578_46644660212547.mp3
6.74M
🎙قسم به کتری جوشیده در حسینیه ...
🎧 حاج_محمود_کریمی / شور
📍شب ششم محرم الحرام سال ۱۴۰۲
🕌 خیمة_العباس (علیه السلام)
📢 با انتشار قطعه در ثواب نشر آن شریک باشید.
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#روضه شب ششم محرم(2)
#روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🔸الا ای صاحب قلبم کجایی
🔸محرم شد نمی خواهی بیایی؟
🔸کنار علقمه یا خیمه گاهی؟
🔸نمی دانم کجای کربلایی
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
♦️گل من دیده بگشا باغبان آمد برت قاسم
♦️کدامین پنجه ای ،اینگونه کرده پرپرت قاسم
♦️چرا بر زیر دست خود ، سرت را کرده ای پنهان
♦️نی ام قاتل ، عمو هستم به بالای سرت قاسم
♦️پرستوی یتیم مجتبی میسوزم از این غم
♦️که بهر یادگاری هم ، نمانده یک پرت قاسم
♦️چسان بردارمت ای گُل ، ز زیر سُم مرکبها
♦️که چون قلبم هزران پاره گشته پیکرت قاسم
♦️پرستوی یتیم مجتبی می سوزم از این غم
♦️که به یادگاری هم نمانده یک پرت قاسم
♦️به زینب می توان گفت شرح ماجرا اما
♦️نمی دانم چه گویم در جواب مادرت قاسم
⬅️امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند..
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
حسین آرام جانم..حسین روح وروانم
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#روضه شب ششم محرم(2)
#روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🔸الا ای صاحب قلبم کجایی
🔸محرم شد نمی خواهی بیایی؟
🔸کنار علقمه یا خیمه گاهی؟
🔸نمی دانم کجای کربلایی
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
♦️گل من دیده بگشا باغبان آمد برت قاسم
♦️کدامین پنجه ای ،اینگونه کرده پرپرت قاسم
♦️چرا بر زیر دست خود ، سرت را کرده ای پنهان
♦️نی ام قاتل ، عمو هستم به بالای سرت قاسم
♦️پرستوی یتیم مجتبی میسوزم از این غم
♦️که بهر یادگاری هم ، نمانده یک پرت قاسم
♦️چسان بردارمت ای گُل ، ز زیر سُم مرکبها
♦️که چون قلبم هزران پاره گشته پیکرت قاسم
♦️پرستوی یتیم مجتبی می سوزم از این غم
♦️که به یادگاری هم نمانده یک پرت قاسم
♦️به زینب می توان گفت شرح ماجرا اما
♦️نمی دانم چه گویم در جواب مادرت قاسم
⬅️امشب بریم در خانه ابن الکریم...
میوه دل امام حسن...
🔸همچو عمو ماه بنی هاشمی
🔸چشم و چراغ شهدا، قاسمی
امشب صاحب عزا...
خود امام حسنه...
آقای کریم ماست...
آی اونی که گفتی گرفتارم...
حاجت دارم... مریض دارم...
امشب شفای مریضت رو از امام حسن بگیر...
امشب آقا رو به پاره تنش قسم بده...
مگه ميشه...
برا میوه دلش اشک بریزی...
برا قاسمش اشک بریزی...
آقا دست خالی برت گردونه...
آماده ای بریم کربلا بسم الله...
شاید 13 سال بیشتر نداره...
اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد:
🔸من هوای جبهه دارم ای عمو
🔸غصه های خیمه دارم ای عمو
شب عاشورا اومد کنار عموجانش حسین...
عرضه داشت آقا...
یه سوال دارم...
آیا منم فردا شهید میشم یا نه...
آیا منم میتونم جانم رو فداتون کنم یا نه...
🔸این دلم احساس غمگینی کند
🔸غربتت درسینه سنگینی کند
عزیز دل برادرم...قاسمم...
مرگ رو چطور میبینی...
صدا زد:
احلی من العسل...
آقا مرگ برای من از عسل شیرین تره...
فرمود عزیز دلم...
فردا تو رو به بلای عظیم میکشند...
الله اکبر...
امان از بلای عظیم...
روز عاشورا اومد کنار ابی عبدالله...
صدا زد عموجانم حسینم...
الان ديگه وقتشه اجازه میدان بدید آقا...
دیگه طاقت ندارم...
ابی عبدالله چکار کنه...
