بچّه بزرگ کردن که آسون نیست، میدونید
بچّه بزرگ کردم عصایِ دست من باشه
وقتی که میبینم نگاهش رو، بشم آروم
نه اینکه پاره پاره تن باشه....
*مثل گل پرپرت کردن...*
بعد از علی اکبر شکستم، من موندم و رازی نگفته
هرکس جوونی داده از دست، یاد جوون من بیفته
*بمیرم برات حسین....امام زمان من رو ببخش...*
یاسِ باغ امام را چیدند
اشکِ چشم حسین را دیدند
آی مردم بلند گریه کنید
که به آقا بلند خندیدند....
من داغهای بیشماری دیدم ای مردم
من مادرم رو تو جوونی نیمه جون دیدم
من خوب می دونم چقد داغِ جوون سخته
آخه خودم داغِ جوون دیدم....
*مادرم سنی نداشت...مادرم زهرا جوونه...*
آه ای جوون از دست دادههای این مجلس!
*خدا کنه نباشه تو این مجلس...*
آه ای جوون از دست دادههای این مجلس!
دیدم علی رو؛ بین دشمنها چه تنها شد
اون قامت رعنا! خدا! اون قامت رعنا
پیش نگاهم اربا ابا شد....
بعد از علی اکبر شکستم، من موندم و رازی نگفته
هرکس جوونی داده از دست، یاد جوون من بیفته
یاسِ باغ امام را چیدند
اشکِ چشم حسین را دیدند
آی مردم بلند گریه کنید
که به آقا بلند خندیدند....
*بلندبلند می خندیدند...ما امشب اومدیم برات شهادتمون رو بگیریم...ما رو دست خالی رد نکنید...یه فکری به حال ما بکن....علی الدنیا بعدَک العفا....*
مردم کجا بودید وقتی علیِ من
زیر سُمِ اون مَرکبا من رو صدا میزد
من هِی صداش میکردم اما پیشِ چشمِ من
هی بیشتر او دست و پا میزد.....
مردم نبودید و ندیدید! هرکسی اومد
زخمی زد و تیری زد و سنگی زد و برگشت
*قتل الحسین بالسیف والسنان والحجر والعصا،مظلوم عطشان بکربلا...*
مردم نبودید و ندیدید! هرکسی اومد
زخمی زد و تیری زد و سنگی زد و برگشت
هرجا که چشم من میفته اکبرم اونجاست
حالا پر از اکبر شده این دشت
بعد از علی اکبر شکستم، من موندم و رازی نگفته
هرکس جوونی داده از دست، یاد جوون من بیفته
یاسِ باغ امام را چیدند
اشکِ چشم حسین را دیدند
آی مردم بلند گریه کنید
که به آقا بلند خندیدند....
#شاعر: رضا یزدانی
آن کس که سر به مَقدَمِ جز او نمی زند
چون کَلبِ راه، پرسه به هر کو نمی زند
این نامُرتبىِ مرا سرزنش نکن
آشفته حال، شانه به گیسو نمى زند
*آقا محرم و صفر يه سري به ما بزن ببين چه وضعي داريم، بعضي ها كه مشكي كه مي پوشن، تا آخرِ صفر در نميآرن...رسيديم به شبِ هشتم، تا حالا كه نگهم داشتي بذار شبِ عاشورا رو هم ببينم...*
دل که نسوخت، گریه به هِق هِق نمی رسد
شمعِ سحر، نسوخته سوسو نمى زند
*مي دوني يعني چي؟ برو تو مقتلِ كربلا ببين، همه رو شهيد كردن، ابي عبدالله هق هق نزد، شبِ هشتمي ها!، يه جا بلند بلند گريه كرد، وقتي رسيد بالا سرِ علي اكبرش، دشمن ديد حسين داره هق هق گريه ميكنه، امشب جَوُونا پاشيد بريد زيرِ بغل هايِ حسين رو بگيريد...*
جاروکشِ تَشَرُّفِ گریه است این مُژه
بیهوده چشم را مُژه جارو نمی زند
با یک نگاهِ تو، جگرى خون شد از دلم
زخمى که چشم می زند، اَبرو نمی زند
می میرم و ز وصلِ تو حرفى نمی زنم
حرفِ وصال را که سیه رو نمی زند
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه"
ای سراپایِ تو خوبی و کرامات و شرف
در تماشای تو صد یوسف مصری است به صف
رحم کن بر همه آهسته تر از خيمه برو
كه گرفته است قدم هايِ تو صد قلب هدف
*اومد داخلِ خيمه ي ابي عبدالله، آقا مشغول بود، صدا زد: بابا! اجازه ميدي برم؟ آقا برگشت، ديد لباسِ رزم پوشيده، بندِ دلش پاره شده، اين چيِ پوشيدي؟ گفت: ميخوام اجازه بدي برم، ديگه طاقت ندارم بمونم...چي بگه؟اگه بگه نرو كه حسين نيست..گفت:اول برو از محارم خداحافظي كن، واويلا، قديمي تر ها يادشونه، زمانِ جنگ وقتي جواني مي خواست برِ جنگ، مادر دل مي كَند، پدر دل مي كَند، اما خواهرِ وِل كن نبود.
همه خداحافظي كردن، اما رقيه از بغلِ داداش پايين نمي اومد، هي زنها مي اومدن بگيرنش، دستش رو انداخته بود گردنِ علي اكبر، مي گفت: از صبح هر كي رفته نيومده، من نميذارم بري، هر طوري بود رهاش كردن، اومد، گفت: ميري برو، اما آروم، بذار قشنگ نگات كنم، گفت: علي اكبرم، هر چند يه بار، يه "الله اكبر" بگو من صدات رو بشنوم*...
