eitaa logo
کانال مداحی عاشقان حضرت زینب(س)
24.1هزار دنبال‌کننده
994 عکس
924 ویدیو
551 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. عاشقانه اربعین بپای دل روم سوی دیاری که نگار آنجاست به شهری که تمام عاشقان را شهریار انجاست به هر سویی روانم طالب دیدار جانانم روم مجنون صفت صحرای عشقی را که یار انجاست بجایی می روم زیباترین نقش و نما دارد گل انجا ، غنچه انجا، باغ انجا و بهار انجاست مرا یکلحظه هم از فکر آن جنت رهایی نیست دلم چون مرغ دام افتاده ای لیل و نهار انجاست بجایی می روم آزادگان را کعبه عشق است هزاران عاشق شوریده دل بی اختیار انجاست به جایی می روم بر چشم عالم توتیا دارد شفا انجا، بلا انجا طبیب و دلفکار آنجاست به انجا می روم از هر طرف اب روان جاریست ولی لب تشنگان مشک خالی را مزار انجاست پیاده رفت باید در مسیری که صفا دارد ز خاکپای جانان عطر و بوی ماندگار انجاست چو ذکر کربلا اید به لب دل می شود مدهوش که هفتاد و دو تن ازحسن خلقت شاهکار انجاست
2. بزرگترین سرمایه.mp3
1.59M
( علیه السلام ) بزرگترین سرمایه با حرَمِش همسایه بهِش میگن آقایِ اباعبدالله ، اباعبدالله وِلَم کُنه ، بیچارم همش میگم با یارم که من تو رو دوست دارم اباعبدالله ... آقای عزیز آقای اباعبدالله ( ما دوست داریم ) 3 رویامه ، رویامه ، رویامه کربلا آخرِ دنیامه حسینِ بنِ علی ، آقامه ابوفاضل ، دین و دنیامه ( آبروی دو عالَم ... ) تکرار
2. بزرگترین سرمایه.mp3
3.06M
( علیه السلام ) بزرگترین سرمایه با حرَمِش همسایه بهِش میگن آقایِ اباعبدالله ، اباعبدالله وِلَم کُنه ، بیچارم همش میگم با یارم که من تو رو دوست دارم اباعبدالله ، اباعبدالله آقای عزیزِ ما آقای اباعبدالله ( ما ، دوست داریم ) 3 « تکرار بند اول » روزی ما ، دست تو میگن شفا ، دست تو تُربته یا دست تو توو دستای من ؟ حسین حسین ، شیرینه نوشتمت رو سینه خاصیت عشق ، اینه مسیحای من ، مسیحای من ، آقای عزیزِ ما آقای اباعبدالله ( ما ، دوست داریم ) 3
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
( علیه السلام ) پای غمت ، گیرم حسین نوشته ی کتاب تقدیرم حسین از غیر تو ، سیرم حسین آخر ، یه شب توو روضه میمیرم حسین هر شب باید ، مجنونت شم لیلا کیه ؟ لیلا تویی قربونت شم ... بی سر و بی سامونت شم کاشکی یک شب کرب و بلا ، مهمونت شم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
( علیه السلام ) توو اردبیل ، وسط روضه گفتم : « یارالی حسین » ... یه نفر اومد پیشم ، گفت میدونی « یارالی » یعنی چی ؟ شما فارس هستید ... گفتم : آره ، یعنی ای مجروح ، ای زخمی ... گفت ، نه ، معناش این نیست ، « یارالی » یه معنای وسیع تری داره ...گفت : « یارالی » یعنی ای مجروحِ توهین شده ، یعنی ای زخمیِ بی احترامی شده ... بمیرم برات آقا ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
( علیه السلام ) « يارالی » یعنی : همه جایِ بدنت زخمی بود ذره ذره ی تنت زخمی بود حتي كُنجِ دهنت زخمي بود آخرش كار رو به شمر مُحوَّل كردن يامظلوم ، يامظلوم تو رو با خنجرِ كُند مُعطَّل كردن يامظلوم ، يامظلوم ...