صدا زد قاسمم...
عزیز برادرم...
چطوری اجازه بدم...
آخه تو یادگار حسنمی...
تو امانت برادرمی...
اصرار کرد...
هر طوری بود...
اجازه گرفت...
رفت به سمت میدان...
راوی میگه:
یه نوجوانی وارد میدان شد دیدم صورتش مثل ماه پاره میدرخشه...
تا وارد میدان شد...
شروع کرد به رجز خوندن...
چنان با شجاعت رجز میخونه...
همه لشکر دشمن متحیر موندن...
این آقازاده کیه...
آی نانجیبها...
اگه منو نمیشناسید بدانید...
من فرزند قهرمان جنگ جملم...
من فرزند حسن بن علیم...
🔸آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
🔸یک شیردل مانند یل آمد به میدان
جنگ نمایانی کرد...
خیلی ها رو به درک واصل کرد...
کسی حریف این آقازاده نميشه...
چه کار کردند...
دور تا دورش رو گرفتند...
اول سنگبارانش کردند...
یه ظالمی صدا زد...
بخدا بهش حمله میکنم...
داغش رو به دل مادرش میگزارم...
یا صاحب الزمان...
تا این نانجیب رسید...
آنچنان با شمشیر به سر مبارک زد...
قاسم با صورت به زمین افتاد...
همینجا بود صدای ناله اش بلند شد...
يا عَمّاه
عموجان حسین به دادم برس...
🔸افتادم از پشت فرس
🔸عمو به فریادم برس
ابی عبدالله مثل باز شکاری خودش رو رسوند...
بگم یا نه...
نگاه کرد...
دید یه قاسمش زیر سم اسبها...
هی صدا میزنه عموجان حسین...
ابی عبدالله این نانجیبها رو کنار زد...
نشست کنار یتیم برادر...
دید شمشیر به سرش زدند...
بدنش رو قطعه قطعه کردند...
سنگبارانش کردند...
داره نفسهای آخرش رو میکشه...
هی پاهاش رو زمین میکشه...
چه کار کنه حسین...
همه دیدند...
وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ،
قاسم رو به سینه چسباند..
وای عزیز برادرم قاسم...
یادگار حسنم قاسم...
🔸اي يادگار ِ رويِ قشنگِ برادرم
🔸جان كَندَنت روي زمين نيست باورم
🔸وقتي كه استغاثه ي جانسوز تو رسيد
🔸هفت آسمان، شكست و فرو ريخت برابرم
🔸پُر شد فضا ز عطر گلابِ تنت عمو
🔸عطر تن تو زنده كُند يادِ اكبرم
حسین آرام جانم..حسین روح وروانم
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#نوحه_سینه_زنی
#حضرت_علی_اصغر_(ع)
نمانده آبی، نمانده شیری(۲)
جان دهد از تشنگی طفل صغیری(۲)
لالایی اصغر_لالایی اصغر(۲)
مادر ببوسد زیر گلویش
حرمله آن سو در جستجویش
لبهای طفلم رنگ سحر شد
لبهای طفلم رنگ سحر شد
از مشک خالی لبش خشکیده تر بود(۲)
لالایی اصغر _لالایی اصغر(۲)
سوزد غنچهٔ سرخ و سفیدم
او چی کشیده من چی کشیدم
با ناله مزن آتش به دلم
باناله مزن آتش به دلم
ماهی تشنه لبم از تو خجلم(۲)
لالایی اصغر_لالایی اصغر(۲)
کجائی رباب اصغر آمده(۲)
تشنه رفته و کشته آمده
کودکت در خون خود غلطیده مادر(۲)
لالایی اصغر_لالایی اصغر(۲)
🏴🏴🏴
مداحی_آنلاین_سلام_آقا_که_الان_روبروتونم.mp3
1.97M
سلام آقا که الان روبروتونم
من اینجامو زیارت نامه میخونم
حسین جانم
تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه
همین گریه به لبخند تو میارزه
حسین جانم
بذار سایه ت. همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم
حرم گفتم هوای کربلا کردم
هواییشم فقط دور تو میگردم
حسین جانم
پناهم باش به جز روضه ت. پناهی نیست
به غیر از تو برا من تکیه گاهی نیست
حسین جانم
به قربونت نگاه اطلسی داری
واسم آقا همش دلواپسی داری
حسین جانم
غلط گفتم که چیزی توی کاسم نیست
چی کم دارم تو رو دارم حواسم نیست
حسین جانم
سبک بالم تو ایوون تو جا دارم
از این دنیا یه قطعه کربلا دارم
حسین جانم
دوست دارم همه داراییم اینه
دلم میره ضریحت رو که میبینه
حسین جانم
سلام آقا که الآن رو به روتونم
من اینجامو زیارت نامه میخونم
حسین جانم
😭😭😭😭
بطلب اقا جانم
حسین جان م 😭😭😭🤲🤲
#فراق_یار_وجمعه.....