ای عطش بر لبت انداخته صد گونه تَرَک
دست بر دامنِ تو آمده یک خیمه مَلَک
برو اما نه چنان که پدرت جان بدهد
با خبر باش که به زخم نپاشی تو نمک
چند لحظه است که رفتی و بدونِ خبرم
غمِ دلواپسی ام را به که باید ببرم
گفتمت دَم به دَم اِستاده و تکبیر بگو
این سکوتِ تو درآورده علی جان پدرم
تو کدامین طرفی خاک نشین افتادی
یا حواسِ تو نبوده به کمین افتادی
اصلاً از هر طرفِ دشت صدا می آید
نکند از رویِ مَرکب به زمین افتادی
*تا حالا مَردِ هول کرده دیدی؟ هول کرده بود، عمه ی سادات اومد کنارِ ابی عبدالله، گفت: حسین! اون اسبِ علی نیست؟ گفت:آره، گفت: چرا اون وری میره؟ اسبِ رزم دیده بَلَدِ، سوارش افتاد باید برگرده، افتاده بود رویِ یالِ اسب، خون چشمایِ اسب رو گرفت، عوضِ اینکه بیاد سمتِ خیمه ها، رفت سمت خیمه های دشمن، زنهای جراحِ اومدن، شنیدن اسمش علی است، اینقدر تیغ زدن رویِ بدنش، حسین اومد بالا سرش...*
باورم نیست علی اکبرِ بابا باشی
اینقدر سعی نکن تا که به پایم پاشی
تیرها در تنِ تو چون نخ و سوزن شده است
تیرها را بِکِشم از بدنت می پاشی
چه کسی بر سَرِ تو دست درازی کرده
دور تا دورِ تنت حاشیه سازی کرده
این بدن کارِ دو تا نیزه زن و اینها نیست
نیزه بدجور به پهلویِ تو بازی کرده
*حسین!...سوارِ بر مرکب شد، از هولش، یهو از اسب افتاد، دید اگه سوار بشه وقت میره، با زانو خودش رو رسوند بالا سرش...*
اصغری مانده زتو، معنیِ اسمت رفته
هر که برداشته یک تِکه زجسمت رفته
بدنت کم دارد، هر چه که می چینم من
یک چهارم زتنت مانده، سه قسمت رفته
ای الهی تنِ خود را تو نبینی اکبر
کاغذِ خُرد شده رویِ زمینی اکبر
رفته اسبِ تو در این بُحبوحه بیراهه چرا
سر درآوردی از خیمه ی جَرّاحه چرا
تیغ، نوکِ نیزه بریده همه جایِ تنِ تو
آب رفته، شده جسمت قَدِ شش ماه چرا
*دستش رو انداخت بدنِ علی اکبر رو بیاره بالا، یه طرف دیگه می افتاد، اول دهانش رو پاک کرد، گفت: یه بار دیگه بهم بگو :بابا...دید صدا نمیآد، حسین هی صدا می زد: "وَلَدی! وَلَدی!.." دید صدا از پشتِ سرش میآد، دید زینبِ، زد رویِ شانه های علی اکبرش، پاشو عمه ات داره میاد...*
مو میکَنم اگر نروی از بَرَش کنار
بَردار چهره از رُخِ از خون تَرَش کنار
*میگن: اگه زینب نیومده بود، حسین کنارِ بدنِ علی اکبرش جان داده بود...*
آنجا که #حسین
در صحنه است،
اگر در صحنه نباشی،
هرکجا که میخواهی باش!
چه ایستاده به نماز،
و چه نشسته بر
سر سفره شَراب!
#هر_دو_یکی_است
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم به نفس حاج مجتبی رمضانی•ೋ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ،اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
دست من غیر عبایِ تو عبایی نگرفت
پَرِ من جز درِ این خانه، به جایی نگرفت
دستِ حسرت به سرش تا به ابد خواهد زد
هر که پیشِ کَرَم ات ظرف گدایی نگرفت
*هر کی گدایِ تو نشه ضرر میکنه،هر کی دَرِ این خونه و خانواده نیاد پشیمون میشه، بذار الان بخندن بهت، بذار نصیحتت کنن، یه روز میان دَرِ خونه ات در میزنن، التماست میکنن، حالا چه این دنیا، چه اون دنیا، میگن سفارش من رو به اربابت بُکُن...از بزرگتر ها مون بپرسیم، کسی رو میشناسید رفته باشه دَرِ خونه ی امام حسین پشیمون شده باشه؟...*
مادرت جامه ی مشکی به تنم کرد حسین
نوکرِ تو سَرِخود رختِ عزایی نگرفت
*اگه فکر میکنی خودت پیرهن سیاه تنت کردی، والله اشتباست، اگه فکر میکنی خودت امروز با پا خودت اومدی برا علی اکبر گریه کنی،والله اشتباه میکنی، همه چیز حساب و کتاب داره...*
حسرت قُبّه ی تو می کُشد آخر او را
پدرم پیر شد و کرببلایی نگرفت
*اونایی که باباتون هنوز کربلا نرفته، اونایی که باباشون از دنیا رفته همین الان براش دعا کن، بگو: آقا! بابام کربلا نرفت، الان زیرِ خاک خوابیده، امشب دعوتش کن بیاد سَرِ سفره ی شما...هی گفتم ان شاءالله خودم می برمش، هی گفتم: بابا! اربعین خیلی کِیف داره، گفتم: بابا! از نجف تا کربلا بغلت می کنم می برمت*
حسرت قُبّه ی تو می کُشد آخر او را
پدرم پیر شد و کرببلایی نگرفت
نیزه ای که تهِ گودال سنان داشت به دست
کاش می شد بنویسند به جایی نگرفت
#شاعر بردیا محمدی
*عاشورا شاید نشه بگم،بذار امشب بگم که شبِ جوُوناست...سنان با نیزه واردِ گودیِ قتلگاه شد، دید ابی عبدالله داره لبهارو بهم میزنه، گوش داد ببینه چی میگه، دید آقا میگه"الهی رِضاً بِرِضِاک" سنان عصبانی شد، گفت:بیچاره اش کردیم، دوباره داره میگه: خدایا راضی هستم به رضایتِ تو، چنان نیزه رو واردِ دهان آقا کرد...
