eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
27.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
993 ویدیو
649 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
👆روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها _ حاج مجتبی رمضانی 🥀🎤🎤🥀 قدم برمیداشتم به شوق قدم هاش فدک توی دستش فلک زیر پاهاش *با مادرت رفتی بیرون تاحالا؟...* تمام مسیر و به من بود حواسش برام مِهر مادر یعنی عطر یاسش حوالی مغرب به وقت غروب از اون کوچه تا خونه راهی نبود دل سنگِ این کوچه ها شاهدن پناهی به جز بی پناهی نبود *در کتاب اختصاص شیخ مفید از زبان امام صادق میفرماید: بی بی فدک رو گرفت، توی راه اون نامرد راهش رو بست ، بلافاصله لگد زد :«فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ(ع) مِنْ بَطْنِهَا»دومی لگدی بر حضرت فاطمه(س) زد در حالی که فاطمه(س) فرزندی به نام محسن(ع) در رحم داشت، که به سبب این لگد سقط شد.(1)میگه بلافاصله، اما برای سیلی میگه "ثُمَّ"، "ثُمَّ" یعنی با فاصله، امام صادق فرمود: «ثُمَّ لَطَمَهَا فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ » سپس عمر، سیلی به صورت ایشان زد، که گویا میبینم که بر اثر سیلی او گوشواره از گوشش بر زمین افتاد.(2)نشون میده بین لگد و سیلی فاصله بوده، سه تا دلیل میارن میگن شاید لگد ها پشت سر هم بوده، دلیل بعد میگن شاید امام حسن مزاحمش شده، اما یک دلیل دیگر هم داره میگن شاید بعد از لگد بی حال شد..* کفنت خصوصیِ، دفنت خصوصیِ تا روز محشر مجلس ختمت خصوصیِ غصه ات خصوصیِ، گریه ات خصوصیِ اصلاً هنوزم مجلس روضه ات خصوصیِ نمیتونه بباره برای تو هر چشمی مادر تو مارو میکُشی مادر چرا تو ناخوشی مادر یه عالم غصه داری خدا صبرت بده مادر چرا خوردی زمین با سر، سر کوبیده شد مادر اجر محبتت زخم زبون نبود حسن میدونه که چرا گونه ات شده کبود راه تو رو گرفت جلو چشم حسن اصلاً توجهی نکرد به خواهش حسن مردک پست که عمری نمک حیدر خورد داد زد بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجۀ پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد تو فاطمیه زبون بگیرید مثل یک بچه که غم مادر و دیده میخوای یکم از داغ و بفهمی فکر کن که مادر خودت قدش خمیده مادر یک جور دیگه برای همه عزیزه مادر نباشه زندگی به هم میریزه تاریکِ خونه وقتی که مادر مریضه سخته ببینی مادرت از خونه میره سخته ببینی مادرت داره میمیره سخته ببینی از بابات روشُ میگیره میسوزه از پا تا سرم آخه نمیشه باورم سیلی زدن به مادرم *نمیدونم شاید همین شبا بود کنار فاطمه نشست، سه ماهه دوتا کلمه باهم زن و شوهر حرف نزدن، اینقدد گریه کرد کنار فاطمه مولا، یک نگاه کرد زهرا...* غریبی خوب میدانم ولی کمتر بیا خانه خجالت وقتی به پایت برنمیخیزم آخه دیوار میکند کمکم راه میروم *یه حرف دیگه زد این برای خواهرا* الهی بشکند دستی که باعث شد در این شب ها از اینکه مقنعه از چهره بردارم بپرهیزم *تو دلشو نداری ببینی با خانومت چه کردن گفت: زهرا! خودم دیدم...* گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف میزد این تازیانه میزد غم همین بس که مغیره به علی میخندد آن غلافی که تورا زد به کمر میبندد یا زهرا.... منبع: 1)الإختصاص شیخ مفید، ص۱۷۵ ۲)انساب النواصب استرآبادی، ص۱۵۴ نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
1_7417277124.mp3
5.55M
روضه وتوسل به حضرت زهرا مجتبی رمضانی
4_443692751859482788.mp3
3.35M
دستگاه گوشه مادر مادر مادر شبی دیگر به کنار من جان بر لب باش مادر چون کبوتر، نزنی پَر دو، سه روز دگر با زینب باش مادر بیمارم، شده گریه بر تو کارم به شفای تو، دل خوش دارم ای همه هست من ، نروی تو از دست من که دلم توان بی مادری ندارد بی تو زینبت یاوری ندارد ز سکوت تو هویدا، ز خموشی تو پیدا می سوزی و می سازی، گنجینۀ پر رازی می دانم امشب مادر، آماده پروازی گر می روی امشب، با خود ببر زینب زینب، زینب، زینب، مزن امشب تو دگر به دل مادر آذر من خود در افغانم، پریشانم که شوی تو زفردا بی مادر ای طرفدار من، که شدی پرستار من به آخر رسیده کار من خانه دارم زینب ، گل بی قرارم زینب به خدا که درد مادر دوا ندارد مادرت امید شفا ندارد تو پس از من یگانه ، بشوی چراغ خانه هم بر علی یاور باش ، هم بر حسین مادر باش من می روم اما تو ، همسنگر حیدر باش آسوده حالم کن ، زینب حلالم کن مادر مادر مادر شبی دیگر به کنار من جان بر لب باش مادر چون کبوتر، نزنی پَر دو، سه روز دگر با زینب باش ای بود و نبود من ای یاس کبود من زهرا زهرا تنها تکیه گاه من عشق بی گناه من زهرا زهرا از پیش من مرو زهرا زهرا جان حسن نرو زهرا زهرا کوه محکم علی تنها همدم علی برخیز از جا بی تو میخورم زمین آه و زاریم ببین بین غم ها بانوی صف شکن در سنگر باش حرف از سفر نزن با حیدر باش از پیش من مرو زهرا زهرا جان حسن نرو زهرا زهرا
. . گریز به ع 🔸صاحب عزا کجایی گویم سرت سلامت یا بقیة الله آجرک الله... آقا سرتون به سلامت... ایّامِ شهادتِ مادرِ غریبتونه ... کجا خیمه عزا بر پا کردید پسر فاطمه... کجا برا مادرتون دارید اشک میریزید... 🔸صاحب عزا کجایی گویم سرت سلامت 🔸کی میشود بیایی، گویم سرت سلامت آقا... خیلی برامون سخته... امسال هم فاطمیه ی ما، بدون شما بگذره... آقا...اگه بخاطر این عزادارها و گریه کنا نمی آیی، بخاطر مادرت بیا.... بحرمتِ اشک های امیرالمؤمنین،بر بالین فاطمه ،بیا ...صاحب عزای اصلی این مجالس کجایی... 🔸کی میشود بیایی، گویم سرت سلامت نميدونم آیا من زنده ام اون فاطمیه ای که شما می آیید... و برای مادرِ غریبتون مجلس میگیرید... روضه میخونید... شیعیان دور شما جمع ميشن... زار زار گریه میکنند... نمیدونم قبر پنهانِ مادر را نمایان میکنی یا همچنان قبرِ زهرا مخفی می مونه...؟ اما...یا اباصالح! کاش می شد گمشده هایم را یکجا پیدا کنم. تو را ،کنارِ مزار مادر ببینم...دیگه عقده های دلم وا میشه.... در انتظارم،مهدی بیاید تا تربتت را پیدا نماید 🔸در ماتم عزای،مادرِ خود نشستی 🔸ای غائب از نظرها، گویم سرت سلامت اما آقا جان این محبت شما به مادرتان فاطمه، دوطرفه است، آخه بی بی هم بینِ در و دیوار،پسرش مهدی رو صدا زد: 💧جز به مهدی رویِ سیلی خورده نگشایم به کس 💧مُنتقم باید ببیند گشته نیلی رویِ من الهی بمیرم، بی بی تا روزای آخر هم از علی رو می گرفت.آخه بعد از حادثه کوچه ،شاید فرموده باشد : حسن جان مبادا به بابات حرفی بزنی...! بابات به اندازه کافی غم داره.... بی بی کاش بودی و می دیدی که اون مرد عرب،امام حسن رو در سن چهل سالگیش دید و گفت:آقا جان .. من پدرتان رو هم در این سن و سال دیده بودم،اما موهاش سفید نبود..! آقا فرمود:آخه اون چیزی که من دیدم ،بابام ندیده بود ( ) خدا به داد دل مهدی فاطمه برسه... اینجا مظلومیت و دردِ امام حسن ،حادثه کوچه ست، امام جواد هم بچه بود یه وقت امام رضا اومد دید جوادش ،بابغض هی میگه انتقام میگیرم .... امام رضا پرسید چی شده؟ فرمود بابا اونهایی که مادرمان فاطمه رو آزردند رو میگیرم.... اون دونفر رو از قبر بیرون می آورم و آتش میزنم. 🔸از دیده خون فشانی، بر مادرِ غریبت 🔸امشب بگو کجایی، گویم سرت سلامت ما هم امشب اومدیم بگیم آقا... شما رو تنها نمیگذاریم... اومدیم بگیم یا زهرا... پسرت مهدی رو تنها نمیگذاریم... امشب اومدیم با امام زمان هم ناله شیم... هر کجا نشستی حالا آقات رو صدا بزن... یا صاحب الزمان... . .
. 🏴 ۱۴۰۲ سلام الله علیها ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ توو کوچه ها زخمم نمک خورده / انگشتر خلقت ترک خورده درد منو هیچ کس نمی فهمه / زهرام جلو چشمام کتک خورده دستامو از دستت جدا کردن / توو شعله دنبال تو می گردم جوری زد و جوری زمین خوردی / سنگینی دستاشو حس کردم دار و ندار زندگیم - چیزی بگو حرفی بزن خاکی میشه باز چادرت - هر شب توو کابوسِ حسن زهرای من زهرای من ۴ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ از تو خجالت می کشم زهرا / از خاک رو چادر نماز تو از پا منو میندازه می دونم / این چشم های نیمه باز تو رو تو نگیر از من که می میرم / دنیا بدون تو برام پوچه اینقد پر از زخمی که حیرونم / از جنگ برگشتی یا از کوچه دار و ندار زندگیم - زخمی ترین یاس علی اشکاتو پاک کن فاطمه - گریه نکن واسه علی زهرای من زهرای من ۴ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ پاشو و پاک کن اشک زینب رو / پاشو حسینت سر پناه می خواد خونه خراب میشم بدون تو / پاشو که حیدر تکیه گاه می خواد واسه حسینت پیروهن دوختی / با دستایی که سرد و بی جونه پیرهن که جای خود، توی گودال / انگشترم واسش نمی مونه مادر به سینش می زنه - شمر اومده بالا سرش از توی گودال می برن - انگشتو با انگشترش آقای من آقای من ۴ .
. 🏴 ۱۴۰۲ سلام الله علیها ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ دل بیقرار مادره عاشقی کار مادره اونکه هوای بچه‌شو همیشه داره مادره همه جا چاره مادره خدا کنار مادره اونکه به ما حسین و هدیه داده آره مادره ۲ (مادر- ای جونم دستامو - میگیری - میدونم) ۲ میدونم ، میذاری بذارم یه روز سرم و روی چادرت تا خدا میبره منو به خدا بوی چادرت مادر - ای مادر ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ گرمی خونه مادره اونکه می‌مونه مادره اونکه ماها رو مثل بچه هاش میدونه مادره اونکه خزونه مادره قدش کمونه مادره اونکه نداره حتی قبرشم نشونه مادره ۲ (مادر - بیچارم جایی رو - جز خونه‌ت - ندارم) ۲ ندارم ، جایی به غیر روضه رو من از خدا میخوام تو رو نیاد ایشالا روزی که به نوکرت بگی برو مادر - ای مادر ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ من و هوای کربلا برو بیای کربلا دوباره می تپه دلم برا شبای کربلا جونِ گدای کربلا بشه فدای کربلا همهٔ زندگیمو من میدم برای کربلا ۲ (ارباب - بی‌تابم از دوری - درموندم - دریابم) ۲ دریابم ، که دوریت منو می کشه آخه با تو دلم خوشه همهٔ آرزوم اینه که خونم حرم توشه آقام - ای آقام ۳ .
السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده ، المغصوبه حقها ، و الممنوعه ارثها ، و المقتول ولدها و المکسوره ضلعها و المظلوم بعلها رنگ پاییز ، به دیوار بهاری افتاد بر در خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادن او ، ایل و تباری افتاد تکیه بر در زدنش دردسرش شد به خدا او کنار در و در نیز کناری افتاد….. “و ضرب الباب برجله فکسره…” آنقدرضربه ی پاخوردبه در تا که شکست *شماها کنایه فهمید ، ببینم ازین مصرع چی می فهمید؟* آنقدر ضربه ی پاخوردبه در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد …. *یه وقت دیدن صدا زد “یا فضه خزینی قتل والله ما فی احشایی…..” از وقت افتادنش رو زمین ، تا فاصله به هوش آمدنش ، نمیدونم چقدر طول کشید؟!! اما به محض اینکه به هوش اومد پرسید علی رو کجا بردن….؟ اومد میان مسجد ، چی جوری اومد دیگه نپرس” تازه محسنش سقط شده بود، هنوز از پهلو و سینه ش خون جاری بود یا صاحب الزمان ببخش آقا ، ما هم نمیخوایم بدونیم مادرت چه جوری آمد ،آمد هر جوری بود آمد ، دید یه شمشیر برهنه ، بالاسر امامش گرفتن … دستان امامشو بستن ، پیراهن امام رو کشیده بودن بالا ، تا سر و گردن امیرالمومنین که خود بی بی فرمود : “استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله” هی میگن علی بیعت کن ، آگه بیعت نکنی “نضرب عنقک” گردنت و میزنیم ، چه کرد؟ “فخَرَجَتْ فَاطِمَه وَاضِعَهً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى رَأْسِهَا” پیراهن پیغمبر رو رو سرش گذاشت “آخِذَهً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا” دست حسن و حسینش رو گرفت “فصرخت و هی تبکی و تصیح” هی می گفت تو گریه هاش “خلّوا عن ابن عمّی … خلّوا عن ابن عمّی …” هر چه ناله زد دید خبری نمیشه ، دست به معجر برد* غیرت معجر او دست علی را وا کرد همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد… *سلمان میگه دیدم ستون های مسجد شروع کرد به لرزیدن ، امیرالمومنین فرمود سلمان بلافاصله خودتو برسون به فاطمه ، بگو فاطمه جان اگه نفرین کنی یه جنبنده دیگه رو زمین نمیمونه… تو دلت میخوای بگی کاش نفرین میکرد ، اما من میگن اگه نفرین میکرد ما کجا براش گریه میکردیم” ممنونتیم بی بی جان …  تا سلمان پیغام آورد یه جمله ای به سلمان فرمود ، فرمود : “یریدون قتل علیّ ما علیّ صبرٌ” سلمان اینا میخوان علی مو بکشن ، من تحملشو ندارم ،اجازه نداد سر سوزنی آسیب به امام زمانش برسه،من میخوام بگم فاطمه جان اینا اراده ی قتل علی رو کردن، بیست و پنج سالم نتونستن جسارتی کنند به این معنی، تو طاقت نیاوردی، دست به معجر بردی…. آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله…. وقتی از بلندی اومد کنار قتلگاه دید همه دارند نگاه میکنم ،فرمود عمرسعد “ایقتل ابوعبدالله و انتم تنظرون” کاش همه نگاه میکردن مثل مسجد النبی،اما یه وقت زینب دید،شمشیرها بالا میره دیگه برنمیگرده،نیزه دارها،نیزهاشونو بلند میکنن ، دیگه نیزه هاشونو برنمیگردنن ، یکی داره زیر تیغ و تیر و نیزه ها میگه آخ جیگرم ….. هر جوری بود از قتلگاه فاصله گرفت ، اما دل زینب اینجا باقی موند ، رفت ، چه رفتنی ، همه ی آرزوش این بود هر چه زودتر برگرده بلکه بتونه مثل مادرش امام زمانشو از زیر تیغ و شمشیر نجات بده اما، امان از اون ساعتی که برگشت ، تا روز یازدهم نتونست برگرده وقتی هم که اومد دیگه خیلی دیر شده بود، اخه “فَوَجَدْتُهُ مَکْبُوباً عَلَى وَجْهِهِ وَ هُوَ جُثَّهٌ بِلَا رَأْسٍ” دید یه بدن بی سر … مقطع الاعضا… اربا اربا تو گودال افتاده… حسین ……بابی المستضعف الغریب یا اباعبدالله… ای مصحف ورق ورق روح پیکرم آیا تویی برادر من نیست باورم …. *داداش* این غم کجا برم که زهجده عزیز خود یک پیرهن نشانه برم نزد مادرم….. حسین…..جان…..باالحسین یا الله …