به سبک : دوباره مرغ روحم
دوباره جمعه اومد از تو خبر نیومد
ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد
آقا دلم گرفته از دست این زمونه
برای دیدن تو هِی می گیره بهونه
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
از آسمون قلبم بارون اشک می باره
دیگه ز دوری تو صبر و قرار نداره
دلبر من تو هستی توی دلم نشستی
گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
بذار که من گدای در خونت بمونم
تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم
آقا منو دعا کن برای خود سوا کن
این دل مضطرم رو راهی کربلا کن
یابن الحسن کجایی
داد از غم جدایی
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#مناجات_با_امام_زمان_علیه_السلام
گاهگاهی نگاه من به در است
بر قدمهای یار در سفر است
این گدای قدیمیِ مضطر
سر راهت نشسته منتظر است
چشم امید به لطف تو دارد
ملتمس بر تو در دل سحر است
کاش آقا که دست من گیری
ورنه پایم همیشه در خطر است
هر زمان نام تو به لب آید
از فراقت دو دیده پر گوهر است
گر بیفتم ز چشم تو آقا
همه عمرم فنا و بی ثمر است
کِی شود بر رُخت نظاره کنم
روی تو بِه ز شمس و صد قمر است
زائرم کن به کربلا با خود
ای خوش آن دل که با تو همسفر است
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
#قاسم_بن_الحسن_ع
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
#محرم۱۴۰۲
قاسمم گل سرخِ نشکفته ی یاسمنم
گل سیزده ساله ی باغ امام حسنم
نور چشم مرتضی گل پسر مجتبایم
جان ثار عمویم یار شاه کربلایم
گل خوش رنگ و بویم من فدای عمویم
ای عمو جان یا حسین (۴)
گل رعنای حسن شهید گلگون بدنم
مثل پیراهنِ تو پاره پاره می شه تنم
عمو جان بذار برم به سوی میدون بلا
دیگه دل تو دلم نیست برای دیدن بابا
می شوم اینجا پرپر می روم سوی پدر
ای عمو جان یا حسین
بابا حسن دیدی شد غرقه خون از جفا سرم
عمو حسین شکسته شد استخوون پیکرم
شَهدِ اَحلی' مِن عَسَل خوردم و دست و پا زدم
پدری کن برایم چه زیبا شد شهادتم
یتیم مُجتَبایم مَست قالوا بَلایم
ای عمو جان یا حسین
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
.
#پیش_زمینه
#محرم ۱۴۰۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هنوز شبیه پرچمت
پرچمی خوشرنگ نشده
من که دلم تنگ برات
دلت برام تنگ نشده ؟!
تموم عالم توی این مسیرن
الهی نوکرات برات بمیرن
با مدد #امام_رضا دوباره
میخوان دو ماه اسمتو دم بگیرن
فرموده امامرضا و أذَلَّ عَزيزَنا
و أقرَحَ جُفُونَنا و أسبَلَ دُمُوعَنا
حسین شاه کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#حسین_آفتاب✍
.
#امام_حسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله
زیباترین ترانه ی هستی حسین من
ای ذکر بیکرانه ی هستی حسین من
ای تا همیشه در دل و در جان عاشقان
ای عشق جاودانه ی هستی حسین من
اَحلی مِنَ العسل شده نامت به کام ما
ای اسم عارفانه ی هستی حسین من
آئینه دار سایه ی تان نور آسمان
ای از خدا نشانه ی هستی حسین من
بودن برای تو ، و نبودن برای تو
ای هستیِ یگانه ی هستی حسین من
در اوج نا امیدی و در لحظه ی امید
ای بهترین بهانه ی هستی حسین من
ای شور عشق تو همه شعر و شعور ما
ای شعر عاشقانه ی هستی حسین من
اوج حماسه غیرت و آزادگی و عشق
ای یاد تو نشانه ی هستی حسین من
نامت چنان نگین سلیمان عالم است
هستی تو در میانه ی هستی حسین من
خون شد دلم ز داغ غریبی و غربتت
با ضرب تازیانه ی هستی حسین من
راز نهان شعله ی عشقت به قلب ماست
ای سرّ محرمانه ی هستی حسین من
هر لحظه هر زمان شده ذکر بهشتیان :
زیباترین ترانه ی هستی حسین من
پنج شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب ✍
#شب_ششم_محرم ۱۴۴۶
.
