eitaa logo
ذاکرین آل الله
293 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. در داعیه‌ی فضل داشتند! (ع) از آنها کرد، با تَشَر و تیشه جوابش را دادند! .
روضه و توسل جانسوز حضرت رقيه سلام الله عليها سیدمجید بنی فاطمه السلامُ علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام. بابا بیا ببین غمِ چشم تر مرا چشمان ضرب دیده و درد سر مرا بابا ببین که فاطمه خیلی شکسته شد با رفتنت زمانه شکسته پر مرا اَجر رسالت تو به پهلوی من رسید میخی به خون نشانده پدر پیکر مرا مظلومیِ علی به خدا باور من است بردند با طناب همه ی باور مرا سیلی که جای خود، پسرم را شهید کرد آنکس که خون نموده دل مضطر مرا خیلی دلم برای علی سوخت ای پدر وقتی که دید خونِ روی معجر مرا آینده ی حسین و حسن آتشم زده در دل ببین غمِ دختر مرا دیدم میان شام غم باغِ لاله را تصویر کودکی خودم را، سه ساله را _______ من آسمانِ ابری باران گرفته ام از چشم عمه غیرتِ طوفان گرفته ام از لحظه ای که سر روی نیزه گذاشتی زنجیر بسته راهِ، بیابان گرفته را من با وجود ضعف تنم در مسیر شام با خطبه های عمه مان جان گرفته ام بابا ببین حکایت دندانمان یکیست امشب برات روضه ی دندان گرفته ام ماهم ولی هلال قدم پر ستاره ام خورشید خون گرفته به دامان گرفته ام میدانم از تنور فقط نان میاورند حالا چجور از تو بوی نان گرفته ام طفل گرسنه با شکم سیر میزدند در شهر شام ، شام غریبان گرفته ام دیگر خرابه درد ‌سرش گریه‌ی من است بابا ببر مرا که دلم تنگ رفتن است _______ مرغ اسیر هم وطنش فرق میکند هم اینکه نوع پرزدنش فرق میکند شیرین زبان تو شده لکنت زبان پدر طرز تکلم و سخنش فرق میکند خیلی مرا زدند ولی بین این همه این شمر لعنتی زدنش فرق میکند از دست‌ها مپرس که با گوش‌ها چه کرد *بعضیا هنوز ساکتن...دوست داری من روضه کلامی بخونم باشه... دختر بچه دیدی یا نه...دختر بچه از تاریکی میترسه...دختر بچه از صدای بلند میترسه...دختر بچه همیشه از سفری میترسه که بابا توش نباشه...اما این خانوم رو، هم باباشو کشتند هم عموش رو کشتند، هم داداشاش رو کشتند...نیزه دار سر بریده ي آقا میگه نیمه شب خودم رو به خواب زدم ببینم صدا گریه کیه...دیدم این دختر خودشو آروم آروم کشوند پا نیزه سر بریده ی بابا...هی میگفت: بابا دلم برات تنگ شده...بابا کجا بودي ریختن تو خیمه...فقط همین قدر بگم...بابا گوشم درد میکنه...بابا همیشه دختر‌تو بغل میگرفتی...میگه یه وقت دیدم نیزه خم شد...این دختر بابا رو بغل گرفت... یه جمله گفت بابا دیگه خسته شدم...بابا منم با خودت ببر...ها این دستا همه بیاد بالا ،بلند همه بخونن: حـسـیـن... گفت تار سید جلوی ضریح حضرت رقیه ...با لهجه ی شیرین آذریش گفت خانم...ما تو دهاتمون...وقتی بیرون میریم چادر به چادر هر فصلی عوض می کنیم...اما تو بیابون میریم این خارا پاها رو اذیت می کنه...یه چیزی درست می کنیم به پاهامون میزنیم...شنیدم پاهات ترک خورده...برات دارو آوردم... خواهر کوچولو داری؟ هی میگه داداش دلم درد میکنه...زمین و زمان و زیر و رو می کنی میگی یه کار کنم دیگه گریه نکنه...هی به زور می خوابوندنش هی از خواب می پرید... میگفت عمه دلم درد میکنه...یه داغ مشترک همین خانم داره مثل امام حسن...بعد از کوچه وقتی اون نانجیب جلو چشمش مادرشو زدن حسن هی از خواب می پرید...بعد از اون شبی که این دختر از ناقه افتاد... این دختر دیگه نتونست بخوابه...