☘🌺☘🌸☘🌼☘🌺☘🌸☘🌼🌸☘
☘
#ادامه_خطبه_دو
🔷شرح:
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص: 274-267
و من خطبة له عليه السّلام بعد انصرافه من صفّين و فيها حال النّاس قبل البعثة و صفة آل النّبي (ص) ثم صفة قوم آخرين.
اين خطبه را امام (ع) به هنگام بازگشت از صفين ايراد فرمود و در آن، وضع حال مردم پيش از بعثت و اوصاف اهل بيت پيامبر اسلام (ص) و سپس اوصاف گروه ديگرى بيان شده است.
🔶خطبه در يك نگاه:
اين خطبه در واقع داراى پنج فراز است (كه در ضمن چهار بخش مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد): فراز اوّل در باره حمد و ثناى الهى و پناه بردن به فضل و كرم و رحمت او و فراز دوّم در باره شهادت به توحيد پروردگار و آثار پر بار ايمان به توحيد و فراز سوّم شهادت و گواهى به نبوّت، به اضافه بخش مهمّى از فضايل پيغمبر اكرم (ص) و اوضاع و احوال عصر جاهليّت و گرفتاريهاى عظيم جامعه اسلامى در آن زمان و اشاره به زحماتى كه پيامبر اسلام براى دگرگون ساختن اين وضع تحمّل فرمود و بالاخره در فراز چهارم اشارات پر معنايى در باره موقعيّت اهل بيت و عظمت مقام آنها و لزوم پناه بردن مردم در مشكلات دينى به آنان آمده است.
در فراز پنجم همين معنى را به شكل ديگرى ادامه مى دهد و مردم را از مقايسه كردن آل محمد با ديگران بر حذر مى دارد و با بيان اين كه هيچ يك از افراد اين امّت همتاى آنان نيست امتيازات آنان را بر مى شمرد و از بازگشت حق به اهلش اظهار رضايت و خشنودى مى كند.
شرايط و زمان صدور اين خطبه:
همان گونه كه در آغاز خطبه خوانديم مرحوم سيّد رضى تصريح مى كند كه اين خطبه بعد از بازگشت امام (ع) از صفّين ايراد شده است. حال و هواى خطبه نيز تناسب با اين معنى دارد زيرا شرح احوال مردم در عصر جاهليّت، بازگو كننده اين حقيقت است كه از تكرار جاهليّت دوّم بر حذر باشند و اجازه ندهند بازماندگان عصر جاهليّت كه عمدتا لشكر شام را در ميدان صفّين تشكيل مى دادند، در رسيدن به نيّات سوء خود موفّق شوند. و نيز تأكيد مى كند كه دست به دامان اهل بيت پيامبر بزنند تا از خطراتى كه اسلام را در آن زمان تهديد مى كرد رهايى يابند، چرا كه خود پيامبر بارها فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم كه اگر به آنها تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد: «قرآن و اهل بيت».
از اين جا روشن مى شود كه آنچه ابن ابى الحديد در يك داورى عجولانه در باره زمان صدور خطبه گفته است، صحيح به نظر نمى رسد. او مى گويد حال و هواى آخر خطبه متناسب با زمان بازگشت از صفّين نيست چرا كه آن زمان بر اثر حادثه حكميّت و نيرنگ عمرو بن عاص و تقويت معاويه و مشكلات ديگرى كه در لشكر آن حضرت ظاهر گشت مناسب چنين سخنى نبود، بلكه تناسبى با آغاز خلافت آن حضرت دارد و اگر سيّد رضى زمان صدور آن را بعد از بازگشت از صفّين دانسته، اشتباهى از او نيست، او آنچه را در كلمات پيشينيان يافته، بازگو كرده است و چه بسا اشتباه از سابقين باشد. به گفته بعضى از دانشمندان اين سخن را در باره كسى بايد گفت كه كوه علم و درياى وقار و اسطوره مقاومت و جهاد نباشد.
شخصى با سعه صدر على (ع) هرگز در برابر چنين حادثه اى خودش را نمى بازد و روح بلند و فكر گسترده او اجازه نمى دهد كه پريشان حال و مضطرب و مشوّش گردد، بلكه به عكس، همان گونه كه گفتيم اين خطبه به مردم هشدار مى دهد كه تسليم تبليغات مسموم و تلاشهاى شيطانى حاكمان شام نشوند و از بازگشت به عصر جاهليّت بپرهيزند و آن گونه كه حق به اهلش باز گشته، دست از آن بر ندارند و محكم، تا آخر بايستند.
