eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
847 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
[❤️🍃] دلم در انتظار فرجت ❤ مانده تنها وغمگین دراین شهر تاریکت دلم را از این غصه کم کن ❤️ { که دل داده یارم چو مهدی«عج» } 🌿^الهم عجل لولیک فرج^🌿
| گوش‌کن؛ بآز‌کسی‌بین‌دعآ‌گفت‌...🙃💔 - .
کربلایینیستم‌اماتوشاهدباش‌‌ك‌ هردعایی‌کردم‌ ؛ اول‌ڪربلاراخواستم :))
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ #عی
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ ❤️ ✍ سعی کردم این موضوع را فراموش کنم و مثل قبل زندگی کنم. نگاهی به ساعت انداختم داشت 15 می شد امروز امیرعلی(برادر بزرگتر تابان)ساعت 15 میامد زنگ خانه به صدا آمد رفتم تا در را بازکنم درست حدس زدم امیرعلی بود تابان بابا کجاست؟؟ داخل راهرو به پیچ سمت چپ 😐😤 😌خوب مگه بده آدرس دقیق می دهم داخل کتابخانه است. یهو دیدیم بابا اومد. سلام امیرعلی جان. با من کار داشتی؟؟ بابا جانم... تو که از همه پدر های دنیا بهتری...! چی شده باز چی ازم می خوای. هیچی سوییچ ماشینتو.... چی صدا نمیاد👂🏻 بابا...:( باشه برو بردار... دیگر واسه سوییچ نیای سمت من دفعه قبل یادم نرفته ماشین را بردی دستمال مچاله تحویل دادی😐 حتما😁 صبر کن... واسه چی می خوای؟ هیچی می خوام برم خانه دوستم درس بخوانیم... باشه ولی زود میای باشه😊 امیر علی سریع رفت. طبق معمول با عجله. بابا به هم گفت یک زنگ بزنم امیر علی بفهمم واقعا کجا می ره... بابا می دونه که امیر علی همیشه راستشو به من می گه .... الو امیر علی کجایی؟؟ آخه این سوالیه دارم می رم خانه دوستم مطمئنی؟؟ من و دروغ این حرفا چیه می گی؟ نویسنده:سادات بانو✍ 🌹
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ #عی
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ ❤️ ✍ وقتی اینجوری می گی حتما داری دروغ می گی. من برم به بابا بگم. وایسا... یکم صبر کن. راستشو می گم ولی به هیچکی نگو:) باشه مطمئن باشم؟ آره اول کامل گوش کن بعد نظرت را بگو من دروغ نگفتم ها... همشو نگفتم. الان من دارم می رم خانه دوستم دوباره... آخه مگه نگفتم تا ته گوش کن:( می خواهیم با هم بریم یه جایی یک کار مردانه داریم😁 اوووووو همشو کامل بگو کلمه به کلمه و نمی خواهم چیزی هم جا بمونه ها😁 😐دیگ به دیگ می گه روت سیاه😐 ببین گفتم به کسی گفتی می رم به بابا کارهایی که کردی و نگفتی را می گم ها... داریم می ریم واسه اعزام به سوریه ثبت نام کنیم... ها؟؟!😳 می دانی اگر بابا و مامان بفهمن چی می شه؟ نترس خودم درستش می کنم قول دادی به هیچکی نگی ها... اومدم خانه به بابا و مامان می گم. مطمئن باشم آره باور کن تلفن و قطع کردم و به این فکر می کردم امیر علی می خواهد چی کار کنه بابا وارد اتاق شد و ازم پرسید امیرعلی چی گفت هیچی چیز خاصی نگفت داشت می رفت خانه دوستش خوب خداراشکر این چند روز خیلی اخلاقش عوض شده بود فکر می کردم... هیچی بابا جان ولش کن نویسنده:سادات بانو✍ 🌹
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ #عی
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ ❤️ ✍ باصدای ماشین بابا فهمیدیم امیر علی رسیده. صدای در امد بابا رفت دم در امیر علی امد تو ولی بابا بیرون بود امیر علی بابا چرا نیامد دم در داره با دوستم حرف می زنه درباره... نزاشت بقیه اش را بگم موضوع را عوض کرد سلام مامان جان حالتون خوبه بچه ها بیاید بریم سر سفره شام که یک موضوع مهمی است که باید باباتون بهتون بگه ......... وقتی بابا امد ناراحت بود وسط غذا بابا گفت من و مادرتون یک فکری داشتیم گفتیم بهتون بگیم مادرم ادامه داد ما می خواستیم فردا یک سفر خانوادگی برای عوض شدن حال و هوامون بریم مشهد... خیلی خوشحال شده بودم فکر خیلی خوبیه امیر علی جان جانم پدر بعد غذا بیا کتابخانه کارت دارم امیرعلی یکم مکث کرد بعد گفت چشم قربان😁 بابا منم بیام حتما با شما هم صحبت ها دارم 😐 بعد شام به کتابخانه رفتیم بابا یک کتاب که زندگی نامه شهدا بود به امیر علی داد و گفت اینو تا فردا بخوان بعد رو به من کرد تابان خانم از شما توقع نداشتم دروغ بگی🙄 امیر علی خواست موضوع را جمع کنه گفت راستی امیررضا دم در چی گفت؟ خودت که بهتر می دانی ببین امیر علی من راضیم که بری مشکلی ندارم فقط مامانتو راضی کن بعد بغض داخل گلوشو گرفت و سریع رفت بیا امیرعلی خان دیدی چی کار کردی اول رضایت می گرفتی بعد با دوستات نقشه می کشیدی😤 تابان واسه خودت نبور وندوز. فعلا همه خرابکاری ها را شما کردی🤐 باشه من خرابکار🤥 رفتم داخل اتاق و وسایلمو جمع کردم. توی ذهنم گفتم بزار برم از مامان درباره خانواده قبلیم بپرسم. از اتاقم رفتم بیرون مامان داخل اشپزخانه بود سلام عزیزم کی اومدی پایین متوجه نشدم تازه امدم مامان جان مامان جانم نویسنده:سادات بانو✍ 🌹
³ پارت از رمان عین‌شین‌قاف❤️ امیدورام از خواندن اش لذت ببرید🌹
https://harfeto.timefriend.net/16552126211574 ناشناس رمان عین‌شین‌قاف❤️ لطفا نظرات خودتون را برای ما ارسال کنید🌷
سلام‌دخترای‌گل‌🌸☘ بشیم⁶²⁵پرداخت‌لینکی‌دارییییممم😍🌿 پس‌زیادمون‌کنینن😍🌺 @ARARARAR0 وروودآقایان‌ممنوع❌💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا