ح#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
در ماتمی بی انتها با چند کودک
تنها رها کردی مرا با چند کودک
یک خیمه ماند و یک بغل دلواپسی و
من ماندم و این ماجرا با چند کودک
هی چهره ات را در سرم تکرار کردم
هی گریه کردم بی صدا با چند کودک
وقتی صدای داد و بوی دود آمد
دیدی چه کرد آن شعله ها با چند کودک؟!
تا پرده خیمه به یکسو رفت دیدم
خورشید روی نیزه را با چند کودک
می خواستم پنهان کنم اما رقیه
زل زد به سرهای جدا با چند کودک
یک باره سمت خیمه هامان حمله کردند
من مانده بودم زیر پا با چند کودک
سیلی زدند و معجر از سرها کشیدند
با من قبول اما چرا با چند کودک؟
وقتی سرت با من تنت از من جدا بود
راهی شدم از کربلا با چند کودک
ای کاش می دیدی که در کوفه چه کردند
مردم میان کوچه ها با چند کودک
در راه هم گویی هزاران حرف دارند
با صورت خونی بابا چند کودک
لب تشنه خواهر فقط لب تر کن امروز
باید بیایم تا کجا با چند کودک؟!
#حسن_اسحاقی
#حضرت_زینب_اسارت
#قتلگاه
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم..
گمان به نیزه و شمشیر و سنگ میبردم
ولی به کندی خنجر! گمان نمیکردم!
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه ی لشکر گمان نمیکردم
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه
ای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته آرام وزیده
ای روضه ترین شعر غم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده
ای کوه شبیه دلت و چشم تو چون رود
هر روز زمانه به غمت غصه ای افزود
غم درپی غم درپی غم درپی غم بود
ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنیده
من تاب ندارم که بگویم چه کشیدی
تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدی
تو در دل گودال چه دیدی چه شنیدی؟
که آمده ای با دل خون قد خمیده
نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل
شد شعر به یک روضه مکشوف مبدل
نه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟
این بیت رسیده ست به رگ های بریده
این کرب و بلا نیست مدینه ست در آتش
شد باز درون دل تو شعله ور آتش
در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش
ای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیده
این قافله توست سوی کوفه روان است
برنیزه برای تو کسی دل نگران است
شکر است که تا شام فقط ورد زبان است
رفتید دعا گفته و دشنام شنیده
سخت است که بنویسم دستان تو بسته ست
مانند دلت قد تو چندی ست شکسته ست
قد تو شکسته ست نماز تو نشسته ست
من ماندم و این شعر و گریبان دریده
#محمدرضا_شرافت
#حضرت_زینب_اسارت
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
.
#واحد
#نوحه
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#سبک_کنار_قدمهای_جابر
به حمله به طعنه به غارت ، به آل علی شد جسارت
بیا روضه خوان از برامان ، بخوان روضه های اسارت
بخوان روضه از نیزه و سر ، ز چشمان ِ از غم شده تر
ز کعب نی و تازیانه ، ز سوز دل آل حیدر
اگر چه عدو شد ، اسیر حقارت
امان از اسارت ، امان از اسارت
یاحسین یابن الزهرا
---------
اگرچه به گودال غمها ، شده از جفا بی برادر
چه زیبا بُود در ره دین ، علمداری دخت حیدر
اگر چه خمیده ولیکن ، کجا میکند عجز و لابه
کند سرنگون کاخ فتنه ، به اعجاز نطق و خطابه
محبت به عالم ، نموده تجلی ، ز نور کلام ِ رأیتُ جمیلاً
یاحسین یابن الزهرا
-----
خدایا با سالار زینب ، تو ما را دچار ولا کن
همیشه دل عاشقان را ، اسیر غم کربلا کن
کمک کن به ما سینه زنها ، قسم بر غم شاه بی سر
شویم اهل امر ِ به معروف ، شویم اهل نهی ِ ز منکر
به راه ولایت ، حسینی بمانیم
فدایی راه ، خمینی بمانیم
یاحسین یابن الزهرا
#اسارت
#استادمجیدطاهری 🎤
👇
4_5994486284523929942.mp3
3.26M
💠 #تحلیل_مداحی
#حضرت_رقیه س
استاد #حاج_محمد_نوروزی 🎤
#موضوع : تسلط بر شعر عامل اثرگذاری بر مستمع
👇تحلیل #دکتر_محمد_فراهانی
4_5994486284523929940.mp3
4M
#تحلیل_مداحی
#حضرت_رقیه س
#استاد_حاج_محمد_نوروزی
تحلیل #دکتر_محمد_فراهانی
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
#موضوع : تسلط بر شعر عامل اثرگذاری بر مستمع
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#متن_روضه 👇
شامیان خوار مبینید مرا گوشه ی زندان
به خدا من گل گلزار خدابوی حجازم
بگذارید بگریم که شبیه است به زهرا
عمر کوتاه من و گریه ی شبهای درازم
اشک نگذاشت که در آتش فریاد بسوزم
گریه نگذاشت که در سوز دل خود بگدازم
خم ابروی تو محراب نمازم شده است
جان گرفتم به کف از بهر قبولی نمازم
همه خوابند و من غم زده بیدار تو هستم
شاهدم این گلوی بسته و این دیده ی بازم
چه شد آن کودک شامی که مرا زخم زبان زد
تا که در پیش نگاهش به وصال تو بنازم
رنگم از دوری روی تو پریده است وگر نه
من نه آنم که به طوفان بلا رنگ ببازم
ز سیلی صورتم نیلی چو میشد عمه میبوسید
چو رویم شعله میزد اشک می آمد به فریادم
یکی از روزها دخت یزید آمد به دیدارم
نترسیدم به پیشش با وقار کامل استادم
لباسم کهنه بود و طعنه ام میزد کنیز او
ولی من با سکوتم بر همه درس ادب دادم
#آموزش_مداحی
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
.
