#امام_صادق_ع_شهادت
چون لحظهای که صیاد در کف گهر بگیرد
ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد
دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند
میخواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد
زهراست پشت این در، یا که عزیز زهرا؟!
بار دگر قرارست خانه شرر بگیرد
من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی
راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد
دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند
ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد
گفتند پُشت مَرکب خیلی تورا دواندند
شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد
با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقیست
قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد
ناموس تو به خانه در حجرههای بسته
کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد
ترسیدهاند امشب این دخترانت اما
آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟
فرقست بین آنکه در خانه گریه کرده
با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد
فرقست بین آنکه رفته به مجلس مِی...
با آنکه پشت پرده حس خطر بگیرد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#مناجات_با_خدا؛ #امام_حسین_ع_مناجات؛ #شب_جمعه؛ #امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
سخت در نفْس خود گرفتارم
نیست جز معصیت دراین بارم
دور افتادهام ز آغوشت
تو به فکر منی و من زارم
فیض آمادهست و من کورم
نور آمادهست و من نارم
با تو بودم ولی عوض نشدم
این همه با گُلم، ولی خارم
مثل خوبان به من محل دادی
نه! نگفتی که من گنهکارم
تو به رویم نمیزنی اما...
چه کنم با گناه بسیارم
عمر رفت و اجل رسید و هنوز
بندهی زرق و برق بازارم
نیمهشب آمدم که عرض کنم...
عذرخواهم خدای غفارم!
تو دوای منی، شفای منی
نظری کن که سخت بیمارم
به سرم فکر کربلا زده است
به هوای حسین بیدارم
کربلای مرا ضمانت کن
برسان تربتی ز دلدارم
فاطمه امشب آمده به حرم
آرزومند شام دیدارم
ناله ی یا بُنَیَّ خواهد زد
به تنت هرکسی که آمد زد...
اهل کوفه چرا نفهمیدند
به بزرگان لگد نباید زد...
تو بریده بریده جان دادی
خنجرش را کشید و ممتد زد
حرمله بر گلوت محکم زد
و سنان بر دهان تو بد زد
#سیدپوریا_هاشمی
.
#مناجات_امام_زمان
#حضرت_زهرا
#هجوم_به_بیت_ولایت
کسی که بهر تو دست دعا بلند کند...
به عرش، طالع او را خدا بلند کند
ترحّمی به زمین خوردهی مسیرت کن
مرا مگر که دعای شما بلند کند
ز مکر شعبده بازانِ دهر ترسی نیست
نشستهایم که موسی عصا بلند کند!
اگر صدا زدمت، تو اجازهام دادی
که دیده است گداهم صدا بلند کند؟!
غبارِ روی عبای توأم! غمم این است
مباد! باد مرا از عبا بلند کند...
بگیر دست مرا که ثوابها دارد
کسی ز خاک گرفتار را بلند کند
پس از ظهور، سرِ خاک من بیا یک دم
دمت مرا ز دل قبرها بلند کند
گرفته است دل ما؛ خدا کند که حسین..
نسیمی از طرف کربلا بلند کند
* *
چه حکمتیست؟! بسوزد در و حرامیِ شهر
بیاید و به درِ خانه پا بلند کند...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#امام_زمان
#هجوم_به_بیت_وحی
#فاطمیه
.
#امام_حسین_مناجات
سلام ای عزیز دل ما حسین
حبیبی تصدّق علینا حسین
کس و کار ما آبرو دار ما
همه ثروت ما ز دنیا حسین
کسی حال مارا نپرسیده بود
یکی یاد ما کرد..تنها حسین
از آن دم که واشد زبانم به حرف..
به من گفت مادر..بگو یا حسین!
زمین خورده بودم..به افتادنم..
همه خنده کردند..الا حسین
بنا بود رسوای عالم شوم..
خرید آبروی گدا را حسین
همه بنده هستند و مولا حسن
همه عبد هستند و آقا حسین
ضرر کردم از با همه بودنم..
رفاقت فقط با یکی!با حسین!
نشستم به پایین مجلس ولی..
