eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه و توسل ویژۀ ۸ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ گفتم: این رسم وفا با من مهجور نبود گفت: این عشق تو با شکوه تو جور نبود گفتمش: کورشد این چشم و جمال تو ندید گفت: می‌دید اگر چشم دلت کور نبود گفتم: افتاده‌ام از خواب و خوراک از پی تو گفت: کس در طی این مرحله مجبور نبود گفتم: آوارۀ صحرا شده‌ام در طلبت گفت: اینقدر ره منزل ما دور نبود گفتم: ای یار مرنجان دل ما را ز فراق گفت: قدر دل من، قلب تو رنجور نبود *من اصلاً یادم رفته صاحبی هم دارم .. من اصلاً یادم رفته امام زمانی هم دارم ..* گفتمش: خانۀ دل منتظر مقدم توست گفت: هر بار که من آمده ام نور نبود گفتم: ای شاه، شب و روز دعا گوی توأم گفت: کی بنده دعا کرد که ماجور نبود گفتم: ای خسرو شیرین دهنان تلخ مگوی گفت: شعر تو بود، لحن من اینجور نبود شاعر : وقتی بلا نازل شد امام صادق فرمود قرار بود 400 سال بنی اسرائیل گرفتارِ عذاب باشه! مصیبت و بدبختی رو تحمل کنن .. «ضَجُّوا وَ بَکَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً» چهل روز انقده ناله زدن انقده گریه کردن امام صادق فرمود خداوند 170سال تخفیف داد .. همون ناله ها گربه ها رو وا کرد .. بعد امام صادق فرمود «هَکَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا» (1) اگه شما هم اینگونه باشید .. اگه شما هم بی قرار باشید برا امام زمانتون فرج میرسه .. عرض روضه و از همه التماس دعا : ــــــــــــــــــ امامزادۀ آبادی هم حرم دارد ولی برادرِ زینب هنوز بی حرم است .. ــــــــــــــــــ بردرد دل خلق طبیب است حسن هر چند ز درد غم نصیب است حسن مهدی به کنار قبر او می گِرید تا خلق نگویند غریب است حسن ــــــــــــــــــ در بقیع قبر حسن آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آسمان شهر یثرب تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد صحن اینجا کمتر از جنت نبود بشکند دستی که ویرانش نمود چشم اهل‌البیت گوهر بار شد هرچه شد بین در و دیوار شد قبر فرزندان زهرا شد خراب روزها تابد بر آنها آفتاب بیت‌الاحزان قصّه اش تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد اشک خون میریزد از چشم ترم مثل مادر شد حسن هم بی حرم تربتش بی خادم و زوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آن بقیع با صفا یادش به خیر آن ضریح دلربا یادش به خیر از جفا پامال آن گلزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چار قبر نازنین یادش به خیر تربت ام‌البنین یادش به خیر حال با خاک زمین هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چادر مادر اگر خاکی نبود اینچنین قبر پسر خاکی نبود هر چه بر آل نبی آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دومی باب جسارت را گشود قصد نبش قبر زهرا را نمود خون به قلب حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که زهرا را زدند شعله بر کاشانۀ مولا زدند قبر فرزندانشان آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا نیمۀ شبها علی ناله میزد از غم زهرا علی بعد زهرا بی کس و بی یار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا پیش چشم مرد و زن تیر باران شد تنِ پاک حسن مثل مادر پیکرش خونبار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از همین جا دود و آتش پا گرفت کربلا دامان دخترها گرفت عمه سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد گر نمی‌شد کشته محسن پشت در اصغری در خون نمیزد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پای زهرا باز شد در کوچه ها بسته شد دستان زینب از جفا از همین‌ جا راهیِ بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد شاعر: منبغ: 1). السلمی السمرقندی، محمدبن مسعودبن عیاش، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 154 خادم حرم امام رضاست میگه دیدم تو حرم به عربی اومد شروع کرد زیرِ لب زمزمه کردن، چشما پرِ اشک به زبان عربی میگفت یا امام رضا این همه راه اومدم بهم میگفتن داری میری زیارتِ غریب الغربا !! اما آقا هرچی میبینم صحن و رواق های تو در تو .. گنبد و گلدسته و بارگاه و خادمای با ادبُ .. گفت آقا اگه میخوای غریب ببینی بیا بریم مدینه .. آیت الله العمری از بزرگانِ شعیان عربستان بود، ان شالله قسمت بشه بریم مدینه .. ایشون میفرمود من یادمه روزی که قبرستان رو تخریب کردن .. میگه این نامردا جسارت رو به جایی رسوندن گفتن شیعیان خودشون باید خراب کنند بارگاهِ بقیع رو .. گفتن ما اگه جان بدیم هم این کار رو نمی کنیم .. ما باشیم حرم خراب بشه ..!! آیت الله عمری میگه چند روزی گذشت، یکی از معتمدین مدینه شیعیان رو جمع کرد گفت خودتون تخریب کنید .. گفتن مگه میشه گفت من امام حسن رو به خواب دیدم .. حضرت فرمود خودتون خراب کنید نزارید دستِ این نامردا بیفته .. دستِ اینا بیفته جسارت میکنن، بی احترامی میکنن .. جانم .. (آماده ای گریزم بزنم؟!!)