.
#شور_امام_حسین
*شور ابی عبدالله(ع)*
*بند اول*
خدارو شکر شغل شریفی دارم/نوکریتون تموم کار و بارم/آرزومه شهید بشم توو راهت/موقع مرگ روو پاهات سر بزارم...
بیا منو بخر/آقا حرم ببر/دلگیرم
عاقبت یک شبی/وسط روضه ها/میمیرم...
تموم حاجتم/شده کرب بلات/اربابم
به حق مادرت/به اشک مادرم/دریابم...
///حسین واااای...///
*بند دوم*
دوباره دل گرفته و حزینه/آرزوشه تو صحن تو بشینه/باز بطلب بیام پای پیاده/کرب بلا حاجت من همینه...
شاه کرم حسین/ای دلبرم حسین/مهتابی
به دل نوکرا/به کل ماسوا/می تابی...
به یاد گنبد/قشنگ و ناز تو/میخونم
عاشقم عاشق/ضریح و گنبدت/می مونم...
///حسین واااای...///
*بند سوم*
حسین من چرا کفن نداری/حتی به تن یه پیرهن نداری/یه نانجیب انگشترت رو برده/واویلتا سر به بدن نداری...
با بغض و کینه ها/سر تو شد جدا/واویلا
با خنجر بی هوا/میزدش ضربه ها/واویلا
بعد تو نوبت/غارت خیمه ها/واویلا
زینب و میبرن/بزم حرامیا/واویلا...
///حسین واااای...///
#مهدی_ندرخانی کرج
👇
.
#نوحه
#شهادت_امام_سجاد
شده به پا دردلم، خیمه ی درد و بلا
اشک چهل ساله ام، چکیده برکربلا
قیام گریه ،به پا نمودم
دمی بدون، گریه نبودم
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
به ذکر کرب وبلا، گرم عبادتم من
حافظ سرسبزی، باغ شهادتم من
به اشک خود ره، به ظلم بستم
سفیر خون ، حسین هستم
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
زسلسله پای من، اگرچه سائیده شد
گردنم از سلسله، اگرچه رنجیده شد
غم وبلارا، به جان خریدم
سرپدر را به نیزه دیدم
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
عمه میان مقتل، زود به دادم رسید
به یاری خداوند ، روح به جانم دمید
وگرنه آن جا ، جان داده بودم
برای مردن ، آماده بودم
حافظ خون شهدایم
من پسر خون خدایم
به راه شام کوفه ،هزار غم دیده ام
زکوفی وشامیان ، بسی ستم دیده ام
زخم زبان و، سنگ لب بام
زده بجانم ، شراره دشنام
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
ز روی نی پدر بر، عمه نظاره می کرد
دیدۀ خودرا ز اشک، پر از ستاره می کرد
علم به دوش ،قیام او بود
کوه صبور تمام ام بود
حافظ خون شهدایم
من پسر خون خدایم
سرم اگرسوخت از، شراره ی شامیان
شرربه جانم زده، نظاره ی شامیان
امان امان از، درد و غم شام
محارم ما، درملاء عام
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
خون دل ماشده، روان زچشمان ما
نیمه ی شب شد پدر، خرابه مهمان ما
امان زظلم ، بنی امیّه
مصیبتی شد، غم رقّیه
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
من که جگرپاره از، کودک وگهواره ام
توهم بیا زهرکین برجگر پاره ام
نیامدی و،چه دیرکردی
مرا زهجران ،تو پیر کردی
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
#سیدهاشم_وفایی✍
👇