#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
وقتی مرا در روضه دعوت میکند زهرا
یعنی کریمانه کرامت میکند زهرا
بیش از پدرمادر محبت میکند زهرا
از نان شب خرج رعیت میکند زهرا
تفسیر ناب آیه های هل اتی یعنی...
لطف بدون منت و بی انتها یعنی...
پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ...
شام زفافش هم عنایت میکند زهرا
غم می زداید از دل سائل به یک لبخند
با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند
یک روز نان سفره و یک روز گردن بند
همواره لطف بی نهایت میکند زهرا
هرکس مقیم خانه اش شد اهل ایمان شد
مقداد شد میثم شد و عمار و سلمان شد
از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد
چادر نمازش هم هدایت میکند زهرا
زهرا تر از زهرا ندارد عالم ایجاد
آیات قرآن از مقاماتش خبر میداد
جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد
حجب و حجابش را رعایت میکند زهرا
توحید دارد میچکد از سقف ایوانش
اعجاز بیرون میزند از مطبخ نانش
زهرا که جای خود بگویم از کنیزانش ...
فضهش پیمبرگونه صحبت میکند زهرا
چیزی نمیخواهد در این دنیا برای خود
فیضی دهد همسایه را با ربنای خود
پهلویش آزرده ست اما با خدای خود
هرشب سر سجاده خلوت میکند زهرا
یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد
تصمیم بر یاری و امداد علی دارد
لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد
با ذکر مولایش عبادت میکند زهرا
با اینکه خلقت را برای او بنا کردند
از عالم هستی حسابش را جدا کردند
هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند
پس بر امامان هم امامت میکند زهرا
از خون که رنگین شد زمین دیگر زمان فهمید
از شور و شوق فاطمیون بی گمان فهمید
از حلقه ی دار "نمر" ها میتوان فهمید
دارد که بر دلها حکومت میکند زهرا
دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران
محبوب زهرا میشود از هر نظر ایران
دیروز در شهر نبی امروز در ایران
سیدعلیها را حمایت میکند زهرا
یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟
در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟
در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟
تفسیر صبر و استقامت میکند زهرا
از هرم آتش صورت پروانه میسوزد
در پیش چشم کودکان کاشانه میسوزد
چون شمع ذره ذره مرد خانه میسوزد
اما صبوری در مصیبت میکند زهرا
وقتی که دل را میدهد در دست دلبر هم...
در پای عهدش میگذارد تا ابد سر هم...
با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم...
بین در و دیوار بیعت میکند زهرا
پا را که داخل میگذارد از در مسجد
از ترس میلرزد به خود سرتاسر مسجد
محو کلام آتشین اش منبر مسجد
با خطبه ای غرا قیامت میکند زهرا
بوی شهادت میرسد از لحن سوگندش
"لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش
جان علی را میخرد با جان فرزندش
از هستیاش خرج ولایت میکند زهرا
با صورت نیلی و با چشمان کم سویش
با سینه ی آزرده و با زخم بازویش
با لاله های بسترش با درد پهلویش
از غربت مولا روایت میکند زهرا
هرشب سراغ از مهبط مسمار میگیرد
از پا می افتد , پهلویش هر بار میگیرد
وقتی کمک از شانه ی دیوار میگیرد
یعنی که به سختی حرکت میکند زهرا
از تندی شلاق بی احساس بی دین نه
از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه
از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه
از درد تنهایی شکایت میکند زهرا
اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید
تابوت را در گوشه ی سرداب بگذارید
نزد حسینم نیمه شبها آب بگذارید
این روزها دارد وصیت میکند زهرا
همچون پرستویی که بالش گشته آزرده
مانند سرو سیلی از باد خزان خورده
مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده
در عرش بابا را زیارت میکند زهرا
فردای محشر باز محشر میشود قطعا
مادر می آید دیدنی تر میشود قطعا
با لطف او یک طور دیگر میشود قطعا
از ما گنهکاران شفاعت میکند زهرا
خسران زده در کوله بارش در ندارد که
در روز رستاخیز دست پُر ندارد که
هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که
نزد خدا از ما ضمانت میکند زهرا
هم سینه زن هم گریه کن هم روضه خوانش را
هم چای ریز بی ریا و بی نشانش را
تا دوستان دوستان دوستانش را
با دست خود راهی جنت میکند زهرا
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
____
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت
لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد
تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش
بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد
حجت الله علی الحجة به این معناست که
یازده تا حجت الله علینا خلق کرد
مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح
فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد
فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل
حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل
در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست
مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست
مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند
دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست
در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست
همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست
محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند
چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست
میرود محراب با معبود خلوت میکند
رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست
نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت
اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست
هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است
با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست
بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید
زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست
از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم
جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست
زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند
نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست
شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس
مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست
در گرفتاری گره از کارمان وا می کند
رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست
از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد
جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست
در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست
"گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
#علیرضا_خاکساری
#لیلة_الرغائب
به یاد روی تو هستم، چه آرزو دیگر
چه خوب میگذرد لیلةالرغائب من
شاعر: #سید_میلاد_حسنی
#لیلة_الرغائب
از درد زمانهی فلج میخوانم
از ساحت آخرین حجج میخوانم
در خلوت لیلةالرغائب قطعاً
عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج میخوانم
شاعر: #علیرضا_خاکساری
به مناسبت #لیلة_الرغائب
سر رشته ناب گفتگوها، فرج است
بغضی که نشسته در گلوها، فرج است
سوگند به لیلةالرغائب ای دوست
سرفصل تمام آرزوها، فرج است
شاعر: #سیدهاشم_وفایی
#انقلاب_اسلامی
#جمهوری_اسلامی_ایران
این انقلاب مظهر الطاف مادر است
این مرز و بوم، کشور زهرا و حیدر است
#علیرضا_خاکساری
|⇦•زرق و برق سفرۀ شاهانه ..
#مدح_خوانی ویژۀ ولادت حضرت اباعبدالله علیه السلام و سرداران کربلا
ㅤ
"صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّه"
زرق و برق سفرۀ شاهانه میخواهم چه کار ؟
اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چهکار ؟
اولین شرط سلوک عاشقی اواره گی ست
از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار؟
چشمهای من که با خواب سحر بیگانه اند
قصۀ شمع و گل و پروانه میخواهم چکار ؟
من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام
در غیابِ حضرتش میخانه میخواهم چه کار؟
آنقدر دیوانه ام که از فرط جنون
از قدح سر میکشم، پیمانه میخواهم چه کار ؟
مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش
انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش
مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد
فاطمه گهواره را در زیرِ ایوان میبرد
شور و شادیِ طلوع آفتاب هاشمی
غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد
با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست
آبرویی را که از ماهِ فروزان میبرد
جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند
حور عبا، عمامه اش را نیز غِلمان میبرد
بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند
مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد
با وجود یوسف زهرا یقیناً بعد از این
یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد
افتخاری شد نصیب قومِ سلمان بی گمان
مادرش دارد عروس از خاک ایران میبرد
سفرۀ سوری پیمبر با علی انداخته
هرکسی که میرسد رزق فراوان میبرد
هر که هرچه هدیه اورده به یمن مقدمش
با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد
حاتم طایی برای شام خود سر میرسد
از میان سفرۀ آقای ما نان میبرد
بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود
تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد
خلق میخوانند کشتی نجات عالم است
هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است
شاعر: #علیرضا_خاکساری
.
#امام_سجاد #مدح_امام_سجاد
#اعیاد_شعبانیه
به دفتر قلم شعر تر می گذارد
سپس قافیه را شکر می گذارد
تو روح تهجد شدی پس خداوند
طلوع تو را در سحر می گذارد
بیا امشبی را سر از سجده بردار
که سجاده پای تو سر می گذارد
علی هستی و قبل هرگونه خصلت
خدا در وجودت جگر می گذارد
تو که جای خود داری آقا نگاه
ابوحمزه ات هم اثر می گذارد
نیفتد ز پا در دو عالم کسی که
به بزم تو پا بیشتر می گذارد
نمیخواستم سجده ات کرده باشم
ولی هیبت تو مگر می گذارد؟
علی هستی ، الحق که حیدر نمایی
سلامٌ عَلی حضرت کربلایی
تویی ساقی چهارم خانواده
منم تشنه ی جام لبریز باده
منم تا همیشه خمار نگاهت
تویی علت مستی فوق العاده
از ان ساعتی که زبان باز کردم
تو جاری شدی بر لبم بی اراده
از انجا که شاه دل ما حسین است
بخوانیمت : "ای حضرت شاهزاده"
نه که قوم و خویش تو هستیم آقا
خدا رزق مان را به دست تو داده
نشستی به جانم ادب حکم میکرد
که بنویسم از تو ولی ایستاده
غزل با تکلف سرودن هنر نیست
قلم میزنم بعد از این صاف و ساده
مدد کن که از کربلای معلی
بیایم بقیع تو پای پیاده
عزیز حسینی عزیز خدایی
سلامٌ علی حضرت کربلایی
تو دریا و سرچشمه ی هر چه رودی
زلالی طهوری به رنگ شهودی
سرشت تو از نور ذات الهی ست
زمین و زمانی نبود و تو بودی
بخوانند زین العبادت ملائک
که سجاد و همواره گرم سجودی
همگی به همراه "سید علی" مان
می آییم سوی مدینه به زودی
بنا میکنیم از سر نو حریمی
به کوری چشمان هر چه یهودی
به امید روزی که دیگر نماند
نشانی ز قوم کثیف سعودی
به پایان برم شعر خود را در آخر
به الهامی از شعر مرحوم "جودی"
پیام اور عشق و مهر و رهایی!
سلامٌ علی حضرت کربلایی
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
____________________________
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد
حُر و زهیر و عابس و اَسلم بسازد
باید مفاتیح الجنانِ "شیخ عباس"
دل را که شد ویرانه دست کم بسازد
یارب به من اشکی بده سازنده باشد
اشکی بده از بندهات میثم بسازد
چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد
تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد
دستی بده دست از تهیدستان بگیرم
دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم
پایی بده جز در ره مولا نکوبم
پا جای پایی چون "ابوموسی" نکوبم
دل میکند وابسته از دنیا به سختی
دنیا بِده اما نه دیگر تاج و تختی
میلی بده از جام همدردی بنوشم
در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم
عزمی بده آمادهی ایثار باشم
وقت ضرورت راهی پیکار باشم
نسلی بده عشق شهادت در دل آن
نسلی بده "فهمیده" باشد حاصل آن
جانی بده سرشار از نور ولایت
لب تر کند مهدی کنم تقدیم حضرت
هر کس به نوعی میکند نجوا شبانه
من هم بخوانم از شهادت عاشقانه
زیباترین نثر مناجاتم جهاد است
امروزه وقتی صحبت از "جنگ اراده "ست
جزءِ مجاهدهای در راه خدایم
سجادهام حکم کفن دارد برایم
بر نفس سرکش راه طغیان را ببندم
با معنویت در دو عالم سربلندم
بیش از چهل سال گذشته پای کاریم
وقتی که خرمشهرها در پیش داریم
رمز بقا قطعاً به دست مردم ماست
این اولین تحلیل گام دوم ماست
ما را سفارش میکند آقا به تقوا
لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا
**
درس دبستان امیرالمؤمنین است
گوشم به فرمان امیرالمؤمنین است
نص اشداء علی الکفار یعنی
منشور قرآن امیرالمؤمنین است
حکم پدر دارد برای خاک یعنی
ایران هم ایران امیرالمؤمنین است
هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا
مدیون احسان امیرالمؤمنین است
عمری محدث بودن و از غیب گفتن
این کار سلمان امیرالمؤمنین است
در کعبه مولایم علی آمد به دنیا
پس صاحب خانه امیرالمؤمنین است
ساعات خوب زندگی ما همیشه
در زیر ایوان امیرالمؤمنین است
حبل المتینم هست و فردای قیامت
دستم به دامان امیرالمؤمنین است
با دست او حق سفرهاش را پهن کرده
هر بنده مهمان امیرالمؤمنین است
زهرای مرضیه همیشه دوست دارد
چشمی که گریان امیرالمؤمنین است
شخص پیمبر بانی بزم عزایش
چشمان زهرا نیز میبارد برایش
مرغ دلم پر میزند بر بام کوفه
حلوای ختم مرتضی در کام کوفه
می ریزد از غمهای خود در جان دختر
وقتی که بابا میشود مهمان دختر
از غصه دیوارِ دلِ دختر ترک خورد
وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد
آماده دارد میشود بر قتل حیدر
قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد
سی سال پیش، از پا در آمد مرد خیبر
وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد
دلواپس فردای بابا اُم کلثوم
باید بخواند روضهها را اُم کلثوم
از خانه که بابای از گل بهترم رفت
گفتم که دیگر سایهی روی سرم رفت
دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر
پشت سر بابا دوباره مادرم رفت
دیدم از این کوچه شروع کربلا را
هجده سر بر روی نیزه از حرم رفت
زیر سر سیلیِ سنگینِ سنان بود
از بعد غارت سوی چشم خواهرم رفت
چشم علی مرتضی را دور دیدند
در راه اگر دستی به سمت معجرم رفت
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
____________________
|⇦•یکی بخیل میشود یکی جواد..
#روضه و توسل به حضرت جوادالائمه علیه السلام
یکی بخیل میشود یکی جواد میشود
یکی مرید میشود یکی مراد میشود
یکی امیر میشود برای سلطنت ولی
یکی تمام عمر عبد خانه زاد میشود
از آن دری بیا که سائلت نشسته پشت آن
بدون تو که کار و بار من کساد میشود
فقیر شد کسی که روز و شب گدایی ات نکرد
کنار توست رزق و روزی ام زیاد میشود
به اعتقاد بنده تا که هست حرز نام تو
دگر کجا کسی دخیل "و ان یکاد" میشود
طلایه دار رحمت کثیر و مهربانی است
کسی که از طفولیت رضانژاد میشود
ز برکت نگاه ویژه ی تو است اگر کسی
کُمیت و دعبل و فرزدق و فؤاد میشود
به گریه گفتمت که میشود حرم عطا کنی؟
نگاه ذره پرورت جواب داد: میشود
حسین میشوی و حجره ات دوباره شاهد
نزول کاف و ها و یا و عین و صاد میشود
شاعر : #علیرضا_خاکساری
خوشحال ازین غلامی و عرض ارادتم
همراه با ملائکه مشغول خدمتم
این لطف فاطمه است که داده لیاقتم
عبد علی و آل علی تا قیامتم
من نوکر و محب و فدائی اهل بیت
بیچاره ام بدون گدایی اهل بیت
دارم به سر هوای جگر گوشه رضا
افتاده ام به پای جگر گوشه رضا
ممنونم از عطای جگر گوشه رضا
ای جان من فدای جگر گوشه رضا
عمریست زیر دین جواد الائمه ام
دلتنگ کاظمین جواد الائمه ام
ای نایب امام رضا ، حضرت جواد
یابن الرئوف ! شاه وفا ! حضرت جواد
پروردگار جود و عطا ، حضرت جواد
دریاب روزگار مرا ، حضرت جواد
آقا به مهربانی تو دارم اعتقاد
هستی جواد و ابن جواد و ابالجواد
ای سومین محمد این خانه، السلام
ای سائل تو عاقل و دیوانه السلام
ای صاحب کرامت جانانه السلام
عیسی مسیحِ حضرت ریحانه السلام
تو آمدی و دشمن دین نا امید شد
بار دگر امام رضا رو سفید شد
با بودنِ تو عهد وفا سر نیامده
چیزی به جز کرم که به این در نیامده
وصفت به جز رضا ز کسی بر نیامده
مولود از تو با برکت تر نیامده
تنها امام لایق فرزندی رضا !
وصفت کجا و ذهن گنهکار من کجا
شاعر: #محمد_حسین_رحیمیان
.
اشعار ناب آئينے:
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
چیزی نمونده دیگه از خوش قد و بالای بابا
سیاهه دیگه بعده ازین تموم دنیای بابا
قد بابا تا میشه تا گل پسرش قد بکشه
داغ جوون شک نکنین یه روز بابارو میکشه
عمود چطور دلش اومد به روی فرق سر نشست ؟
بشکنه دست اونی که عصای دستمو شکست
نمیتونم کاری کنم برای جسم درهمش
الهی من کور میشدم تا اینجوری نبینمش
دلم میخواد بالاسرش بلندبلند گریه کنم
به پاره پاره پیکرش بلند بلند گریه کنم
به یوسفم چنگ میزدن ریز و درشت پیر و جوون
خودم دیدم کاکلشو میون دست این و اون
فقط نه من که مادرش تو خیمه ها رنگش پرید
وقتی شنید بالاسرش لشگر جراحه رسید
هر طرفو نگاه کنی پر از علی اکبره
علی اکبرم دیگه چندتا علی اصغره
جوونای اهل حرم همه باهم بیان کمک
نمیتونم که تنهایی جمعش کنم بیان کمک
چه ذره ذره کم شده کمک کنید جمعش کنم
چه ریخت و پاشی هم شده کمک کنید جمعش کنم
کمک کنید جمعش کنم میون صحرا نمونه
برید بگردید توی دشت چیزی ازش جا نمونه
مگه میشه یادم بره وداعشو دم حرم
جوون رعناشو چه طور برای لیلا ببرم
یکی که نه صدتا دارم نبی اکرم میارم
برای تشییع تنش عبا دارم کم میارم
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
==========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
@shere_aeini
بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را
حسین راهى میدان نمود اکبر خود را
وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم
چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را
چنان براى لقاء خدا ز خویش برون شد
به چشم هم زدنى ترک کرد محضر خود را
بپرس از همه گبریان, نظیر ندارد
که مسلمین بکشند این چنین پیمبر خود را
پدر محاسن خود را گرفته بود به دستش
پسر شنید صداى فغان مادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود, عمه سکینه
گرفته بود به بر, دختر برادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود, شاه شهیدان
ز نیزه پاره نمى دید گوش دختر خود را
کسى که زد سر او را به نیزه, جایزه اش را
گرفت و خرج پسرهاش کرد این زر خود را
سخن خالصه کنم, عرض روضه این دو سه خط است
حسین گفت که محکم کنید معجر خود را!
🔸شاعر:
#پیمان_طالبی
==========================
حضرت_علی_اکبر
به زانو میرسم پیشت نفَس دیگر نمیآید
خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمیآید
تو را گُم کردهام ... این راه را ... حتی رکابم را
علی ، بابای تو بودن به من دیگر نمیآید
جوانم دست و پا میزد جوانهاشان مرا دیدند
چه کردند این مسلمانها که از کافر نمیآید
تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای
علیِاکبرم یارب به این اکبر نمیآید
سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم
چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمیآید
تو داری میدهی جان و تماشا میکنم ای وای
پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمیآید
عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد
به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمیآید
همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع
علیِ زندهای بیرون از آن معبر نمیآید
کمی از پارههایت گُم شده در وسعتِ صحرا
تو را پاشیده صد لشگر به یک لشگر نمیآید
اگر بیرون کشم این تیغ را میپاشی از هم آه
تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمیآید
از اینسو نیزه خوردی و از آنسو نیزه بیرون زد
از اینسو در نمیآید از آنسو در نمیآید
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
چیزی نمونده دیگه از خوش قد و بالای بابا
سیاهه دیگه بعده ازین تموم دنیای بابا
قد بابا تا میشه تا گل پسرش قد بکشه
داغ جوون شک نکنین یه روز بابارو میکشه
عمود چطور دلش اومد به روی فرق سر نشست ؟
بشکنه دست اونی که عصای دستمو شکست
نمیتونم کاری کنم برای جسم درهمش
الهی من کور میشدم تا اینجوری نبینمش
دلم میخواد بالاسرش بلندبلند گریه کنم
به پاره پاره پیکرش بلند بلند گریه کنم
به یوسفم چنگ میزدن ریز و درشت پیر و جوون
خودم دیدم کاکلشو میون دست این و اون
فقط نه من که مادرش تو خیمه ها رنگش پرید
وقتی شنید بالاسرش لشگر جراحه رسید
هر طرفو نگاه کنی پر از علی اکبره
علی اکبرم دیگه چندتا علی اصغره
جوونای اهل حرم همه باهم بیان کمک
نمیتونم که تنهایی جمعش کنم بیان کمک
چه ذره ذره کم شده کمک کنید جمعش کنم
چه ریخت و پاشی هم شده کمک کنید جمعش کنم
کمک کنید جمعش کنم میون صحرا نمونه
برید بگردید توی دشت چیزی ازش جا نمونه
مگه میشه یادم بره وداعشو دم حرم
جوون رعناشو چه طور برای لیلا ببرم
یکی که نه صدتا دارم نبی اکرم میارم
برای تشییع تنش عبا دارم کم میارم
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
==========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین
سرش آمد بلایی از همه نوع
دید چشمش جفایی از همه نوع
از لبش نذر دستگیری ما
رفت بالا دعایی از همه نوع
ته گودال قتلگاهش خواند
زیر لب ربنایی از همه نوع
درد زخمش نه بلکه او را کشت
درد بی اعتنایی از همه نوع
قاتل حجت خدا شده بود
لشگر بی حیایی ازهمه نوع
روی مرکب از این و ان میخورد
ضربه هایی نهایی از همه نوع
داشت خولی بی حیا مثل
حرمله اشتهایی از همه نوع
نیزه داری حریص می انداخت
نیزه ی بی هوایی ازهمه نوع
زیر هر نعل تجربه بکنند
دنده ها جابجایی از همه نوع
جهت قتل صبرش اوردند
دشمنان حربه هایی از همه نوع
میشمارم یکی یکی همه را
میکِشم بین روضه فاطمه را
همه جا بود صحبت شمشیر
صحبت از فرط کثرت شمشیر
همه بالاتفاق می گفتند
بعد نیزه است نوبت شمشیر
دوستان را همه خبر کردند
دشنه امد به دعوت شمشیر
جه بگوییم از چکاچک ان ؟
گریه دارد حکایت شمشیر
کار دست تن ضعیفش داد
کینه ی بی نهایت شمشیر
وسط دشت ریخت برگ و برش
گل زهرا به ضربت شمشیر
در تنی تکه تکه پیدا بود
شدت هر اصابت شمشیر
وقت تقطیع ؛ استخوان هایش
شده اسباب زحمت شمشیر
زخم هایش همه دهن وا کرد
بعد کلی لجاجت شمشیر
نیت استلام رویش داشت
آه از قصد قربت شمشیر
می کشیدند روی صورت او
شبث و شمر با خط شمشیر
به همین ضربه ها بسنده نشد
کم به اشک حسین خنده نشد
هرکسی داشت بین دامان سنگ
این چنین جمع شد هزاران سنگ
همه را کرده بود در خیمه
سخت دلواپس و پریشان سنگ
بغض حیدر بهانه ای شده بود
تا بگیرد دوباره تاوان سنگ
چقدر مثل نیزه جولان داد
دم مغرب میان میدان سنگ
به بزرگ قبیله رحم نکرد
ذره ای هم نداشت وجدان سنگ
وسط کشمکش چه می بارید
بر سر او شبیه باران سنگ
دردش از تیر تیز کمتر نیست
مثل تیری سه شعبه سوزان سنگ
دهنش را هدف گرفتند آه
تا اصابت کند به دندان سنگ
لحظات گرسنگی میخورد
عوض چند لقمه ی نان سنگ
تا همان لحظه های اخر زد
بوسه ها بر لبان عطشان سنگ
ذره ای هم خطا اگر رفته
میکند شهر شام جبران سنگ
طلب سکه ی دوچندان کرد
ان که انداخته دوچندان سنگ
وای از ضربت به پیشانی
سر او را شکست یک آن سنگ
بهتر ان است تا بگویم که
خورده بر ایه های قران سنگ
سنگباران او تمام نشد
سوره ی فجر احترام نشد
وقت گشت و گذار تیر و کمان
سخت باشد مهار تیر و کمان
چه بگویم که بی خبر باشید ؟
ازقرار و مدار تیر و کمان
عصر روز دهم به چشم امد
جرات بی شمار تیر و کمان
هرکه طوری خودی نشان می داد
حرمله پای کار تیر و کمان
باز آمد به قصد ازار
پدر شیرخواره تیر و کمان
رفت بالا همین که دشداشه
شد "سپیدی" شکار تیر و کمان
مثل مسمار داغ اینجاهم
سینه را کرد پاره تیر و کمان
هیچ کس مثل او نخواهد شد
تا قیامت دچار تیر و کمان
بر دل اهل خیمه داغ گذاشت
تا که امد دوباره تیر و کمان
کم می امد اگر که تیر ان وقت
کعب نی بود یار تیر و کمان
حرمله قصد داشت اخر کار
سازد از گاهواره تیر و کمان
چشم بر راه نوبت خویش اند
تیغ های کنار تیر و کمان
در بگو و بخند زخم زدند
باز هم امدند زخم زدند
وای از لحظه ی فرود عمود
از قیام و سپس قعود عمود
بی گمان بندگی شیطان است
حاصل چندتا سجود عمود
بچه های امام دل نگران
ترس دارند از وجود عمود
نفسی تازه کرد سر نیزه
از همان لحظه ی ورود عمود
غرق خون کرد کاکل او را
صاحب بزدل و حسود عمود
تار و پود حسین ریخت بهم
از زمختی تار و پود عمود
سر اقای ما چه اورده
رفت و برگشت دیر و زود عمود
زخم فرق حسین پس از چیست ؟
بین میدان اگر نبوده عمود
باهرانچه که شد زدند او را
لگد ازرده کرد پهلو را
باعث هرچه دردسر چکمه
دارد از هر نظر خطر چکمه
دشمنانش امان نمی دادند
نیزه میخورد پشت سر چکمه
گاه میخورد روی لبهایش
گاه میخورد بر کمر چکمه
امد از راه ناسزا هم گفت
تا زند زخم بر جگر چکمه
به کسی چکمه های خود را داد
که از او خورد بیشتر چکمه
اینکه میراث مادرش زهراست
پهلویش میخورد اگر چکمه
پای سنگین گریز روضه ماست
گریه دارد از این نظر چکمه
نذر کردند تا که پرت کنند
سوی جسمش چهل نفر چکمه
وقت گودال رفتنش زینب
چقدر دید دور و بر چکمه
در غیاب سنان می امد چوب
پیرمردی به صورتش زد چوب
شرم دارم ز گفتن خنجر ...
این روضه ادامه دارد...
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
===========================
#حضرت_سکینه #مرثیه_حضرت_سکینه
باوضو سمت قبله رو کردم
نذر تو شعری آرزو کردم
هرچه روح القدس حواله کند
نظر لطف اگر سه ساله کند
از شکوهت مدام بنویسم
شعر با احترام بنویسم
گفتمت کوه باز کم گفتم
به همان شیوه ی خودم گفتم
خواندمت نور بیش از آن هستی
برتر از وصف شاعران هستی
دختر و خواهر ولی خدا
همه جا یاور ولی خدا
عصمت الله دختر معصوم
سینه ات مهبط تمام علوم
آینه زاده ای و آینه ای
اسما و رسما عین آمنه ای
در دل ما بروبیا داری
عطر و بوی حسین را داری
نوه ی فاتح حنین تویی
ان که دل برده از حسین تویی
متقن است این حدیث صد در صد
دوست دارد حسین بیش از حد
خانه ای را که تو در ان هستی
عشق بابا سکینه جان هستی
دختر ماه و آفتابی تو
دست پروده ی ربابی تو
مستحق نوازش عباس
ذکر نامت نیایش عباس
به حیایت کسی ندارد شک
زینبی در قواره ای کوچک
عمه سنجاق بر سرت می زد
بوسه از روی معجرت می زد
وارث اقتدار فاطمه ای
مظهری از وقار فاطمه ای
در گلویت طنین غرنده
خطبه ات تند و تیز و برنده
خطبه ات تیغ ذوالفقارت شد
کوفه از مرد و زن دچارت شد
خطبه ات شد مفتح الابواب
مرحبا شیردختر ارباب
دیدنی بود نطق حیدری ات
جلوات علی اکبری ات
همه دیدند انقلابت را
نور جاری در حجابت را
روسری دگر نیاز نشد
گره معجر تو باز نشد
مدح ناب تو را روایت گفت
از بزرگی ات از عفافت گفت
روزگاری شدید عازم حج
خبر امد که در مراسم حج
گرم تکبیر غرق در صلوات
موقع رمی تک تک جمرات
ریگ از دست خسته ات افتاد
کی به مکروه نفس تو تن داد ؟
نفس پاک تو کی بهانه گرفت ؟
خاتمت کفر را نشانه گرفت
همسفر بود اگرچه دور و برت
نشدی وامدار همسفرت
نشدی خم که ریگ برداری
شرم داری چه شرم بسیاری
پیش از ان که به خیمه ات برسی
حجم جسم تو را ندید کسی
شام اما نظاره ات کردند
ملاعام اشاره ات کردند
سیلی از شمر بی حیا خوردی
دم دروازه سنگ ها خوردی
"وابتلاکم بنا " ی تو روضه ست
بغض در گفته های تو روضه ست
قدری از روضه بیشتر گفتی
"کَأَنَّا أَوْلَادُ تُرْکٍ... " اگر گفتی
گره افتاده بود در مویت
زجر دزدیده بود النگویت
لحن نامحرمان عذابت داد
شمر با ناسزا جوابت داد
با دلی غرق درد و غم رفتی
بین بزم شراب هم رفتی
اب پیش رباب می خوردند
پیش چشمت شراب می خوردند
سر در بین تشت را دیدی
هر چه انجا گذشت را دیدی
بی جهت گیسویت سپید نشد
"خیزران خسته شد یزید نشد"
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
________________________