.
#مناجات_مهدوی
#ماه_رمضان
#شب_نوزدهم_رمضان
#ضربت خوردن آقا امیرالمؤمنین علیه السلام
یابن الحسن بدون تو عیدم عزا شده
دیگر بگو که حق به ظهورت رضا شده
شبهای قدر آمده جای تو خالی است
ای قدر ِما بدون تو دل بی بها شده
ای قدر ِما تو گوشه ی صحرا چه میکنی
شیعه چرا به قدر تو بی اعتنا شده
کِی گوش شیعه پُر شود از صیحه ی ظهور
ما بشنویم غربت تو انتها شده
ای التماس هر شب قدرم، ظهور کن
دنیای بی تو مهد نزول بلا شده
بر اَکثِرُالدُّعای تو لبّیک گفته ام
کارم برای آمدن تو دعا شده
حق را قسم به خون سر مرتضی دهم
اذن ظهور، حاجت ما از خدا شده
قرآن به سر گذارم و حق را قسم دهم
قرآن ناطق از چه به هر سو رها شده
یا رب دگر به یوسف زهرا امان بده
بنگر اسیر روضه ی صبح و مساء شده
آقا ببین که فرق سر جدّ تو علی
با تیغ ابن ملجم ملعون دو تا شده
آقا بیا که خون علی مانده بر زمین
محراب؛ غرق ناله ی مهدی بیا شده
رنگی به روی حضرت حیدر نمانده است
در قلب زینب از غم او خون به پا شده
رنگ ِ پریده دیده و غش کرده است او
زینب کجا و یک سر ِاز تن جدا شده
زینب کجا و بوسه به روی رگ حسین
بی غسل و بی کفن تن پاکش رها شده
زینب کجا و بزم می و چوب خیزران
حق دارد او به مرگ خودش گر رضا شده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شب_قدر
.
.
#مناجات_مهدوی
#ماه_رمضان
#شب_بیست_و_یکم_رمضان
شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
یابن الحسن دوباره رسیدی برابرم
شکر خدا که نام تو را باز می برم
قدری بیا و بر دل ظلمانی ام بتاب
من چون شب سیاهم و تو ماه انورم
رویای هر شبم شده پرواز سمت تو
در آسمان خیمه ی تو یک کبوترم
آقا دوباره یک شب قدر دگر رسید
از اینکه نیستم به کنارت مکدّرم
آقا بیا که زندگی ام بی تو تلخ شد
از این جهان ِ بی تو که لذّت نمی برم
شد حسرت لیالی قدرم؛ حضور تو
هستی کجا تو ای شه بی یار و یاورم
شب زنده دار بی کس ما، خیمه ات کجاست؟
امشب بیا و دیدن خود کن مقدّرم
ای روضه دار صبح و مساء روضه ای بخوان
در مجلس شهادت جدّ تو حیدرم
هنگامه ی شهادت باباست العجل
جانم فدای درد تو، بابای مضطرم
زینب رسید و دید پدر؛ نیمه جان شده
با ناله گفت: تازه شده داغ مادرم
حیدر دو چشم خسته ی خود باز کرد و گفت:
زینب بیا دمی بنشین نزد بسترم
خون می چکد هنوز از این فرق پاره ام
بنگر رسیده است نفس های آخرم
سی سال گریه و غم و اندوه من بس است
دیگر تمام شد غم دوری کوثرم
سمت سر شکسته ی من میکنی نگاه
این لحظه ها به فکر تو و شاه بی سرم
یک قطره خون به روی عبایم تو دیده ای
یاد عبا و پیکر زخمی اکبرم
دیدی چقدر شیر برایم رسیده است
من غصه دار لعل لب خشک اصغرم
بعد از حسین، دختر من می شوی اسیر
فکر تو و جسارت شمر ستمگرم
گویا مقابلم تو به بازار می روی
خون جای اشک می چکد از دیده ی ترم
با تیغ؛ شد شکسته سر من، سر تو هم
در شام می شود هدف ِ سنگ، دخترم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شب_قدر #امام_علی
.
.
🎙 #مناجات_مهدوی
#حاج_محمود_كريمى
🗓 در #شب_هفدهم_رمضان ۱۴۰۳
📍 #حرم_امام_علی "علیهالسلام"
🏷 #امام_مهدی #امام_زمان (عج)
بیروی تو ای گل، نبود خارتر از من
در دام غمت، نیست گرفتارتر از من
گفتند تو بر عبد خطاکار دهی راه
امروز کسی نیست خطاکارتر از من
با کوه گناهم اگر امروز پسندی
فردا نتوان یافت سبکبارتر از من
جانم به لب آمد؛ بگشا دیده که نبود
بینرگس بیمار تو، بیمارتر از من
جز این دل آتشزده و دیدهی خونین
کس نیست پریشانتر و بیدارتر از من
برخیز و برافروز و بسوزان که نباشد
در سوختن، امروز سزاوارتر از من
در هجر تو دانی که من و دل به چه حالیم
من زارترم از دل و دل، زارتر از من
گیرم که همهخلق جهان، یار شوندم
بیتو نبود بیکس و بییارتر از من
من میثم بییارم و تو یار من استی
من، خار و تو بر من شده غمخوارتر از من
#مناجات_با_امام_زمان
.👇
.
#امام_زمان
#حضرت_حمزه
#مناجات_مهدوی
موضوع: شهادت حضرت حمزه علیه السلام
.
اقرار می کنم که نبودم گدای تو
آماده نیست خانه ی قلبم برای تو
کاری برای آمدن تو نکرده ام
عمری نبوده است رضایم رضای تو
در جستجوی خیمه ی سبزت نبوده ام
مرغ دلم؛ پری نزده در هوای تو
خیلی مرا صدا زده ای موقع گناه
اما به گوش من نرسیده صدای تو
ناقابلم ولی به نگاهی خریدی ام
دادی اجازه تا که شوم مبتلای تو
آقا مرا دگر نکن از خیمه ات جدا
حالا که تازه من شده ام آشنای تو
روی لبم دعای ظهورت دمادم است
تا عاقبت به خیر؛ شوم با دعای تو
اذنم بده کنار تو باشم همیشگی
تا که شود تمامی هستم فدای تو
وقت عزا برای عموی تو حمزه است
جانم فدای محنت بی انتهای تو
مُثلِه شده مقابل تو گوئیا تنش
این است شرح روضه ی صبح و مسای تو
از داغ ِروضه ی جگرش، خون جگر شدی
آتش گرفته سینه ی غرق بلای تو
اینجا عبای جدّ تو آمد به کار او
رفته به سمت کربوبلا روضه های تو
اینجا صفیّه، زخم و جراحت ندیده است
وای از حدیث غربت کربوبلای تو
زینب کنار پیکر اکبر رسید و گفت:
از چه شکسته است حسینم؛ عصای تو
از داغ اکبرت شده موی سرت سپید
خون سر ِعلی شده حالا حنای تو
در آن زمان که روی عبا چیده ای تنش
پیچیده است ناله ی «مهدی بیای تو»
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#مناجات_مهدوی
با موضوع #میلاد_امام_رضا علیه السلام
یا اباصالح مبارک، عید میلاد رئوف
باز هم تازه شده در قلب ما یاد رئوف
نورباران شد جهان، ماه خراسان آمده
دلبری بر اهل ایران بهتر از جان آمده
در کدامین صحن او حاضر شدی آقای ما
جای تو خالیست بین محفل جدّت رضا
در شلوغی حرم، تنها نشستی در کجا
صاحب مجلس، میان جشن ما یک دم بیا
مدح جدّت از لسانت، آرزوی قلب ماست
حاجت ما دیدنت بر منبر صحن رضاست
کی رسد روزی که با تو زائر مشهد شویم
پا به پای تو پیاده تا حریم او رویم
با نوای یا رضایت روح گیرد جسم ما
با نگاه تو مقام ما شود عبدالرّضا
این همه رویای زیبا کی محقّق می شود
کی دو چشم ما به دیدارت موفّق می شود
نه برای ما، به حقّ انتظار شاه طوس
ماه ما برگرد ای نور دل شمس الشّموس
ای خدا دیگر به حقّ قلب شاد کاظمت
کن مقدّر: انتقام از دشمنان ظالمت
عیدی شیعه فقط باشد ظهور منتقم
تا بسوزانی عمر(عدو) را در حضور منتقم
#امام_زمان
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#مناجات_مهدوی
گریز به شام
#روضه_دارد
#مناجات_ورود_به_شهر_شام4
السلام علیک یا صاحب الزمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف
عمریست تنها شاه یزدان، روضه دارد
در خیمه اش بین بیابان روضه دارد
او را رها کردیم بین کوه و صحرا
پیوسته با درد فراوان روضه دارد
هر روز ِسال او گذشته با غم و اشک
هم در بهار و هم زمستان روضه دارد
هر لحظه اش با داغ روی داغ، سر شد
دنیاست بر او مثل زندان، روضه دارد
گاهی برای آن عموی ارباً اربا
گاهی برای طفل عطشان روضه دارد
گاهی به یاد پیکر بی دست عبّاس
گاهی به یاد جسم عریان روضه دارد
در گوش او لالایی بی بی رباب است
آهش ندارد هیچ پایان، روضه دارد
حالا که زینب راهی شام بلا شد
او در کجا با چشم گریان روضه دارد
عمّه میان ازدحام شام رفته
خواندند او را نامسلمان، روضه دارد
وقتی که بین مست ها دیده حسینش
خوانده به روی نیزه قرآن، روضه دارد
در کوچه ی قوم یهودی کاروان رفت
زینب میان سنگباران روضه دارد
اینها بماند، چون که زینب با اسیران
در بزم مِی گردیده مهمان،روضه دارد
وقت نزول خیزران روی لب خشک
لطمه زنان، پاره گریبان، روضه دارد
ای منتقم دیگر بیا، بنگر رقیه
نیمه شبی در بین ویران روضه دارد
#شام
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#مناجات_مهدوی ۱۴۰۴
شهادت #امام_حسن علیه السلام
بحق الحسن عجل لولیک الفرج
آقای ما یک عمر، هر آن گریه کردی
پیوسته چون ابر بهاران گریه کردی
دیدی پریشان حالی هر منتظر را
هر لحظه با قلب پریشان گریه کردی
گاهی میان جمع ما مثل غریبان
گاهی تو تنها در بیابان گریه کردی
بابای امّت هستی و با مهربانی
بر دردهای هر مسلمان گریه کردی
دائم صبوری کرده ای مانند ایّوب
دائم چو یوسف بین زندان گریه کردی
رفتی دوباره در بقیع و با دل خون
بر غربت قبر عموجان گریه کردی
یاد جگرهای درون طشت با آه
یاد لب خونی، فراوان گریه کردی
شد تازه زخم داغ آن تشییع خونین
با روضه های تیرباران، گریه کردی
وقتی که جدّت می کشید آن تیرها را
دیدی تو خون بر روی پیکان، گریه کردی
دیدی کفن خونی شده امّا برای
گودال و داغ جسم ِعریان گریه کردی
یاد تنی که رفته زیر نعل تازه
مانند عمّه، موپریشان، گریه کردی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#هفتم_صفر #شهادت_امام_حسن
#بیست_و_هشتم_صفر
.
.
#مناجات_مهدوی
گریز به #اربعین
السلام علیک یا صاحب الزمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف
باز با قلب شکسته با تو صحبت می کنم
باز دنبال جوابم، چون سلامت می کنم
من دلیل دوری ام خودکرده را تدبیر نیست
این دل غرق گناهم را شماتت می کنم
خسته ام از خود که عمری زائر رویت نشد
دائماً از دوری ات خود را ملامت می کنم
در مسیر کربلا، موکب به موکب گشته ام
در دلم شوق وصالت، بی نهایت می کنم
شد دعایم هر قدم تا کربلا دیدار تو
این چنین دارم خدایم را عبادت می کنم
حاجت من شد فقط تعجیل در روز ظهور
هر زمانی که حرم ها را زیارت می کنم
ناله ها بر سینه دارم،ندبه ها بر روی لب
از خدا، هجر تو را هر دم، شکایت می کنم
با دلی ماتم زده هر روز و شب من ناله ها
از هزاران فتنه در دوران غیبت می کنم
اربعین آمد دوباره بی قرار عمّه ای
با تو گریه بهر آن بشکسته قامت می کنم
زینب آمد اربعین پیش مزار بی کفن
گفت: بنگر شکوه از درد اسارت می کنم
گر کنارم خیل نامحرم در این صحرا نبود
داغ ها را با تن زخمم روایت می کنم
چون بپرسی از رقیه،در کنار قبر تو
دیده هایم را پر از اشک خجالت می کنم
بی تو برگردم چگونه ای قرار من ببین
آرزوی مرگ تنها در کنارت می کنم
علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍
#امام_زمان
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#مناجات_مهدوی
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
من که هر روز و شب ازیاد تو غافل هستم
با چه رو دم بزنم: نوکر قابل هستم
بسته ام خانه ی دل را به روی تو یک عمر
من کجا بر در ِدرگاه تو سائل هستم
حال که نیست تو را منزل و مأوا اینجا
من در این شهر چرا صاحب منزل هستم
چِقِدر فاصله بین من و تو افتاده
وای از من که بر این فاصله، عامل هستم
غرق دریای گناهم، تو به فریادم رس
دستگیری بِنِما، در پی ِساحل هستم
بعد ِهجر تو شده حق و حقیقت پنهان
خسته از حیله ی این فرقه ی باطل هستم
ظلمت ِمحض شده عالم امکان،برگرد
بِنِگر منتظرت ای مه کامل هستم
زیر بار ستم و ظلم، صبوری تا کی؟
سالها منتظر حاکم عادل هستم
تو بخوان روضه که باچشم خودت می بینی
خسته از منبر ارباب مقاتل هستم
گفت زینب: بِنِگر از سر نیزه؛ ارباب
من عزادار، در این بزم محافل هستم
سرشکسته نشدم پیش یزید و آلش
سرشکسته ولی از چوبه ی محمل هستم
هر عزیزت هدف ضربه ی کعب نی شد
بینشان با تن پرآبله حائل هستم
عمر من بعد تو کوتاه شود حق دارم
خون جگر، روز و شب از دیدن قاتل هستم
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#مناجات_مهدوی #امام_زمان
موضوع: #حضرت_سکینه علیهاالسلام
آقا دوباره نوکر تو خون جگر شده
در این زمانه صبر و تحمّل، هنر شده
در این زمان که فتنه بریده امان ما
از قبل، داغ دوری تو بیشتر شده
خیلی بدم درست، ولی شاه بی کسم
عمرم در انتظار ظهور تو سر شده
هر صبح جمعه، شام شد و دیده نوکرت
باز انتظار دیدن تو بی ثمر شده
آیا مقدّر است ببینم که جمعه ای
دل از بهار آمدنت باخبر شده؟؟
صاحب عزا به مجلس ما یک سری بزن
وقت مرور روضه و داغی دگر شده
مجلس به نام عمّه ی پاکت سکینه است
پس آتش شرار دلت شعله ور شده
او هم کنار گودی مقتل رسیده است
بر روی سینه ی پدرش محتضر شده
او هم شنیده امر ِ عَلَیْکُنَّ بِالْفَرار
پس شاهد هجوم هزاران نفر شده
تنها برای مردن ما جمله ای بس است
با شمر و زجر، عمّه ی تو همسفر شده
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
ناموس اهل بیت، چرا دربه در شده؟
در کوچه های شام، عمو را صدا زده
آهش دلیل خنده ی هر رهگذر شده
بازار رفته و وسط شامیان مست
بر روی نیزه شاهد اشک قمر شده
از خیزران ِ بزم شراب است روضه خوان
هر ضربه ای به روی دلش، صد شرر شده
او دیده وقت پاشدنش روی پنجه ها
با خون،لبان خشک و ترک خورده، تر شده
از نسبت کنیزی ِموسرخ ِپست ِشام
تا وقت مرگ، عمه ی تو خون جگر شده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#شهادت_امام_عسکری
#مناجات_مهدوی
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
صاحب عزای سامرا آجرک الله
مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله
بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ
شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله
در پشت درب خانه بین آتش و میخ
مادر تو را می زد صدا آجرک الله
حالا تو سمت موطن خود رهسپاری
داری به لب سوز و نوا آجرک الله
داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو
داری به تن رخت عزا آجرک الله
آخر شده بابای تو با زهر کینه
از بند زندان ها رها آجرک الله
کاری شده زهر جفا در پیکر او
می لرزد او سر تا به پا آجرک الله
بر دامنت سر می گذارد با دل خون
راحت شود از هر بلا آجرک الله
شکر خدا در زیر سایه جان سپارد
رأسش نمی گردد جدا آجرک الله
دیگر نمی گردد تن او پاره پاره
از مرکب ده بی حیا آجرک الله
آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم
از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله
در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر
لازم نباشد بوریا آجرک الله
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
#شهادت_امام_عسکری
#مناجات_مهدوی
پایان عزا
شصت و نه روز عزا رفت ونشد یک خبری
چشم ها خیره به در مانده ولی در سفری
صاحب ِخانه ای و خانه ی تو غصب شده
از چه در بین بیابان همه دم دربه دری
دق نکردیم چرا از غم تنهایی تو
سالها منتظر سیصد و اندی نفری
یک خبر می دهی از خود، نگران تو شدیم
ناخوش احوال، از آن روضه ی شام و سحری
موقع روضه کسی هست به دادت برسد؟
کاش می شد که مرا هم به خیامت ببری
هشتم ماه ربیع، باز رسید ای مظلوم
سامرا رفته ای و فکر عزای پدری
تن لرزان پدر، آتش قلبت شده است
شده تبدار و تو از ناله ی او خون جگری
کاش می بود کسی بابت دلداری تو
آن زمانی که تو از داغ پدر محتضری
داغ سنگین پدر دیده ای اما صد شکر
روبروی تو نرفته به روی نیزه سری
او شده کشته ولی پیکر او دست نخورد
تو ندیدی تن عریان شده و پُر شرری
نشدی همسفر قاتل او شهر به شهر
بر سرت سنگ نخورده ست میان گذری
مجلس باده نرفتی و ندیدی که پدر
خیزران خورده لبش در وسط طشت زری
آخرین روز عزا، روضه مدینه برود
پس تو هم لطمه زنان،از غم مسمار دری
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.