شبِ علی اکبرِ، خدایا! بحق علی اکبر، همه ی جوونهارو عاقبت به خیر کن، دعاهای پدر و مادرشون رو در حقشون اجابت بفرما، روضه ی علی اکبر سه تا معما داره، معمای اول: تو اون اوضاع چی شد علی اکبر بر گشت گفت: بابا! تشنه ام؟مگه علی اکبر نمی دونست آب نسیت؟ چون دید بابا خیلی بی تابی میکنه، برگشت گفت: بابا تشنه ام، یعنی بابا! زود باش، اگه میخوای بغلم کنی، دیگه فرصتی نداریم...
معمای دوم، امام حسین تویِ تاریخ زیاد داره گریه کرده، مدینه گریه کرد، کنارِ امام حسن گریه کرد، که حتی امام حسن آرومش کرد، ، کوفه کنارِ بدنِ باباش علی گریه کرد، علقمه گریه کرد، اما فقط یه جا نوشته آقا داد زد، اونم کنارِ علی اکبربود، تا صدای ناله ی علی اکبر بلند شد، خودش رو رسوند کنارِ علی...فقط همین رو بگم: صبر نکرد اسب برسه، خودش رو ازرویِ اسب پرت کرد رویِ زمین، تمام مقاتل میگن: با سَرِ زانو اومد جلو....*دقم دادن جانم را گرفتن
همه تاب و توانم را گرفتن
جوانی داشتم، خوش قد و بالا
فلک دیدی جوانم را گرفتن
فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد
علیِ اکبر، علیِ اصغرم شد
برایش کوچه وا کردن، ای وای
چقدر اکبر شبیه مادرم شد
به چشمِ خود خزانش را نبیند
غمِ آرامِ جانش را نبیند
دعا کردم سَرِ نعشِ جوانم
کسی داغِ جوانش را نبیند
*شروع کرد داد زدن، مقاتل میگن: ضجه زد امام حسین،" صاحَ الاِمام، سَبْعَ مَرَّات" هفت بار داد زد" وَلَدی! وَلَدی!...* علیِ بابا! " یا ثَمَرَةُ فُؤادی!" ای میوه ی دلم! علی!علی!...*
گُلی که خودم دادم پیچ و تابش
*چقدر براش زحمت کشیدم، پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزنه...*
گُلی که خودم دادم پیچ و تابش
به آبِ دیدگانم دادم آبش
به درگاهِ الهی کی روا بود
گُل از ما دیگری گیرد گُلابش
*اِرباً اِربات کردن بابا، قصاب های عرب یه تیکه گوشت رو خیلی تیکه تیکه میکنن، میگن:" اِرباً اِربا"...*
امان از ضربه با شدت، علی جان!
تو را کُشتن با سرعت، علی جان!
شبیه فاطمه مادر بزرگت
زمین خوردی تو با صورت، علی جان!
علیِ اکبرم! دردت به جانم
نَبیِّ دیگرم، دردت به جانم
*اینقدر شبیه پیغمبر بود، اینقدر شبیه حضرتِ زهرا بود، هر وقت ابی عبدالله دلش برا مادرش تنگ میشد، میگفت: علی اکبر چند قدم جلوم راه برو..*
علیِ اکبرم! دردت به جانم
نَبیِّ دیگرم، دردت به جانم
نکش پا بر زمین، در پیشِ بابا
عزیزِ پرپرم، دردت به جانم
*میگه: ابی عبدالله تا رسید، دست کرد در دهانِ بچه اش، لخته ی خون در اومد، شروع کرد آخرین نفس هارو کشیدن، صورت رویِ صورتِ بچه اش گذاشت...*
بنازم لحنِ بابا گفتنت را
نکش از دستِ بابا دامنت را
نشستم رویِ خاک وبا تحیُّر
تماشا میکنم جان کندنت را
*اما معمای سوم، هر شهیدی رویِ زمین می افتاد، امام حسین خودش هر جوری بود، کشان کشان می آوُرد خیمه ی دارُالحرب، اما از کنارِ علی اکبر دستِ خالی برگشت، چرا؟ دو تا دلیل داره، دلیل اول اینه، تا اینجا هم خودش رو به زور کشوند، تا اینجا هم با زانو اومد، دلیلِ دوم این بود، هر جایِ بدنِ علی اکبر رو می گرفت، اعضایِ بدن از هم جدا میشد، تویِ دین ما میگن: نباید به بدنِ جنازه بی احترامی بشه، آقا دید بدن داره پاره پاره میشه، همون جا گذاشت و برگشت...هر گوشه ی بدن رو می گرفت جدا میشد، لذا صدا زد: جوانانِ بنی هاشم بیایید...من تنها نمی تونم...یه بدنِ دیگر رو هم اصلا آقا نبُرد، اونم بدنِ اباالفضل بود، اخه خودش گفت: من رو نبر، من به بچه هات وعده ی آب دارم....
روضه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه
" اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
"اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج..."
من به تو امیدوارم، ای حسینِ فاطمه
هر چه دارم از تو دارم، ای حسینِ فاطمه
کاش یک روزی در آغوشِ شما گریه کنم
خسته از این روزِگارم، ای حسینِ فاطمه
کاش در خوابم ببینم دوستم داری و بس
بینِ آغوشت ببارم، ای حسینِ فاطمه
گرچه زشت و روسیاه، اما میانِ روضه ام
در گلستانِ تو خارم، ای حسینِ فاطمه
*مادرامون به ما همین جور یاد دادن، دیدین بچه ها رو، تا اسمِ ابی عبدالله رو می شنون، به سینه می زنن، فیض ببرن مادرامون...*
گریه بر تو می کنم،آقا برایِ زخمِ خویش
مرهم از غم میگذارم، ای حسینِ فاطمه
شانه هایم زود می لرزد، با نامِ شما
گرچه بر دوشِ تو بارم، ای حسینِ فاطمه
با کریمان کارها دشوار نیست،اما چرا
سختی افتاده به کارم، ای حسینِ فاطمه
روزِ خوش از خود ندارم، اختیارِ خویش را
دستِ اکبر می سپارم، ای حسینِ فاطمه
*از امشب هر چه که براتون میخونم کار سخت تر میشه، اما شما مهمان نیستید، شما نوکرید و نوکری می کنید،میخوام زیر لب همه با هم بگید فضا عوض شه: حسین!...جان..
کدوم حسین رو صدا می زنی؟ پیغمبر وقتی وارد خانه شد، دید داره زهرا گریه میکنه،گفت: عزیزِ دلم، چرا گریه میکنی؟ عرض کرد:یا رسول الله! این بچه ای که در رَحِمِ منِ با من حرف میزنه.پیغمبر فرمود:فاطمه جان! وقتی تو هم در رَحِمِ مادرت،خدیجه ی کبری بودی با مادرت حرف میزدی، عرض کرد:بابا! یارسول الله! اون روز من مادرم خدیجه ی کبری رو دلداری میدادم، اما این بچه جگرِ من رو میسوزنه،این زیرِ لب میگه:" یا اُمّاه! اَنَا الغَریب، یا اُمّاه! اَنَا المَظلوم" اما بابا از صبح تا حالا حرف زدنش عوض شده، هی زیرِ لب میگه: "یا اُمّاه! اَنَا العَطشان"
الان کربلا چه خبرِ؟ امشب شبِ جوان هاست، با شب های دیگه فرق میکنه،امشب شبِ علی اکبرِ،آی مردم! شب های جمعه یادت باشه اگه کربلا بودی روضه علی اکبر رو نخونید، بذار بی مقدمه برات روضه بخونم: رفتن کربلا، با همه ی خستگی که پیاده رفته بودن،یه نگاهی کردن به شیخِ کاروان گفتن: هر سال تو برامون روضه و نوحه میخوندی، چرا برامون روضه نمیخونی؟گفت: باشه، دفترِ نوحه رو باز کرد، گفت: هر چی بیاد می خونم، دفتر رو باز کرد، یه وقت دید نوحه ی علی اکبر اومده، شبِ جمعه ای بود، شروع کرد نوحه خوندن، جوانها دورش رو گرفتن،"میخوام شما هم مثلِ اونا سینه بزنید، به یادِ همه ی شهدا و رزمنده ها،یادت باشه همه کارهایِ پدرها دستِ پسرِ بزرگِ، هرکاری امشب داری باید بگی: یا علی اکبر! من روضه ام تو این نوحه است، دستت رو بیار بالا..."*
جوانانِ بنی هاشم بیایید
علی را بر دَرِ خیمه رسانید
*تا حالا از خودت پرسیدی چرا ابی عبدالله گفت:جوانانِ هاشمی بیان ببرن،آخه از صبح هر کی رو زمین افتاده ابی عبدالله خودش تنهایی آورده تو خیمه، اما با این بدن چه کردن؟ همچین که این نوحه رو میخوند،جوانها تو حرمِ ابی عبدالله سینه میزدن، رسید به بندِ دوم...*
بگویید مادرش لیلا بیاید
تماشایِ قَدِ اکبر نماید
*همچین که سینه زدن،نوحه اش تمام شد، روضه اش تمام شد،گفت: همه بریم استراحت کنیم، فردا با یه حالِ بهتری بیاییم حرمِ ابی عبدالله،آخه پیاده از شهرشون اومده بودن کربلا، زیرِ لب میگفتن:حسین جان! الحمدالله نمردیم حرمت رو دیدیم آقا، یکی گفت: آقا!مادرم مریض بود نتونست بیاد، هر کی یه چیزی میگفت،عاقبت رفتن استراحت بکنن، روضه خون همچین که سرش رو رویِ بالش گذاشت استراحت کنه،وسط هایِ خوابش دید بهش گفتن:بلند شو،گفت: خسته ام خیلی راه اومدم، گفتن: ابی عبدالله اومده دیدنت، بلند شد، گفت: ما این همه راه اومدیم،آقاجانِ ما چرا زحمت کشیده،گفتن:دستور خودِ ابی عبدالله است، میگه: یه مرتبه دیدم در بازشد،قرصِ ماه وارد شد: "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه" میگه: همچین که سلام دادم،حضرت جوابِ سلام دادن، فرمودن: من به سه دلیل اومدم،اولیش رو بهت بگم: هر کی دیدنِ من بیاد، منم دیدنش میآم...
دوم اینکه: تو شهرتون روضه که می گیرید، دَمِ در یه پیرمردِ با اخلاصی هست، چایی دستِ مردم میده، گاهی هم کفش جفت میکنه، از راه دور به من سلام داده، برگشتی بگو: آقا! بهت سلام رسونده...
فرمود:مطلب سوم اینکه یادت باشه اگه از این به بعد اومدی شب جمعه کربلا، تو حرمِ من دیگه روضه ی علی اکبر نخون...آخه شب های جمعه مادرِ پهلو شکسته ام کربلاست،طاقت نداره روضه ی علی رو بشنوه
ما که کربلا نیستیم،اینجا من روضه ی علی اکبر رو راحت تر میخونم،بسم الله: خدا هر کی بابا داره براش نگهداره، ان شاالله هیچ بابایی داغِ اولاد نبینه، خیلی سخته، امامِ صادق فرمود: بهترین لحظه برایِ بابا اون لحظه ای است که جوانش جلوش راه میره با قدِ رعنا..."آی جوانها قدر باباتون رو بدونید، نمی دونید باباتون چقدر کیف میکنه که جلوش راه میرید،حواستون باشه یه وقت تندی نکنید، وقتی از دست دادید تازه اون وقت میفهمی..." امام صادق فرمود:سخت ترین لحظه برا بابا اون لحظه ای است که خودش بخواد جوانش رو زیرِ خاک بذاره...
همچین که علی اکبر اومد تو خیمه ی زینب، همه ی محارم دورش رو گرفتن،سُرمه به چشمش کشیدن، از زیرِ قرآن ردش کردن، داداش مواظب خودت باش، ما تو این بیابون کسی رو نداریم، همچین که اومد از بابا اذن میدان بگیره،بابا! اجازه میدی برم شمشیر بزنم؟ فوراً ابی عبدالله فرمود: برو علی اکبرم...همچین که علی اکبر اومد سوار بر مرکب بشه، ابی عبدالله اومد کنارش فرمود: علی اکبرم صبر کن، جانم بابا!؟ فرمود:علی جان قبل از اینکه بری چند قدم جلوم راه برو تا خوب قد و بالات رو نگاه کنم...فقط همین قدر بگم: یه طوری شد دیدن حسین جلویِ خیمه داره نگاه میکنه،یه وقت اهل خیمه دیدن حسین دست رو سر گذاشت، هی صدا میزنه وای علی اکبرم
چون تو اي لاله در اين دشت گُلي پرپر نيست
و از اين پيرِ جوان مرده کماني تر نيست
دست و پايي ،نَفَسی، نیمه نگاهی،آهی
غير خون آبِ مگر در اين حنجر نيست
در کنار توام و باز به خود مي گويم
نه حسين، اين تنِ پوشيده به خون، اکبر نيست
هر کجا دست کشيدم ز تنت، گشت جدا
از من آغوشِ پُر و از تو تنی دیگر نیست
ديدني گشته اگر دست و سر و سينه ی تو
ديدني تر ز من و خنده ی آن لشگر نيست
*اگه ببینی یکی به بابات میخنده چیکار میکنی؟ ابی عبدالله اومد بالا سرِ علی اکبر...*
استخوان هايِ تو و پشتِ پدر هر دو شکست
باز هم شُکر، کنار من و تو مادر نيست
*رفقا! گُلی که آب نخوره،پژمرده است، علی اکبر پژمرده رفت میدان، اما وقتی برگشت، گُلِ حسین پرپر بود...تنها کشته ای که پایِ ناموسِ حسین رو وسط میدان باز کرد،علی اکبرِ، همچین که صورت رو صورتِ علی اکبر گذاشت، یه وقت شنید یه صدا میآد،یه دستِ مهربون،شبیه دستِ مادرش،نگاهش کرد دید زینبِ،گفت:حسین خدا صبرت بده، داداش بلند شو بریم،ای حسین....
به عظمتِ علی اکبر،"اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج..." احدی رو امشب دستِ خالی برنگردون، خدایا به عشقِ علی اکبر،جوان های مملکت مون رو در پناهِ علی اکبرِ حسین حفظ بفرما،خدایا رهبرِ مارو حفظ کن...
عاقبت یه طوری شد دیدن حسین عباش رو پهن کرد،اونایی که یادشون میاد میگن: زمان جنگ وقتی یه شهیدی رو می آوردن که صورتش آسیب دیده بود، یا نمیذاشتن مادرش ببینه،یا جوری درستش میکردن مادرش نفهمه چی به سرِ بچه اش آوردن...اما حسین قطعه قطعه ی علی اکبر رو خودش جمع کرد. خدایا به حقِ علی اکبر، عاقبت همه ی مارو ختمِ به شهادت کن...خدایا! امام حسین رو از ما نگیر...حسین پناهِ همه ی عالمِ..پناهِ عالمیان،خواهرت پناه ندارد...یادت باشه رفتی کربلا، پایین پایِ ابی عبدالله که گفتن علی اکبرِ،همون جا دو زانو خودت رو بزن بر زمین،اگه گفتن: چرا اینجور میکنی؟ بگو: اینجا همون جایی است که امام حسین با سرِ زانوهاش خودش رو کشید کنارِ بدنِ علی اکبر، هر چی گفت: پسرم! دلش آروم نشد،عاقبت صورتش رو به صورت علی گذاشت،"وَلَدی!..."*
به غسلِ مادر خود هم بلند گریه نکردم
صدای گریه ی من از صدایِ خنده سر است
*هر جا نشستید،مرد،زن،پیر،جوان،بزرگ و کوچیک،بلند فریاد بزنن: حسین!
.
وَ قَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم...
حسین(ع)،
علیاکبرش را به
سیمای پیامبر میدید،
کوفیان اما اِرباً اِرباً اِرباً اِربا
.
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً
*دست ادب به سینه بگذاریم .. چشم به هم گذاشتیم رسیدیم شبِ هشتم .. مگه نفرمود اَنَا قتيلُ العَبْرَةِ، لايَذكُرُني مؤمنٌ اِلاّ بكي .. مگه نفرمود نشانۀ ایمان علامت ایمان اینه کافیه مومن دست به سینه بگذاره بگه: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اگر چشمش خیس اشک شد این مومنِ ..*
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ ..
*آخرین باری که تو حرمت گفتم وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ باورم نمیشد راه حرمتُ ببندن .. باورم نمیشد یه اتفاقی بیفته حسرت بخورم .. باورم نمیشد اربعین بیادُ من نگران باشم آیا برسم یا نرسم .. آیا بیام یا نه ..*
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
عمریست در هوای غمت گریه کرده ام
با شعر های محتشمت گریه کرده ام
من روضه خوانم و غم تو میکشد مرا
*امشب همتون بیاید روضه خوان بشید .. نگید ما که صدا نداریم ما که شعر نداریم ما که مطلبی آماده نکردیم نه همتون میتونید روضه خون بشید امشب همه با مادرش بگید بُنَی .. آخه این شبا به سینه میکوبه میگه بُنی .. قتلوکَ و من الماء منعوک ..*
من روضه خوانم و غم تو میکشد مرا
با درد و داغ و با علمت گریه میکنم
*امشب اومدم حسین جان با تو گریه کنم .. امشب اومدم با گریه های شما گریه کنم .. آخه شب علی اکبرِ .. شنیدم دور علی اکبر هلهله کردن .. (میدونید چرا هلهله کردن؟!) اون نانجیب گفت حسین داره گریه میکنه .. گریهی حسین بقیه رو تحت تاثیر قرار میده، خیلیا با گریۀ حسین آدم برمیگشتن هدایت میشدن .. گفت یه جوری کف بزنید صدای گریه اش نیاد .. آدم داغ دیده دلش میخواد یکی باهاش گریه کنه .. ابی عبدالله هی دورشو نگاه کرد یه نفر نیست با من گریه کنه بالاسر این پسر ..*
خیر الامور زندگی ام روضۀ تو شد
پای سیاهیِ علمت گریه میکنم
هم دست داده ای و هم انگشتری حسین
از این سخاوت و کرمت گریه میکنم
من خواب دیده ام که شب جمعه کربلا
تنها نشسته در حرمت گریه میکنم
*دیشب خیلیاتون برای رباب سنگ تموم گذاشتید .. دیشب صدای گریه هاتون به گوش فاطمه رسیده .. امشبم برای علی اکبر گریه کنید .. علی اکبر مادر نداشت کربلا .. شما به جای مادرش گریه کنید ..
