❣﷽❣
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚫️ #دفتری_رقیه_س (4)
🔅ما هدیه کنیم به روح احمد صلوات
🔅بر آدم و نوح و هم محمد صلوات
🔅بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام
🔅بر خاتم انبیا محمد صلوات
(دعای فرج)
◽️#السلام_علیک_یابنت_رسول_الله
◽️#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله
◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه
◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه
◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو
◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه
◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت
◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه
⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند
کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند..
سه ساله ی حسین باب الحوایجه...
⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا میگفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید..
میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم..
دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری
(گفت بابامه... چی شده)
گفتم جنازه شو پیدا کردن میخوان پنجشنبه ظهر بیارن ..
(میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید)
میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟
خانم های داغ دیده منو ببخشین ..
اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند ..
(گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمیتونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون میخوام.)
قبول کردیم گفتیم حتما سری داره..
میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس..
تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن..
( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟
اون روز اومدیم خبری نبود
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره..
گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه)
گفت تو رو خدا بابامو نبرید..
من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد...
بابامو بیارید داخل..
(میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس)
⬆️(اوج) هی ناله میکرد میگفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه..
🏴امان امان
دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین..
قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود..
تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن..
(آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن)
با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت
▫️عمه بیا گمشده پیدا شده
▫️کنج خرابه شب یلدا شده2
(اوج)آخ..
▪️مونس شامو سحرم آمد
▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد
▪️کودکان آیید مهمان دارم
▪️با سر بابا گرم دیدارم
▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد
▪️با سر بابا راز دل گویم
▪️باگلاب اشک روی اوشویم
▪️جان من بود و در برم آمد
▪️پدرم آمد پدرم آمد2
⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان..
صدا زد بابا.. بابا.. بابا...
هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب میگرفتم میگفت بابات سفر رفته ..
بابا خوش اومدی بابا ..
(بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. )
بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا..
(اوج) آخ بابا .. پاشو بابا...
پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا..
بابا عمه مو سیلی زدند بابا..
سکینه رو سیلی زدند بابا..
خیمه هامونو آتش کشیدند بابا..
➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند
باب الحوائجه ها)
همینطور با بابا درد دل میکرد..
⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا...
شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا...
گفت..
➖ای ماه کمان ابرویم
➖من با تو سخن میگویم
➖ای روی تو قرص ماهم
➖ای گرمی اشک و آهم
➖امشب سر پر خون تو
➖گردیده زیارت گاهم
➖من از لبت بوسه بگیرم
➖دورت بگردمو بمیرم2
✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت..
⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد ..
(گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده)
اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد..
رقیه یه طرف افتاد..
◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین ..
حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه..
( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱)
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷)
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
❣﷽❣
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚫️ #دفتری_رقیه_س (4)
🔅ما هدیه کنیم به روح احمد صلوات
🔅بر آدم و نوح و هم محمد صلوات
🔅بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام
🔅بر خاتم انبیا محمد صلوات
(دعای فرج)
◽️#السلام_علیک_یابنت_رسول_الله
◽️#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله
مخصوص آموزش روضه گروه اموزشی باز این چه شورش است👇👇👇👇
◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه
◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه
◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو
◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه
◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت
◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه
⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند
کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند..
سه ساله ی حسین باب الحوایجه...
⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا میگفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید..
میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم..
دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری
(گفت بابامه... چی شده)
گفتم جنازه شو پیدا کردن میخوان پنجشنبه ظهر بیارن ..
(میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید)
میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟
خانم های داغ دیده منو ببخشین ..
اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند ..
(گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمیتونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون میخوام.)
قبول کردیم گفتیم حتما سری داره..
میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس..
تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن..
( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟
اون روز اومدیم خبری نبود
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره..
گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه)
گفت تو رو خدا بابامو نبرید..
من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد...
بابامو بیارید داخل..
(میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس)
⬆️(اوج) هی ناله میکرد میگفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه..
🏴امان امان
دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین..
قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود..
تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن..
(آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن)
با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت
▫️عمه بیا گمشده پیدا شده
▫️کنج خرابه شب یلدا شده2
(اوج)آخ..
▪️مونس شامو سحرم آمد
▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد
▪️کودکان آیید مهمان دارم
▪️با سر بابا گرم دیدارم
▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد
▪️با سر بابا راز دل گویم
▪️باگلاب اشک روی اوشویم
▪️جان من بود و در برم آمد
▪️پدرم آمد پدرم آمد2
⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان..
صدا زد بابا.. بابا.. بابا...
هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب میگرفتم میگفت بابات سفر رفته ..
بابا خوش اومدی بابا ..
(بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. )
بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا..
(اوج) آخ بابا .. پاشو بابا...
پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا..
بابا عمه مو سیلی زدند بابا..
سکینه رو سیلی زدند بابا..
خیمه هامونو آتش کشیدند بابا..
➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند
باب الحوائجه ها)
همینطور با بابا درد دل میکرد..
⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا...
شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا...
گفت..
➖ای ماه کمان ابرویم
➖من با تو سخن میگویم
➖ای روی تو قرص ماهم
➖ای گرمی اشک و آهم
➖امشب سر پر خون تو
➖گردیده زیارت گاهم
➖من از لبت بوسه بگیرم
➖دورت بگردمو بمیرم2
✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت..
⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد ..
(گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده)
اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد..
رقیه یه طرف افتاد..
◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین ..
حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه..
( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱)
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷)
کانال نوحه مجمع الذاکرین ایتا 3143941.mp3
زمان:
حجم:
10.56M
🔳 #سینه_زنی_حضرت_رقیه_س
🔳 #روضه_حضرت_رقیه_س
🔳 #آقای_محمدحسین_حدادیان
خدا ببین کی برگشته همون که دنبالش بودم
همون که خیلی گریونه روضه گودالش بودم
بابا، سلام عشقم ای همه زندگیم
شکسته شدم اول بچگیم
یه دختر به بابا فقط دلخوشه
رگای بریدت منو میکشه
بر آن لب خونی تو، الهی من بمیرم
دیدی که تو بزم شراب بین طناب اسیرم
نشد که خیزرون رو از دست یزید بگیرم
کشته کرب و بلا سن یارالی من یارالی
بو نه عالمده بابا سن یارالی من یارالی
رفتی رقیه ات تنها شد
اسیر نامحرمها شد
روی کبود من مثل
مادربزرگم زهرا شد
بابا، بیا و بکش دستی روی سرم
مثه موی تو سوخته موی سرم
خودم رو زدم وقتی که دیدمت
لبم خونی شد وقتی بوسیدمت
تو کجا اینجا کجا
سن یارالی من یارالی
بو نه عالمده بابا
سن یارالی من یارالی
میون راه حس میکردم
میباره بارون هر لحظه
دیدم که خون بابامه
میریزه از روی نیزه
بابا، تا که رفتی تو بزم شراب
جلوی چشامو گرفته رباب
نمیخواستم اما شنیدم دیگه
یکی داره حرف از کنیزی میگه
اینه ختم روضه ها
سن یارالی من یارالی
❣﷽❣
⚜ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚜ #آقای_سلحشور
مشرف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا
که ای خیر النساء در دل مرا رازیست پر معنا
ندانم از چه بی تاب حسین است این دل شیدا
ولایش در دل زارم ، حسین را دوست می دارم
به سلمان فاطمه فرمود: که ای سردار ایرانی
بدان دردی كه تو داری ، ندارد هیچ درمانی
مرا هم اینچنین رازی بود در سینه پنهانی
به عشق او گرفتارم، حسین را دوست می دارم
غرض سلمان و زهرا بر حضور مرتضی رفتند
محبان مشکل خود را به آن مشکل گشا گفتند
به جای چاره سازی از علی این جمله بشنفتند
منی که فخر ابرارم، حسین را دوست می دارم
کلید حل این مشکل به دست مصطفی باشد
سه عاشق آمدند آنجا که طاها را سرا باشد
رسول الله فرمود عشق من بیش از شما باشد
حسینٌ منی اذکارم ،حسین را دوست می دارم
چو حل این معما بر پیمبر نیز مشکل شد
امین وحی با این زمزمه از عرش نازل شد
كه یا احمد خدا گوید: حدیث عشق کامل شد
قسم بر چرخ دوارم، حسین را دوست می دارم
⬅️چی می خوام بگم، می خوام بگم :حسینی كه پیغمبر، امیرالمؤمنین،حضرت زهرا،امام حسن،نه بالاتر، خود خدای سبحان عاشقش هستند،این حسین گرفتار یه سه ساله است، می گفت: راه برو شبیه مادرم،نماز می خوند می گفت:شبیه مادرم ، قربونت برم، قربونت برم، عمه گرفتارشه، راه می رفت، می گفت:قربونت برم، عزیز دلم،خیلی از گره هارو این سه ساله باز میكنه، حوائج رو مد نظر بیارید،باتوجه،با اخلاص دست به دامن این ساله بشیم.