( علیه السلام ) « يارالی » یعنی : همه جایِ بدنت زخمی بود ذره ذره ی تنت زخمی بود حتي كُنجِ دهنت زخمي بود ( آی يارالی ... ) آخرش كار رو به شمر مُحوَّل كردن يامظلوم ، يامظلوم تو رو با خنجرِ كُند مُعطَّل كردن يامظلوم ، يامظلوم ... يارالی یعنی : نيزه رو نيزه زدن ، نامردا همه با هم اومدن ، نامردا همه با لگد زدن ، نامردا به تو پيشِ مادرت جسارت كردن يامظلوم ، يامظلوم به تو با ضربه ي پا جسارت كردن يامظلوم ، يامظلوم ( نمي دونم از كجا روضه بخونم ؟ شبِ عاشوراست ... ) داغ یعنی ، جوانِ رعنایت تشنه لب ، رویِ خاک جان بدهد نانجيبي ميانِ سينه ي او نيزه اش را تكان تكان بدهد ( حسيیین ... اگه راه داشت ، امشب و فردا ، یه صدقه برا امام زمان کنار بزارید ... ، به خدا قلبِ آقا در فشار است ، تو هم امشب نبايد ساكت باشي ، بايد بهم بريزي ... ) بدونِ آب بُريدن حنجرِ او را كِشانده اند به گودال مادرِ او را عصا زدن به او پيرمردها بلكه در آورن نَفَس هاي آخرِ او را بزار روضه بخونم : هلال ميگه اومدم دَمِ گودال ، ديدم صدای خس خسِ نفس هاش مياد ، سپرم رو آب كردم ، اومدم گودال ، ديدم شمر داره بيرون مياد ، سر تا پاش خونيه ، كجا ميري هلال ؟ آب مي برم براش ، يه لبخندِ بدي زد ، گفت : دير اومدي ... ، الان سيرابش كردم ، گفتم : تو كه كارِ خودت رو كردي ، چرا دست و پات ميلرزه، گفت : هلال ! داشتم مي بريدم ، صدايِ ناله ي زني رو شنيدم ، داد ميزد : " بُنَیَّ ! قَتَلُوکَ ، ذَبَحُوكَ وَ مِنْ الْمَاءِ مَنَعُوک‏" .... عرضم تمام ، شبِ آخرِ ، مُزدم رو بگيرم ... هر كي هرچي شد داره مي بَره يكي داره پيرُهَنِ پاره مي بَره زينب ميگه واي از دلِ رباب ، زيرِ عباش حرمله گهواره مي بَره مادرت بميره ، نبينه انگشتر نداري خودم رو رسوندم ، كسي نگه مادر نداري آه ! غريبِ مادرحسين دير اومد زينب ، تا به پيشِ تو افتاده بود توو پنجه هاي شمر، ريشِ تو ... كارِ دنيارو ، مي بيني داداش بايد ببوسم رگ هايِ ريش ريشِ تو گفتم كه بلند شو از رو سينه اش جواب نداد خدا خدا كردم رقيه از خيمه در نياد اگه يه دونه از شما نگران باشيد كه زن و بچه هاتون حال و اوضاعشون خوب نيست ، درنگ نمي كني ، بدو ميري ميگي به زن و بچه ام برسم ... شمرِ نانجيب داشت كارش رو مي كرد ، اباعبدالله حواسش به خيمه ها بود ، زير چشمي خيمه ها رو نگاه مي كرد ، يهو داد زد : نيا...مگه نگفتم : نيا...با سپر ميزدن زينب را... نگران کُشتنت ، عزیزِ دلم ... نگرانی که حال ِ خوبی نیست پیش چشمانِ داغ دیده ی تان موقعِ رقص و پايِ كوبي نيست همه ي مجلس ، دستات ، رو به آسمان ، صدات حرم برسه : حسين ...
. ای نخله ی تناور اقلیم یاس ها سرو رشید خطه ی غیرت شناس ها از رود رد شدی و لبت تر نشد که ماه در آب هست و نیست تر از انعکاس ها بر دوش خود بگیر علم را و باز گرد پایان بده به دلهره ی التماس ها از ساحل فرات دوباره طلوع کن ماه خسوف دیده ی دور از قیاس ها وقتش رسیده خشم خدا را نشان دهی آتش زنی به باور این نا سپاس ها مثل علی که روز احد دفع فتنه کرد فرصت نده به غائله ی عمر و عاص ها وحشت نشسته در دل آلاله های وحی ای وای از پلیدی لبخند داس ها آه ای عمود خیمه عموی بدون دست بعد از تو دشت پر شده است هراس ها ✍ ‌
2. بزرگترین سرمایه.mp3
1.59M
( علیه السلام ) بزرگترین سرمایه با حرَمِش همسایه بهِش میگن آقایِ اباعبدالله ، اباعبدالله وِلَم کُنه ، بیچارم همش میگم با یارم که من تو رو دوست دارم اباعبدالله ... آقای عزیز آقای اباعبدالله ( ما دوست داریم ) 3 رویامه ، رویامه ، رویامه کربلا آخرِ دنیامه حسینِ بنِ علی ، آقامه ابوفاضل ، دین و دنیامه ( آبروی دو عالَم ... ) تکرار
2. بزرگترین سرمایه.mp3
3.06M
( علیه السلام ) بزرگترین سرمایه با حرَمِش همسایه بهِش میگن آقایِ اباعبدالله ، اباعبدالله وِلَم کُنه ، بیچارم همش میگم با یارم که من تو رو دوست دارم اباعبدالله ، اباعبدالله آقای عزیزِ ما آقای اباعبدالله ( ما ، دوست داریم ) 3 « تکرار بند اول » روزی ما ، دست تو میگن شفا ، دست تو تُربته یا دست تو توو دستای من ؟ حسین حسین ، شیرینه نوشتمت رو سینه خاصیت عشق ، اینه مسیحای من ، مسیحای من ، آقای عزیزِ ما آقای اباعبدالله ( ما ، دوست داریم ) 3
زبانحال رقیه س با پدر 😭 بی قراره دل من چاره نداره دل من شد مانند شبای بی ستاره دل من بی قراره دل من بابا جونم به کجایی که دلم تنگه برات خبری ازت ندارم الهی جونم فدات همه روز و هم شب در انتظارم که بیای توی هر نفس بابا دارم دو چشمامو به رات به کجایی ای پدر به رقیه کن نظر دل دخترت میخواد با تو باشه همسفر یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم پر خونه دل من داره میخونه دل من الهی که کودکی یتیم نمونه دل من پر خونه دل من دیگه صبری به دلم نمونده ای جان پدر بیا لالایی بخون ناز سه ساله تو بخر بخدا خسته شدم میلی به دنیا ندارم یه سری بزن خرابه من و با خودت ببر من و زخم آبله من و خشم حرمله دو سه بار موندم عقب از مسیر قافله یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم قربون سرت بشم فدای حنجرت بشم بیا امشب بغلم که جای مادرت بشم مثل زهرا شده ام کبود شده پهلوی من جای تازیانه ها سیاه شده بازوی من پر زخم است و داره می سوزه اما به فدات قربونت بشم سرت بزار روی زانوی من ریخته شد موی سرم آخه سوخته معجرم اما خوب شد اومدی تا که قربونت برم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم یا ابالمظلوم
1.62M
بی قراره دل من چاره نداره دل من شده مانند شبای بی ستاره دل من یا ابالمظلوم...
🏴 🏴 ✍شاعر:حسین نوری ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ رسیدم از سفر کنارت حسین میزارم سر روی مزارت حسین چهل شب و روزه دارم از دوری تو میسوزم ببین چی اومد سر من کبوده تنم هنوزم داغت تازه شد انگار دوباره بشنو باز حرم افتاد به گریه انگار شمر و میبینم رو سینت بازم مادرم افتاد به گریه میخونم با سوز دل حسین یا اباعبدالله الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ همینجا از بدن جدا شد سرت همینجا بود که شد رها پیکرت یادمه تو رو برای رضای خدا میزدن جلو چش اهل حرم تورو با عصا میزدن یادم مونده هنوزم تو گودال دیدم ساربون بی حیارو دیدم ده نفر از روی کینه نعل تازه زدن مرکبارو میخونم با سوز دل حسین یا ابا عبدالله الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ اگه مجروحمو خمیده قدم ولی از دست من نیفتاد علم دشمنت اگر چه به ما حرف کنیزی زده بود از خطبه هامون آخرش به زانو دراومده بود کاردشمن تو بی اثر بود هر جا دختر تو روضه خون شد از بس اسم تورو برد رقیه آخر کاخ ستم سرنگون شد میخونم با سوز دل حسین یا اباعبدالله الحسین
🏴 🏴 🎤مداح :حاج رسول حسین آبادی ✍شاعر:کربلایی رضا نصابی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ به ضربه دسته حیدر. به بودو هست حیدر به ذوالفقار مولا. به ناز شصت حیدر به رمزو راز حیدر. حال نماز حیدر به سر غرق خون و. به فرق باز حیدر خدا اقامون و برسون ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ به ماجرای زهرا. سوزو نوای زهرا به صورته کبودو. به غصه های زهرا به عشق ناب حیدر. به دختر پیمبر به پهلوی شکسته به خونه مونانده بر در خدا. اقامون و برسون. 3 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ به رنگ و روی زینب. بقضه گلوی زینب به راس رونیزه. در روبه روی زینب به گریه های زینب. به ناله های زینب به لحظه ی قنوت و. به ربنای زینب خدا اقامون و برسون. 3 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ به غیرت ابالفضل. به عزت ابالفضل به تشنگیه اصغر خجالت ابالفضل به چشمای دریده. به قامت خمیده به مشک پاره پاره. به دستای بریده خدا اقامون برسون. 3
1_6067311839.mp3
4.06M
🏴 🏴 🎤مداح :حاج رسول حسین آبادی ✍شاعر:کربلایی رضا نصابی
 ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل وی دست علی در صف پیکار اباالفضل هم خون حسین بن علی در تن پاکت هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید آرام دل حیدر کرار اباالفضل مانند تو در ارتش اسلام که دیده فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل برخیز سکینه به حرم منتظر توست جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل از سوز عطش آب شده طفل سه ساله مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل تا آن که ببینند به تن دست نداری یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل مگذار رود زینب کبری به اسیری ای دست علی، دست برون آر اباالفضل تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل خون دل ما را که شده اشک عزایت زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم" چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل (غلامرضا سازگار)
۱۷ کاروان کربلا در دروازه ی ساعات آمد خدا داند چه بر سر عمه های سادات آمد فرموده ی امام ساجدین بر ما داده پیام امان از شام امان از شام۲ در شام ویران گشته بر آل علی ظلم و بیداد خون شد دل اهل حرم همراه زینب و سجاد دروازه ی ساعت شده با جمع مردم ازدحام امان از شام امان از شام۲ بین نامحرمان شده خون دل زینب و کلثوم بر روی نیزه جلوه گر شد رأس حسین مظلوم گرد سرهای شهیدان کف می زدند مرد شام امان از شام امان از شام۲ نامردمان شهر شام به جای مهر و احترام بر سر و روی اسیران سنگ می زدند از روی بام زخم زبان شده زخم اهل حرم را التیام امان از شام امان از شام۲ بر اهل بیت مصطفی ظلم و ستم افزون شده در شام غم دل ام کلثوم و زینب خون شده بر روی نیزه ی دشمن می درخشد ماه تمام امان از شام امان از شام۲ بر سر و روی یتیمان با تازیانه می زدند خدا داند از ظلم و کین چه وحشیانه می زدند بر آل حیدر گشته در شام بلا ظلم مدام امان از شام امان از شام۲
۱۴ بی حیا شامیان،کرده اند ازدحام کارشان این شده،ظلم و کینه مدام اهل بیت حق جان شان بر لب خون شده زین غم ها دل زینب وای امان از شام۴ همه اهل حرم،زین سفر خسته اند به روی ناقه ها،دست شان بسته اند بر اسیران ظلم و ستم افزون اهل بیت گردیده همه دلخون وای امان از شام۴ سر پاک حسین،بین زن ها بود این مه جلوه گر،گل زهرا بود زین مصیبت ها گریه ها دارند همه از دیده اشک غم بارند وای امان از شام۴ بی حیا شامیان،همگی آمدند پیش چشم همه،کودکان را زدند در ورود شام همه خندیدند پیش سرها با خنده رقصیدند وای امان از شام۴ بی حیا شامیان،چنگ و نی دف زدند رو به روی حرم،همگی کف زدند همه ی مردم را خبر کردند آل عصمت را خونجگر کردند وای امان از شام۴ کودکان را همه،وحشیانه زدند بر گلان حسین،تازیانه زدند خونجگر گشته زین همه بیداد چارمین مولی حضرت سجاد وای امان از شام۴
Shab03Moharram1402[03].mp3
12.97M
▪️راه و رسم حسین قیام لله است 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 👈 مشاهده متن : Meysammotiee.ir/post/2806
راه و رسم حسین قیام لله است زیر بار ستم، نمی‌رود یک دم هر کسی آید، به زیر این پرچم خیمه آزادی و آزادگی اینجاست غیرت شمشیر ما میراث عاشوراست تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست بانگ «هل من معین»، آید از آن صحرا یا أباالأحرار، لبیک یا مولا خون تو سرچشمه‌ی بیداری دنیاست تا قیامت در رگ عشّاق تو غوغاست تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست راه و رسم حسین، قیام لله است نقش این پرچم، «نصر من الله» است حرف حق را می‌زند هر کس حسینی شد شیعه تو بت‌شکن مثل خمینی شد تا قیامت از قیامت در جهان غوغاست جان به قربانت حسین جان پرچمت بالاست شاعر: دکتر محمدمهدی سیار https://eitaa.com/Asheghane_hazrat_zeynab
❣﷽❣ 💢 💢 ⚫️ هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام... 🌺از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: ‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! 🔴در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ▪️2.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت. ▪️3.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!» ▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم... ⚫️صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین.. 📕برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
1. یه عمریه تو هیت.mp3
3.39M
( علیه السلام ) مداح گرامی ، مرحوم یه عمریه تو هیتام ، سینه زن و گریه کنم خدا خودش خوب میدونه دل از حسین نمیکنم همش میخوندم با سُرور با مستی وبا عشق وشور یه بیت برا امام حسین اما خدایی با غرور اگر مرا رها کنی تو را رها نمی کنم سر از تنم جدا کنی چون وچرا نمی کنم تا که یه شب خوابی دیدم تو خواب ورویا که بودم حرف عجیبی شنیدم دوست قدیمیمو دیدم که خدا رحمتش کنه میگفت بهت حرفی میگم فکر نکنی حرف منه حرفی که من بهت میگم حرف حسینِ سر جداست شعری که دائم میخونی از بیخ و بُن شعری خطاست نگو اگه ، رهام کُنه اونو ، رها نمیکنم بگو اگه رهاش کنم منو رها نمیکنه ... حسین حسین حسین ... بارها شده کردی رها امام حسین رو با گناه اما نکرد تو رو رها شما رو برد کربُ بلا بارها شده که رفته اید از درِ خونش شما ها اما حسین بازم اومد کشیدتون تو هیئتها حالا بگو تو رو خدا از روی صدق واز صفا حسین تو رو کرده رها یا تو شدی ازش جدا
. خدا کنه امام حسبن ما رو بخره و آزاد کنه ⚫️ آزاد کرده حسین علیه السلام مرحوم متقی صالح و واعظ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم صلوات الله شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه) نقل نمود: یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه‌اش دهه عاشورا روضه‌خوانی می‌کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگیش از هم پاشیده شد حتی خانه‌اش را هم فروخت. نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود و خانه را تخلیه کنند و تحویل صاحبخانه بدهند و برود. همسرش می‌گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم: چه شده؟ چرا داد می‌زنی؟ گفت: ای زن ما همه جوره می‌توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد اما بناست آبرویمان برود. گفتم؛ چطور؟ گفت: هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می‌آید ما هم وضعمان ایجاب نمی‌کند و دروغ هم نمی‌توانیم بگوییم آبرویمان جلوی مردم می‌رود. یک دفعه منقلب گردید گفت: ای حسین! مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت: ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم. گفت: چی داریم؟ گفت: من هجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم. پسر وقتی آمد گیسوانش را می‌تراشی و فردا صبح دستش را می‌گیری می‌بری سر بازار . چه کار داری بگویی پسرم است بگو غلامم است و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن. مرد گفت: مشکل می‌دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی‌دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه. زن و شوهر رفتن خدمت علما و قضیه را پرسیدند علما گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد و بعد از سوال برگشتند خانه یک وقت دیدند در خانه باز شد، پسرشان وارد شد پسر می‌گوید وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می‌کند و گریه می‌کند پدرم مرتب مرا مشاهده می‌کند اشک می‌ریزد گفتم مادر چیزی شده؟ مادر گفت: پسر جان ما تصمیم گرفته‌ایم تو را با امام حسین (ع) معامله کنیم. پسر گفت: چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت: به به! حاضرم. چه از این بهتر. صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد. پسر دست انداخت گردن مادر. پس یک مقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر پسر را آورد سر بازار برده فروشان به آن قیمتی که گفت، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید غروب آفتاب پدر خوشحال شد گفت: امشب هم می‌برمش خانه. یک دفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می‌آورم و می‌فروشم. تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد به من سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می‌فروشی؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می‌فروشی) گفتم: آری! فرمود: چند می‌فروشی؟ گفتم: این قیمت. یک کیسه‌ای به من داد دیدم دینارها درست است. فرمود: اگر بیشتر هم بخواهی به تو می‌دهم.‌ من خیال کردم مسخره‌ام می‌کند. گفتم: نه. فرمود: بیا و یک مشت پول دیگر به من داد. فرمود: پسر جان بیا برویم تا فرمود: پسر بیا برویم این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت. مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون پدر می‌گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت: چه کار کردی؟ گفتم: فروختم. یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت: ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچه‌ام را به زبان نمی‌برم. پسر می‌گوید دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن یک وقت آقا رویش را برگرداند. فرمود: پسر جان چرا گریه می‌کنی؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود خیلی با هم الفت داشتیم حالا از او جدا شدم و ناراحتم فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم. گفتم: آری پدرم. فرمود: می‌خوای برگردی نزدشان؟ گفتم: نه. فرمود: چرا؟ گفتم: اگر بروم می‌گویند تو فرار کردی. فرمود: نه پسر جان برو پایین. من را پایین کرد. فرمود: برو خانه اگر گفتن فرار کردی بگو نه حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست. پسر آمد در خانه را کوبید. مادر آمد در را باز کرد. گفت: پسر جان! چرا آمدی؟ دوید شوهرش را صدا زد. گفت: به تو نگفته بودم این بچه طاقت نمی‌آورد؟ حالا آمده پدر گفت: پسر جان چرا فرار کردی؟ گفتم: پدر به خدا من فرار نکردم. گفت: پس چطور شد آمدی؟ گفتم: بابا حسین مرا آزاد کرد. 📚منبع: کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلف‌زاده، ص ۲۷
😭توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منع ت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،😭😭 نیم نگاه و گوشه چشمی به ما داشته باش تا لحظات زندگانی مان را با آبِ حیات دین آبیاری کنیم.😭😭 ✋سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیرمؤمنان آن کسی که برای برادرش ازجان خود گذشت، آن کس که از دیروزش برای فردایش گذشت، آن که فداییِ برادر، مراقب او، تلاشگر برای رساندن آب به او و کسی که دست‌هایش بُریده شد بود. خداوند قاتلانش، یزیدبن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند! آوازه دلاورمردی هاى حضرت عباس (ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشکریان امام جدا سازد. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن کلابی که از قبیله‌ام البنین سلام الله علیها بود، مأموریت یافت که به حضرت عباس (ع) و سه تن از برادرانش امان نامه دهد. وی، در عصر روز تاسوعا (نهم محرم) به نزدیکی خیمه‌گاه امام حسین (علیه السلام) رفت و با صدای بلند فریاد زد: «أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا» خواهر زادگانم کجایند؟ امام حسین (علیه السلام) که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید، اگر چه او فاسق است ولیکن با شما قرابت و رابطه خویشاوندی دارد. حضرت عباس (ع) به همراه سه تن از برادرانش (عبدالله، جعفر و عثمان) در نزد شمر حضور یافته و از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ شمر گفت: شما خواهر زادگان منید. بدانید تا ساعاتی دیگر شعله‌های جنگ برافروخته می‌گردد و از یاران حسین بن علی (ع) کسی زنده نمی‌ماند. من برای شما امان نامه‌ای از عمر بن سعد آوردم. شما از این ساعت در امان ما هستید، مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین (ع) دست برداشته و سپاهش را ترک کنید. حضرت عباس (ع) که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد و فرمود: بریده باد دستان تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه تو.‌  ای دشمن خدا! ما را فرمان می‌دهی که از یاری برادر و مولایمان حسین (ع) دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان در آوریم. آیا ما را امان می‌دهی ولی برای فرزند رسول خدا (ص) امانی نیست؟ شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان‌ام البنین (س)، ناامید و خشمناک شد و با سرافکندگی به خیمه‌گاه خویش برگشت. عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و ياران، حضرت عباس عليه السلام تنهايي و بي كسي امام را نتوانست تحمل كند. محضر امام(ع) رسيد و رخصت ميدان رفتن و جانفشاني خواست و عرضه داشت : برادر جان! اجازه ميدان مي دهي؟ امام حسين(ع) گريه شديدي كردند و فرمودند: برادر! تو پرچمدار مني. عباس(ع) عرض كرد: «سينه ام تنگي مي كند و از زندگي سـير گشتـه ام.» امام(ع) فرمودند: مقداري آب براي اين طفلان تهيه نما. جناب قمر بني هاشم(ع) مشك به دوش گرفت و روانه ميدان شد. با سپاه حريف، درباره آوردن آب به خيمه ها سخن گفت. وقتي از آن ها مأيوس شد، نزد امام(ع) بازگشت و طغيان و سركشي دشمن را به عرض رسانيد. در اين حال صداي العطش كودكان فضاي خيمه ها را پر كرده بود. سقّا نگاهي به چهره معصوم كودكان انداخت و بدون تأمل سوي شريعه فرات برگشت و به نگهبانان شريعه حمله كرد و جمع كثيري را كشت و وارد شريعه شد دست زير آب برد تا مقابل صورت آب را بالا آورد. «ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته» به ياد لبان خشكيده حسين و اهل بيتش افتاد و آب را برگرداند به شريعه. هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت براي محافظت از مشك به سمت نخلستان رفت و دشمن نيز به دنبالش. از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند از هر طرف تير و نيزه به سمتش پرتاب مي كردند، تا اينكه زره از انبوه تيرها همچون خار پشت به نظر مي رسيد. ابرص بن شيبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشك را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگيد و اين گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني»،به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد، من از حمايت از دينم دست بر نمي دارم. در اين هنگام دست چپ حضرتش را حكيم بن طفيل از مچ قطع كرد. مشك را به دندان هاي مبارك گرفته سعي مي كرد آب را به خيام برساند. لذا خود را به روي مشك انداخت. در اين حال دشمن تيري به چشم و تيري به مشك زد، حكيم بن طفيل با گرزي آهنين فرق مبارك را نشانه گرفت و ضربتي وارد کرد و او را بر زمين انداخت. عباس(ع) عرضه داشت: «يا ابا عبد الله عليك مني السلام»، اي اباعبد الله بر تو سلام، مرا درياب. امام خود را به نعش برادر رسانيد، وقتي قمربني هاشم در بالين امام حسين(ع) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الان انْكَسَر ظَهري»، عباسم الآن كمرم شكست و چاره ام از هم گسست..