.
#امام_زمان عج
#مناجات
#حضرت_زینب
گرچه درخت خشک دلم نا اُمید نیست
گویا بهار، در دل این سَررسید نیست
جشنی که در نبودِ تو بر پا شود، عزاست
این عیدها بدون حضور تو عید نیست
تقدیرمان به خال سیاه تو رفته است...
انگار بخت منتظرانت سپید نیست!
هفتاد پُشت من، همگی عاشق تواَند
پس ماجرای عشق من و تو جدید نیست
بابابزرگم آرزویت را به گور بُرد
مَردی که از فراق تو قدَّش خمید، نیست
در راهِ دوست جان بدهی، بُرد کردهای
هر کس که پای یار نمیرد، شهید نیست
دست گناهکار مرا رو نمیکنی...
اینگونه پردهپوشیات اصلاً بعید نیست
خیلی کُمیت بندگیام لنگ میزند
این پا شبیه آنکه به سمتت دوید، نیست
من در کمال خیرهسری، دوست دارمت
این روسیاه هرچه که باشد، پلید نیست
قفل دلم به دست علی باز میشود
مثل نجف برای دل من کلید نیست
انگورِ حیدریست دلیل جنون من
عقل از سرم کنار ضریحش پَرید، نیست!
چیزی نمانده دق کنم از داغ کربلا
جز دوری از حسین، عذابی شدید نیست
جانِ لبی که چوب شد از تشنگی، بیا
جان تنی که گم شده، در خطِّ دید نیست
* *
وللّه اوجِ روضه همین مصرع است و بس:
جای عقیله در دل بزم یزید نیست
#بردیا_محمدی✍
#مجلس_یزید_ملعون
👇
#مجلس_یزید_ملعون
کی دیده کنار هم، جام می و قرآن را
جام می و قرآن و، چوب و لب عطشان را
ای فـاطمهی اطـهر! ای دختـر پیغمبـر!
در طشت طلا بنگر، وجه الـلَهِ سبحان را
فریاد که سوزاندند، آخر دل زینب را
افسوس که بشکستند، آن گوهر دندان را
یارب جگرم شد خون، دیدم که یزیدِ دون
با چوب زند بوسه، لعل لب مهمان را
قلب نبی آزردند، در مجلسِ مِیْ بردند
هم آیهی تطهیر و، هم سورهی فرقان را
فریاد از آن چوب و، افسوس بر آن دندان
کز سوره جدا کردند، یک آیهی قرآن را
فریاد که از این غم، خون شد جگر عالم
آتش زدی ای «میثم»! این عالم امکان را
✍ #غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید_ملعون
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت غائله در مجلس یزید
اشک سر بُریده در آمد که پاگذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خستهای
با پای پُر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظهای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینهای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین، سرِ مقابله در مجلس یزید
دفها به روی دست، و کِل میکشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصهها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد اینچنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
✍ #مصطفی_متولی
#مجلس_یزید_ملعون
#حضرت_زینب_س_شام
رخسار یاس و سیلی دست خزان کجا
قدّ کمان و قامت سرو روان کجا
آل رسول و شام غم و مجلس یزید
بزم شراب و رأس امام زمان کجا
ای کاش میشکست قلم تا نمینوشت
قرآن کجا و طشت زر و خیزران کجا
خیزید ای ذُراری زهرا ندا دهید
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
در مجلس یزید نپرسید یکنفر
هفتاد داغ و اینهمه زخم زبان کجا
گیرم نبود سبط رسول خدا حسین
چوب جفا کجا و لب میهمان کجا
حورا کجا و دوزخیان آه! وای من
بازوی ده فرشته و یک ریسمان کجا
از زخمهای سیّد سجّاد بشنوید
زنجیر خصم و پیکر جان جهان کجا
ای اهلبیت! گر نگشایید باب لطف
ما رو بریم از در این آستان کجا؟!
فیض از شماست و رنه بدان کثرت گناه
«میثم» کجا و اینهمه سوز بیان کجا
✍ #غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید_ملعون
شرمندگی گرفته درختان بید را
چوبی شکست حرمت مویی سفید را
لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد
بی حرمتی به ساحت شاه شهید را
میرفت بانویی که بگیرد به دست خویش
چوبی که داشت سمت لبی میدوید را
وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب
آهی که مادر علی اصغر، کشید را
::
دندان شکست و قافله از آن شکستهتر
یا رب! مبخش روز قیامت یزید را
✍ #ناصر_دودانگه
#حضرت_زینب_س_شام
#مجلس_یزید_ملعون
اينجا شرار ناله آتش بر فلك زد
اينجا عدو بر زخم پيغمبر نمك زد
از مدخل اين شهر تا كنج خرابه
دشمن ميان كوچه دختر را كتك زد
اينجا لباس عيد پوشيدند زنها
پاى سر بُبْريده رقصيدند زنها
اينجا زدند آل على را ظالمانه
شد بسته بر يك ريسمان ده نازدانه
با دست بسته كودكى نقش زمين شد
برداشتند او را ولى با تازيانه
اينجا سر راه اسيران ايستادند
اينجا به زين العابدين دشنام دادند
اينجا به نوك نيزهها هجده قمر بود
خورشيدِ زهرا جلوهگر از طشت زر بود
لبهای خونينش بهم مىخورد اما
چشمش به سوى زينب خونينجگر بود
او با لب خونين دم از محبوب مىزد
دشمن به پاسخ بر دهانش چوب مىزد
اينجا عدو ظلم و ستم همواره كرده
با چوب، زخم بغض دل را چاره كرده
زينب كه صبر از صبر او مىبرد حيران
در پاى طشت زر، گريبان پاره كرده
مىرفت چون بالا و پايين چوب كينه
مىزد به روى ماه خود سيلى سكينه
✍ #غلامرضا_سازگار
#مجلس_یزید_ملعون
یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من
یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان من
یا نزن شرمی نما از روی زهرا مادرم
یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان من
من پی ترویج قرآن آمدم این جا که گشت
چوب خزران تو مزد خواندن قرآن من
ای ستمگر! هر چه میخواهی بزن اما بدان
بوسهگاه مصطفی باشد لب عطشان من
در اُحُد جد تو دندان پیمبر را شکست
باید از چوب تو اکنون بشکند دندان من
بارها و بارها پیوسته دید آزارها
هم سر خونین من، هم پیکر عریان من
سختتر از چوب تو بر من نگاه زینب است
چوب تو نه، اشک او آتش زند بر جان من
خواندن آیات قرآن زیر چوب خیزران
با خدا این بوده از روز ازل پیمان من
من شدم در زیر چوب خیزران مهمان تو
مادرم در پای طشت زر بُوَد مهمان من
دست "میثم" را از آن گیرم که پیش از بودنش
همچنان دست توسل داشت بر دامان من
✍ #غلامرضا_سازگار