ز چه رو آینه ی روی تو زنگار گرفت
ماه رویت به كجا هاله ی خونبار گرفت
⬅️اون لحظاتی كه سر ابی عبدالله رو مقابل سه ساله گذاشتند، شروع كرد با سر بابا حرف زدن،بابا بابا، بابا،بابا.... گفت:بابا
ز چه رو آینه ی روی تو زنگار گرفت
ماه رویت به كجا هاله ی خونبار گرفت
⬅️بابا قربون دندونهای شكسته ات برم، گفت: بابا
خون دل خوردم از آن رفتن و این آمدنت
چه آمدنیه؟چرا سرت اومده،بدنت كجاست؟
دل حسرت زده تیمار زبیمار گرفت
مدد از عمه گرفتم كه مرا راه برد
یك قدم برد ولی دست به دیوار گرفت
هر كجا ناله زدم خصم تلافی مرا
تازیانه به كف از قافله سالار گرفت
⬅️تا سر باباشو مقابلش گذاشتند همین جور با حیرت نگاه می كرد، گفت:عمه جان "هذا رأس منْ؟" این سر كیه عمه جان؟ گفت:این سر بابات حسین ، این لبهاش رو گذاشت روی لب های بابا، با این انگشت های كوچیك شروع كرد این موهای خونیه بابا رو شونه زدن، این لب و دندان بابا رو از خون پاك كردن، خاكستر از سر بابا پاك كردن، بابا، "من ذا الذی أیتمنی؟"كی منو یتیمم كرده؟"من ذا الذی قطع وریدك؟" كی رگ های گردنت رو بریده؟ من ذا الذی خضّب شیبك؟ كی این محاسنت رو خونی كرده؟
طلوع آفتاب را گه سحر ندیده کس
برلب شمس نیمه شب لب قمر ندیده کس
به روی دامن پدر سه ساله دیده هرکسی
به دامن سه ساله ای سر پدر ندیده کس
┈
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
#شهادت
#روضه_حضرت_رقیه_س
مداح #حاج_میثم_مطیعی👌😭
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
سر آمد شام غم هایم، مه عیدم کجا بودی
شب آرامش من، صبح امیدم کجا بودی
بابا، بابا
سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری
داره درد دل میکنه با باباش، حرف دخترونه میزنه
سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری؟
نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی
عمه بابام کجاست
مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا
ز پایم دانه دانه خار میچیدم کجا بودی
دیگه این آخری ها دست ها و انگشت هاش رمق نداشت خودش خار مغیلان از پا بکشه
انگشت های عمه بگرفته نقش گُل زخم
بابا دستای عمه زخم شد
انگشت های عمه بگرفته نقش گُل زخم
از بس نشسته و خار از پای من کشیده
مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا
ز پایم دانه دانه خار میچیدم کجا بودی
نه لالایی نمی خواهم دگر، اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی
کدوم درد ؟دردش رو بگو، بابا:
سرم، تنم، کمرم ، پهلویم، پرم
یکی دو تا که نیست کبودی پیکرم
بابا جونم، بابا حسینم، دردامو شماره کرده بودم همه رو به خاطر سپرده بودم، بیای دردای دلم رو بهت بگم، ای بی بی جان درسته کوچیکی، ولی من یقین دارم، همه ی ما یقین داریم ، گره های بزرگ رو باز میکنی، بابا دردهامو شماره کرده بودم، ولی دردام ساکت شد تو اومدی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
دیگه دردی ندارم، دیگه بازوهام درد نمیکنه، دیگه پهلوم تیر نمیکشه، دیگه دست به دیوار نمیگیرم، دیگه مثل پیرزنها راه نمیرم، بهت قول میدم، رقیه خوب شده بابا، بابا، بابا
با دیدن تو درد ها از یاد من رفت
پس بعد از این دردی اگر دارم ندارم
نه لالایی نمی خواهم دگر، اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی
نمی خواهم بگویم که کجا رفتم، نمی خواهم
بپرسم از تو در بازار چرخیدم کجا بودی
ای بابا مارو بازار بردند، بابا بابا
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
که این شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد
بابا بذار یه گزارش سفر بهت بدم:
من و عمه سر و سردار شدیم
من و او راهی بازار شدیم
می خوای یه دونه ی دیگه اش رو برات بگم
من و او راهی بازار شدیم
شهره مجلس اغیار شدیم
همه مارو نشون میدادند، بابا، بابا جون بابا
نمی خواهم بگویم که کجا رفتم، نمی خواهم
بپرسم از تو در بازار چرخیدم کجا بودی
من نمیگم تو هم به من نگو
نمیخواهد بگویی که کجا رفتی، نمیخواهد
که از خاکستر گیسوت فهمیدم کجا بودی
سرت چرا بوی نون گرفته؟
خسته ای از ره دور آمده ای
یا که از کنج تنور آمده ای
آن شب دل تنور به حال سر تو سوخت
بر میهمان سر زده اش میزبان کریست
نمیخواهد بگویی که کجا رفتی، نمیخواهد
که از خاکستر گیسوت فهمیدم کجا بودی
به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم
خودم با چشم خود دیدم، خودم دیدم کجا بودی
بابا با همون چشم تارم تشت طلا رو دیدم، بابا با همون گوش پاره صدای قران خوندنت رو شنیدم، صدای چوب خیزران رو شنیدم، یا صاحب الزمان(عج): در ناحیه ی مقدسه فرمود:السَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ ِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ سلام بر اون دندان با چوب نواخته شده.
سرت را وقت قرآن خواندنت در تشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی
حسین..........
•-----🖤═✾🌺✾═🖤---🖤🖤🖤🖤🖤🦋🦋🦋