.
#واحد
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
▪️بند اول▪️
از آسمون داره میاد بارون سنگ روی سرم
مثل علیِ اکبرت شد نیزه نیزه پیکرم
چشمام اگه یاری کنه می خوام که خون گریه کنم
دلشوره دارم ای عمو واسه تو و اهل حرم
مثل مدینه کوچه وا کردن برای من عمو
هم می زدن از پشت سر هم می زدن از روبرو
گفتم بیای گریه کنیم باهم برای مادرت
این لحظه های آخری از روضه ی زهرا بگو
بخون روضه آزار و
بخون روضه دیوار و
بخون روضه پهلو رو
بخون روضه مسمار و
عموی غریبم حسین
▪️بند دوم▪️
عمری پناه من شدی کی میره از یادم عمو
بازم توی آغوشتم زحمت به تو دادم عمو
تنها به فکر ساقی و فکر تو بودم ای عمو
وقتی که از روی زین با صورت افتادم عمو
ای وای من از لحظه ای که می خوری روی زمین
می شه سر و روی تو غرق خاک و خون ای مهجبین
ای وای من از لحظه ای که می ره روی نی سرت
می بینه عمه زینبم که تو شدی نیزه نشین
براتم رسید ای عمو
که خونم چکید ای عمو
سر و صورتم خونیه
شدم رو سفید ای عمو
عموی غریبم حسین
#محسن_طالبی_پور✍
#واحد.
#شب_ششم
مشابه سبک زیر خوانده میشود
.👇
.
#نوحه
#شب_ششم_محرم
چـرانشسته خون به روي انور تو
چـراچنين بخون نشسته پيكر تو
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
عزيز برادرمن ببين ديدة ترمن (2)
صداي توعقده زجان من گشايد
چـرا ز سينـه ات صـدا دگر نيايد
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
عزيز برادرمن ببين ديدة ترمن (2)
فداي ديدگان بسته ات شوم من
فداي سينة شكسته ات شوم من
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
عزيز برادرمن ببين ديدة ترمن (2)
دلم زداغ توشـده زغصـه لبـريـز
به خيمه نجمه منتظرنشسته برخيز
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
عزيز برادرمن ببين ديدة ترمن (2)
زيـادمـن نرفتـه ذكـر يـارب تو
همره خون عسل چكيده ازلب تو
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
عزيز برادرمن ببين ديدة ترمن (2)
به زيرسمّ اسب ها چه ديده اي تو
چقدر روي خاك پـاكشيـده اي تو
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
عزيز برادرمن ببين ديدة ترمن (2)
بخاك وخون كشيده شداگرچه بالت
همسفـر بهشتيـم جنـان حـلالت
ببين شكسته دلم عموجان
بخون نشسته دلم عموجان
#سیدهاشم_وفایی✍
👇
.
#زمزمه حضرت علی اصغر علیه السلام
#شب_هفتم_محرم
لالالالالالا اروم بخواب حالا
خون گلوت پاشید رو صورت بابا
لالالالالالا لب تو تشنه موند
بابا تو رو بی سر به خیمه برگردوند
تیر سه شعبه گلوتو رو با بازوی بابا دوخته
خودم میدیدم که از خحالت چقده بابات سوخته
۲
تو رفتی بعد از تو گهوارتو بردن
به چوبه ی محمل دست منو بستن
حرمله جایزت رو نبرده بود از یاد
با نیزه به جون قبر علیم افتاد
چهل تا منزل تو رو میزاشتند مقابل من ای وای
حرمله کارش فقط شده بود زجر دل من ای وای
#حضرت_علی_اصغر علیه_السلام
#حسن_کردی
.👇
شب هفتم محرم 🥀
روضه ی حضرت علی اصغر(ع)⬇️
هر كی گوشش به سخن های منه🥀
دیگه از تشنگی فریاد نزنه🥀
بابای مادیگه سقا نداره🥀
رفته و برای ما آب بیاره 🥀
من از این گوشه ی خیمه می دیدم🥀
حرفاشو با قوم كافر شنیدم🥀
می خواد از ماها خجالت نكشه🥀خدایا هیچ مردی روشرمنده اهل وعیال نکن😭🥀
مب خواد از ماها خجالت نكشه 🥀
داره از دشمنا منت می كشه🥀اگه تا آخر این روضه همراه باشی حتما گریه می کُنی😭🥀
نمی گم مِنَتِ ذِلَت می كشه🥀
(بلكه منت هدایت می كشه۲)🥀
یاالله...🍂
بچه ها دست بابا خونی شده۲🥀
گمونم شش ماهه قربونی شده۲🥀
یه خط دل میسوزونه یا امام زمان 🥀😭
اینجاست که شرمندگی به اوج خودش میرسه...اباعبدالله الحسین باهزارآرزو این بچه روبرداشته برده سیرابش کُنه😭🥀
لااله الا الله...🍂
عباشو.....