مرا برد بالای بالا حسین
مرا میبری کربلا بازهم؟؟
مرا پر بده باز آنجا حسین
زمین خوردی و مادرت ناله زد
نزن دست و پا پیش زهرا حسین
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
#محاوره
بهمناسبت مراسم شیرخوارگان حسینی (اولین جمعه دهه محرم)
کاش میشد با لالا آرومت کنن
یا که بی سرصدا آرومت کنن
تو همینجا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزهها آرومت کنن
اخلاق تو و باباتو میشناسم
نالههای آشناتو میشناسم
نگو این صدای گریهی تو نیست
من صدای گریههاتو میشناسم
خیمهخیمه با شتاب رفتم علی
هرطرف خونهخراب رفتم علی
هفت دفعه هاجر دوید، به آب رسید
صددفعه دنبال آب رفتم علی
راستی خندون شدنت مبارکه
مرد میدون شدنت مبارکه
گریه کردی و همه کِل کشیدن
آخ رَجَزخون شدنت مبارکه
از کسی سه شعبه خوردی انگاری
بازه چشمات ولی مردی انگاری
عجله داشتی برا بزرگ شدن
سه تا دندون درآوردی انگاری
ی خبر فقط برام بیاد بسه
خیلی نه! یه خط برام بیاد بسه
حالا که بابات میره پشت خیام
بند قنداقت برام بیاد بسه
کاش بشه تیر و یه گوشه چال کنم
زبون سپاه شام و لال کنم
من اگر هم که ببخشم همه رو
محاله حرمله رو حلال کنم
حالِ من، بی تو دیگه جا نمیاد
سر تو پیشم با دعوا نمیاد
من دلم خوش بود هنوز نَفَس داری
نفساتم دیگه بالا نمیاد
اومدم پشت حرم خاکت کنم
یه گوشه با قد خم خاکت کنم
بابا میگه دیر شده خاک و بریز
چه کنم نمیتونم خاکت کنم
روی دست دلاوری کردی علی
مث جدت حیدری کردی علی
آبرومو خریدی بین زنا
روت سفید، چه محشری کردی علی
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#شیرخوارگان
.
#شب_دهم_محرم
امام حسین(ع) و حضرت زینب(س)-شب عاشورا
سیدپوریا هاشمی
من از آتشزدن بال و پرت میترسم
شب به پایان برسد از سحرت میترسم
این جماعت همه در فکر عذابت هستند
آه از آتش روی جگرت میترسم
غم چشمان تو با قبل تفاوت دارد
بی من زار نرو از سفرت میترسم
اصلا امشب چقدر توصیه داری آقا
دارم از اینهمه اما اگرت میترسم
چشم من خورد به اکبر جگرم سوخت حسین
من ز پاشیدن جسم پسرت میترسم
تیرهایی که سهشعبهست مهیا کردند
از تهاجم سوی چشم قمرت میترسم
رحم بر طفل صغیر تو ندارند اینها
خیلی از تیر و گلوی ثمرت میترسم
زندهای و بسوی خیمهی تو میآیند
ته گودال ز چشمان ترت میترسم
#سیدپوریا_هاشمی
#شب_عاشورا_حضرت_امام_حسین_و_حضرت_زینب_ع
امام حسین(ع)حضرت زینب(س)-شب عاشورا
علیرضا شریف
میشود روشنی ِ خیمه بمانی تا صبح؟
مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح
میشود رَحم كنی حرفِ جدایی نزنی
تا پیِ ِ چاره مـرا سر نَـدَوانی تا صبح
منتت دارم و میخواهم اگر راهی هست
مَحضِ این خاطرِ آشُفته بمانی تا صبح
چه به روزِ تو میآرند خدا میداند
زنده نگذاردم این دلنگرانی تا صبح
روبرویِ تو اگر گریه اَمانم بدهد
بر ندارم نِگَه از رویِ تو آنی تا صبح
دهـنِ خشک و لبِ پُر تَرَكَت نگذارد
دلِ رنجورِ مرا تاب و توانی تا صبح
بُغض پا پیچِ گلویم شده و میترسم
كار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح
هول كردم به زمین خوردم و میخواهی
خاک از چادر زینب بتكانی تا صبح
بنشین سیر نگاهت كنم ای یوسفِ عشق
لحظهها میرود و نیست زمانی تا صبح
میشود فاتحهی پوشیه و روسریِ
خواهرِ خونجگر از پیش بخوانی تا صبح
چشمِ بارانیتان میدهد امشب خبرم
از بَلایی كه قرار است بیاید به سرم
وای بر حالِ دلِ خواهرِ تو فردا عصر
میخورد چنگ به بال و پرِ تو فردا عصر
آسمان را ز عطش دود فقط خواهی دید
رَمقی نیست به چشمِ ترِ تو فردا عصر
سرِ ششماههی تو میشود آویز به پوست
ارباً ارباست علیاكبرِ تو فردا عصر
میبَرد لشكری از نیزه حوالیِ حرم
تكهتـكه تـنِ آبآورِ تـو فردا عصر
تك و تنها وسطِ دشت و بیابان چه كند؟
دامنش سوخت اگر دخترِ تو فردا عصر
چنگِ یک مُشت سنان در طمعِ گیسویت
میزند پَرسه به دور و بَرِ تو فردا عصر
هر قدر نیزه و شمشیر و تبر جمع كنند
بیشتر كشف شود پیكرِ تو فردا عصر
چكمهای سرخ میافتد به رویِ سینهی تو
خنجری كُنـد رویِ حنجرِ تو فردا عصر
سخت دعواست سرِ جایـزهی بیشتری
بینِ گودال برایِ سرِ تو فردا عصر
آخرینخواهشم این است دعا كن برسم
زودتر از نفسِ آخر تو فردا عصر
#علیرضا_شریف
#شب_عاشورا
#امام_حسین_و_حضرت_زینب
.
#حضرت_زینب_اسارت
#قتلگاه
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم..
گمان به نیزه و شمشیر و سنگ میبردم
ولی به کندی خنجر! گمان نمیکردم!
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه ی لشکر گمان نمیکردم
#سیدپوریا_هاشمی
.
#شام_غریبان_حضرت_رقیه
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم
پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم
مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش میکنم
یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست
می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی
در شعاعم ذره باشد آفتابش میکنم
از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم
هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم
سفره دار روضهی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش میکنم
زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای
عاقبت میسازم و نذر ربابش میکنم
آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامحرم حجابش میکنم
شاعر: میلاد حسنی✍
#شب_سوم_محرم
...........
دلم می خواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر ! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
تو را با زخم صورت می شناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمی دانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو به دست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم به دست این و آنی ؟!
نشد غارت پدر جان !چادرم را
خودم دادم به آن دختر امانی !
نفهمد هیچ کس بازار رفتم!
بماند بین ما راز نهانی
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده در این خرابه
شدم شرمنده از این میزبانی
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی✍
.............
کربلای همه دسته خانوم سه ساله
دل دیوونه پابسته خانوم سه ساله
هستیِ عالم از هست ته خانوم سه ساله
گنبدت عین ماه روشنه خانوم سه ساله
حرمت آرزوی منه خانوم سه ساله
نبضم از عشقه تو میزنه خانوم سه ساله
پای عشقِ تو من سر میدم خانم سه ساله
به باباییت بگو کارمو خانم سه ساله
بگو خیلی دوسِت دارمو خانوم سه ساله
تو می دونی فقط چارمو خانوم سه ساله
ایمانم رقیه ... جانانم رقیه
ای عشقِ علمدار .. عمه جانم رقیه
.........
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکس
غیر از تو نیستیم پریشان هیچکس
ما غیر دامن تو که حبل المتین ماست
دستی نمیبریم به دامان هیچکس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی نجات تویی رهنما تویی
دل خوش نمیکنیم به سُکّان هیچکس
من آفتاب کرببلای تورا حسین
هرگز نمیدهم به گلستان هیچکس
جز گریه ای که بهر تن بی سر شماست
خیری نداشت دیده گریان هیچکس
روزی رسان زندگی ما رقیه است
ننشسته ایم ما به سر خوان هیچکس
بعد از لب مبارکت ای قاری غریب
چوبی نخورد بر لب و دندان هیچکس
آنگونه ک سرت به روی نیزه آیه خواند
منبر نرفته قاری قرآن هیچ کس
خاتم اگرچه داشت به انگشت خود ولی
انگشت را نداد سلیمان هیچکس
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
عبا کشیده به سر غربتی نهان دارد
نگاه زار به این حالش آسمان دارد
به یک قدم نرسیده دوباره میافتد
مشخص است تنی زار و ناتوان دارد
به سوز زهر پذیرایی از غریبی شد
چه یادگاری تلخی ز میزبان دارد
نباید اصلا از او انتظار حرفی داشت
نفسبریده کجا قدرت بیان دارد؟
کمک گرفت ز دیوار کم زمین بخورد
چه آمده به سرش قامتی کمان دارد
تلاش کرد که بیرون نریزد این غم را
چقدر لختهی خون داخل دهان دارد
اگر که بسته در حجره را دلیلی داشت
نخواست تا که ببینند نیمهجان دارد
هزارشکر سرش روی دامن پسر است
در این دقایق جانسوز روضهخوان دارد
هزار شکر تنش زیر آفتاب نرفت
هزار شکر که در حجره سایبان دارد
نه اهل بیت رضا را کسی اسارت برد
نه اینکه قاتل او چوب خیزران دارد
.
#مناجات
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
یار اگر کار مرا امروز و فردا میکند
دانه دانه دارد از کارم گره وا میکند
من خود اسباب عقب افتادن کار خود ام
من خرابش میکنم او هم مدارا میکند
هر که باشد به خدا جز مهربان مولای من
جور دیگر با من بی آبرو تا میکند
خواستم عاشق شوم دیدم که لایق نیستم
او ولی من را میان عاشقان جا میکند
عشقِ یوسف قعر زندان را بهشتش میکند
کاخ ها را نیز زندان زلیخا میکند
خسته بودم که به ایوان نجف بردم پناه
بچه کم می آورد تکیه به بابا میکند
میپرستم آن خدا را که خدای حیدر است
آن خدایی که مرا محتاج زهرا میکند
شخص زهرا عهده دار دوست داران علی ست
او محبان را در آتش نیز پیدا میکند
بچه ام تب کرد به خانم سه ساله رو زدم
نسخهی ما را رقیه خانم امضا میکند
آی مردم کار دست دختر ارباب ماست
ناز دختر پیش بابا خوب غوغا میکند
ناز دختر بچه را شمر و سنان بر هم زدند
استخوان گونه با سیلی ترک وا میکند
وای از آن لحظه که در هول و ولای دختران
بین صحرا زجر دختر بچه پیدا میکند
ناز دختر بچه را عمه برایش میکشد
شانه ای با موی آتش خورده دعوا میکند
#وحید_عظیم_پور
#شب_سوم_رمضان
#مناجات
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
یک ذرّه التفات به چشم ترم کنید
من آمدم که توبه کنم، باورم کنید!
حتی به زور راه ببندید روی من..
پاسوزِ سالیانه ی پشت درم کنید
نزدیک خاک قبر شده صورتم دگر..
تا وقت هست خاک حرم بر سرم کنید
گر حکم کرده اید بسوزم! پس از عذاب..
آبِ فرات قاطی خاکسترم کنید
زهرا به فکر گریه کنان حسین هست
خانم اگر گذاشت مرا کیفرم کنید!
من راضیم که سنگ سیاه علی شوم
در شوره زارهای نجف گوهرم کنید
جاروکشِ حیاط علی میشوم فقط
در آستان شاه نجف قنبرم کنید
امشب سفر به کرببلا مزه میدهد
مارا مسافران هوای حرم کنید
آقای من کفن نشده! پس زمان مرگ..
یک بوریا قواره ی این پیکرم کنید
ارباب زیر خنجر قاتل به ناله گفت
ذبحم کنید و رحم بر این خواهرم کنید
گودال بهتر است!بمانید دور من!
سرنیزه را دوباره در این حنجرم کنید
شلاق اگر که هست بکوبید بر تنم
با تازیانه جسم مرا پُر ورم کنید
این آخرین پیام به آل امیه است
غارت بس است در حرم من رقیه است!
#سیدپوریا_هاشمی✍
.....
#مناجات_با_خدا
باز شد در با نسیم آبرومندانه ات
نیمه شب دلخسته ای شد وارد میخانه ات
بنده ی پیمان شکن، پیمانه هایت را شکست
سالها شد خرج عصیان آنهمه پیمانه ات
آشنا و دوست که خیلی به درد من نخورد
کاش میشد نامم عبدِ از همه بیگانه ات
با ضررهایی که کردم باز هم مُفتی بخر
من چه دارم که بگیری؟! ... این یقه، بیعانه ات
جای رد کردن، کمی هم پیله کن امشب به من
سوختن در قرب تو، شد حسرت پروانه ات
من یکی که خیلی از مادر خجالت میکشم
با گناهم آمدم تا خانه ی ریحانه ات
کاش می شد زیر ایوانِ نجف گریه کنم
کاش می شد، می شدم من واقعاً دیوانه ات
یاعلی! بیخود نمی چسبد گدایت بر ضریح
بسکه می چسبد به جان، انگور دانه دانه ات
هرچه یادم رفته جز نام حسین بن علی
خانه آباد است با او سائل ویرانه ات
من فدای خواهرش، فرمود در گودال خون
سعی کردم که نبیند چنگ را دردانه ات
شمر خنجر را کنار انداخت، سر را ول نکرد
خرد شد با چکمه هایش هم سرت، هم شانه ات
#مناجات_با_خدا
#حضرت_رقیه
#رضا_دین_پرور ✍
.........
.
#غزل
#مناجات_با_خدا
#ماه_رمضان
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_رمضان
شمیم عفو خدا بر مشام می آید
برای زخم گناه التیام می آید
اگر چه بندگی ام ناقص است و ناچیز است
ز سوی حضرت حق فیض عام می آید
بخواه هر چه که خواهی از آستان کریم
دوباره مرغ اجابت به بام می آید
ملائکه همه چشم انتظار ما بودند
ز عرش و فرش طنین سلام می آید
اگرچه طعمه شیطان برای مومن هست
اگرچه نفس به همراه دام می آید...
بناست پاک شود نامه ی گناهانم
اگر که از منِ شرمنده نام می آید
شدم غریب در این قعرِ چاه تنهایی
برس به داد خدایا! صِدام می آید؟...
چه روشن است دل من در این شب تاریک
برات رفتن تا کربلام می آید
و تا دوباره بگرییم از غمی جانکاه
گریز مرثیه از سمت شام می آید
گرسنه است به ویرانه دختری اما
ز خانه ها همه بوی طعام می آید...
#شب_جمعه
#مناجات_با_خدا
رسید عطر مناجات و گَردِ غم رفته
به شوق بخشش یارم چنین دلم رفته
یقین که اشک پشیمانی اش زیاد شود
هر آن کسی که به قربان دوست کم رفته
امان از این لبِ از فیض توبه جا مانده
امان از این دلِ در خواب دم به دم رفته:
خدا که هست! چرا رفته در پی خلقش
صمد که هست! چرا در پی صنم رفته
گناه کرده ام و قلب من شده تاریک
گناه کرده ام و نور صورتم رفته
نظیر ماه مبارک کجا کنم پیدا!
درنگ اگر کنم این وقت مغتنم رفته
زمان پاک شدن شد، تمامی اسباب
برای توبه مهیاست، روی هم رفته!
حسین گفتم و راهم دوباره شد هموار
بس است هر چه دلم بین پیچ و خم رفته
دوباره با منِ هجران کشیده همدرد است
هر عاشقی که شب جمعه ای حرم رفته
#محمدحسین_مهدی_پناه✍
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم
سراغ از او نگرفتیم! او سراغ گرفت!
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم
چقدر همتمان بوده محرمش باشیم؟!
چقدر مونس شبهای خلوتش هستیم؟!
همیشه و همه جا او هوای مارا داشت
همیشه و همه جا زیر منتش هستیم
قرار بود بسوزیم ما! ولی نگذاشت
علی الدوام اسیر رفاقتش هستیم!
خدا کند که به ما کربلا افاضه کند...
که سالهای زیادی به حسرتش هستیم
چه کربلاست که عالم به هوش می آید
چه کربلاست که فکر زیارتش هستیم
#سیدپوریا_هاشمی✍
..........
#اسارت
پشت دروازه عجب غوغا شده کاری بکن
ای برادر خواهرت تنها شده کاری بکن
گفتم از اینجا نبر مارا ولی لج کرد و برد
روی خیلی ها برویم وا شده کاری بکن
خم شدم بردارم این سر را مرا محکم زدند
قامتم زیر لگدها تا شده کاری بکن
دختری را که سر بازار گم کردم حسین
در کنار نیزه ات پیدا شده کاری بکن
کوچه گردی با لباس پاره خیلی مشکل است
دیدنم سرگرمی زنها شده کاری بکن
سنگ آن بدکاره از ایوان سر من را شکست
خون این سر غصه سقا شده کاری بکن
با کنیزم سمت بازار کنیزان میروم
فضه میفهمد چه ها بر ما شده کاری بکن
من سر یک روسری صدبار سیلی خورده ام
تازه میفهمم چه بر زهرا شده کاری بکن
دور زنها یک تماشاخانه راه انداختند
میهمانی ذوی القربا شده کاری بکن
خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت
که رباب از شدت آن پا شده کاری بکن
سید پوریا هاشمی
......
در همه کش مکش کوفه و شام
هیچ کس آنقدر پلید نشد
من و عمه به چشم میدیدیم
خیزران خسته شد یزید نشد
.....
📋 از چشمای گریونم، معلومه گرفتارم
#زمینه_امام_حسین #شور_امام_حسین
کربلایی سیدرضا #نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از چشمای گریونم، معلومه گرفتارم
از حال پریشونم، معلومه دوست دارم
معلومه که دوست داری، بمونم سرِسفرهی روضهی تو
چون نوکرو دوست داری، آقا جونم حسین
معلومه نمیزاری، جای دیگه برم تو نمیگی برو
از بس که بزرگواری، آقاجونم حسین
«لبیک یاحسین»
وقتی یه شب جمعه، بینالحرمین باشی
باید قد عمرت هم، دلتنگ حسین باشی
هرشب اگه میخونم، شب جمعه یه کرببلاتو برم
چون اون شبو دوست دارم، آقا جونم حسین
از روزی که برگشتم، یه نفس توی حال و هوای حرم
دلتنگ علمدارم، آقاجونم حسین
«لبیک یاحسین»
گفتم توو حرم حالا، در محضر سلطانی
هیچ وقت نمیره یادم ، اون لحظهی طوفانی
لطفت میمونه یادم، تو شلوغیا راهم و وا کردی
نزدیک تو ایستادم، آقاجونم حسین
بوسه به ضریح دادم، تو هم ایستادی مارو نگاه کردی
پایین پات افتادم، آقاجونم حسین
«لبیک یاحسین»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_زمان
۱۲۲۲
سیدی دنیا وَ ما فیها صدایت میزند
خاتم پیغمبران طاها صدایت میزند
شد دعا هم خسته، از دست دعاهایم بیا
ای دعای ما، دعا حتی صدایت میزند
تو به دادش میرسی تنها، ندارد هیچ کس
هر شکسته دل، تو را هرجا صدایت میزند
زانوی غم در بغل دارد امیرالمومنین
با دلی خون از غم زهرا صدایت میزند
چارده قرن است بگذشته از آن صدمه، هنوز
پشت در، انسیه الحورا صدایت میزند
پیکری که زیر مرکب ماندو عریان گشته بود
پاره پاره در دل صحرا صدایت میزند
بسته شد دستش، میان کوچه هم آواره شد
عمه جانت، زینب کبرا صدایت میزند
صورت نیلی و جسم ارباً اربای علی
دستهای خونی سقا صدایت میزند
دید طفل شیرخوارش را به روی نیزهها
پای نیزه، مادری تنها صدایت میزند
****
#محمود_اسدی_شائق
.👇👇👇👇👇
#ورود_کاروان_به_کربلا
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست...
راه بستند روی قافلهاش دشمن و دوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
گره افتاده حسین بن علی در کارش
دخترانی که بهروی پَر قو خوابیدند...
موقع دیدن لشکر چقدر ترسیدند
ناگهان گفت ابالفضل به آوای جلی...
کور باشند همه محضر ناموس علی!
زینب از ناقه چه بیواهمه آمد پایین
زینب آمد نه! بگو فاطمه آمد پایین
گرد بر چادر بانو بنشیند هیهات
قد او را کسی از دور ببیند هیهات
آه زینب! به ملاقات خدا آمدهای
کربلایی شدهای، کرببلا آمدهای
تو که دور و بر خود چند برادر داری...
پردهدار حرمی چون علیاکبر داری...
چند روز دگر آزردهی هجران هستی
بی ابالفضل گرفتار بیابان هستی
سخن آهسته بگویم که سفر خواهی کرد
سخت از کوچهی اوباش گذر خواهی کرد
✍ #سیدپوریا_هاشمی