شب های جمعه دلم غرق آهِ
زهرای مرضیه تو قتلگاهِ
با ناله میگه بُنی بُنی
این کشته لب تشنه و بی گناهِ
ای وای بمیرم چرا سر نداری
ای وای بمیرم که مادر نداری*
من خواب دیده ام که شب جمعه کربلام
تنها نشسته در حرمت گریه میکنم
*یااباعبدالله .. چی دیگه دیدم تو خواب ..*
هی ناله میزدی ولدی بعدك العفا
از ناله های دم به دمت گریه میکنم
*چند تا کار تو کربلا ذوقیه، اهل دل میگن این چند تا کارُ تو کربلا انجام ندید اهل ذوق مثلاً میگن توی حرم اباالفضل روضۀ آب نخوانید خجالت میکشه عباس .. اهل دل میگن مثلاً تو حرم ابی عبدالله مادرا بچهشونُ شیر ندن .. مثلاً میگن شب جمعه کربلا بودید روضه علی اکبر نخوانید حسین طاقت نداره .. حالا امشب اجازه دارم روضه علی اکبر بخونم یا اباعبدالله .. مرحوم شوشتری میگه نگید روضۀ علی اکبر، بگید روضۀ جان دادن حسین ..
اولین شهید بنی هاشمِ .. تا اصحاب بودن اجازه ندادن یک نفر از بنی هاشم بره میدان .. ای جانم فدای این اصحاب که ابی عبدالله شب عاشورا فرمود: فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی.. ندیدم بهتر از این یاران .. حالا دیگه همه اصحاب رفتن نوبت رسید به علی اکبر .. اومد اجازه بگیره*
سلام ای ز قرآن و احمد سلامت
سلام ای قیامت بپا از قیامت
گلستان رویت بهشت نبوت
برازندۀ تو مقام امامت
نهادند صورت به خاک جبینت
شهیدانِ پایندۀ راست قامت
به دریای خون مکتب پایداری
به موج بلا اسوۀ استقامت
به پای تو افتد زِدست تو ریزد کرامت
سزد روز محشر به قدقامت تو
همه در قیامت ببندند قامت
محمد جمالت محمد کمالت
محمد جلالت محمد مقامت
عجب نیست ای جان عالم فدایت
که جبریل وحی آورد از برایت
گل سرخ لیلا نبینم خزانت
بمیرم برای دل باغبانت
تو را غسل دادند اما نه با آب
به خون جبینُ به اشک روانت
جگر تشنه اما نفس هرم آتش
گلو از عطش خشک و خون در دهانت
عقیق لبت آب نوشیده از خون
دهانت شده خشک تر از زبانت
سر از خاک بردار و مگذار دشمن
بخندد به اشک امام زمانت
الهی در این دشت لیلا نباشد
نبیند تو را مادر مهربانت
خودم شستم از اشک زخم تنت را
*روضۀ علی اکبر با همۀ روضه ها فرق داره .. روضۀ علی اکبر چندتا ویژگی داره، هیچ کجای کربلا اتفاق نیفتاده .. داغ علی اکبر یه کاری با دل حسین کرد همه گفتن کنار علی اکبر دیگه کار حسین تمامه .. از وداعش نمیگم از میدان رفتنش نمیگم .. میخوام براتون بشمارم چه ویژگی هایی داره روضۀ علی اکبر .. اولین ویژگی این روضه اینه مرحوم شیخ مفید میگه از قول خانم سکینه (س) میگه تو خیمه بودم کنار بابام، نگران بودم هی دور بابام میگشتم داداشم تو میدون بود .. بابام مضطرب هی میرفت جلو خیمه نگاه میکرد هی برمیگشت تو خیمه .. سکینه میگه فقط به بابام نگاه می کردم .. تو میدون رفتن هیچ کسی ابی عبدالله اینقدر نگران نبود این فقط منحصر به علیِ .. این اتفاق فقط اینجا افتاده سکینه میگه تا صدای داداشم بلند شد ابتا علیک من سلام .. دیدم بابام داره دق میکنه داره میمیره .. هنوز علی اکبری ندیده .. ارباً اربایی ندیده .. فقط صدارو شنیده تو خیمه .. میگه تا صدای علی بلند شد نگاه کردم دیدم چشماش سفید شد .. الانِ که بمیره از داغ علی .. دست و پاشو گم کرد .. این اولین ویژگی، برای هیچ شهیدی ابی عبدالله حالش محتضر نشد ..
دومین ویژگی برا داغ علی اکبر ..ابی عبدالله کنار خیلی از شهدا رسیده، اما کنار هر بدنی رسید از اسب پیاده شد نشست کنار بدن .. اما فقط کنار بدنِ علی اکبر نوشتن دیگه نتونست پیاده بشه نوشتن تا رسید کنار بدن فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ .. یعنی از بالای اسب افتاد رو زمین .. داد بزن حسین ..
سومین ویژگی: هیچ کجا نیاوردن کنار هیچ بدنی حسین اینجوری نرفته بمیرم همچین که از اسب افتاد، دیدن دیگه نتونست بلند بشه .. دیدن با زانوهاش داره راه میره .. با زانوهاش خودش و رسوند کنار بدن.. داد میزد پسرم .. چهارمین ویژگی اینه: هرشهیدی که ابی عبدالله اومده بالاسرش دو سه دقیقه حرف زده، یعنی شهید هنوز نفس داشته زنده بوده .. کنار قاسم، قاسم با عموش حرف زد .. کنار اباالفضل، اباالفضل دو سه جمله با حسین حرف زد .. کنار حر و سعید و حبیب باهاشون حرف زد .. اما تنها شهیدی که هی گفت بابا با من حرف بزن .. بابا من پدرتم این بدن بوده .. یااباعبدالله ..