اين كه ابن ابى الحديد معتقد است پيروزى در اين ميدان از آن معاويه بود و با جمله: «الآن اذ رجع الحقّ الى اهله، اكنون حق به اهلش بازگشته» تناسبى ندارد صحيح به نظر نمى رسد، زيرا:
اوّلا: معاويه هرگز در اين ميدان پيروز نشد، تنها از يك شكست قطعى بر اثر نيرنگ عمرو بن عاص نجات يافت و على (ع) همچنان حق را در اهلش (خودش و اهل بيت) مى بيند و به مردم هشدار مى دهد، مراقب باشند كه حق از اهلش گرفته نشود.
#قسمت_دوم
☘🌺☘🌸☘🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘🌼☘🌺☘🌸☘🌼☘🌺☘🌸🌺☘
☘
#ادامه_خطبه_دو
🔷 ثانيا: داستان حكميّت و داورى زشت و ظالمانه عمرو بن عاص- بر خلاف آنچه بسيارى فكر مى كنند- به هنگام حضور امام در صفّين واقع نشد بلكه چند ماه بعد از آن صورت گرفت و جالب اين كه خود ابن ابى الحديد در جاى ديگر به اين معنى تصريح كرده است. بنا بر اين اگر ابن ابى الحديد مى خواهد جمله اخير خطبه را دليل بر اين بگيرد كه اين خطبه بعد از جنگ صفّين نبوده، دليل نادرست و شاهد باطلى است.
اصل اساسى در اسلام
اين خطبه مانند بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه با حمد و ستايش پروردگار آغاز مى شود ولى در اين جا انگيزه هاى سه گانه اى براى حمد و ستايش الهى بيان شده است: نخست تقاضاى افزايش و تکميل نعمتهاى الهى و ديگر اظهار تسليم در مقابل قدرت و عزّت او و سوّم تقاضاى حفظ و نگهدارى از معاصى به برکت الطاف او مى باشد; مى فرمايد: «حمد و ستايش مى کنم او را به خاطر جلب اتمام نعمتش و اظهار تسليم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصيت و نافرمانيش» (اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً(1) لِنِعْمَتِهِ وَاسْتسْلاماً(2) لِعِزَّتِهِ وَاسْتِعْصاماً(3) مِنْ مَعْصيَتِهِ).
بايد توجّه داشت که مفهوم حمد چيزى بيشتر از شکر است و به تعبيرى ديگر شکر آميخته با ستايش است و اين از يکسو سبب فزونى نعمتهاى الهى مى شود همان طور که مى فرمايد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزيدَنَّکُمْ»(4) و از سوى ديگر انجام وظيفه عبوديّت و بندگى است و آن همان تسليم در برابر عزّت پروردگار است و از سوى سوّم موجب جلب عنايات و الطاف و امدادهاى حق، براى حفظ از گناهان است.
بعد از حمد به سراغ استعانت از پروردگار مى رود و دليل آن را نيز بيان مى فرمايد، مى گويد: «از او يارى مى جويم چرا که نيازمند به کمک و کفايت او هستم» (وَاَسْتَعينُهُ فاقةً اِلى کِفايَتِهِ).
آرى هنگامى که بنده آگاه خود را سرتاپا نيازمند به آن ذات بى نياز و صاحب کمال مطلق مى بيند، دست استعانت به دامان لطفش مى زند و در همه چيز و در همه حال از او يارى مى طلبد.
#ادامه_دارد.
#قسمت_سوم
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘🌼☘🌺☘🌸☘🌼☘🌺☘🌸🌺☘🌸
☘🌼
🌺
#ادامه_خطبه_دو
🔷 سپس به دليل ديگرى براى اين يارى جستن اشاره کرده، مى افزايد: «چرا که آن کس را که او هدايت فرمايد هرگز گمراه نمى شود و آن کس را که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات و رهايى نمى يابد و هر کس را کفايت کند هرگز نيازمند نخواهد شد» (اِنّهُ لايَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَلا يَئِلُ(5) مَنْ عاداهُ وَلا يَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ).
آرى قدرتش آن چنان است که هيچ کس را ياراى مقابله با آن نيست و علمش چنان است که هيچ خطايى در آن راه ندارد.
اين احتمال نيز وجود دارد که اين جمله هاى سه گانه دليل ديگرى براى حمد و هم دليل براى استعانت باشد.
در پايان اين کلام باز به دليل و نکته ديگرى براى حمد پروردگار اشاره مى فرمايد، مى گويد: «چرا که ستايش او در ترازوى سنجش، از همه چيز سنگينتر و براى ذخيره کردن از هر گنجى برتر است» (فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ).
در واقع فوايد و آثارى که در جمله هاى قبل آمده، مربوط به اين جهان است و آنچه در دو جمله اخير آمده، مربوط به جهان ديگر و ذخيره يوم المعاد است و به اين ترتيب حمد پروردگار مايه نجات در دنيا و آخرت است و چه زيباست که در اين جمله هاى کوتاه تمام ابعاد و نکات را در کوتاه ترين عبارت بيان فرموده است. بى جهت نيست که ابن ابى الحديد هنگامى که به شرح اين خطبه مى رسد و از کنايات و تعبيرات لطيف و بديع آن سرمست مى گردد، مى گويد «فَسُبحانَ مَنْ خَصَّهُ بِالْفَضائِلِ الَّتى لاتَنْتَهى اَلْسِنَةُ الْفُقَهاءِ اِلى وَصْفِها وَ جَعَلَهُ اَمامَ کُلِّ ذى عِلْم وَ قُدْوَةَ کُلِّ صاحِبِ خَصِّيَةِ; منزه است خدايى که على(عليه السلام) را به فضايلى مخصوص کرد که زبان فصيحان توان وصف آن را ندارد و او را بر هر عالمى مقدّم داشت و پيشوا و اسوه هر صاحب فضيلتى کرد».
سپس به سراغ ريشه تمام نيکيها و پاکيها و فضايل و افتخارات يعنى شهادت به توحيد مى رود و مى فرمايد: «من گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نيست، يگانه و بى شريک است» (وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ).
پناه گرفتن، در سايه توحيد هم به خاطر آن است که ريشه تمام عقايد و افکار پاک و اعمال صالح است و هم به خاطر اين که کسانى که مدعى الوهيت آن حضرت بودند به نادرستى اعتقاد خود پى ببرند.
#ادامه_دارد.
#قسمت_چهارم
☘🌺☘🌸☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘🌼☘🌸☘🌺☘🌼☘🌸☘🌺🌺☘🌼
☘🌸
☘
#ادامه_خطبه_دو 🔷گواهى به یکتایی خداوند .
💠 سپس مى افزايد: «(اين شهادت و گواهى من به حقيقت توحيد يک شهادت ساده نيست بلکه شهادتى است که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقيده خود، جاى داده ام (نه تنها زبان من که تمام ذرّات وجودم و اعماق روح و جانم به آن گواهى مى دهم)» (شَهادَةً مُمْتَحَناً(6) اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها(7)).
نه يک شهادت و گواهى زودگذر بلکه «شهادتى که تا خداوند ما را زنده دارد به آن پايبنديم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پيش داريم ذخيره کرده ايم» (نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاويلِ(8) ما يَلْقانا).
امام(عليه السلام) در اين گفتار عمق ايمان و وفادارى خود را به حقيقت توحيد در تمام ابعاد و همه صحنه هاى زندگى اعلام مى دارد و هر کس تاريخ زندگى آن بزرگوار را مطالعه کند، اين حقيقت را به روشنى در تمام زندگى آن حضرت مى بيند که لحظه اى به شرک آلوده نشد و در برابر هيچ بتى سجده نکرد و هميشه در سايه توحيد گام برمى داشت و از هر گونه شرک خفىّ و جلىّ بيزار بود.
سپس دلايل چهارگانه اى براى تمسّک جستن به اين اصل اصيل ذکر مى فرمايد، مى گويد: «زيرا شهادت به توحيد پايه اصلى ايمان و ريشه و قوام آن است و همچنين سرچشمه همه نيکيها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شيطان است» (فَاِنَّها عَزيمةُ الايمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ(9) الشَّيْطانِ).
چنانچه در بحث نکات خواهد آمد خواهيم ديد که هيچ يک از مراتب ايمان به اصول دين، بدون توحيد، اساسى ندارد و نيز تمام نيکيها و اعمال صالح از حقيقت توحيد سرچشمه مى گيرد و به همين دليل سبب خشنودى خدا و دورى شيطان است چرا که مهمترين ابزار شيطان شرک است ـ خواه به صورت جلىّ و آشکار باشد و يا مخفى و پنهان.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه تعبير به «فاتحة الاحسان» را اشاره به پاداشهاى نيک الهى دانسته اند که سرآغازش توحيد است ولى تفسيرى که در بالا گفته شد صحيح تر به نظر مى رسد.
#ادامه_دارد.
#قسمت_پنجم
☘🌸☘🌺☘🌼☘
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