#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرینشالب.mp3
زمان:
حجم:
4.18M
#زمینه
#شب_اول_محرم_۱۴۰۳
🎤#حاج_حسن_شالبافان
شور به پا کردهای ماه محرم سلام
تازه شب اول است اذن بده یا امام
باز به دنبال من پیک فرستاده ای
باز به دنبال من این من کوفی مرا
عشق چهار کرده ای عزم کجا کردهای
چشم به راهت منم تشنه لب از روی بام
شور به پا کردهای ماه محرم سلام
تازه شب اول است اذن بده یا امام
اشک غمت جاری است
فصل عزاداری است
نام تو را میبرم لحظه حسن ختام
صلی الله علی الباکین علی الحسین
حسین حسین حسین .....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
〰〰〰〰〰〰〰
به اِستعانتِ اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین
شروع میکنم این ماه را به نام حسین
دوباره چشمهی خونین ز عرش جوشیده
تمامِ عالمِ امکان سیاه پوشیده
هزار شکر عجینیم با غمِ تو حسین
رسیدهایم به ماه محرمِ تو حسین
دوباره محرِم ماه محرمت شدهایم
هزار شکر که درگیر ماتمت شدهایم
قَبای بندگی خویش را کفن کردیم
لباس نوکری شاه را به تن کردیم
اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم
سیاهیهای عزا را دوباره نصب کنیم
میان سینهی ما آهِ تازه دَم شده است
بساط چایی و اسپند هم علم شده است
چقدر فرش حسینیّه جابجا کردیم
چقدر پادوییِ روضهی تو را کردیم
بقای نوکری از ربّنای فاطمه است
به روضه آمدنِ ما دعای فاطمه است
در این حسینیه تحت لوای مولائیم
به زیر سایهی چادرنمازِ زهرائیم
خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد
کسی که گریهکُنَت شد عزیزِ زهرا شد
قسم به کوثر و زمزم شفاست گریهی تو
برای هرچه مریضی دواست گریهی تو
قسم به تذکرهی قُدسِی خدای جهان
حسین راه علاج است آی بیماران
اسیر معصیتِ مُمتدم نکن ارباب
تو را به جان رقیه رَدم نکن ارباب
مرا فقیر نگاهت بدانیام خوب است
گدای شاه خراسان بخوانیام خوب است
رکوعِ اشک شدم، گریهی نماز شدم
به جان دخترِ تو کربلا نیاز شدم
چه میشود که به سمتت قدم قدم برسم
چه میشود که دَمِ اربعین حرم برسم
چراغ سرخِ دَم قتلگاه روشن بود
هزار نیزهی خونی درون یک تن بود
نفس نفس زدنِ او به آه بند شده
صدای چکمهی یک بد دهن بلند شده
به خشکیِ لبِ آقام لگد نزن ای شمر
به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر
سَنان کشانده عقب جمع نیزهداران را
خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#امام_زمان_عج
#شب_دوم_محرم
#اشعار_محرم
#حماسی
#غزل
دوباره چشم ترت میهمان باران است
فدای سینهی تنگت که داغ مهمان است
حسین چشم تو را زخم کرده میبینم
هزار سال گذشت و هنوز گریان است
مریز روی سرت خاک، خاک بر سرِ ما
شبیه گیسوی تو، حالِ ما پریشان است
میان گریه نفَسکش، به هق هق اُفتادی
هنوز اول ماه است و غم فراوان است
غمِ حسین کشیدیم اگر که جان سختیم
اگر به مردم ما حرف مرگ آسان است
غمِ حسین کشیدیم اگر که فهمیدیم
که مرگِ سرخ بِه از ننگِ نقض پیمان است
کسی که پیراهن مشکیاش به تن نکند
به صد کفن اگر آید به حشر عریان است*
تو هم کنار رُبابی تمام سال آنجا..
..که سایبان سرش آفتاب سوزان است
اگر که سر به بیابان گذاشت حق بدهید
که دید گریه کُنش وحشی بیابان است
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
سری که شانه زنش مادری پریشان است
*این مصرع از استاد احد ده بزرگی میباشد
#حسن_لطفی
#کربلا
#شب_دوم
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو بهسوی کربلا
میروم افتانوخیزان، از دل بنبستها
جادهای پیدا کنم تا جستوجوی کربلا
ترسم این بیراههها با خویش مشغولم کنند
«بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»
من نمیدانم کیام یا از کجایم، هر چه هست
آبرو میآورم از خاک کوی کربلا
مانده در گوشم صدای پای هَل مِن ناصری
خواهم اکنون تا شوم لبیکگوی کربلا
بغض تاریخم، نباید در خودم ویران شوم
باید آوازی بخوانم با گلوی کربلا
در سرم شوری دگر برپاست، شمشیرم کجاست؟
«بر مشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا»
✍️ #امید_مهدی_نژاد
#کربلا
#شب_دوم
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و غسل شهادت کردم
روضهخوانت شدم و عرض ارادت کردم
تا بیفتد به من آن گوشه نگاهت، آنگاه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»
حرفی از کربوبلا شد که دلم میلرزد
چشمم از اشک پُر و عکس حرم میلرزد
باز هم مرثیه در دست قلم میلرزد
کوه هم شانهاش از وسعت غم میلرزد
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»
کاروان رفت و زمان از سفرت جا میماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا میماند
شهر از فیض نماز سحرت جا میماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»...
ناگهان حس غریبانهای آمد به وجود
چشمها باز شد و در پی یک کشف و شهود
بوی سیب آمد و میخواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله»
✍️ #محمد_غفاری
#ورود_کاروان_به_کربلا
...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست
حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست
رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان
زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان
اینان که روانند، همه روح و روانند
این سلسله هر یکتنشان جان جهانند
این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند
این قافله شب تا به سحر، نافلهخوانند
بازار جهان اینهمه سرمایه ندارد
گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد
این قافله جز عشق، رهآورد ندارد
عشقی که بهجز سوز و غم و درد ندارد
یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد
جز شیر زن و غیر جوانمرد ندارد
مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند
از گِل بهسوی کعبهٔ دل، روی نهادند
این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست
این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست
از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست
در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست
با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه
چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه
این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست
دردانهٔ من، با موی بیشانه نبودهست
جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست
گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست
این دختر من، نازترین دختر دنیاست
دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست
ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را
ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟
ای ماه ببین ماه بنیهاشمشان را
ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را
ای صبح کجا آمده صادقتر از اینان؟
ای عشق بگو نامده عاشقتر از اینان
چاووش عزا همره من روح الامین است
ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است
در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است
سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است
آوردهام از جان شما تاب بگیرد
چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد
ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است
سرهای سران، خاک به درگاه حسین است
خورشید فلک، مشتری ماه حسین است
ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است
آن فضل که در قافلهام نیست، کدام است؟
عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است
ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب
کشتی نجات همه و ساحل زینب
وی ماه رخت روشنی محفل زینب
دوری مکن از دیده و از محمل زینب
دارد سفر ما سفر دیگری از پی
من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
✍️ #علی_انسانی
#ورود_کاروان_به_کربلا
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
این خاک بوی تشنگی و گریه میدهد
گفتند: غاضریه و گفتند: نینواست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست!
طوفان وزید از وسط دشت، ناگهان
افتاد پرده، دید سرش روی نیزههاست
یحیای اهلبیت در آن روشنای خون
بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست
طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش
شمشیر بود و حنجره و دید در مناست
باران تیر بود که میآمد از کمان
بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست
افتاد پرده، دید به تاراج آمدهست
مردی كه فكر غارت انگشتر و عباست
برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه
افتاد پرده، دید که در آسمان عزاست
✍️ #مریم_سقلاطونی
#شعر_عاشورایی
#محرم
🔹مردآفرین🔹
باز هم آمدی داغ بر دوش
گرد غم در نگاهت نشسته
اشکبار و پریشان و دلتنگ
سوگوار و سیهپوش و خسته
آمدی تا که آیینههامان
رنگ گلهای پرپر بگیرند
آمدی تا که گلهای پرپر
رویشی تازه از سر بگیرند
ای محرم، محرم، محرم!
آه ای کوه، ای کوه بشکوه!
قصههای تو بسیار بسیار
غصههای تو انبوه انبوه
با علمهای سرخ و سیاهت
کوچهها رنگ دیگر گرفتند
نوحه خواندی و فوجی فرشته
مثل ما شیون از سر گرفتند
کربلایت شقایقترین داغ
در دل باغهای زمین است
جاودان باد نام بلندش
کربلایی که مردآفرین است
📝 #تقی_متقی
#ورود_کاروان_به_کربلا
طور سینا بوده گویا سینهی این سرزمین
ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین
هفت پرده خَرق شد از سجده بر این آستان
بارگاه قدس بر این خاک میساید جبین
کعبه مشغول طواف خیمهگاه اقدسش
با نوای "ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِين"
فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان
چون که با خون حسین بن علی گشته عجین
نامهایش غاضِریه، عَقر یا کرببلا
هر کدام از نامها با مقتلی گشته قرین
آیه های قدر میآیند با هم کربلا
کاروان آیههای نور قرآن مبین
یک به یک حوریهها مستوره و بین حجاب
پردهدار محمل آنها یل ام البنین
شد مطاف نُه فلک قنداقهی شش ماههاش
حاجی گهوارهی او آسمان هفتمین
آمده زهرای مرضیه به استقبالشان
پیشواز کاروان آمد امیرالمؤمنین
پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر
بال بگشاید به زیر پای او روح الامین
خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول
آسمانها نیز از اندوه او اندوهگین
گفت بانو این زمین بوی جدایی میدهد
میرسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین
مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند
نوحهخوانی میکند زهرا برایت این چنین
گیسوانت را به دست باد دادی عاقبت
حنجرت را دادهای بر خنجر شمر لعین
خاک بر رخسارهی "خدُّ التَریب" من نشست
آه ای "شَیبُ الخَضیبم" آه "مقطوع الوَتین"
آه از وقتی که دست سفلگان افتاده بود
خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین
"یا غیاث المستغیثینِ" لب تو چکمه خورد
نیزهها خوردی به وقت گفتن "هل مِن مُعین"...
✍ #محسن_حنیفی
#ورود_کاروان_به_کربلا
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را
دادند دست روحم، درد و غم و بلا را
مانند تو ز من هم، پوشیده نیست اسرار
میبینم ابتدا را ، میخوانم انتها را
روز ده محرم، روز قرارتان بود
تو زود آمدی تا، راضی کنی خدا را
گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟
فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا!
در ابتدا که یا رب، مهمان نیزههاییم
ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را
اینها که راه ما را، در کربلا گرفتند
دیروز در مدینه، بستند راه ما را
من عهد بستهام با، مادر که با تو باشم
بفرستشان مدینه، زنها و بچهها را
لب تر کنی عزیزم، سر میدهم به جایت
تغییر میدهم من، تقدیر را، قضا را
تا قتلهگاه از تل، من راه میگشایم
خواهند دید اینجا، موسای بی عصا را
بر دوش تو شهادت، بر دوش من اسارت
بسپار دست زینب، اولاد مصطفی را
صد قطعه از تن تو، در چشم زینب آمد
وقتی نگاه کردم، هر جای نینوا را
ای کاش بین گودال، عصر دهم عزیزم
حداقل ندزدند، از پیکرت عبا را
حق دارم ای برادر، دلواپس تو باشم
آورده کوفه با خود، خولیِ بی حیا را
سروده گروه #یا_مظلوم
#ورود_کاروان_به_کربلا
عباس آمدهاست و علی اکبر آمدهاست
وقتی رباب هست، علی اصغر آمدهاست
جمعند خانوادهی زهرا کنار هم
اینجا برادریاست که با خواهر آمدهاست
یکسو رسیده لشکری از کوفه (سیهزار)
یکسو عزیز فاطمه بیلشکر آمدهاست
صفین دیدهاند که با دیدن حسین
آه از نهاد این همه لشکر برآمدهاست
اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت:
«ایمان بیاورید که پیغمبر آمدهاست!»
حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریهاست!
با بچههای فاطمه، آبآور آمدهاست
گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست
رودی کشیدهایم که از کوثر آمدهاست
زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت:
«اینجا چقدر خار مغیلان درآمدهاست»
شاید به شام میرسد این ره که هر زنی
در این مسیر با دو سه تا معجر آمدهاست...
✍ #محسن_ناصحی