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ گفتم: این رسم وفا با من مهجور نبود گفت: این عشق تو با شکوه تو جور نبود گفتمش: کورشد این چشم و جمال تو ندید گفت: می‌دید اگر چشم دلت کور نبود گفتم: افتاده‌ام از خواب و خوراک از پی تو گفت: کس در طی این مرحله مجبور نبود گفتم: آوارۀ صحرا شده‌ام در طلبت گفت: اینقدر ره منزل ما دور نبود گفتم: ای یار مرنجان دل ما را ز فراق گفت: قدر دل من، قلب تو رنجور نبود *من اصلاً یادم رفته صاحبی هم دارم .. من اصلاً یادم رفته امام زمانی هم دارم ..* گفتمش: خانۀ دل منتظر مقدم توست گفت: هر بار که من آمده ام نور نبود گفتم: ای شاه، شب و روز دعا گوی توأم گفت: کی بنده دعا کرد که ماجور نبود گفتم: ای خسرو شیرین دهنان تلخ مگوی گفت: شعر تو بود، لحن من اینجور نبود شاعر : وقتی بلا نازل شد امام صادق فرمود قرار بود 400 سال بنی اسرائیل گرفتارِ عذاب باشه! مصیبت و بدبختی رو تحمل کنن .. «ضَجُّوا وَ بَکَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً» چهل روز انقده ناله زدن انقده گریه کردن امام صادق فرمود خداوند 170سال تخفیف داد .. همون ناله ها گربه ها رو وا کرد .. بعد امام صادق فرمود «هَکَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا» (1) اگه شما هم اینگونه باشید .. اگه شما هم بی قرار باشید برا امام زمانتون فرج میرسه .. عرض روضه و از همه التماس دعا : ــــــــــــــــــ امامزادۀ آبادی هم حرم دارد ولی برادرِ زینب هنوز بی حرم است .. ــــــــــــــــــ بردرد دل خلق طبیب است حسن هر چند ز درد غم نصیب است حسن مهدی به کنار قبر او می گِرید تا خلق نگویند غریب است حسن ــــــــــــــــــ در بقیع قبر حسن آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آسمان شهر یثرب تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد صحن اینجا کمتر از جنت نبود بشکند دستی که ویرانش نمود چشم اهل‌البیت گوهر بار شد هرچه شد بین در و دیوار شد قبر فرزندان زهرا شد خراب روزها تابد بر آنها آفتاب بیت‌الاحزان قصّه اش تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد اشک خون میریزد از چشم ترم مثل مادر شد حسن هم بی حرم تربتش بی خادم و زوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آن بقیع با صفا یادش به خیر آن ضریح دلربا یادش به خیر از جفا پامال آن گلزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چار قبر نازنین یادش به خیر تربت ام‌البنین یادش به خیر حال با خاک زمین هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد چادر مادر اگر خاکی نبود اینچنین قبر پسر خاکی نبود هر چه بر آل نبی آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دومی باب جسارت را گشود قصد نبش قبر زهرا را نمود خون به قلب حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که زهرا را زدند شعله بر کاشانۀ مولا زدند قبر فرزندانشان آوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا نیمۀ شبها علی ناله میزد از غم زهرا علی بعد زهرا بی کس و بی یار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در همین جا پیش چشم مرد و زن تیر باران شد تنِ پاک حسن مثل مادر پیکرش خونبار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از همین جا دود