#شب_اول_محرم
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً
وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
این اشک نیست گوهر بزم عزایِ توست
گر چه کم است نذر تو و روضه هایِ توست
این دستمال شسته شده با گلابِ اشک
تارش ز خیمه و نخش از عبای توست
*حسین ...*
هر جا برایِ سینه زدن جمع می شویم
خیمه که نیست شعبه ای از کربلایِ توست
فالی زدم به مُصحف ماتم که ناگهان
آیاتِ اشک آمد و گفتا برای توست
گیرم که سر ز کُنگرۀ عرش بر کُنم
وقتی که من به اوج رسم ابتدایِ توست
با آنکه از شهادت تو قرن ها گذشت
هر روز ماجرایِ جهان ماجرای توست
*حسین ...*
#محرم #ورودیه #شب_اول_محرم #روضه
دوباره بوی محرّم، دوباره بوی خدا
دوباره روضه ی ارباب، روضه ی سقّا
دوباره هیئت و زنجیر و سینه و لطمه
دوباره بیرق سرخ حسین و بزم عزا
کتیبه ها و سیاهیّ و محتشم خوانی
دوباره ناله و آه و بساط اشک و بکا
دوباره روضه ی تیر و کمان و طفل رباب
که تشنه پر زده جوجه ز ساحل دریا
دوباره صیحه ی ارباب و ناله ی ولدی
کنار پیکر صد چاک اکبر لیلا
دوباره گریه ی طفل سه ساله ی مضطر
که بوسه زد به گلوی بریده ی بابا
دوباره شام غریبان و آتش و دود و
صدای سیلی و اشک یتیم در صحرا
تمام دشت ز طیر و وحوش سیرابند
عزیز فاطمه تشنه است اف به تو دنیا
دوباره بانوی پهلو شکسته ای خواند
کنار گودی مقتل" غریب مادر "را
دوباره شیهه ی اسبی که واژگون زین است
که دید زینب و آهی کشید وا أُمّا
کسی که زینت دوش حبیب داور بود
تنش سه نقطه و رأس بریده اش امّا
یاسر حوتی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
#مسلم_بن_عقیل_ع
#شب_اول_محرم
#غزل
از سر دارالاماره روی بام
می دهم بر محضرت مولا سلام
چشم بد از دور چشمان تو دور
سایه ات بر اهل عالم مستدام
کار تو با اهل کوفه شد شروع
کار من در شهر کوفه شد تمام
شرح حال یار تو در این دیار
شد زبانزد بر زبان خاص و عام
هر چه گشتم ذّره ای پیدا نشد
در وجود کوفیان یک جو مرام
در نگاه بی بصیرتهای شهر
نیست فرقی بین عامی و امام
شب همه در حال بیعت با من اند
صبح در بازار شمشیر و نیام
از زبان تُندشان فهمیده ام
نیست اولاد علی را احترام
یا علی گفتم لبم شمشیر خورد
ناسزا گفتند بر مولا مدام
بر سرم در کوچه آتش ریختند
سنگ می انداختند از روی بام
سر به داری قسمت من می شود
قسمت تو بی سری در این قیام
من همین مقدار می گویم، تو را....
می کِشند اینجا به قصد انتقام
با لب خونین تمنا میکنم
تا کسی بر تو رساند این پیام:
بین این نامردها جای تو نیست
پای خود مگذار اینجا والسلام
#مجتبی_شکریان
#شب_اول_محرم
#غزل
من که گُم کردم خودم را کاش پیدایم کنید
هِی بگریانید من را تا که دَریایم کنید
چشمِ ما یکسال دنبال سیاهیها دوید
خیمهای اُفتاده هستم باز برپایم کنید
هرچه از خود خرج کردم خرج دنیا کردهام
بعد از این لطفی کنید و خرجِ آقایم کنید
تکیهها را سر زدم دل روی دل اُفتاده بود
در شلوغیهای روضه گوشهای جایم کنید
ریشهی شالی دهید و روی چشمانم کشید
تربتی مرحم کنید از اشک بینایم کنید
لطف زهرا باز من را از قلم ننداختید
من دوباره آمدم تا نذرِ زهرایم کنید
آمدم اما به زحمت من مریض روضهام
هِی بگریانید من را هِی مُداوایَم کنید
#حسن_لطفی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_دوم_محرم
#ورودیه_کربلاء
تا که پایت به کربلا واشد
غم عالم به سینه ام جا شد
از نگاهت به سمت اهل حرم
نیت رفتنت هویدا شد
میکنی خار از زمین با اشک
شاید این خار سهم یک پا شد
التماس نگاه عباس است
شاید این بار شد محیا شد
علی اصغر چه ناز خوابیده
کربلا تا رسید غوغا شد
قاسم آمد به نیت پدرش
دیدگان با نگاش دریا شد
علی اکبر به سجده افتاده
یا محمد دوباره احیا شد
همه در خیمه ای کنار همند
دیدگان تر به یاد زهرا شد
آنطرف تر صدای هلهله ها
روضه های فراق برپا شد
در تلاطم برای کشتارند
ذکر لبهام وا حسینا شد
چقدر شور میزد دل من
به که گویم که داغم احیا شد
#محمد_حبیب_زاده
#شب_دوم_محرم
#ورودیه_کربلاء
دشت در دشت دلهره مي ريخت
هرم صحرا به آسمان مي رفت
کاروان در سکوت صحرا، گم
مرگ دنبال کاروان مي رفت
کاروان رفت تا دياري که
حزن و اندوه و داغ مي باريد
بوي دلتنگي و جدايي داشت
گريه گريه فراق مي باريد
همه جا بوي تشنگي دارد
بچه ها خواب آب مي بينند
هر طرف روي مي کنم آقا
چشم هايم سراب مي بينند
شوق و شور شهادت آقا جان
در نگاهت چقدر مشهود است
عرش معراج توست اين صحرا؟
اين همان وعده گاه موعود است؟
در نگاه پر از تلاطم تو
ندبه هايي غريب مي لرزد
مي روي تا به سمت آن گودال
دل زينب عجيب مي لرزد
بي مهابا غروب خواهد کرد
در همين خاک تيره ماه من
مي شود عاقبت همين گودال
قتلگاهت نه، قتلگاه من
اين زمين پر شده است از داغ ِ
لاله هايي که تشنه مي رويد
اين چه مهماني است کز هر سو
نيزه و تير و دشنه مي رويد
يک جهان ماتم و پريشاني
حاصل اشک و آه زينب بود
حرف هاي نگفتهي بسيار
در غروب نگاه زينب بود
اگر امروز ماتمي دارم
در کنارم شکوه احساس است
اين طرف قاسم و علي اکبر
آن طرف شانه هاي عباس است
چه کنم در غروب عاشورا
که نه ياری نه همدمي دارم
دشت پر مي شود ز حرمله ها
نه پناهي نه محرمي دارم
در هجوم کبود بي رحمي
با پر يا کريم ها چه کنم؟
آتش و تازيانه مي بارد
تو بگو با يتيم ها چه کنم؟
گفت بابا «وديعةٌ مِنِّي»
بار غم را به دوش من مگذار
برو اما در اين غريبستان
خواهرت را به بي کسي مسپار
#یوسف_رحیمی
#ورودیه_کربلاء
#شب_دوم_محرم
کاروان عشیره ی خورشید
وارد قتلگاه خون شده است
کاروانی که محو در معبود
وارد ورطه ی جنون شده است
همه ی دشت ساکت و آرام
در تماشای منظری زیباست
دست عمّه درون دست علیست
پلّه ی عمه زانوی سقّاست
در همین دشت عاشقی می شد
خیمه هاشان یکی یکی برپا
خیمه ی زینب است پیش حسین
پاسدار حرم شده سقا
گوشه ی خیمه دختری کوچک
روی پای حسین خوابیده
ناگهان می پرد ز خواب خوشش
خواب آشفته ای یقین دیده
گفت بابا که خواب می دیدم
شامیان معجر مرا بردند
گوئیا در پس همین خیمه
عمّه جان تازیانه می خوردند
گوشه ی خیمه ای در آنسوتر
بین گهواره طفلکی خواب است
دخترک خواب دیده که سر او
بر نوک نیزه مثل مهتاب است
از سر اضطراب و تشویش و
بی قرارای یکی یکی زینب
می شمارد دوباره تعداد
مردهای قبیله را امشب
با وجود تمام مردان و
غیرت آسمانی عبّاس
ترسی از جانب سیاهی ها
اندکی هم نمی شود احساس
از پس یکدگر گذشت ایّام
و کنون ظهر روز عاشوراست
آسمان بی قرار و دلتنگ است
در دل اهل این حرم غوغاست
رفته بر روی نیزه ها خورشید
پیش چشمان خیس یک خواهر
دم به دم می رسد به گوش پدر
صوت کم جان هق هق دختر
دختر فاطمه پریشان است
خیمه ها گَر گرفته واویلا
دختری که کبود سیلی هاست
روضه می خواند از دل زهرا
#وحید_محمدی