میگه یه قدم به سمت خیمه، یه قدم عقب برمیگرده...عجب صحنه ای شده...
(عباشو طوری رو اصغر كشیده🍂
گمونم خیلی خجالت كشیده۲)🍂
شب ماه مبارک رمضان با چه حاجتی به مجلس ابی عبدلله وعلی اصغر اومدی امشب...
اینم میدونم که بعضی از بزرگا و علمای ما هروقت کارشون گره می خورد روضه خوان دعوت میکردن میگفتن یه روضه علی اصغر بخون...🍂🌾
اون راننده میگفت درمسافرت بودم بین راه ماشین احتیاج به آب پیداکرد ترمز زدم کنارجاده ایستادم سطل آبی روبه دست گرفتم...هرماشین عبور میکرد اون سطل آب روبالا میگرفتم...شاید کمک کُنن اما ساعتی گذشت وماشینی نگه نداشت...خسته شدم نمیدونستم دراین هوای گرم چه کنم...ناگهان فکری به ذهنم رسید کودکی شیرخوار توماشین تو بغل مادرش بودرفتم بچه روبیرون آوردم روی دست قرار دادم، یه دست دیگه هم این سطل آبو گرفتم....بلافاصله اولین ماشین نگه داشت...آب دراختیار ماگذاشت...🌾
لعنت خدابه اون ... که چون حسینو دید علی اصغر به روی دستِش...😭🥀به جای قطره آب رودست پدر هدف تیر۳شعبه قرار دادن...😭🍂
روضه ی علی اصغر گره گشاست...شاید تنها جایی که خدا به اباعبدالله تسلیت گفت معلوم میشه که اباعبدالله خیلی از شهادت علی متأثر شد...😭
شرمندگی اینجاست.....آ.....
درکتاب مُنتَهیُ الآمال از حضرت سکینه اینگونه روایت شده...روز نهم ماه محرم آب تمام شد...عطش وتشنگی به شدت به کودکان فشار آورد...آب تمامی ظرفها مشکها خالی وخشک شد، منو دیگر کودکان به شدت تشنه بودیم...🌾
من خدمت عمه بزرگوارم حضرت زینب اومدم تابهش خبربدم...که کودکان تشنه اند...هنگامی که پیش اومدم خدمت عمه دیدم که اوبرادر شیرخوارَم حضرت علی اصغر ورودامنش گذاشته....علی جانم...😭🍂
پسرم چرا نمیخوابی ۳🌾علی لای لای علی لای لای علی لای...
بخواب ای نوگل چشمان مادر🌾
آمدم ...دیدم علی رودامن عمه ام زینب...علی اصغر گاه می نشست، گاه برمیخواست...مثل ماهی که از آب دور افتاده باشه وبرآشفته بود..گریه میکردن...🌾🍂😭
اول زینب بهش فرمود صبرکن پسربرادرم، کجاست صبربرای تو...درحالی که اینقد تشنه هستی برعَمَت سخته صدای تورو بشنوه اما نتونه برات کاری کنه...🌾🍂😭حضرت سکینه می فرماید: هنگامی که من این سخنان رو از عمه شنیدم....گریه کردم 😭🌾
حضرت فرمود سکینه؟عرض کردم بله عمه جان...عمه ام گفت: چرا گریه میکنی من عرض کردم...بخاطر تشنگی و عطش برادرم علی اصغر دارم گریه میکنم...😭😭🥀دیگه به عمه ام زینب نگفتم خودم دارم می سوزم خودم تشنه مه...نتونستم بگم...🍂
الله اکبر...🌾
زبس من میگفتم عمه جان کاش پیش یاران وانصار میرفتیم شاید اونایی که درخیمه آب داشته باشن کمی به علی اصغر آب بدن...😭🌾
به سوی خیمه های عموهایم رفت دید همشون آب ندارن...کودکان خردسال حضرت رقیه بقیه بچه هااز تشنگی دادن تَلَف میشن درتاب وتَبَن...🌾
به دنبال ماراه افتادن...عمه ام توخیمه پسرعموهام رفت به خیمه عباس اما رفت آبی نبود...آب کجا بود...دوباره برگشت خیمه ی خودش...🥀 درحالی که نزدیک به ۲۵ بچه ی خردسال کودک تشنه وهمراه بودن....داد می زدن...😭🌾همه ی شهدا روی زمین کربلا جان دادن...😭🌾
لااله الا الله...یا امام زمان...
اما علی اصغر روی دست بابا جون داد برا پدرخیلی سخته...الله اکبر...🍂
اباعبدالله جلو خیمه آمد
یا اختاه ناویلنی ولدی الصغیر حتی اَودَعَهو.. خواهرم یه باردیگه فرزندمومیاری تا ببینمش..
تولهوف صفحه۶۶ اگه دقت کنید... چراگفت خواهر چرانگفت رباب بیار...گفت زینب بچه منومیشه بیاری...چرا ازمادرش نخواست علی اصغر روبیاره...؟من فکر کنم ابی عبدالله نمی خواست نگاه رباب بیفتد ازرباب خجالت می کشید...گاهی انسان باخواهر راحت تر حرف میزنه...لذا نخواست نگاش به رباب بیفته...
بعضی از اهل ذوق می گویند: مادر دیگه نمی توانه بچه را نگه داره، دلش برابچه می سوزه...داده بود دست زینب...
حالا کاری ندارم بچه روخواست...اونایی که بچه کوچیک دارن میدونن...وقتی بچه شون مریض میشه...دیدن مادر چقدر بی تابی میکنه...🌾آدم احساس میکنه که خانه خاموش
۴۸
(تنور خولی)
خولی رسیده شهر کوفه
سر حسین زده شکوفه
از کربلا خولی رسیده
همراه او سر بریده
کز گلویش خون می چکیده
آه و واویلا زین مصیبت۲
کوفه شده بزم عزایش
گریه کند زهرا برایش
از ظلم و جور این زمانه
خولی سری آورده خانه
باشد در این عالم یگانه
آه و واویلا زین مصیبت۲
حسین و خورشید مدینه است
شهید ظلم و جور و کینه است
سرش روی خاک تنور است
خانه ی خولی پر ز نور است
خورشید رویش در ظهور است
آه و واویلا زین مصیبت۲
در خانه اش خورشید عیان است
صورت او در خون نهان است
خولی نگویم که چه ها کرد
بر گل زهرا او جفا کرد
خانه ی خود را کربلا کرد
آه و واویلا زین مصیبت۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_ای_نور_دیده_ی_پیمبر
#سبک_من_مانده_ام_تنهای_تنها
#تنور_خولی
۵۱
(تنور خولی)
خولی بی حیا ز دشت کربلا آمد
در کوفه خولی مظهر جور و جفا آمد
به همرهش سر حسین خون خدا آمد
جان رسول الله
حضرت ثار الله
حسین گل زهرا۲
آورده با خود بی حیا رأس گل زهرا
غربت پور فاطمه دوباره شد معنا
بزم عزای او شده بار دگر برپا
جان رسول الله
حضرت ثار الله
حسین گل زهرا۲
ظلم فراوان کرده است آن خولی کافر
این ظلم و کینه های او بر جان زده آذر
بگذاشته رأس حسین را روی خاکستر
جان رسول الله
حضرت ثار الله
حسین گل زهرا۲
خولی که باشد دشمن خدای، مزدور است
دشمن قرآن و ولایت از خدا دور است
جایش جهنم باشد و با شمر محشور است
جان رسول الله
حضرت ثار الله
حسین گل زهرا۲
خانه ی خولی پر ز نور گل زهرا شد
حوران جنت آمده محشر کبری شد
غربت پور فاطمه دوباره معنا شد
جان رسول الله
حضرت ثار الله
حسین گل زهرا۲
#رضا_یعقوبیان
#سبک_ناظم
#تنور_خولی