و آتش پا گرفت کربلا دامان دخترها گرفت عمه سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد گر نمی‌شد کشته محسن پشت در اصغری در خون نمیزد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پای زهرا باز شد در کوچه ها بسته شد دستان زینب از جفا از همین‌ جا راهیِ بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد شاعر: منبغ: 1). السلمی السمرقندی، محمدبن مسعودبن عیاش، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 154 خادم حرم امام رضاست میگه دیدم تو حرم به عربی اومد شروع کرد زیرِ لب زمزمه کردن، چشما پرِ اشک به زبان عربی میگفت یا امام رضا این همه راه اومدم بهم میگفتن داری میری زیارتِ غریب الغربا !! اما آقا هرچی میبینم صحن و رواق های تو در تو .. گنبد و گلدسته و بارگاه و خادمای با ادبُ .. گفت آقا اگه میخوای غریب ببینی بیا بریم مدینه .. آیت الله العمری از بزرگانِ شعیان عربستان بود، ان شالله قسمت بشه بریم مدینه .. ایشون میفرمود من یادمه روزی که قبرستان رو تخریب کردن .. میگه این نامردا جسارت رو به جایی رسوندن گفتن شیعیان خودشون باید خراب کنند بارگاهِ بقیع رو .. گفتن ما اگه جان بدیم هم این کار رو نمی کنیم .. ما باشیم حرم خراب بشه ..!! آیت الله عمری میگه چند روزی گذشت، یکی از معتمدین مدینه شیعیان رو جمع کرد گفت خودتون تخریب کنید .. گفتن مگه میشه گفت من امام حسن رو به خواب دیدم .. حضرت فرمود خودتون خراب کنید نزارید دستِ این نامردا بیفته .. دستِ اینا بیفته جسارت میکنن، بی احترامی میکنن .. جانم .. (آماده ای گریزم بزنم؟!!)
🏴 اشعار ======================== آه ، ای بی کفنِ کرببلا وای‌حسین تنت اینجاست سرت رفته کجا وای‌حسین خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را خاک آلود تنت گشته رها وای‌حسین آنقدر  دور تو شمشیر و سنان ریخته است شده گودال تو چون کوه منا وای‌حسین پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت از لباست نگذشتند چرا وای‌حسین چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند میکشم بر تن تو جای عبا وای‌حسین روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را وای‌حسین هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند جایی یک بوسه نداری به خدا وای‌حسین قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وای‌حسین تو کریمی غم انگشتریت را نخورم بگو انگشت تو افتاده کجا وای‌حسین من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم حال با شمر روم شام بلا وای‌حسین کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟ بین مردم نبرد اسم مرا وای‌حسین روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن نشود خواهرت انگشت‌نما وای‌حسین 🔸شاعر: ===========================
و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه دروازه کوفه_ حاج حسین سازور بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله .. زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد" پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد شاعر: کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت می‌کرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین .. صل الله علیک یا اباعبدالله ..
‍ . |⇦• امان از کوفه .. و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه حاج حسین سازور ●━━━━━━─────── بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله .. زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد" پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد شاعر: کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت می‌کرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین .. صل الله علیک یا اباعبدالله .. ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
باز در کارم گره افتاد «یا باب المراد» می زنم نام تو را فریاد «یا باب المراد» در گرفتاری و بیماری و سختی و بلا خوشترین دم ، بهترین اوراد «یا باب المراد» جدّ تو باب الحوائج ، بابِ تو باب الکرم تو جوادی وارث اجداد «یا باب المراد» تو جوادی از شب میلاد ای دریای جود ما گدا هستیم مادر زاد «یا باب المراد» (با توسل بر تو هر بی خانه ای شد خانه دار تا قیامت خانه ات آباد «یا باب المراد») آبرویش میرود هر کس گدایی میکند من گدایی آبرویم داد «یا باب المراد» گفته بابایت کسی را دست خالی رد نکن جان بابایت نما امداد «یا باب المراد» جای خنده اشک جاری بود از چشم رضا بر غریبی‌ات شب میلاد «یا باب المراد» مثل مظلوم مدینه مقتلت شد خانه ات ای غریب دوم بغداد «یا باب المراد» یاور بیچاره ها یارت تورا بیچاره کرد ای به ام الفضل لعنت باد «یا باب المراد» تو که دربِ خانه ات وا بود بر روی همه در به رویت بست از بیداد «یا باب المراد» میزدی تو دست و پا و دست میزد قاتلت کس نشد مثل تو دشمن شاد «یا باب المراد» سر نهادی روی خاک اما کجا مثل حسین پیکرت در زیر پا افتاد «یا باب المراد» 🔸شاعر: ____________________________
🏴 اشعار پسر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب خون جگر حضرت زهراست کجایید اصحاب عهد بستید که تنها نگذارید او را اوج مظلومی آقاست کجایید اصحاب با لب تشنه زند ناله که هل من ناصر پاسخش نیزه اعداست کجایید اصحاب می گرفت آنکه به دامن سرتان را ، حالا بر روی دامن صحراست کجایید اصحاب سرِ پیرهن و عمامه و انگشتر او وسط معرکه دعواست کجایید اصحاب یک نفر نیست به دادش برسد در گودال زینب از شمر کمک خواست کجایید اصحاب هرچه آقای شما داشت که غارت کردند نوبت خیمه زنهاست کجایید اصحاب سختی دیشب و امروز گذشت هر چه که بود سخت تر امشب و فرداست کجایید اصحاب پسر فاطمه همراه عزیزانش رفت دختر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب 🔸شاعر: ==========================
ای نور دیده من و تاج سرم حسین یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین در زیر آفتاب ببین بسترم حسین نام تو گشته زمزمه آخرم حسین بالاسر همه تو دم آخر آمدی بالین هر شهید به چشم تر آمدی با زانو در کنار علی اکبر آمدی بر دیدن سه ساله خود با سر آمدی من خواهر توام بیا در برم حسین یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم در طول آن مسیر رکابی که داشتم در زیر سایه تو حجابی که داشتم دیدی چه شد حسین نقابی که داشتم دیدی چه شد مقنعه و معجرم حسین یک نیمه روز موی سیاهم سفید شد یک نیمه روز امید دلم ناامید شد هجده گلم مقابل چشمم شهید شد از مادر تو خواهرت هر چه شنید...،شد داغت هنوز هم نبود باورم حسین هر دم به یاد حنجر تو گریه میکنم بر زخم های پیکر تو گریه میکنم دارم به جای مادر تو گریه میکنم یاد وداع آخر تو گریه میکنم گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین گفتی به خیمه گاه بمانم ولی نشد گفتم کنم فدای تو جانم ولی نشد یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد پایت به سوی قبله کشانم ولی نشد تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین منکه به جز تو پشت و پناهی نداشتم دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم جز رو زدن به قاتلت راهی نداشتم شرمنده توام چه کنم خواهرم حسین هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت با دست خالی آمد و پر کرد دست و رفت ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین دیدم تو را به سجده ولی سر نداشتی ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی (ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی گویا غربب بودی و مادر نداشتی) قربان غربتت پسر مادرم حسین نگذاشتند گریه بر آن پاره تن کنم نگذاشتند سایه ای بر آن بدن پکنم نگذاشتند حسین خودم را کفن کنم کاری برای یوسف بی پیرهن کنم میخورد خاک پیکر تو در برم حسین ما را پس از تو خار شمردند کوفیان بر روی نیزه راس تو بردند کوفیان نان علی مگر که نخوردند کوفیان از من چه آبرو که نبردند کوفیان دادند نان به ما صدقه ،دلبرم حسین دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت وقتی میان مجلس ابن زیاد رفت صبر و قرار از دل زین العباد رفت کاری رباب کرد ،که دردم زِ یاد رفت چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین بر عکس کوفه هلهله کردند شامیان خنده به اشک قافله کردند شامیان ما را اسیر سلسله کردند شامیان تحقیر پیش حرمله کردند شامیان از هر که بگذرم از او نگذرم حسیم بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت بگذار بگذریم چه آورد بر سرت خیلی دلم تنگ شده بهر دخترت بعد از تو من صداش زدم دخترم ،حسین 🔸شاعر: ______________________
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت سر ببریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت 🔸شاعر: =============================