.
#پنجم_صفر
یا صاحب الزمان
#محرم_امام_زمان_عجلالله
بگذار تا برایِ تو باشم عزیزِ من
مجروحِ های هایِ تو باشم عزیزِ من
از دست پختِ مادرتان لقمهای خورَم
پاگیرِ قند و چایِ تو باشم عزیزِ من
بگذار تا که ریشه بگیرم در این دَهه
تا ریشهیِ عبایِ تو باشم عزیزِ من
فرموده است حضرتِ صادق به گریهام
مشمولِ ربنایِ تو باشم عزیزِ من
کاری اگر که هست بگو کار میکنم
تا پیشِ چشمهایِ تو باشم عزیزِ من
بگذار کفش جفت کنم یا غذا کِشَم
یا خرجِ کربلای تو باشم عزیزِ من
با دیگ شُستَنم به تو نزدیکتر شوَم
بی منت آشنایِ تو باشم عزیزِ من
پیشِ سماوری که زِ غَم جوش میزنَد
ماندم که در هوایِ تو باشم عزیزِ من
این استکانِ چای مرا قُرب میدهد
تا عاشقِ خدایِ تو باشم عزیزِ من
پا منبری بزرگ شدم لطفِ مادرم
تاکه فقط گدایِ تو باشم عزیزِ من
مانندِ پیرهای جوانمُرده میشوم
بگذار همصدایِ تو باشم عزیزِ من
پیراهنی که غرقِ بخون است دستِ توست
امشب شود که جایِ تو باشم عزیزِ من
سر را گرفت کنجِ خرابه به گریه گفت :
در فکرِ بوریایِ تو باشم عزیزِ من
#دکتر_حسن_لطفی ✍
#امام_زمان
#شب_سوم_محرم
...............
.
#حضرت_رقیه
بابا رسید و آورد گُل بوسههای خود را
عمه بیا درآور رختِ عزایِ خود را
منکه نمُرده بودم بر روی نیزه باشی
آماده کردم از اشک ویرانسرای خود را
خوابم اگر نبرده تقصیرِ عادتم بود
بابا بکش به رویم امشب عبای خود را
انگشتهای لَمسم انگار حس ندارند
بر دامنم تو بنشان رأسِ جُدای خود را
طفلی که داده بودم دیشب شفای او را
انداخت پیشم امروز قدری غذای خود را
ای وای خیزران زد مثل حصیر گَشتی
بدجور بر لبانت انداخت جای خود را
خون گریه کرد نیزه بر حالِ دخترانت
داده عمو به نیزه حال و هوای خود را
تقصیر هیچ کس نیست در سینهام نفس نیست
زجر امتحان نموده هِی ضربِ پایِ خود را
چیزی نخورده بودیم بر حالِ ما دلش سوخت
دیدی تعارفم کرد ته ماندههای خود را
فهمیدم از سرِ تو از وضعِ حنجرِ تو
رفته سنان و داده بر شمر جای خود را
تا دق کنیم در راه از دیدنش دوباره
آن بی حیا نَشُسته خونِ ردای خود را
بویِ تو را گرفته دستانِ سرخِ خولی
دادی چرا به دستش مویِ رهای خود را
تنها نه نیزهها را تنها نه تیغها را
پیش فرات میشُست پیری عصای خود را
(حسن لطفی)
.
.
#شب_ششم_محرم
#شور مناسب شب ۵ و ۶
#شور_امام_حسن علیه_السلام
هر جا که اسم تو بیاد اونجا برام بهشته
گل منو خدا با خاک کربلا سرشته
اگه که خوبه حالم این شبا دلیلش اینه
رزق محرم منو امام حسن نوشته
غلام حسنم افتخارم اینه
این ارادتو مادرش میبینه
حس نابیه تو بهشتم انگار
تا اسم حسن رو لبم میشینه
ای فاتح جمل حسن ای شاه بی بدل حسن
اسمت برای نوکرت احلی من العسل حسن
مولانا حسن مولانا حسن
می بینم اون روزی رو که تو حرمش بشینم
ضریح خوشگلش رو با چشم ترم ببینم
کوری چشم همه نانجیبای سعودی
جور میشه تو صحن حسن برات اربعینم
کریمی و منم خاک پاتم آقا
قلبم میزنه واسه تو ای جانا
تا میگم حسن میگه زهرا جانم
یا عزیزنا یا حسن مولانا
ای عشق منجلی حسن ای زاده علی حسن
ردم کن از پل صراط بی هیچ معطلی حسن
ای فاتح جمل حسن ای شاه بی بدل حسن
اسمت برای نوکرت احلی من العسل حسن
مولانا حسن مولانا حسن
#حسین_فتحی ✍
👇
.
#نوحه
#حضرت_رقیه(س)
#پنجم_صفر
آسمانم را قمری_شب تارم را سحری
میشود ای جان پدر_که مرا با خود ببری؟
تا شناسم تو را حسین_ایمرا نور هر دو عین
دست لرزان به چهره ات_می کشم شاه عالمین
سحر یلدای من است_همه ی دنیای من است
شامیان این قبه ی نور_به خدا بابای من است
سوت و کور و چه بی خبر_آمدی امشب از سفر
زلف خاکستری چرا_ز تنور آمدی مگر
خیزران و طشت طلا_روی نی آیات خدا
با خبر هستم همه را_ای صفای منزل ما
دستی از جور یک پلید_لاله ی گوش من درید
عمه ام تازیانه و_کعب نی را به جان خرید
گیسوانم در کف او_سیلی از دستان عدو
یک طرف هجران تو و_یک طرف هجران عمو
آرزو دارم ای پدر_که شوم با تو همسفر
من ندارم به سینه ام_طاقت هجر تو دگر
به «فرات»نوحه سرا_نظری از راه وفا
شیعیان را شافعه ای_گره از کارم بگشا
ذاکرالحسین #حاج_مهدی_بهشتی
👇
آهنگ نوحه حضرت رقیه.mp3
1.47M
نوحه حضرت رقیه
#شب_سوم_محرم
۲۰۲۴۰۷۱۰_۲۲۲۳۵۳.mp3
2.08M
هیئت فاطمیه بیده_شب پنجم(۱)
#حضرت_رقیه
ذاکرالحسین حاج مهدی بهشتی»
واحد 1 شب سوم.mp3
5.26M
#واحد
#شب_سوم_محرم
نوای کربلایی #یاسر_یزدانی🎤
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
باید بگویم از غم خود مو به مو عمو
با مو عدو کشید مرا کو به کو عمو
با قصد قربتِ به کدامین خدا چنین
ما را زدند لشکریان با وضو عمو؟
زجر آن شبی که گم شده بودم میان دشت
آنقدر داد زد سرِ من که نگو عمو!
وقتی بدو بدو پیام افتاده بود زجر
هی داد میزدم که کجایی عمو عمو
گفتم به خود میایی و دعواش میکنی
اصلا چهشد نیامدی آخر؟ بگو عمو
جز رنگهای تیرهی نیلی و رنگ دود
رنگی دگر نمانده برایم به رو عمو
با احتیاط و کند دگر راه میروم
این چشمهای تر که ندارند سو عمو
هق هق مزاحم کلماتم شده ببخش
پایان نمیپذیرد اگر گفتگو عمو
یک شب مرا پدر ببرد با خودِ خودش
حالا که هست نقطهی ختم و شروعم او
#حسن_معارف_وند✍
اللهم عجل لولیک الفرج (244).mp3
1.05M
اللهم عجل لولیک الفرج
#سبک_427_محرم
#دهتایی_بیست_و_چهارم
#با_سربند_مهدوی
#بندهای_اول_مهدوی
#دو_بند_موضوع_شبهای_دهه_اول
#سنتی_سه_ضرب
#قابلیت_روضه_واحد_شور..
#شب_ششم_محرم
#شهادت_حضرت_قاسم_علیه_السلام
سربند مهدوی:
دوباره وقت ماتم شد
بیا صاحب عزای ما
کجای مجلسی آقا
بخوان روضه برای ما
فدای اشک خونینت
وَ آن قلب صبور تو
میان روضه ها داریم
دعا بهر ظهور تو
به حقّ حضرت زینب
بده اذن فرج یا رب....
🌸🌸🌸🌸🌸
بیا آقا رسیده باز
عزای حضرت قاسم
بمیرم که شدی آقا
انیس روضه ها دائم
بیا قاسم تو را خوانده
با ناله زیر دست و پا
ظهورت از خدا خواهد
به حقّ زینب کبری
به حق حضرت زینب
بده اذن فرج یارب...
🌸🌸🌸🌸🌸
چرا ای تازه دامادم
حنا با خون، شده مویت
نشان از نعل مرکب هاست
به ماه ِ روی دلجویت
تنت غرق جراجت شد
شدی اینجا تو سنگ باران
قد من خم شده، دیدم
کشیدی قد در این میدان
تو را سمت حرم بردم
با چشمان ترم بردم
غریب قاسم....
🌸🌸🌸🌸🌸
بمیرم ای زبیده جان
عروسیت عزا گشته
ببین که مقتل قاسم
تمام کربلا گشته
صبوری کن که پیش تو
سرش از تن جدا گردد
چهل منزل ببینی که
مه ِسرنیزه ها گردد
شوی در شام، تو رو به رو
با رقص نیزه دار او
غریب قاسم....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#سه_ضرب
#امام_زمان
بخواب شش ماهه ی شیرین زبونم
می خوام برات آرام جونم، یه کمی لالایی بخونم، بابا
بخواب خودت دیدی یاس سپیدم
به خاطر تو ای امیدم ، از اینا منت می کشیدم، بابا
کاش بشکنه دل ابر
یه کم بارون بگیره
لبای کویری تا یه خورده جون بگیره
منتظر یه قطرست، چشمای نیمه جونت
از بس که آب نخورده ، تاول زده زبونت
بابا نکن تلذی روی دستام
اینقدر زبون نزن به اشکام
جونمو آوردی به لبهام،بابایی
بابا نشد دومادیتو ببینم
تیری که خوردی نازنینم
خونتو پاشیده رو سینه ام، بابا
خندیدی و دلم ریخت
غصه قدم قدم ریخت
وقتی تیرو کشیدم
حنجرتو بهم ریخت
با اون سه شعبه ای که
عموتو کرد زمین گیر
حرمله ای عزیزم
تورو گرفته از شیر
لالای علی علی جان
وقتی حرمله رو آوردن پیش مختار، مختار صدا زد ملعون سه تا تیر زدی سه جای قلب زهرا را پاره کردی، یه تیر زدی به چشمای عباس، یه تیر زدی به گلوی نازنین علی، یه تیر زدی، اون لحظه ای که ارباب نازنین من سنگ به پیشونیش زدن پیراهنش بلند کرد هون پیشونی پاک کنه، سپیدی قلب حسین پیدا شد چنا زه کشیدی چنان تیر به قلب حسین نشست، راوی میگه تیر از پشت بیرون آورد…..مختار گفت: ملعون شد یه جا دلت برا حسین بسوزه، شد یه جا دلت بلرزه، گفت: یه جا اینقده دلم براش سوخت، نشستم زمین شروع کردم براش گریه کردن، گفتن: کجا، گفت: اگه بگم از خونم می گذری، مختار گفت: بگی میکشم، نگی هم میکشم، گفت: حالا که ابنجور میگم تو تاریخ بمونه، خودشو که سوزوندم، جگر مادرشو که آتیش زدم، همین که تیر زدم نشست به گلوی علی دیدم آروم عباش کشید رو بچه اش، یه دو قدم میاد سمت لشکر، بر می گرده میره سمت خیمه، برمی گرده، دیدم حسین بیچاره شده گاهی میشینه، گاهی پا میشه، حسین……….
***********
متن روضه علی اصغر برای مجلس شیر خواراه گان
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
#محاوره
بهمناسبت مراسم شیرخوارگان حسینی (اولین جمعه دهه محرم)
کاش میشد با لالا آرومت کنن
یا که بی سرصدا آرومت کنن
تو همینجا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزهها آرومت کنن
اخلاق تو و باباتو میشناسم
نالههای آشناتو میشناسم
نگو این صدای گریهی تو نیست
من صدای گریههاتو میشناسم
خیمهخیمه با شتاب رفتم علی
هرطرف خونهخراب رفتم علی
هفت دفعه هاجر دوید، به آب رسید
صددفعه دنبال آب رفتم علی
راستی خندون شدنت مبارکه
مرد میدون شدنت مبارکه
گریه کردی و همه کِل کشیدن
آخ رَجَزخون شدنت مبارکه
از کسی سه شعبه خوردی انگاری
بازه چشمات ولی مردی انگاری
عجله داشتی برا بزرگ شدن
سه تا دندون درآوردی انگاری
ی خبر فقط برام بیاد بسه
خیلی نه! یه خط برام بیاد بسه
حالا که بابات میره پشت خیام
بند قنداقت برام بیاد بسه
کاش بشه تیر و یه گوشه چال کنم
زبون سپاه شام و لال کنم
من اگر هم که ببخشم همه رو
محاله حرمله رو حلال کنم
حالِ من، بی تو دیگه جا نمیاد
سر تو پیشم با دعوا نمیاد
من دلم خوش بود هنوز نَفَس داری
نفساتم دیگه بالا نمیاد
اومدم پشت حرم خاکت کنم
یه گوشه با قد خم خاکت کنم
بابا میگه دیر شده خاک و بریز
چه کنم نمیتونم خاکت کنم
روی دست دلاوری کردی علی
مث جدت حیدری کردی علی
آبرومو خریدی بین زنا
روت سفید، چه محشری کردی علی
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#شیرخوارگان
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شیرخوارگان
السلام علیک یا اباعبدالله
▪️دل را برای روضه ی اشکت مذاب کن
▪️ما را برای نوکری ات انتخاب کن
▪️ای نالهی گلوی تو ،معراج اولیاء
▪️با داغ خود، به سینهی ما انقلاب کن
▪️عمری گذشت و ما حرمت را ندیدهایم...
از امام صادق پرسید آقا کربلا مشرف شدم آقا،فاصله ی زیارت بعدیم چقدر باید باشه، فرمود یک ماه...
کربلا ندیدنش یه درده، اما دیدنش هزار درده
یک ماه هم ک از کربلا فاصله بگیری یه عمره ...
▪️عمری گذشت و ما حرمت را ندیدهایم
▪️این کهنه آرزو ز کرم مستجاب کن
حالا اومدی خودتو به ابی عبدالله عرضه کنی اینجا بازار تجارت حسینه
▪️ما را فقط میان عزای تو میخرند
بلدی خودتو بفروشی به ابی عبدالله
▪️ما را فقط میان عزای تو میخرند
▪️پس لااقل به خاطر زهرا ثواب کن
▪️لب تشنگان جرعه ی اشک غم توئیم
▪️آقا بیا و دیده ی ما را پر آب کن
▪️ای صاحب کرم, شه بی غسل و بی کفن...
از کی میخای بگیری؟
▪️ای صاحب کرم, شه بی غسل و بی کفن...
چی میخای؟
▪️ما را گدای طفل رضیع رباب کن
حسین....
باید حقشو ادا کنی امروز،
تو برا روضه اومدی
کمیت رسید خدمت امام صادق، روضشو که شروع کرد خانوم ها هم پشت پرده بودند،
شروع کردند ضجه زدن،
یه خانمی از پشت پرده ،
یه بچه شیرخوار داد تو بغل امام صادق،
دیگه امام نتونست خودشو کنترل کنه،
تازه میلیونها بچه شیرخواره ی ما فدا یه تار موی شیرخواره ی حسین،
پیغمبر داشت نماز میخوند نماز جماعت دیدن سریع نمازشو تموم کرد
گفتند یا رسول الله اتفاقی افتاده؟
فرمود
أَما سَمِعتُم صُراخَ الصَّبیّ،
از پشت پرده مگه نشنیدید گریه ی بچه رو،
تازه او بچه، حسین نبود که،
وقتی قافله وارد دمشق شد
اهل بیت رو توی خرابه جا دادند
دیدند یه آهویی سراسیمه آمد
کوچه پس کوچه های شام رو با عجله داره میره،
مردم دنبالش کردند هیاهو کردند،
دیدند اصلا آهو کاری با هیاهوی مردم نداره ،
انگار داره به یه مقصد معینی میره،
آمد محضر زین العابدین،
امام عالم ب همه زبانهاست،
با زبان خودش جمله ای گفت و گریه کرد ،
حضرت دنبال آهو رفت
فرمود صیادی بچش رو صید کرده و بناست فردا بچش رو بفروشه، نه بکشه،
امام آمدند در خانه ی صیاد،
با اعجاز الهی، مشتی خاک برداشتند تبدیل به جواهر شد
فرمودند اینا رو بگیر بچه آهو رو بده به من،
حضرت بچه آهو رو تحویل گرفتند، آوردند دادند به این مادر،
بچه تا رسید بغل مادر،
شروع کرد شیر خوردند،
از گوشه ی لب بچه آهو شیر مادر میریخت، یه مرتبه دیدند صدای ناله ی زنی بلند شد
حضرت فرمود چه خبره؟
گفتند رباب شیرخوردن این بچه آهو رو دید یاد بچه ی خودش افتاد....
امروز روز ساکت بودن نیست
یه ناله ی یا حسین بزن
اونایی که توی خواب غفلتند بیدار بشند
بدونند امروز بچه هامون رو کجا آوردیم
این ذائقه ی بچه های دهه ی هشتادی و نودی هم نیست
بچه های چند روزه و چند ماهه ی ماست
همشون رو آوردند فدای ابی عبدالله و بچه ی حسین کنند
حسین....
▪️ببینید رویِ دستم بیقراره
▪️سراغ آب رو با چشماش میگیره
▪️همه درّنده ها سیرابند اما
▪️داره از تشنگی بچه ام میمیره
▪️یه جوری حرمله زد با سه شعبه(۲)
▪️سر نازِش رویِ دوشم افتاد
▪️صدایِ شیون از خیمه اومد
▪️گمونم مادرش افتاد و جون داد
▪️جسمت رو دستمه ولی
▪️روم نمیشه برم حرم
فهمیدی یا نه
▪️جسمت رو دستمه ولی ،روم نمیشه برم حرم
▪️جواب مادر تو رو ، چی بدم من ای پسرم
یه قدم میرفت میدوند.
یه قدم بسمت خیمه ها،
ندا اومد حسین این بچه رو رها کن...
حسین....
===================
مناجات_حجت_الاسلام_میرزامحمدی_شب (1).mp3
5.69M
#شب_هفتم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
▪️تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی
▪️آتشی زن که برآید زوجودم آهی
====================
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای حرمت خانۀ معمور دل
🔸ای شجر عشق تو در طور دل
🔸نجل علی درّ یتیم حسن
🔸باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)
فایل صوتی👇
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_ابن_حسن
🎙سبک: خدا مادرم را کجا میبرند...
رها کن دگر عمه جان دست من
عمویم بود عمه جان هست من
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
شدم عمه جان دلغمین عمو
بدیدم شکسته جبین عمو
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
عموی غریبم فتاده زمین
عدو در کنارش ستاده ز کین
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
ز بس که بود دشمن دین پلید
کنار عمو خنجرش را کشید
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
کجا می توانم رهایش کنم
روم جان خود را فدایش کنم
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
من عبد الله هستم یتیم حسن
چنان عمه گردیده غرق محن
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
الا دشمن دین رهایش نما
بیا جان من را فدایش نما
عمو غم نصیب است
در عالم غریب است
عموجان حسین۲
✍️حاج رضا یعقوبیان
#مناجات_با_امام_زمان_عج
#محرم
مهدی بیا که عالم بی تو صفا ندارد
مهدی بیا که عالم بی تو صفا ندارد
در کوی آشنایی کس آشنا ندارد
ای یوسفی که یوسف گردیده مشتریّت
کالایی بهتر از تو گویا خدا ندارد
تا کی ز هجر رویت دست دعا بگیریم
با زآ که بی تو دیگر روحی دعا ندارد
وقت است داد زهرا از آن دو تن بگیری
کز بهر شیعه پایان آن ماجرا ندارد
زهرا شکسته پهلو باشد در انتظارت
چون زخم سینه ی او بی تو دوا ندارد
زینب درون محمل بنشسته سر شکسته
چون تاب دیدن سر بر نیزه ها ندارد
یا بن الحسن کجایی من آمده م گدایی
شش ماهه محسن او چون غنچه گشته پرپر
جز تیغ انتقامت خونش بها ندارد
مظلومی علی هم پایان نمی پذیرد
این در مهلک ما بی تو شفا ندارد
مهدی بیا که عالم بی تو صفا ندارد
زینب درون محمل بنشسته سرشکسته
چون تاب دیدن سر بر نیزه ها ندارد
«ژولیده ام» که هر دم گویم به آه و زاری
بازآ که بی تو عالم دیگر صفا ندارد
روضه حضرت علی اصغر_ماهور.mp3
10.11M
#شب_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اصغر
#دستگاه_ماهور از اول با گوشه داد
#آواز_شورمحلی از اواخر روضه
#استاد_حاج_اسماعیلی
👇به همراه #فیش_روضه 👇
؛❁﷽❁
روضه حضرت علی اصغر
(سلام الله علیه)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم
تا صدای هل من ناصر ینصرنی ابی عبدالله بلندشد دیدن صدای گریه ی علی اصغرم بلند شد یکی یکی مخدرات میومدن بغلش میگرفتن ولی آرام نمیشه، گاهی سکینه بغلش میکنه، گاهی رقیه بغلش میکنه، یه مرتبه دیدن زینب وارد شد صدا زد رباب ،قنداقه رو بده من بغل کنم قنداقه رو گرفت اومد مقابل خیمه ها صدا زد حسین، این بچه از تشنگی داره هلاک میشه قبل رفتن این بچه رو سیرابش کنه اگه این بچه آب نخوره هم خودش جون میده هم مادرش رباب،
ابی عبدالله قنداقه رو بغل گرفت اومد بسمت لشکر، حالا داره با علی اصغرش حرف میزنه
علی جان
پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم
اومد مقابل لشکر، قنداقه رو رو دست گرفت، صدا زد یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذالطفل، اگه شما به من رحم نمیکنید به این بچه ی شیرخواره رحم کنید، اگه شما با من دشمنی دارید این بچه که گناهی نداره، اگه فکر می کنید آب رو برا خودم میخام بیاید بگیرید خودتون سیرابش کنید، اما چه کردند؟
بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم
حسین...
یه مرتبه ابی عبدالله دید قنداقه داره بال بال میزنه، یه نگاهی کرد علی
داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم
خون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم
صبر کن تا پر قنداقه ی تو باز کنم
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم
از ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خنده ی آخر تو برده توانم پسرم
صدا زد علی اصغرم
مادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم پسرم
دیدن ابی عبدالله یه قدم میاد سمت خیمه ها ، دوباره برمیگرده، گفت دیدم مقابل خیمه ها یه خانومی چادر به سر،گاهی مینشینه گاهی بلند میشه هی داره وسط لشکرو نگاه میکنه فهمیدم مادرهمین بچه ست، ابی عبدالله خجالت میکشه برگرده، دیدن حسین راهشو کج کرد اومد پشت خیمه ها، شروع کرد با غلاف شمشیر یه قبر کوچکی رو کندن،
می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرم
همینکه قنداقه رو گذاشت میان خاک ، اومد خاکا رو بریزه، یوقت دید یه صدای ناله ای بلنده، هی میگه مهلا مهلا یابن الزهرا، صبر کن پسر فاطمه، بزار یبار دیگه بچمو ببینم.
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین(۱)
(۱)✍#(قاسم نعمتی)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_هفتم_محرم
#حضرت_علی اصغر(علیه السلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
🏴زبانحال عبدالله ابن حسن (علیه السّلام)🏴
🎶سبک: یا فاطمه من عقده دل وانکردم
دوشدی گوزوم تا قانلی میدانه عموجان
غم خیمده گتدی منی جانه عمو جان
ای شاه عطشان
جانم عمو جان(۲)
ای شاه دین دشمن ایچینده تک قالوبسان
آرامیمی بو غصه لی دلدن آلوبسان
ینصرنی صوتین فرشیدن عرشه سالوبسان
گتدی بوسس دنیانی افغانه عمو جان
دونموشدی قلبون القانا اکبر غمینده
سولدی یوزون گل تک علی اصغر غمینده
سیندی بلون عباس نام آور غمینده
گوزیاشلارون جاریدی دامانه عموجان
دل داغلی سان سن ؛چونکه انصارون ئولوبدی
اکبر کیمی یارو هواداران ئولوبدی
عباس تک غیرتلی سردارون ئولوبدی
باتمیش کمکلرون بتون قانه عمو جان
سن لنگر عرش و زمین و نه فلک سن
سن شهریار جن و انسان و ملک سن
شاه سان ولی یوخدی سپاهون بی کمک سن
سالدی غمون اوت قلب سوزانه عموجان
گوردوم سنی دشمن ایچینده تاکی تنها
توکدوم گوزومون یاشی یوزده اولدی دریا
ائتدی کمکسیزلیک غمی قلبیمده غوغا
قاچدیم خیمدن سمت میدانه عموجان
دوتدی الیکی خیمده عمم الیمدن
عرشه نوا گئتدی بوداغلانمیش دلیمدن
گوردوم فقط من قالمیشام زنده ائلیمدن
گلدیم دوشم منده بوطوفانه عموجان
اصغر ئولوبدی دای منه دنیا نه لازم
قالسام اولام نالان گرک یاسینده دائم
ایلر مذمت مجتبی؛ اوغلون مداوم
گر وئرمسم بو جانی جانانه عموجان
ای چوللری ویلان گزن اهل و عیالی
قلب جهانی یاندیران سوز ملالی
من پیش مرگ اولام سنه اصغر مثالی
قرباندی نوکر چونکه سلطانه عمو جان
اصغر سیز عبدالاهه زنداندی بودنیا
جان علی اکبر سن ای دلبند زهرا
ایله شهادت نامه می سن ایندی امضا
آدیم یازیلسین ذیل پیمانه عمو جان
بیردا نه بد عادتدی ای شاه لب عطشان
کرب وبلاده یوخ مگر هیچ بیر مسلمان
منده علی اصغرکیمی یاندیم سوسوزدان
وئرموله سو لب تشنه مهمانه عموجان
✍خاکی
703.5K
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#زمزمه #واحد #تک_ضرب
▪️نوحه شب پنجم محرم
عمه رهایم کن روم سوی میدان
یاری عمو کنم همچون شهیدان
واویلا واویلا واویلا واویلا...
هل من معین گوید او وای از غریبی
نباشد بر ماندنم دیگر شکیبی
واویلا واویلا واویلا واویلا...
ابن الحسن باشم و عبداللهم من
بعد از پدر مدیون ثاراللهم من
واویلا واویلا واویلا واویلا...
سایه ی روی سرم جانم فدایت
آمده ام تا دهم دستم برایت
حرف از غریبی مزن ای نور عینم
منهم چو قاسم فدایی حسینم
واویلا واویلا واویلا واویلا...
دستش جدا گشت وعمو را صدا کرد
مرغ روحش را عدو از تن رها کرد
عمو گرفتش او را بر روی سینه
ناله زد یا جداّ رو سوی مدینه
واویلا واویلا واویلا واویلا...
✍اسماعیل تقوایی
مداح اهل بیت درویشی🎤
4_5922617523018137957.mp3
1.77M
#شب_ششم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات 1
🔸ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
🔸صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
صاحب عزا کجایی...
یا بن الحسن...
🔸تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
🔸ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
ای آقایی که آمدنت آرزوی همه عالمه...
آرزوی همه اولیاء خداست...
امام صادق فرمودند:
لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی
(منبع: الغیبة النعمانی، ص 246)
اگه پسرم مهدی رو درک کنم تمام عمرم بهش خدمت میکنم...
ولی امام صادق این تعبیر رو داره...
من چی بگم آقا...
🔸بالا گرفته ایم برایت دو دست را
🔸ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
کی میای آقای خوبم...
میترسم اون روزی که شما میای...
دیگه من زنده نباشم...
زیر خاکها باشم...
🔸هفته به هفته می گذرد با خیال تو
🔸پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
آقا جانم... امام زمان...
امشبم اومدیم خدا رو به ابی عبدالله قسم بدیم...
فرج شما رو نزدیک کنه
یا صاحب الزمان...
-
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای حرمت خانۀ معمور دل
🔸ای شجر عشق تو در طور دل
🔸نجل علی درّ یتیم حسن
🔸باب همه خلق زمین و زمن
امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
وَخَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَر
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيف
ِ
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند...
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
(صلی الله عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ)