِ رویم چادر از رو بر نمیداری چرا؟   کس نمیگوید سلامم...کس نمیگوید جواب بین این غمها تو قفلِ غم به لب داری چرا؟   رنگِ رخسارت خبر از روزگارت می دهد کارِ خانه پس چرا لبخندِ اجباری چرا؟   هر چه پرسیدم ز حالت زود گفتی بهترم پس بگو دستت ز پهلو بَر نمیداری چرا؟   ردِّ خونی پشتِ در روی زمین بینم... ولی خیره با چشمان کم سو سوی مسماری چرا؟    یارِ هجده ساله ام رنگت چنان صد ساله هاست  دست بر زانو خمیده سمت دیواری چرا؟   این دعایت را شنیدم مرگ میکردی طلب نوبهارِ خانه ام از عمر بیزاری چرا؟   ای همه پشت و پناهم عزم رفتن کرده ای؟  قصدِ این داری که از من دست برداری ؟ چرا؟   صبح تا شب کارِ خانه نیمه ی شب گرمِ آه هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟   جعفری
گاهی به یک نگاه سخن گفته میشود ناگفته های شوهر و زن گفته میشود حالا که ظاهر تو به سنت نمیخورد راز سه ماهه پیر شدن گفته میشود دست مرا که بست به دستت قلاف زد! در این ورم خجالت من گفته میشود یکروز میرسد که دراین کوچه های تنگ حتما دلیل بغض حسن گفته میشود تب کردن از علائم آتش گرفتن است حال تو از حرارت تن گفته میشود  ای شمع آب رفته ی من!دلخوشم فقط... به چند استخوان که بدن گفته میشود! شانه بزن که درد دل بچه ها به تو درلحظه های شانه زدن گفته میشود روزی به چادر تو حیا گفته شد ولی.. روزی به چادر تو کفن گفته میشود 🔸شاعر: ____
شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من خانه را جارو مزن حیدر خجالت می کشد من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد در میان بسترت وقتی که می آیم بمان اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد این علی دیگر علی خیبر و خندق که نیست بوسه بر بازو مزن حیدر خجالت می کشد حسنی  
با سینه ی شکسته علی را صدا مکن اینگونه پیش من کفنت را سوا مکن هفتاد و پنج روز، زِمن رو گرفته ای امروز را بیا و از این کارها مکن من رو زدم تو خنده به تابوت می کنی؟! اینگونه با دلی که شکسته است تا مکن پیراهن اضافه نداری عوض کنی پس بر لباس خونی خود اعتنا مکن از این طرف به آن طرف خانه پیش من پیراهن حسین مرا جا به جا مکن من بیشتر به فکر توام درد می کشی پس زودتر برو، برو فکر مرا مکن هر قدر هم که باز بگویم نرو بمان بی فایده است پس برو و پا به پا مکن اصلا بیا بدون خداحافظی برو حتّی برای ماندن من هم دعا مکن اکبر لطیفیان
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها "السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة" استعانت گر كند ما را خدايِ فاطمه سر مي اندازيم محشر زيرِ پايِ فاطمه يك گلو بندش سه تا بدبخت را خوشبخت كرد هر كه عاقل بود رفت و شد گدايِ فاطمه گريه كن هاي حسينش را شفاعت مي كند دستِ عباس هست رويِ دست هاي فاطمه *فرداي قيامت كه صدايي مياد:" غُضُّوا أبصارَكُم" چشم هارو ببنديد چون فاطمه ميخواد واردِ صحراي محشر بشه، چند تا وسيله بي بي مياره برا شفاعت اُمتِ باباش پيغمبر، اولين وسيله اش كه چادر رو كنار ميزنه، همه مي بينن يه سَرِ بريده رويِ دست ميگيره، صدا ميزنه: آي گريه كُن هاي حسينم! وسيله ي دوم دستاي قلم شده ي عباسِ، آخه دستاي خودِ مادر هم شكسته شده بود...* بر مقامش هر كه سر خم كرد شد پيغامبر انبياء را پس بخوانيد انبيایِ فاطمه *بي بي جان! ما كه مريض ميشيم، بيشتر از يك هفته نميشه حالمون خوب ميشه، قربونت برم كه سه ماه تويِ بستر افتاده بودي، ما كه يه دردي مي گيريم يه جاي بدنمون درگير ميشه، يه جايي نهايتاً درد ميگيره، من چي بگم از اون خانومي كه بازوش درد مي كرد، پهلوش درد مي كرد، سينه اش درد مي كرد، همه جايِ بدنِ بي بي سياه شده بود...* ميخ در از سينه بيرون آمد و خون گريه كرد گشت اگاه از دلِ درد آشنايِ فاطمه تا رسول الله در شأنش فداها گفته است كيست ديگر لايقش گردد فداي فاطمه *يعني مقامِ زهرا رو نمي دونستن؟ نمي ديدن پيغمبر چه جور احترام مي كرد زهرا رو؟* مُسْتَجَابُ الدَّعْوه حالا مرگِ خود را خواسته بي اجابت باشد اي كاش اين دعاي فاطمه *بچه هارو جمع كرد، حسن اومد، حسين اومد، زينبين اومدن، با يه ذوقي با يه شوقي وضو گرفتن، آماده شدن؛ فاطمه جانماز رو پهن كرد، چادر نماز رو به سر كرد، بچه ها همه رو به قبله، مادر هم رو به قبله، آروم آروم دست هارو بالا آوُرد، دست كه بالا نمي اومد، حسن گفت: مادر بذار كمكت كنم... آروم آروم اين دستا رو آوُرد بالا، مادر ميخواد برا خودش دعا كنه، زينبين از اون طرف دست هارو آوُردن بالا، حسين هم از اون طرف، منتظرن مادر برا خودش دعا كنه بعدِ يه مدتي، ديدن مادر با اون صدايِ بي رمقش، گفت: " اللهم عجل وفاتي سريعا" يهو همه بچه ها اين دست هارو زدن تو سرشون، چي ميگي مادر!* كارِ دنيا را ببين در سن هجده سالگي شانه هاي كودكانش شد عصاي فاطمه محوريت چون كه با زهراست در متنِ حديث مي شود اهلِ كِساء، اهلِ كِسايِ فاطمه آب ميريزد براي بچه هق هق مي كند *مي فرمود: حسين جان! بذار من برات آب بريزم، آخرِ عُمرش هم وصيت كرد: علي جان! خودت آب بهش بده، اين بچه زود تشنه اش ميشه...* مقتل ميگه: از مادر آب خواستي پيرهنت رو آقا بردن راستي مقتل ميگه: پنجه تو موت كردن بي پيروهن هي زير و روت كردن ─── آب ميريزد براي بچه هق هق مي كند اي به قربانِ حسينِ سر جدايِ فاطمه رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهي نشد دارد از انصار پیغمبر گلایه فاطمه *آخه چهل رو يا شب، مي رفت با اميرالمؤمنين و بچه ها، روايت ميگه: مركبي رو اميرالمؤمنين آماده كرده بود، شايد بي بي نميتونسته راه بره، بي بي رو سوار بر مركب ميكرد، از اين خونه به اون خونه، همه ي امور عالم به دستشون بوده، گره ي همه رو باز ميكنن، كار به جايي رسيده كه علي و فاطمه دارن رو ميزنن به مردم... در ميزد زهرا، در رو باز مي كردن، بي بي مي فرمود: من رو ميشناسيد؟ روايت ميگه:اميرالمؤمنين عقب مي ايستاد، بي بي مي رفت جلو، مي گفت: علي جان! بذار من برم جلو، اينا صدايِ من رو بشنون ميان، بذار من برم جلو، من دخترِ پيغمبرم من رو ببينن ميان، حالِ من رو ببينن دلشون ميسوزه، ميگفت: من رو ميشناسيد؟ علي رو هم كه ميشناسيد؟ غدير رو كه يادتونه، بابام دستِ اين آقارو بُرد بالا... ميگفتن: آري ميشناسيم... خوب چرا ياري نمي كنيد؟ بعضي ها قول ميدادن بيان برا كمك اما نمي اومدن، روايت ميگه: بعضي ها در رو باز نمي كردن، بي بي اينقدر پشت در، در ميزد... يكي نبود بگه نامردا شما در زديد بي بي خودش اومد پشتِ در...* كارِ دنيا رو مي بيني فاطمه! چه جوري با من و تو تا ميكنه تا ميخوايم يه كم با هم حرف بزنيم زخمايِ تنت دهن وا ميكنه خنده هايِ تو همه دل خوشيمه من همون عليِ خوش رويِ توأم بخدا درد تو هم دردِ منه نگرانِ زخمِ پهلويِ توأم با خود ميگم كي فكرشو مي كرد يه روزي تو از علي رو بگيري تو زنِ جَوُون خونه ي مني مجبوري كه دست به پهلو بگيري نزديكِ سه ماهه از خونه ي ما صداي بگو بخند نيومده نَفَست بند اومده اما هنوز خونِ زخمِ سينه بند نيومده دلِ نازكت رو با زخمِ زبون همون روزِ عروسي نيش زدن چشم نداشتن ببينن با هم خوشيم خونه زندگيمون رو آتيش زدن غصه مو به كي بگم نمي دونم حق داره دلم اگه آهي داره غصه ام اينه ميدونستن همشون اين خونه بچه ي تو راهي داره تو کوچمون داره شهادت میده دیوار وسطِ راه خوردی کتک شدی گرفتار
گونه ات شگسته، گمونم شونه ات شکسته جارو نکش این خونه رو دیگه بسه کار درسته پشتِ در لگد خوردی زیاد افتادی از پا چرخِ فلک الهی با تو راه بیاد عُمرت به دنیا یادم نمیره پایِ در چادرِ تو موند لایِ در ای وایِ من، زهرای من موند رویِ دیوار جایِ در له شدی تویِ غوغای در ای وایِ من، زهرای من
علامه حسن زاده آملی ره: باید قنبر حضرت خامنه‌ای کبیر بود به هر جای آسمان رفتم این سید را دیدم.
جان مادر! چند روزی چهره پوشیدی ز من از چه می‌پیچی به خویش و ساکتی؟ حرفی بزن! دخترم! از دردِ مادر با پدر چیزی مگو! با علی از داستان میخ در چیزی مگو! جان مادر! روگرفتی دست بر پهلو چرا؟ فاش برگو نیست در فرمان تو بازو چرا؟ دخترم! جای غلاف تیغ را تو دیده ای آفرین بر تو که حتی از حسن پوشیده ای جان مادر! بیشتر از ما چرا گرید حسن؟ او چه دیده بین کوچه که ندیده چشم من؟ دخترم! از ماجرای کوچه تا هستم نپرس! زین سخن صرف‌نظر کن از برادر هم نپرس! چشم مادر! پس به من از چادر خاکی بگو! ماجرای چادر خاکی و هتاکی بگو! دخترم! چشمم سیاهی رفته و خوردم زمین مجتبی دستم گرفت و خانه آوردم؛ همین! جان مادر! گوشواره از چه بر گوش تو نیست؟ اشک می‌ریزی و جز خون‌جگر نوش تو نیست؟ دخترم! یک گوشواره بود بر گوشم، شکست گریه ام بر غربت بابای مظلوم تو هست جان مادر! پس چرا در نزد بابا ساکتی مخفی از او روز می‌نالی و شب‌ها ساکتی دخترم! مخفی‌ست تا روز قیامت درد من هم ز تو هم از پدر هم از حسین هم از حسن سازگار  
|⇦•روضه زیاد شنیدم اما... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها کار من و تو نیست، تا كه بگیم از عشق کار من و تو نیست، بگیم که فاطمه کی بود کار من و تو نیست، تا بگیم از یه نور حوریه ی آسمونی تو جسم خاکی بود مدح تو گفتن کارِ هیچکی غیر حیدر نیست اونکه که میگه مدح تو رو باید باشه عاشق روضه زیاد شنیدم اما روضه ات و هیچکی اِنقده باز نخونده مثل حضرت صادق وَذَابَ لَحمُها سادات منو ببخشن آب شده تنش نَحَلَ جِسمُها از جاش پا نمیشه بی جونه بدنش وای مادر، وای مادر... بانوی آسمون، مادرِ مهربون ای که از اسم تو گرفته آبرو پاکی آیینه ی حقی، عصمت مطلقی جرم تو چی بوده که باشه چادرت خاکی زندگی علی چی شد میون اون کوچه سوره ی کوثری ولی شکسته هر آیه چه بی رمق افتادی تو کنار سجاده ولی دعا میکنی بازم برا همسایه فدای اشک تو، مادر چرا سه ماهه خم شده قدت فدای غربتت، اومد برا عیادت اونی که زَدت وای مادر، وای مادر...