مرحوم مقرم میگه تا رسید بالاسرش دید یه لخته خون تو دهان علی مانع شده نمیذاره علی نفس بکشه، ابی عبدالله با انگشت خونُ از تو دهنش پاک کرد تا خونُ کشید بیرون علی دست و پا زد .. هی گفت یه بابا بگو منو آرومم کن .. حسین ..
پنجمین ویژگی این روضه اینه تا قبل از گودال قتلگاه زینب از خیمه بیرون نیومده بود .. اما یک مرتبه دیدن دختر امیرالمومنین به سر میزنه فریاد میزنه خودشو رسوند کنار ابی عبدالله .. ششمین نکته اینه ابی عبدالله کنار هیچ بدنی نفرین نکرده .. کنار علقمه نفرین نکرد، وقتی علی اصغرُ زدن نفرین نکرد، فقط گفت خدایا تو میبینی باهام چیکار میکنن .. اما کنار علی اکبر بلند ناله زد قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي .. یه جمله دیگه و التماس دعا .. اینهمه براتون شمردم اینا همه منحصر به علی اکبر و داغ علی بود .. یه دونه دیگشو بگم: هر شهیدی که روی زمین افتاد ابی عبدالله که اومد خودش شهید و بغل کرد برداشت .. بمیرم برات حسین اما علی اکبر و یه نفری نتونست بغل کنه .. (اهل کنایه بگیرن من چی گفتم ..) یه نفری نتونست این بدنُ جمع کنه صدا زد جوونای بنی هاشم بیایید .. هرکسی یه تیکه از بدنُ جمع کرد .. عباشُ گذاشت روی زمین بدنُ داخل عبا .. زین العابدین میگه توی خیمه بودم تو تب میسوختم یه مرتبه دیدم توی زن ها یه ولوله ای شد همه ضجه میزنن .. میگه پرده رو زدم کنار دیدم عمه م زیر بغل بابامُ گرفته .. هی میاد میخوره زمین .. ای حسین
.
چشمان شیعه،
چشمهای است برای
حسین(ع) و اهلبیتاش...
این شریعه را با گُناه نخُشکانیم!
.
السلام علیک یا مولاتی با فاطمه الزهرا
به دل دوباره هوای حسین را دارم
هوایِ کربُبَلایِ حسین را دارم
چه غم که پشتِ سرم در تمام سختی ها
تمام عمر ، دعایِ حسین را دارم
نگاهِ رحمت و لطفش خداپرستم کرد
حسین خواست خدای حسین را دارم
حرارتِ دل نوکر، عطایِ فاطمه است
به سینه، داغ عزای حسین را دارم
گدایِ رحمت و لطف قدیم الاحسانم
هزار شکر عطایِ حسین را دارم
رضای غیر نخواهم که ترک روضه کنم
میان روضه ، رضایِ حسین را دارم
چه حاجت است به تسنیمُ سلسبیلُ بهشت
منی که مزه ی چایِ حسین را دارم
خدا کند وسط روضه پر کشم سویش
عجیب شوقِ لقای حسین را دارم
چقدر در شب هشتم میان سینه، غمِ
گرفتگیِ صدای حسین را دارم ..
*همه دیدن ابی عبدالله چنان ناله میزد .. چنان فزع میکرد .. هی میگفت ولدی ..*
به دل مصیبت آن پیکری که چیده شده
میانِ سطح عبای حسین را دارم
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
واردِ مدینه شد، آرزویِ دیدارِ پیغمبرُ داره، نمیدونه پیغمبر از دنیا رفته" منافقین مدینه مسخره ش کردن، عربِ ناراحت شد یکی گفت این قبرِ پیغمبرِ .. کم کم داشت میرفت، سلمان دیدش صدا زد بیا .. آوردش دم خانۀ ابی عبدالله گفت اینجا برو به مقصدت میرسی ..
وارد خانۀابی عبدالله شدن ابی عبدالله فرمود دوست داری پیغمبرُ ببینی؟! عرضه داشت بله آقا.
صدا زد علی جان بیا .. جوانِ خوش سیما وارد حجره شد، فرمود یه مقدار راه برو بابا .. گفت ای عرب اگه میخوای جمالِ پیغمبرُ ببینی أشبه الناس خَلقاً، خُلقاً و منطقاً برسول.. یعنی حرف میزد همه اونایی که پیغمبرُ دیده بودن میگفتن این خودِ پیغمبرِ .. راه رفتُ و عربِ نگاهش کرد یه وقت ابی عبدالله سوال کرد آی مردِ عرب، حاضری یه خار تو پایِ این بچه بره؟!.. زد زیرِ گریه .. گفت ان شالله خدا اون خارُ تو چشمِ من کنه ولی به بدنِ این بچه آسیب نرسه ..
میوۀ عمرِ پدر شعله نزن بر جگرم
پا نکش روی زمین، درد نکش ای پسرم
مثل قرآنِ بهم ریخته، درهم شده ای
آه ای خیر کثیرم چقدر کم شده ای
به برم بودی و این قافله پیغمبر داشت
پدرت حالِ خوشی داشت، علی اکبر داشت
خواستم بارِ دگر تا که بگویی چیزی
لخته ی خون به روی دامن من می ریزی؟!
*یه وقت دیدن ابی عبدالله انگشت انداخت در دهانِ علی اکبر .. خونُ درآورد بچه یه نفس کشید کار تموم شد .. همه گفتن حسین جان داده ..*
تنم افتاده کنارت، مددی می گویم
ولدی یا ولدی یا ولدی می گویم
ارباً اربا شدنت، داد جزایم را حیف
خُرد کردند سر پیری عصایم را حیف
سوختم تا که غریبی مرا حس بکنی
نیست انصاف ببینم که تو خس خس بکنی
چه شد اینگونه بهم ریختنت؟! حرف بزن
یوسفم، پس چه شده پیرهنت؟! حرف بزن
نگذار این همه غم در دلم آکنده شود
أشهدُ أنّ عَلی گو پدرت زنده شود
هرچه کردم به خدا جمع نشد، جمع نشد
بدنت بین عبا جمع نشد، جمع نشد
مثل یک دشتِ پر از لاله و گلگون شده ای
بس که نیزه به تنت خورده، دگرگون شده ای
سینه ات، سوخته انگار به چشمم آمد
ماجرایِ نوک مسمار به چشمم آمد
عمه ات آمده از خیمه برایش برخیز
دست بر معجر خود برده، به پایش برخیز
بر دلم آتش این داغ مدام است مدام
بعد تو صحبت لبخند حرام است حرام
"ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی"
رفتی و خون به دل مضطر لیلا کردی
شاعر :#محمد_جواد_شیرازی
*داشت با بچه ش حرف میزد، دید یه صدای آشنایی صدا میزنه حسینم داداشم .. نگاه کرد دید عمۀ ساداتِ .. زیرِ بغلای ابی عبدالله رو گرفتن .. جوان های بنی هاشم آمدن بدنُ گذاشتن میانِ عبا .. به خدا بدنُ جمع کردن .. وقتی زد به قلبِ لشکر، یه مرتبه دورَش کردن .. اول کاری که کردن عمودی به سرش زدن .. سر شکافته شد مثلِ علی .. اسب یه حیوانِ تربیت شده س، دست انداخت گردنِ اسب که بر گرده .. اما خون جلو چشمِ این اسبُ گرفت اشتباهی جای اینکه بیاد به سمتِ خیمه ها برد وسط لشکر، ارباً اربا*
با چه وقاری مانندِ حیدر
رو به میدان علی اکبر
ای همه هستم محاسن بر دستم
حرزِ یازهرا بر بازویِ تو بستم
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
تا ناله کردی خود را رساندم
بهتر بگویم خود را کشاندم
بگو کجایی تو بخشِ صحرایی
پیشِ نگاهِ من تو ارباً اربایی
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
نیزه کشیدم از پهلوی تو
افتاده بودم بی جان رویِ تو
ای نامرتب جانم شده بر لب
از تو جدایم کرد گریه کنان زینب
یا علی اکبر، جانم علی اکبر ..
#سینه_زنی و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شبِ هشتم محرم به نفس سید مهدی حسینی •✾
علی علی ، ولدی ...
الله اکبر به علیِ اکبر
داره میره میدون پیغمبر
ای پهلوانم من از عمقِ جانم
ز تو راضیم اِی یَل حیدر
خونِ حیدر تو رگ هاتِ بابا
نفسم تو نفس هاتِ بابا
برو خیر از جونیت ببینی
تویی ذکرِ مناجاتِ بابا
الله اکبر به علیِ اکبر
داره میره میدون پیغمبر
ای پهلوانم من از عمقِ جانم
ز تو راضیم اِی یَل حیدر
علی علی ، ولدی ...
خَلقاً پیمبر، خُلقاً پیمبر
منطقاً پیمبر، علی اکبر
زهرا خصائل، نبوی شمایل
علوی فضائل، علی اکبر
شده حُسنِ حسن در تو جاری
تو کریمی و از این تباری
کربلا شد مزین به خونِت
شده با جسمت آیینه کاری
الله اکبر به علیِ اکبر
داره میره میدون پیغمبر
ای پهلوانم من از عمقِ جانم
ز تو راضیم اِی یَل حیدر
خونِ حیدر تو رگ هاتِ بابا
نفسم تو نفس هاتِ بابا
برو خیر از جونیت ببینی
تویی ذکرِ مناجاتِ بابا
علی علی ، ولدی ...
گیسو کمندم به تو سر بلندم
پاشو تا نَمُردم ، دلبندم
دشمن کمین زد ، تو را تا زمین زد
دیگه من ز دنیا دل کندم
پیشِ چشم ترِ عمه زینب
پاشو ای دلبرِ عمه زینب
پاشو کاری کن ای کوهِ غیرت
برایِ معجر عمه زینب ..
الله اکبر به علیِ اکبر
داره میره میدون پیغمبر
ای پهلوانم من از عمقِ جانم
ز تو راضیم اِی یَل حیدر
علی علی ، ولدی ...
قَتَلَاللهُ قوماً قَتَلوك...
خداوند
آن قوم را بكشد
كه تو را آنگونه كُشتند...
#علی_اکبر
#سینه_زنی و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شبِ هشتم محرم به نفس حاج سید مهدی میرداماد •✾
ماه ملک منظرم علی ، ای پسر بالا بلندم
مه پاره لیلا تویی ، ای دلبر گیسو کمندم
آهسته تر ببینمت جوونیِ رفته زِ دستم
داری میریُ بعد تو خزون میشه تموم هستم
بزار ببینم بازم چشاتُ
غروب تو میکشه باباتُ
اذون بگو بشنوم صداتُ
یا علی پیغمبر لشکرم
میکشه داغت منو اکبرم
وای .. ولدی ولدی ولدی علی ..
*لعن الله قوما قتلوك يا ولدي!.. فقد استرحت من هم الدنيا وغمها ..*
پاشو بببین خورشیدِ من
لشگر داره به من میخنده
بمیره بابا لخته خون
حلقِ تو رو داره میبنده
پهلویِ تو زخمی شده داغت شده شبیه زهرا
میام پیشت رو زانوهام پیر کرد منو داغ تو بابا
بردن تو چاره ایی نداره
گفتم اباالفضل عبا بیاره
برداره این جسم پاره پاره ..
*امام سجاد از این جا به بعد ضه رو نقل میکنه .. میگه دیدم تو خیمه ها ولوله شد .. پردۀ خیمه رو بالا زدم دیدم جلو بابام داره میاد ، عمه م زیر بغل هاشُ گرفته .. چه خبره ، چیشده؟.. دیدم پشت سرش جوونایِ بنی هاشم دور یه عبا رو گرفتن یه بدن پاره پاره رو دارن میارن .. ای حسین ..*