هی میگفت: عمه! میترسم*. تا دَرِ خرابه واشد نیمه شب فهمیدم تعبیر رؤیای منی هرکی هرچی که میخواد بذار بگه توی تشتم باشی بابای منی من میخواستم که به آغوشت بیام به خدا خسته شدم از اینکه هی شب بلرزم و روزا تب بکنم کاش خبر میدادی که داری میای یکم اینجا رو مرتب بکنم بگو از چی بگم از کجا بگم آخه فرصت کمه و حرفا زیاد آرزوم بود مثل مادرت بشم فکر کنم موی سفید بهم میاد خوب نگاه کن همه چی عوض شده بدنا سیاه و مو سفید شدیم کار دنیا رو میبینی باباجون رفتی و همسایه ی یزید شدم من نمیتونم بخوابم نه بشینم نه که راه برم بابایی چند قدم واسه دلخوشی عمه این شبا الکی هی خودمو به خواب زدم آره اونجا بود که مارو میزدن دقیقا کنار نیزه روبروت تا که اومدم بگم عمو کجاست یکی سیلی زد و گفت اینم عموت از مدینه یاد گرفتن همشون اهل بیت و توی کوچه میزنن باشه اصلا همه ی ما خارجی
اینا با چه دینی بچه میزنن نمیدونی که به چه مصیبتی از تو بازار و از تو کوچه رد شدم خیلی چیزا یاد گرفتم این روزا وضوی جبیره هم بلد شدم وقتی که تاولا سر وا میکنن دیگه آب وضوم آتیشه برام خشتی که یه ماهه بالشم شده آخرش سنگ لحد میشه برام _______ دستی پلید لاله ی گوش مرا کشید دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسد *بابا مارو مجلس شراب بردن...بابا به ما خیلی خندیدن...سرو بغل گرفت...هی موهای بابا رو چنگ میزد...من اَلّذی اَیتمنی علیٰ صِغر سِنّی...بابا به من بگو اول کی سنگ به پیشونیت زده...بابا کی موهای تو رو نامرتب کرده...آخ بابایی کی رگای گردنتو بریده...حــســیــن به حقیقت خانوم رقیه سلام الله عليها ...اللهم عجل لولیک الفرج...چشم انتظاری خیلی بده...عمه بابام مگه نگفت سفر میره...؟گفت: عمه این چه سفریِ بابام رفته...؟عمه جان این چه سفریِ بابام رفته شیرخواره میره مادرش نمیره...؟دلم برا علی اصغر تنگ شده...فیض ببرن همه شهدای مدافع حرم که دختربچه ی قد و نیم قد دارن...بعضیا هنوز جنازه هاشون نیومده...مادرا به بچه هاشون گفتن باباتون رفته سفر...این بچه هارو عزیز بشمارید...هی میگه مادر میشه بابام بیاد یه بار دیگه منو بغل بگیره...الحمدلله مردم ما قدر شناسن...حواسشون هست...اما تا این سر و آوردن دیدن میخواد بره...به قول یکی از ذاکرای آذری زبان...که از دنیا رفته فیض ببره...گفت عزیزم کجا میری...گفت عمه میخوام برم به دخترای شام...بگم منم بابا دارم...بابام از سفر اومده... هرجا نشستی بلند بگو: حــســیــن...* .
روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده روز عاشورا به نفس حاج محمود کریمی السّلام ای بدن بی‌سر گرما دیده السّلام ای سر مجروح کلیسا دیده با چه وضعی، ته گودال کشاندند تو را ما شنیدیم ولی زینب‌کبری دیده باد گرمی وزید در گودال شمر آمد، پرید در گودال به‌روی سینه‌ی حسین نشست خنجرش را کشید در گودال پنجه در گیسوی حسین انداخت مادرش را ندید در گودال خنجرش را گذاشت بر حنجر شور محشر دمید در گودال بین گودال دست‌وپا می‌زد مادر خویش را صدا می‌زد غرق خون و غریب و لب‌تشنه آه! بی‌حال، دست‌وپا می‌زد روی جسم‌اش، برو بیایی بود شاه؛ پامال، دست‌وپا می‌زد ــــــــــــــــــ سلام من به حسین و به کربلای حسین تمام عالم امکان، شود فدای حسین میان این‌همه فریاد و شور آزادی طنین فکنده در عالم فقط صدای حسین نفس ببین به شروع دعای استسقا گرفت بارش رحمت ز ربّنای حسین خدا به پنجه‌ی مشکل‌گشای اصغر داد تمام سلطنت خویش در ازای حسین خدا رفیع نموده‌ست آن لوایی که منقّش است به «یا صاحب ‌اللّوای حسین» حسین؛ پشت‌سر مادر است در محشر و هرکه اهل بهشت است در قفای حسین به رغم سکّه‌ی اصحاب‌کهف، معتبر است هنوز در همه‌جا، سکّه‌ی بلای حسین سلام من به حسین و به کربلای حسین سلام من به علمدار باوفای حسین .
🏴 اشعار ======================== گذاشت پا به‌دهان رکاب باگریه حرم به بدرقه‌اش ریخت آب باگریه برای غربت ارباب در دل تاریخ نوشته‌اند هزاران کتاب باگریه میان روضه‌ی گودال، مادر ارباب به صورتش زده بااضطراب، باگریه هزار و نهصد و پنجاه و چند مصراع است؟ که زخم‌های تنش شد جواب باگریه کنار علقمه شد سرخ صورتش از شرم به یاد ماه حرم آفتاب باگریه به یاد دست علی، دور دست اهل حرم چقدر خورده گره هر طناب باگریه چنان به پای سر او گریستند همه که شد به کوفه‌وشام انقلاب باگریه نشست بر دل هر باغبان غمش، دیدم گرفت از گل چشمش گلاب باگریه چه‌حکمتی‌ست دراین اشک روضه‌های‌حسین که شد تمام گناهان ثواب باگریه خداکند وسط روضه‌ها، برای فرج دعایمان بشود مستجاب باگریه... 🔸شاعر: ===========================
🏴 اشعار ======================== آه ، ای بی کفنِ کرببلا وای‌حسین تنت اینجاست سرت رفته کجا وای‌حسین خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را خاک آلود تنت گشته رها وای‌حسین آنقدر  دور تو شمشیر و سنان ریخته است شده گودال تو چون کوه منا وای‌حسین پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت از لباست نگذشتند چرا وای‌حسین چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند میکشم بر تن تو جای عبا وای‌حسین روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را وای‌حسین هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند جایی یک بوسه نداری به خدا وای‌حسین قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وای‌حسین تو کریمی غم انگشتریت را نخورم بگو انگشت تو افتاده کجا وای‌حسین من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم حال با شمر روم شام بلا وای‌حسین کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟ بین مردم نبرد اسم مرا وای‌حسین روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن نشود خواهرت انگشت‌نما وای‌حسین 🔸شاعر: ===========================
سینه_زنی و روضه گودال اجرا شده روز دهم محرم به نفس کربلایی سیدمهدی حسینی •✾• شمر اگه بره، سنان نمی‌گذره تو قتلگاه تو، زمان نمی‌گذره حتی ازت دمِ اذان نمی‌گذره تو قتلگاه تو، زمان نمی‌گذره غروب شد، خورشید نشست شمر ولی از تنت پا نشد .. اذان شد، نمازش رو بست راهِ حلقت ولی وا نشد .. یک زن تنهام چطور شمرُ ازت جدا کنم ؟! پاشو اذونِ مغربِ من به کی اقتدا کنم ؟! نیزه رو نیزه .. آب از سرت گذشت، آب از سرم گذشت با مرکب از روی تنت برادرم گذشت .. آب از سرت گذشت، آب از سرم گذشت خودم دیدم چیا به مادرم گذشت .. خلاصه ، راحت شدی من بمیرم بهت سخت گرفت می‌دونم این نصف روز قدر یک عمر ازت وقت گرفت نزار جلو نامحرما تو رو بلند صدا کنم پاشو اذونِ مغربِ من به کی اقتدا کنم لب گودال، مادر افتاده ته گودال یک سر افتاده مادر افتاده .. خواهر افتاده .. دختر افتاده .. از روی نیزه، یک سر افتاده از روی نیزه، اکبر افتاده مادر افتاده .. خواهر افتاده .. دختر افتاده .. .